صفحات: 1 2 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 71

26ام تیر 1402

محمدیه

364 کلمات   موضوعات: فلسفه, علمی, کلام(عقاید)

در این باره ابوالمنصور می‌گوید:

۱۳.۱ - دیدگاه ابوالمنصور

ابوالمنصور می‌گوید: این گروه منتظر محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی‌طالب هستند و مرگ و قتل وی را قبول ندارند و گمان می‌کنند او در کوهی سنگی از نواحی نجد است و مغیرة با گمراهی‌هایی که در تشبیه داشت، به اصحاب خود می‌گفت: مهدی منتظر، محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن است.

سپس ابراهیم بن عبدالله ـ برادر محمد ـ بر بصره استیلا یافت و برادر سومشان ـ ادریس بن عبدالله ـ هم بر بعضی از شهرهای مغرب استیلا پیدا کرد. این در زمان خلافت ابوجعفر منصور بود؛ پس منصور عیسی بن موسی را همراه سپاهی بزرگ به جنگ محمد بن عبدالله فرستاد و آن‌ها با محمد در مدینه جنگیدند و او را در معرکه کشتند. سپس عیسی بن موسی را به جنگ ابراهیم بن عبدالله فرستاد پس او را نیز در باخمری در شانزده فرسخی کوفه کشتند و ادریس بن عبدالله در مغرب مرد و عبدالله بن حسن (پدر این سه برادر) در زندان منصور درگذشت. قبر او در قادسیه، زیارتگاهی معروف است.

۱۳.۲ - وجه تسمیه

به این طایفه محمدیه می‌گویند، چون در انتظار محمد بن عبدالله بن حسن هستند.


۱۳.۳ - دیدگاه اشعری

ابوالحسن اشعری درباره آن‌ها می‌گوید: بعضی از رافضه قائل‌اند: امام پس از ابی‌جعفر، محمد بن عبدالله حسن است که در مدینه خروج کرد و گمان می‌کنند او مهدی است.


۱۳.۴ - دیدگاه علامه حلی

از علامه در «خلاصه» چنین برداشت می‌شود که مغیرة بن سعید در اوایل امر به سوی محمد بن عبدالله دعوت می‌کرده است.


۱۳.۵ - دیدگاه مشهور

اقول: شیخ در رجال خود محمد بن عبدالله را از یاران امام صادق (علیه‌السلام) دانسته، در سال ۱۴۵ هجری در مدینه به قتل رسید و ملقب است به نفس زکیه و اما عبدالله بن حسن را شیخ در رجالش از اصحاب امام صادق (علیه‌السلام) شمرده و ابن‌داوود او را از اصحاب امام باقر و صادق (علیه‌السلام) آورده و در عمدة الطالب آمده است: عبدالله، بی‌غل‌و‌غش است.
و این‌ها از اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم)، علیه کسانی که به زور حق را گرفته بودند، قیام کردند و دربارة آن‌ها حرف زیاد گفته شده است و این‌که آن‌ها ادعای امامت و رهبری کرده‌اند؛ ولی قضاوت قطعی احتیاج به بررسی کاملی دارد که از موضوع بحث خارج است.

کلیدواژه ها: علمی, فلسفه, کلام
توسط ن.ع   , در 09:46:00 ب.ظ نظرات
26ام تیر 1402

مغیریه

391 کلمات   موضوعات: فلسفه, علمی, کلام(عقاید)

عموم شیعه بر این‌که امام بعد از امام سجاد، امام باقر (علیه‌السلام) و بعد از او فرزندش امام صادق (علیه‌السلام) است اتفاق دارند و در این مرحله فرقه‌ای به نام مغیریه به وجود آمد. آن‌ها یاران مغیرة بن سعید از یاران امام باقر (علیه‌السلام) بودند.

۱۲.۱ - اعتقادات

آن‌ها معتقدند: امام باقر (علیه‌السلام) به او وصیت کرده و آن‌ها او را امام می‌دانند تا زمانی که حضرت مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) خروج کند و مهدی نزد آن‌ها محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی‌طالب است؛ و گمان می‌کنند او زنده است و در کوه‌های ناحیه حاجر اقامت گزیده است و او دائماً تا هنگام خروجش آن‌جا می‌ماند و روایات از طریق ما در ذم مغیرة بن سعید بسیار است.

۱۲.۲ - روایتی از کشی

کشی از ابی‌یحیی واسطی نقل می‌کند که گفت: امام رضا (علیه‌السلام) به من فرمود: مغیرة بن سعید بر ابی‌جعفر (علیه‌السلام) دروغ می‌بست؛ پس خداوند حرارت آهن را به او بچشاند؛ و روایات تصریح دارد بر این‌که او از غلاة بوده است.

۱۲.۳ - روایتی از ابن مسکان

پس عبدالله بن مسکان مرسلاً از امام صادق (علیه‌السلام) روایت کرده که حضرت فرمود: خدا مغیرة بن سعید را لعنت کند. او بر پدرم دروغ می‌بست پس خدا حرارت آهن را به او بچشاند و خداوند لعنت کند کسی را که دربارة ما چیزی بگوید که خودمان دربارة خودمان نمی‌گوییم؛ و خداوند لعنت کند آن‌که ما را از عبودیت برای خدایی که ما را خلق کرده است و بازگشت و مرجع ما به سوی او و ناصیة ما به دست اوست، زایل گردانیده است.

۱۲.۴ - روایتی از ابن حکم

هشام بن حکم روایت کرده است که شنید از اباعبدالله (علیه‌السلام) که می‌گوید: هیچ حدیثی را بر ما قبول نکنید، مگر آن‌چه را با قرآن و سنت موافق است یا به همراه آن شاهدی از احادیث پیشین ما بیابید. به‌درستی که مغیرة بن سعید در کتب اصحاب پدرم دسیسه کرده است. پس از خدا بترسید و آن‌چه مخالف قول پروردگار ما و سنت پیامبر ماست، بر ما قبول نکنید. به‌درستی که ما وقتی حدیث بگوییم چنین می‌گو‌یم: «قال الله عزوجل و قال رسول الله».
و از این‌جا دانسته می‌شود که اخباری که در کتب اصحاب ائمه جعل شده، به عقاید و معارف باز می‌گردد، نه به احکام. این در حجیت خبر واحد در فروع مفید است؛ و طرف علم اجمالی در جعل و دروغ چیزی است که به مقامات انبیا و ائمه باز می‌گردد، نه احکام عملیه.

کلیدواژه ها: علمی, فلسفه, کلام
توسط ن.ع   , در 09:45:00 ب.ظ نظرات
26ام تیر 1402

قول بغدادی در فرقه ها

448 کلمات   موضوعات: فلسفه, علمی, کلام(عقاید)

از آن‌جا که فرق بین این فرقه‌های شش‌گانه ناچیز است، صحیح نیست که هر تفاوتی را یک آیین و اصحاب آن را یک فرقه دانست. و برای همین مطلب، بغدادی سه فرقه را ذکر کرده است و ما نیز او را پیروی می‌کنیم:

۱۱.۱ - جارودیه

تابعان ابی‌الجارود و او زیاد بن منذر است.

۱۱.۱.۱ - دیدگاه نجاشی

نجاشی گوید: همدانی خارفی کور کوفی و از اصحاب امام باقر (علیه‌السلام) می‌باشد و وقتی زید خروج کرد مذهبش را تغییر داد.


۸.۴.۱ - دیدگاه نوبختی

نوبختی می‌گوید: زیاد بن منذر همان کسی است که ابالجارود نامیده شده است. امام باقر (علیه‌السلام) نام وی را مرحوب نهاده‌اند و ذکر کرده است که مرحوب، شیطانی است کور که ساکن دریاست و ابوالجارود هم چشمش کور بود و هم قلبش.
و جارودیه دو فرقه گشتند، یک فرقه معتقدند: علی (علیه‌السلام) بر امامت فرزندش حسن تصریح کرد و سپس حسن بر امام برادرش حسین بعد از او تصریح کرد و پس از حسن و حسین امامت به صورت شوری در فرزندان آن دو درآمد.
پس هر کس از آن‌ها که با شمشیر عریان خروج کند و مردم را به دینش بخواند و عالم و عارف باشد، او امام است.
و فرقة دیگر گمان می‌کردند که پیامبر تصریح کرده‌اند بر امامت حسن بعد از علی و امامت حسین بعد از حسن.

۱۱.۱.۳ - دیدگاه اشعری

ابوالحسن اشعری می‌گوید: جارودیه گمان می‌کردند پیامبر بر علی بن ابی‌طالب با اوصاف تصریح کرده است نه با نام. پس امام پس از وی او بود و مردم به واسطة ترک اقتدا به او، بعد از پیامبر گمراه گشته و کافر شدند.


۱۱.۲ - سلیمانیه

آن‌ها پیروان سلیمان بن جریر زیدی بودند که گفت: امامت شورایی است و با شرکت دو نفر از خوبان امت منعقد می‌گردد.

۱۱.۲.۱ - اعتقادات

او امامت مفضول را جایز دانسته و امامت ابی‌بکر و عمر را اثبات کرد؛ و گمان کرد که امت در بیعت با آن دو اصلح را کنار گذاشت؛ چون علی از آن دو نسبت به امامت سزاوارتر بود، لکن خطا در بیعت با آن دو موجب کفر و فسق نمی‌گردد؛ و سلیمان بن جریر نسبت به عثمان جرئت کرد و او را در حوادثی که برایش اتفاق افتاد، کافر می‌دانست.

۱۱.۳ - بتریه

آن‌ها پیروان دو نفر بودند یکی حسن بن صالح بن حی (۱۰۰-۱۶۸ هجری) و دیگری کثیر النواء ملقب به ابتر.

۱۱.۲.۱ - اعتقادات

عقیده آن‌ها در این باب مانند عقیده سلیمان بن جریر بود؛ الا این‌که درباره عثمان توقف کرده و نه او را مدح می‌کردند و نه ذم.

و بالجمله: بتریه و سلیمانیه از زیدیه بودند که در مقابل جارودیه قرار داشتند؛ چون جارودیه دو خلیفه را کافر می‌دانستند برخلاف آن دو.
و هر سه فرقه در این‌که مرتکبین کبیره از امت مخلد در آتش خواهند بود، همان عقیده بودند
و این فرقه‌های اصلی زیدیه بود که اکنون در حجاز و یمن و عمان پخش شده‌اند.

کلیدواژه ها: علمی, فلسفه, کلام
توسط ن.ع   , در 09:44:00 ب.ظ نظرات
26ام تیر 1402

زیدیه

567 کلمات   موضوعات: فلسفه, علمی, کلام(عقاید)

آن‌ها تابعان زید بن علی بن الحسین (۷۹-۱۲۱ هجری) هستند که علما بر جلالت و وثاقت و ورع و علم و فضل وی اتفاق دارند.

۱۰.۱ - شخصیت زید بن علی

شیخ مفید فرموده است: زید بن علی بن الحسین بعد از ابی‌جعفر (علیه‌السلام) چشم برادرانش و افضل آن‌ها بود. شیخ عابد، ورع، فقیه، بخشنده و شجاع بود که با شمشیر ظاهر شد. امر به معروف و نهی از منکر کرد و خونخواه امام حسین (علیه‌السلام) بود.
و شیخ در رجالش یک‌بار او را از یاران پدرش امام سجاد (علیه‌السلام) ذکر کرده و بار دیگر از یاران امام باقر (علیه‌السلام) و بار سوم از یاران امام صادق (علیه‌السلام) دانسته است و گفته او مدنی و تابعی است که در سال ۱۲۱ هجری به قتل رسید؛ در حالی که ۴۲ سال داشت.

و زمانی که خبر قتل عمویش به امام صادق (علیه‌السلام) رسید، گریست و گفت: «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ». عمویم را نزد خدا می‌دانم او خوب عمویی بود. او هم به نفع دنیای ما بود و هم آخرت ما. عمویم مانند شهدایی که با پیامبر و علی و حسن و حسین به شهادت رسیدند، شهید گشت.
این است نظر علما و پیشوایان ما دربارة زید مجاهد خونخواه و به دشمنی انداختن مفسدین و دروغ خیال‌پردازانی که شیعه را متهم به عدم دوستی و مودت زید خونخواه می‌کنند، اعتنایی نمی‌گردد. با وجود این‌که هیچ‌یک از علمای ما شک در زهد و ورع و خلوص و جهاد و ستیز او در راه خدا نکرده‌اند؛ و این‌که هدف او غیر از گرفتن حق از کسانی که به زور حق را به دست آورده بودند و تسلیم آن به اهلش، چیز دیگری نبود.
برای همین به اسم رضای آل‌محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) خروج کرد؛ ولی جاهلان گمان کردند که او خود را می‌خواهد.

۱۰.۲ - فرزند زید بن علی

فرزند او یحیی بن زید است که پدرش را توصیف می‌کند و می‌گوید: پدرم امام نبود؛ ولکن از سادات و کرام و زاهدان سادات بود و از مجاهدان فی سبیل الله بود.
راوی می‌گوید: به یحیی گفتم: پدرت ادعای امامت کرد و به عنوان مجاهد خروج کرد و از پیامبر دربارة کسی که به دروغ ادعای امامت کند، آمده است، پس گفت: ساکت باش. پدرم عاقل‌تر از آن بود که چیزی را که حقش نیست، ادعا کند و او می‌گفت: من به سوی رضای آل‌محمد (مرادش عمویم جعفر (علیه‌السلام) است) دعوت می‌کنم. راوی می‌گوید: پس او امروز صاحب این امر است.


۱۰.۳ - شهادت زید بن علی

زید در زمان هشام بن عبدالملک قیام کرد و پانزده هزار مرد از اهل کوفه با او بیعت کردند و به وسیلة آن‌ها علیه والی عراق که یوسف بن عمر ثقفی کارگزار هشام بن عبدالملک بود، خروح کرد و بیعت‌کنندگان او را در جنگ خوار کردند و جز عدة کمی با او باقی نماندند و با سپاه یوسف بن عمر جنگیدند تا این‌که همه کشته شدند و زید نیز کشته شد و شبانه مدفون گردید. سپس قبرش را شکافتند و او را به صلیب کشیده و سوزانیدند. [۳۵]

سپس فرزندش یحیی بن زید در زمان ولید بن یزید بن عبدالملک قیام کرد. پس نصر بن سیار (والی خراسان) به همراه فرماندة سپاهش (مسلم بن احوز مازنی) به مقابله با او پرداخت و او را کشت.
سپس بعد از این پدر و پسر، خروج‌های متعددی رخ داد. شیخ اشعری نام آن‌ها را در «مقالات» خود ذکر کرده است؛ همان‌طور که برای زیدیه شش فرقه ذکر نموده است که عبارت‌اند از: جارودیه، سلیمانیه، بتریه، نعیمیه، یعقوبیه، و فرقة ششمی که عقیدة آن‌ها را ذکر کرده، بدون این‌که آن‌ها را به اسم ذکر کند.

کلیدواژه ها: علمی, فلسفه, کلام
توسط ن.ع   , در 09:42:00 ب.ظ نظرات
26ام تیر 1402

کیسانیه

337 کلمات   موضوعات: فلسفه, علمی, کلام(عقاید)


آن‌ها کسانی هستند که به امامت محمد بن حنفیه (نامش، ابوعبدالله محمد بن علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) مادرش، خوله دختر جعفر بن قیس از قبیلة بنی‌حنیفه است. او شخصی عالم، فاضل، شجاع بود که در سال ۸۱ هجری فوت کرد.)
معتقدند.

۹.۱ - دیدگاه اصحاب عقاید

ولکن اصحاب عقاید می‌گویند: کیسانیه در سبب امامت محمد بن حنفیه با هم اختلاف دارند. بعضی گمان می‌کنند او بعد از پدرش علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) امام است و بر این مطلب استدلال شده است به این‌که: علی (علیه‌السلام) در روز جمل پرچم را به وی سپرد و به او گفت: «اطعنهم طعن ابیک تحمد لا خیر فی الحرب اذا لم تزبد؛ خیری در جنگ نیست زمانی که خروش نداشته باشد، به آن‌ها لطمه و صدمه وارد کن؛ مانند صدمه زدن پدرت که ستایش شوی».
و عده دیگری از آن‌ها می‌گویند: امامت پس از علی (علیه‌السلام) برای امام حسن (علیه‌السلام) بود و سپس برای حسین (علیه‌السلام) و سپس برای محمد بن حنفیه به سفارش امام حسین؛ هنگامی که از مدینه در زمانی که برای بیعت یزید بن معاویه خواسته شده بود و به سوی مکه خارج گردید.

۹.۲ - دیدگاه اصحاب ابی‌الکرد ضریر

سپس کیسانیه در امامت محمد بن حنفیه اختلاف دیگری هم دارند. اصحاب ابی‌الکرد ضریر قائل‌اند: محمد بن حنفیه زنده است و نمی‌میرد و او در کوه رضوی است و نزد او چشمة آبی موجود است و چشمه‌ای از عسل که روزی خود را از آن‌جا دریافت می‌کند. و در سمت راست وی شیری و در سمت چپ وی پلنگی است که او را از دشمنانش محافظت می‌کنند تا زمانی که خروج کند و مهدی منتظر است.

۹.۲.۱ - دیدگاه دیگر

و باقی کیسانیه معتقدند که محمد بن حنفیه فوت کرده است و در امام بعد از او اختلاف کرده‌اند. بعضی گمان کرده‌اند امامت بعد از وی به پسر برادرش علی بن الحسین برمی‌گردد و بعضی می‌گویند: به ابی‌هاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه می‌رسد.

این کیسانیه و عقایدشان بود؛ و شیخ اشعری برای آن‌ها فرق زیادی ذکر کرده و آن‌ها را به یازده فرقه رسانیده است

و تفصیل آن در این مقام مورد اهتمام ما نیست.

کلیدواژه ها: علمی, فلسفه, کلام
توسط ن.ع   , در 09:40:00 ب.ظ نظرات
26ام تیر 1402

شیعه

1002 کلمات   موضوعات: فلسفه, علمی, کلام(عقاید)

و در این مقام فرقه‌هایی را ذکر می‌کنیم که نام آن‌ها در کتب رجالی آمده است؛ اما احاطه به تمام فرق و عقایدشان موکول به کتب ملل و نحل می‌شود.

۸.۱ - شیعه شخص

شیعه شخص، به تابعین و یاران او می‌گویند و به یک نفر و دو نفر و بیش‌تر چه مرد و چه زن اطلاق می‌گردد. این اسم را برای کسانی که ولایت علی (علیه‌السلام) و اهل بیت وی (علیهم‌السلام) را پذیرفته‌اند، غلبه پیدا کرده تا این‌که به صورت یک اسم خاص برای آن‌ها در آمده است و جمع آن اشیاع و شیع است.
سپس گاهی شیعه اطلاق می‌گردد و از آن همین معنی که لغوی ذکر کرد، اراده می‌شود و گاهی بر کسی که علی (علیه‌السلام) را در دین و مذهبش همراهی می‌کند، اطلاق می‌گردد. کسانی که رخصت‌ها و تکالیف خود را از او و اولاد او می‌گیرند و معتقدند که او امام منصوص از جانب پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم) بر امت در روز غدیر خم و در جایگاه‌های دیگری که تاریخ آن را حفظ کرده و محدثین و غیر آن‌ها ذکر کرده‌اند، می‌باشد.

۸.۲ - تشیع به معنای مطلق

تشیع بر معنی اول آن، همة مسلمین را در بر می‌گیرد. باستثنای خوارج و ناصبی‌ها؛ چراکه همه مسلمانان ـ الا آن‌هایی که به آن‌ها اشاره شد ـ علی (علیه‌السلام) و اولاد او را دوست دارند و چه‌طور این‌گونه نباشد؛ چرا‌که مودت او و مودت اهل بیت پیامبر از واجبات کتاب است.
خدای سبحان می‌گوید: «قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى».

بله، درجات محبت و ولایت آن‌ها به حسب اختلاف معرفت آن‌ها به کمالات و مقامات اهل بیت (علیهم‌السلام)، مختلف می‌گردد. هر کس که به آن‌چه امام شافعی در معرفت به مقامات آن‌ها رسیده است برسد، در محبت آن‌ها فانی و هالک می‌گردد.
شافعی می‌گوید:
یا اهل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن انزلــه
کفاکم من عظیم القدر انکم من لم یصل علیکم لا صلوة لـه
یعنی ‌ای اهل بیت پیغمبر! دوستی شما واجبی است که خداوند در قرآن نازل کرده است، از عظمت شما همین بس که هر کس بر شما صلوات نفرستد، نمازش درست نیست.
(تعدادی از اعلام که از جملة آن‌ها، الامام الحافظ ابن حجر در صواعق و نبهانی در شرف است، این شعر را به امام شافعی نسبت داده‌اند).


۸.۳ - مراد از شیعه

مقصود از شیعه در محل بحث، هر کسی که علی و اهل بیت او را دوست می‌دارد نیست؛ بلکه کسی است که با علی (علیه‌السلام) به عنوان امامت بیعت کند و معتقد باشد که او وصی مختار پیامبر اکرم است نه دیگران.

۸.۴ - مراد از فِرق شیعه

و این‌که هر کس بر علی در حکم پیشی جوید، به صورت غیر مشروع تقدم جسته است. این گروه در اصطلاح اصحاب مقالات و فِرق «شیعه» هستند.
و مسلمانان بعد از وفات پیامبر سه فرقه شدند و یک فرقه از بین رفت و دو فرقه باقی ماند.

۸.۴.۱ - دیدگاه نوبختی

نوبختی از اعلام قرن سوم (آن کسی که از فِرق اسلامی خیلی بحث کرده و به فِرق و عقاید آگاه است) می‌گوید: پیامبر از دنیا رفت؛ در حالی که ۶۳ سال داشت و نبوت او ۲۳ سال بود. و امت پس از وی سه فرقه گشتند:
۱. فرقه‌ای که شیعه نام گرفت و آن‌ها شیعه علی بن ابی‌طالب هستند. پس از او تبعیت کرده و به غیر او باز نگشتند، و تمام گروه‌های شیعه از آن‌ها منشعب گشت.
۲. فرقه‌ای که ادعای امامت و رهبری داشتند و آن‌ها انصار بودند، و به گره زدن حکومت به سعد بن عبادة خزرجی دعوت می‌کردند.
۳. فرقه‌ای که به ابوبکر بن ابی‌قحافه مایل شد و دربارة او این توجیه را ذکر کرد که: پیامبر بر خلافت شخصی تصریح نکرده و کار را به امت واگذار کرده است که هر که را خواستند برای خود برگزیند تا این‌که می‌گوید: اولین فرقه: شیعه است و آن‌ها فرقة علی بن ابی‌طالب هستند که از زمان پیامبر و پس از آن به شیعة علی نام‌گذاری شدند. علامت آن‌ها، عنایت به علی و اعتقاد به امامت وی بود؛ از جمله: مقداد بن اسود، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر و هر کس که مودت او با مودت علی (علیه‌السلام) موافق باشد. آن‌ها اولین کسانی از این امت هستند که به اسم تشیع نام‌گذاری شدند؛ چراکه اسم تشیع قدیمی است؛ مثل شیعه ابراهیم و موسی و عیسی و پیامبران (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین).


۸.۵ - اعتقادات شیعه

شیعه معتقد بود که علی (علیه‌السلام) امام واجب الطاعة بعد از رسول الله است و این‌که بر مردم قبول از او و اخذ از او واجب است و اخذ از غیر او جایز نیست و او کسی است که پیامبر آن‌چه از علم که مردم بدان نیازمندند، نزد او نهاده است.
از جمله دین و حلال و حرام و جمیع منافی دین و دنیای مردم و ضررهای آن؛ و تمام علوم را چه آشکار آن و چه ریزه‌کاری‌های آن را نزد او نهاده است و به امانت نزد وی سپرده و از او خواسته آن‌ها را حفظ کند.
لذا مستحق امامت و نشستن در مقام نبی است؛ به خاطر عصمتش و حلال‌زاده بودنش و سابقه و علم و سخاوت و زهد و عدالتش در میان مردم و این‌که پیامبر بر او تصریح کرده و او را با نام و نسبش نشان داده و معین کرده است.
و امت را به امامت وی ملزم کرده و او را برای آن‌ها به عنوان علم نصب کرده است و حکومت بر مؤمنین را برای او عهد و پیمان ساخت و او را از همة مردم به جان آن‌ها سزاوارتر دانست و در موارد متعدد مثل غدیر خم و غیر آن به آن‌ها فهمانید که جایگاه وی جایگاه هارون به موسی است؛ الا این‌که پیامبری بعد از او نیست. پس این دلیل امامت وی است.


۸.۶ - چگونگی انشعاب شیعه

شیعه بعد از رحلت پیامبر یک گروه بودند که حضرت علی (علیه‌السلام) و اهل بیت وی (علیهم‌السلام) را همراهی می‌نمودند تا زمانی که مصیبت طف به وقوع پیوست و امام پاک حسین بن علی (علیه‌السلام) به دست ناکسان ستم‌کار از بنی‌امیه به شهادت رسید. پس عموم شیعیان معتقد شدند که امام منصوص بعد از حسین، فرزندش زین‌العابدین و سید‌الساجدین علی بن الحسین (علیه‌السلام) (۳۶-۹۵ هجری) است.
و عدة قلیلی از آن‌ها گفتند: امام بعد از او، محمد بن حنفیه فرزند امام علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) است و آن‌ها معروف به کیسانیه هستند.

در پست بعدی تعریف انشعاب ها

کلیدواژه ها: علمی, فلسفه, کلام
توسط ن.ع   , در 09:38:00 ب.ظ نظرات
26ام تیر 1402

اشعریه

644 کلمات   موضوعات: صهیونیسم, فلسفه, علمی, کلام(عقاید)

اشاعره، اصحاب ابی‌الحسن علی بن اسماعیل اشعری هستند و او از ذریه ابوموسی اشعری است که در سال ۲۶۰ هجری متولد شد و در سال ۳۲۴ هجری وفات یافت و گفته شده سال ۳۳۳ هجری.
وی معتزلی و شاگرد جبائی بود؛ ولکن از اعتزال بازگشت و آشکارا خود را پیرو مذهب اهل حدیث که در رأس آن‌ها احمد حنبل بود، معرفی کرد.
نقل شده که وی در روز جمعه‌ای بر صندلی در جامع بصره نشست و با صدای بلند فریاد زد، هر کس مرا شناخت که شناخت و هر کس مرا نشناخته است، من او را با خودم آشنا می‌کنم.
من فلانی فرزند فلانی قبلاً معتقد به مخلوقیت قرآن بودم و این‌که چشم‌ها خداوند را نمی‌بیند و این‌که افعال شر را من هستم که انجام می‌دهم و اکنون من توبه‌کننده و متفقم و معتقدم که معتزله مردود هستند و معایب و رسوایی‌های معتزله را بیان کرد.


۷.۱ - دیدگاه ابوالحسن اشعری

و ابوالحسن اشعری عقیدة خویش را در کتاب «الابانه» آشکار کرده و گفته است: آن‌چه ما می‌گوییم و آن دینی که می‌پذیریم، تمسک به کتاب الله و سنت نبی و آن‌چه از صحابه و تابعین و ائمه حدیث نقل شده می‌باشد و ما به آن چنگ می‌زنیم و به آن‌چه احمد بن حنبل ـ که خدا روی او را شاد گرداند و درجه‌اش را بالا برد و ثوابش را زیاد گرداند ـ معتقد است، اعتقاد داریم. و نظر ما با نظر کسی که با قول او مخالفت کند، فاصله دارد؛ چون او امام فاضل و رهبر کاملی است که خداوند به وسیلة او در جایی که گمراهی ظاهر شده بود، حق را آشکار کرد.


۷.۲ - بینان‌گذار مذهب جدید

و شیخ اشعری اگرچه در ظاهر خود را ملحق به مذهب اهل حدیث دانست، ولی در تمام روایات و اعتقادات از آن‌ها پیروی نکرد؛ بلکه مذهب جدیدی را بین اهل حدیث و معتزله بنیان نهاد، و در آرایی از عقاید اهل حدیث که با عقل سلیم در تضاد است، تصرف کرد؛ مثلاً اهل حدیث قائل به قدم این قرآنی که تلاوت می‌شود بودند و او قائل به قدم کلام نفسی، پس در اصل قدم کلام الله با آن‌ها مشترک بود؛ ولکن قدم را به نفس، تفسیر کرد نه به قرآنی که خوانده می‌شود.

۷.۳ - اثبات صفات خبریه برای خداوند

و اهل حدیث برای خداوند صفات خبریه را اثبات می‌کردند، به همان معانی خبریه و مراد از صفات خبریه، آن چیزی است که وحی از آن خبر داده است؛ از جمله این‌که خداوند صورت دارد، چشم دارد و دست دارد و نتیجه برحسب عقیده آن‌ها تجسیم می‌شود. شیخ اشعری این‌ها را برای خدا اثبات کرده است؛ لکن با قید «بلا کیف». پس در حمل صفات خبریه بر خداوند سبحان به معانی آن با اهل حدیث مشترک است؛ ولکن از آن‌ها جدا شده است. در این مطلب که صورت خدا یا دست او و یا چشم او، مجرد از کیف است. پس برای او وجهی مانند وجه انسان یا چشمی مانند چشم انسان نیست. به این صورت رنگ تنزیه را بر مذهب اهل حدیث افکند و آن را در ظاهر رنگ کرد؛ اگرچه در حقیقت این‌گونه نیست، بلکه مذهب او چیزی بین تشبیه و ابهام است.
با وجود این رؤیت را برای خداوند در روز قیامت اثبات کرده و در «مقالات الاسلامیین» بدان اقرار کرده است. در جایی که گفته است: «خداوند سبحان روز قیامت با چشم‌ها دیده می‌گردد؛ همان‌طور که ماه در شب چهاردهم دیده می‌شود، مؤمنین او را می‌بینند و کافران او را نمی‌بینند».

این سران فرقه‌های اهل سنت هستند؛ اگرچه اهل حدیث، معتزله و مرجئه بلکه اشاعره را از فرق اهل سنت نمی‌شمارند و گذشت که اطلاق این اسم برای یک جماعت خاص، کم گذاشتن حقوق جمیع مسلمین است یا لااقل نسبت به آن فرقه‌هایی که در مسئلة امامت معتقد به انتخاب و رجوع به اهل حل و عقد هستند در مقابل شیعه که معتقد به انتصاب از طرف خداوند سبحان می‌باشند.
پس طایفة اولی به تمام عقایدشان برحسب تعبیرها از اهل سنت به شمار می‌آیند؛ اگرچه این مطلب در کام طایفه‌ای از آن‌ها تلخ باشد.

کلیدواژه ها: علمی, فلسفه, کلام
توسط ن.ع   , در 09:35:00 ب.ظ نظرات
26ام تیر 1402

معتزله

796 کلمات   موضوعات: صهیونیسم

معتزله یکی از فرقه‌های کلامی اهل سنت می‌باشد. این فرقه در مقابل اشعریه است.

۶.۱ - مؤسس معتزله

اصحاب ملل و نحل بر این‌که پایة اعتزال به واصل بن عطاء باز می‌گردد، اتفاق دارند. او در مجلس حسن بصری حاضر می‌شد. اکنون با استاد و شاگرد آشنا می‌شویم:

۶.۱.۱ - نام استاد

او حسن بن یسار است که کنیه پدرش ابوالحسن است، از اسرای منطقة میسان (در مراصد الاطلاع میسان منطقة وسیعی است که دارای آبادی‌ها و نخل زیادی است در بین بصره و منطقه واسط، که مرکز میسان است و در این روستا قبر عزیز مشهور و معروف است و یهود به آن خدمت می‌کند.) و او و زوجه‌اش به مدینه منتقل گردیدند و حسن در حالی به دنیا آمد که دو سال از خلافت عمر بن خطاب باقی مانده بود. عمر بن خطاب در روز چهارشنبه، چهار روز به آخر ذی الحجة سنه ۲۳ هجری مورد حمله قرار گرفت و در روز یکشنبه صبح روز اول محرم سال ۲۴ هجری دفن گردید.

لذا حسن متولد ابتدای سال (۲۲ هجری) و یا اواخر سال (۲۱ هجری) است و در بصره ابتدای ماه رجب سال (۱۱۰ هجری) وفات یافت.
بنابراین بعد از عمر ۸۸ سال و چند ماه زندگی کرد.
و به احتمال قوی شبهاتی که در قلوب مسلمین اعم از صحابه و تابعین رویید، به وسیلة همین اسرا از محل ولادتشان به محل هجرتشان منتقل گردید؛ چراکه عراق و شام محل برخورد دو تمدن روم و ایران بود و عراقی‌ها از فلسفة فارسی زرتشتی‌ها متأثر بودند؛ همان‌طور که شامی‌ها از افکار رومی‌ها و کنیسه‌نشینان تأثیر می‌گرفتند؛ لذا معاشرت و ارتباط بین مسلمین سبب مطرح شدن بسیاری از مسائل و شبهاتی شد که مسلمین اول از آن‌ها اطلاعی نداشتند. بعید نیست که حسن بصری هم در بعضی مجلات از پدرش ابی‌الحسن که اسیر میسان بود، تأثیر پذیرفته باشد.


۶.۱.۲ - نام شاگرد

نصوص بسیاری دلالت دارد بر این‌که شخصی بر حسن بصری داخل شد و گفت: ‌ای امام دین! در زمان ما جماعتی ظاهر شده‌اند که اصحاب کبائر را کافر می‌شمارند و گناه کبیره نزد آن‌ها کفر است که به وسیلة آن از دین خارج می‌شود (و آن‌ها وعیدیه خوارج هستند) و گروهی نیز اصحاب کبائر را تأخیر می‌اندازند و نزد آن‌ها گناه کبیره به ایمان ضرر نمی‌زند و اصلاً بر مذهب آن‌ها عمل، رکن ایمان نیست و می‌گویند: هیچ گناهی با ایمان ضرر نمی‌زند؛ همان‌طور که هیچ طاعتی با کفر نفع نمی‌بخشد (و آن‌ها مرجئه هستند) پس تو چگونه برای ما در این مسئله حکم می‌کنی؟
حسن در این مسئله فکر کرد و پیش از آن‌که جوابی دهد، واصل بن عطاء گفت: من نه می‌گویم مرتکب گناه کبیره، مؤمن مطلق است و نه کافر مطلق؛ بلکه جایگاهش بین این دو گروه است نه مؤمن است و نه کافر و سپس به کنار یکی از ستون‌های مسجد رفت تا آن‌چه را به یاران ابی‌الحسن به عنوان جواب گفته است، تقریر نماید. پس حسن به او گفت: از ما کناره بگیر واصل، لذا او و یارانش معتزله نام گرفتند.

این چیزی است که شهرستانی (مؤلف ملل و نحل) می‌گوید و ممکن است صحیح باشد؛ ولکن آرای معتزله در آن‌چه به توحید و عدل و نفی صفات زائد از خداوند باز می‌گردد، از خطبه‌های امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) اخذ شده است. ما این مطلب را در کتاب خود «بحوث فی الملل و النحل» ثابت کرده‌ایم. اجمال مطلب این است که: واصل بن عطاء، شاگرد ابی‌هاشم بن محمد بن حنفیه بود و از بعض گذشتگان نقل شده است که سؤال شد علم محمد بن علی چگونه است؟ در جواب گفت: اگر می‌خواهی این را بدانی، به اثر او، واصل، نگاه کن.
و ابوهاشم نیز از پدرش محمد بن حنفیه و او از علی (علیه‌السلام) یاد گرفته بودند. این گروه همگی به علی (علیه‌السلام) منتسب هستند و از نظر او و خطبه‌ها و کلمات او به وجود آمده‌اند.


۶.۲ - اصول پنج‌گانه معتزله

۱. توحید: و مراد از آن یا نفی صفات زائد بر ذات خداوند تبارک و تعالی است، به معنی عینیت صفات، و نیابت ذات است از صفات، بنا بر فرق معهود بین این دو.
۲. عدل و نفی جبر از خداوند سبحانه.
۳. منزلتی بین دو منزلت یعنی مرتکب کبیره نه مؤمن است و نه کافر؛ بلکه منزلتی بین این دو دارد.
۴. وعد و وعید: به معنی لزوم عمل به وعد و وعید؛ لذا برای خداوند سبحان صحیح نیست به بندگان وعده بدهد، ولی عمل نکند و وعید بدهد، ولی عقاب نکند.
۵. امر به معروف و نهی از منکر.

۶.۳ - فرقه‌های معتزله

سپس معتزله به فرقه‌های مختلفی تقسیم شد؛ از جمله: واصلیه، هذلیه، خابطیه، بشریه، معمریه، مرداریه، ثمامیه، هشامیه، جاحظیه، خیاطیه، جبائیه، بهشمیه.


۶.۴ - بیان یک نکته

این طوایف و اشباه آن‌ها که شهرستانی آن‌ها را آورده است، مسالکی است که به مشایخ معتزله منسوب‌اند. صحیح نیست که هر یک، فرقه و طایفه‌ای به شمار آید؛ چون اختلاف بین مشایخ اندک بوده است و حق این است که معتزله را به دو دسته تقسیم کنیم: ۱. بغدادیه؛ ۲. بصریه.
و اختلاف بین این دو روش فکری بعد از اشتراک در اصول پنج‌گانه، کم نیست.

کلیدواژه ها: علمی, فلسفه, کلام
توسط ن.ع   , در 09:33:00 ب.ظ نظرات
26ام تیر 1402

مرجئه

131 کلمات   موضوعات: فلسفه, علمی, کلام(عقاید)

ارجاء به معنی تأخیر و مهلت دادن است: «قال تعالی: قالوا ارجه و اخاه و ارسل فی المدائن حاشرین».
سپس این لفظ بر کسانی که به نیت و ایمان قلبی اهتمام می‌ورزند، ولی به عمل اهمیت نمی‌دهند، غلبه پیدا کرد؛ و در تفسیر ایمان می‌گویند: قول است بدون عمل. گویا قول را مقدم دانسته و عمل را مؤخر می‌دانند؛ پس انسان با ایمانش نجات پیدا می‌کند؛ اگرچه نماز نخواند، روزه نگیرد و این کلام از آن‌ها مشهور شده است: هیچ معصیتی با ایمان ضرر نمی‌زند؛ همان‌طور که هیچ طاعتی با کفر نفع نمی‌بخشد.
مرجئه از خطرناک‌ترین گروه‌ها برای امت اسلامی بودند که در بین شیعه و سنی به وجود آمدند و به دنبال مباح بودن مطلق در اخلاق و اعمال بودند.
این خلاصه کلام دربارة مرجئه، و تفصیل آن موکول به محل خود می‌گردد.

کلیدواژه ها: علمی, فلسفه, کلام
توسط ن.ع   , در 09:31:00 ب.ظ نظرات
26ام تیر 1402

خوارج

435 کلمات   موضوعات: فلسفه, علمی, کلام(عقاید)

هر کس که بر امام حق خروج کند، خارجی نامیده می‌شود؛ حال چه این خروج در ایام صحابه باشد و چه پس از آن‌ها. این نام‌گذاری، بر کسانی که در اثنای جنگ صفین بعد از مسئله حکمیت بر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) خروج کردند، غلبه پیدا کرده است و شدیدترین خروج علیه حضرت و خروج از دین از طرف اشعث بن قیس کندی و مسعر بن فدکی تمیمی و زید بن حصین طائی بود. هنگامی که دیدند سپاه معاویه قرآن‌ها را به سر نیزه‌ها برده‌اند و علی (علیه‌السلام) و یارانش را به حکمیت قرآن فرا خوانده‌اند، به علی (علیه‌السلام) گفتند: این گروه ما را به کتاب خدا دعوت می‌کنند و تو ما را به شمشیر می‌خوانی، حتماً باید مالک اشتر را از جنگ با آن‌ها بازگردانی؛ و الا با تو آن خواهیم کرد که با عثمان کردیم.
لذا مجبور شد که اشتر را از میدان جنگ باز گرداند؛ آن هم در شرایطی که سپاه معاویه مشرف به هلاکت بود و از آن‌ها جز عدة کمی که در میانشان ضعف و جدایی بود باقی نمانده بود و مالک اشتر هم امر حضرت را امتثال کرد.
خوارج امام را مجبور کردند که حکمیت را بپذیرد و به این صورت که یک نفر از اصحابش را برگزیدند و معاویه نیز مانند او را از یارانش انتخاب کند تا قرآن را در میان خود حاکم کنند و به حکم قرآن و امر آن عمل کنند و زمانی که حضرت خواستند عبدالله بن عباس را بفرستند، مانع انتخاب وی شدند و گفتند: او از تو است و او را مجبور کردند که ابوموسی اشعری را برگزیند؛ لذا کار برخلاف آن‌چه حضرت بدان راضی بود، جریان یافت.
سپس همین گروهی که اصرار بر حکمیت داشتند، دوباره بر حضرت خروج کرده و گفتند: امام، دو مرد را برای حکمیت پذیرفت و حال آن‌که حکمیت از آنِ خداست و این گروه همان مارقین هستند که در نهروان جمع شدند و به آن‌ها حروریه گفته می‌شود.

۴.۱ - فرقه‌های خوارج

و بزرگ‌ترین فرقه‌های خوارج عبارت‌اند از: المحکمه، الازارقه، النجدات، البیهسیه، العجاردة، الثعالبة، الصفریة، الاباضیة، و روزگار آن‌ها را بلعید و نوشید و محکوم به فنا و نیستی کرد.

و از آن‌ها باقی نماند مگر فرقة اخیره که در بین خوارج از همه معتدل‌تر هستند. در این سال‌های اخیر از نامیده شدنشان به «خوارج» دوری می‌کنند و مدعی هستند که آن‌ها از خوارج نیستند و از تابعین عبدالله بن اباض هستند.
و جامع این فرقه‌ها، بیزاری جستن از عثمان و علی (علیه‌السلام) است و این را بر هر طاعتی مقدم می‌شمارند و ازدواج‌ها را صحیح نمی‌دانند، مگر با این شرط و مرتکبین کبائر را تکفیر کرده و معتقدند که اگر امام با یک سنت حق واجب مخالفت کرد، باید بر او خروج کرد.

 

کلیدواژه ها: علمی, فلسفه, کلام
توسط ن.ع   , در 09:30:00 ب.ظ نظرات

1 2 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 71