صفحات: << 1 2 3 ...4 ...5 6 7 ...8 ...9 10 11 12 ... 33 >>
10ام مرداد 1400فاعل بالطبع و بالقسر
فلاسفه برای هر نوعی از موجودات جسمانی طبیعت خاصی قائل بودند که ذاتاً اقتضاء ویژهای دارد و از جمله هر یک از انواع عناصر چهارگانه خاک، آب، هوا و آتش را مقتضی مکان طبیعی و کیفیات طبیعی خاصی میدانستند بهطوریکه اگر مثلاً بهواسطه عامل خارجی در مکان دیگری قرار بگیرند در اثر میل طبیعی بهسوی مکان اصلی خودشان حرکت میکنند و بدین ترتیب سقوط سنگ و ریزش باران و بالا رفتن شعله آتش را توجیه میکردند و طبیعت را بهعنوان مبدا حرکت معرفی مینمودند.
از سوی دیگر با توجه به اینکه گاهی حرکات و آثاری در اشیاء برخلاف مقتضای طبیعتشان پدید میآید مثلاً در اثر وزش باد گرد و غبار بهسوی آسمان بلند میشود قسم سومی از افعال را بنام فعل قسری اثبات کردند و آن را به طبیعت مقسور نسبت دادند و معتقد شدند که گرد و غبار که از جنس خاک است با حرکت قسری بهسوی آسمان می رود و با حرکت طبیعی به زمین برمیگردد و در مورد چنین حرکاتی معتقد بودند که هیچگاه دوام نخواهد یافت القسر لایدوم.
سخنان فلاسفه پیشین درباره فاعل طبیعی و قسری مبتنی بر اصول موضوعهای است که از طبیعیات قدیم گرفته شده است و میدانیم که فرضیه عناصر چهارگانه و اقتضاء آنها نسبت به مکان طبیعی یا کیفیاتی از قبیل رطوبت و یبوست و حرارت و برودت اعتبار خود را از دست داده است ولی بههرحال شکی نیست که موجودات جسمانی تاثیراتی در یکدیگر دارند و پیدایش پدیدههای مادی درگرو حصول زمینهها و شرایط خاصی است و بنابراین وجود اسباب و شرایط مادی برای تحقق معلولهای جسمانی بهعنوان یک قاعده فلسفی همواره اعتبار داشته و خواهد داشت.
اما تعیین اسباب و فاعلهای طبیعی خاص برای هر پدیدهای کار فلسفه نیست و باید با روشن تجربی در علوم مختلف طبیعی اثبات شود و به عنوان مثال بر اساس نظریات علمی جدید میتوان حرکت مکانی را لازمه ذاتی نور دانست و نیروهای جاذبه و دافعه را عامل حرکتهای قسری اجسام تلقی کرد و در این صورت مناسبتر این است که فعل را به نیروی قاسر نسبت دهیم و جسم مقسور را تنها منفعل بدانیم هرچند از نظر دستور زبان فاعل شمرده شود و میدانیم که احکام فلسفی تابع چنین قواعدی نیست.
ادامه در پست بعد
علت فاعلی عبارت است از موجودی که موجود دیگری (معلول) از آن پدید میآید و به معنای عامش شامل فاعلهای طبیعی که مؤثر در حرکات و دگرگونیهای اجسام هستند نیز میشود.
فلاسفه پیشین دو نوع فعل و تاثیر را در جهان شناسایی کرده بودند یکی فعل ارادی که موجودات زنده و ذیشعور با اراده خودشان انجام میدهند و جهت حرکت و سایر ویژگیهایش تابع اراده فاعل است مانند افعال اختیاری انسان که بهصورتهای گوناگونی تحقق مییابد و دیگری فعل و تاثیری که از موجودات بیشعور و بیاراده سر میزند و همواره یکنواخت و بیاختلاف است.
ادامه در پست بعد
علت فاعلی عبارت است از موجودی که موجود دیگری (معلول) از آن پدید میآید. فلاسفه اسلامی فاعل را به هشت قسم فاعل بالطبع، فاعل بالقسر، فاعل بالقصد، فاعل بالجبر، فاعل بالتسخیر، فاعل بالعنایه، فاعل بالرضا و فاعل بالتجلی تقسیم کردهاند.
واژههای اراده و اختیار کاربردهای مختلفی دارند و دارای مناسبتهایی با یکدیگر میباشند. با توجه به معانی اراده و اختیار ارتباط آن دو با اقسام هشتگانه فاعل مشخص میشود. عالیترین مراتب اختیار منحصر به ذات مقدس الهی است و نازلترین مراتب آن در فاعل بالقصد وجود دارد.
یکی از تقسیمات معروفی که برای علت ذکرشده و گویا ارسطو برای نخستین بار آن را بیان کرده باشد تقسیم به علت فاعلی، غائی، مادی و صوری است که دو قسم اول را علل خارجی و دو قسم اخیر را علل داخلی یا علل قوام و از یک نظر علل ماهیت مینامند.
اطلاق علت بر دو قسم اخیر خالی از مسامحه نیست و علت مادی و علت صوری همان ماده و صورت اجسام هستند که نسبت به جسم مرکب علت مادی و علت صوری و نسبت به یکدیگر ماده و صورت نامیده میشوند و طبعاً اختصاص به مادیات خواهند داشت.
ادامه در پست بعد
برهان غایی
تأکید برهان غایی بر هماهنگی و نظم کل عالم است؛ تا از این رهگذر ناظمِ حکیم را برای کل عالم اثبات کند. چنین هماهنگی و نظمی را میتوان از ارتباط و سازواری اجزای عالم با همدیگر به اثبات رساند. امیرالمؤمنین در بیانات خود اینگونه از هماهنگی را بازگو فرمودهاند.
- خداوند آفرینش را آغاز کرد… همه چیز را در زنجیرة زمان به نظم کشید و اجزای مخالف را با هم سازوار ساخت.
- و با سازواری که میان چیزها پدید آورد، دانسته شد که برای او قرینی نتوان تصور کرد. روشنی را ضد تاریکی قرار داد، و سپیدی را ضد سیاهی، و تری را مخالف خشکی و گرمی را مخالف سردی نهاد و ناسازواریهای طبیعت با یکدیگر آشتی داد و جداها را به هم نزدیک کرد، و دورها را کنار هم نشاند و نزدیکها را جدا گرداند.
- پس کجیهای هر چیز را راست کرد، و مرزهای هر یک را برابر آورد. و ناهماهنگها را به قدرت خود هماهنگ ساخت، و طرح هر یک را در آنچه مناسب آن بود، انداخت و آنها را جنهایی کرد - از شماره برون - در حد و ادازه و غریزه و هیئتهای گونه گون، پدیدههایی که آفرینش آنها را استوار کرد، و هر یکی را به سرشتی که خود خواست، در آورد.
- گشادگی - و تنگی و پست و بلندیها [ی آسمان] را منظم کرد، و شکافهای آن را به هم آورد؛ و هر یک را با آنچه جفت آن بود، پیوند داد…. آسمان را که دودی بود متراکم، بخواند، بیامد و سر بر خط گذاشت و هر جزء آن جزء دیگری را نگاه داشت. پس درهای بستة آن را بگشاد… و آفتاب را آیتی کرد روشنکننده که به روز درآید؛ و ماه را آیتی که تاریکی شب، نور آن بزداید. پس آفتاب و ماه را در منزلگاههاشان روان فرمود، و مدت گردش آن دو را در خانهها معین نمود تا بدین گردش، روز را از شب داند و حساب سالیان و اندازهگیری زمان را توانند.
- زمین را پدید آورد و نگاهش داشت، بیآنکه خود را بدان مشغول دارد، و برجایش ایستاده گرداند، بیآنکه آن را بر چیزی نهد، و بر پایش داشت بیپایهها، و بالا بردش بیاستوانهها، و نگاهش داشت از کجی و خمیدن، و بازداشت آن را از افتادن و شکافتن. میخهای آن را کوبید و سدها را گرداگردش برافروخت. چشمههای آن را روان گردانید و درههای آن را بشکافانید. آنچه را ساخته، سست نگردید، و آن را که نیرویش بخشید، ناتوان نشد..
- پس خدای، فضای میان زمین و آسمان را فراخ ساخت، و هوا را برای نفس کشیدن بپرداخت. و اهل زمین را در آن ساکن فرمود، با آنچه بایستة آنان میبود. و زمینهای خشک را، که آب چشمهها نتوانست خود را به پستی و بلندیهای آن رساند، و جویهای خرد و بزرگ در رسیدن بدان زمینها درماند، وانگذاشت. ابرهایی آفرید و بر آن زمینها بگماشت تا مردة آن را زنده گرداند و گیاه آن را برویاند.
- پس چون زمین خود را بگسترد و فرمان خویش روان کرد، از میان آفریدگان آدم را برگزید.
- پس چه کسی تو را به مکیدن شیر از مادرت رهنمون گشت.
قرآن نیز از هماهنگی بین عالم خبر میدهد که به دو نمونة آن اشاره میکنیم:
- از نشانههای او این که از [نوع] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید، و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری، در این [نعمت] برای مردمی که میاندیشند، قطعاً نشانههایی است. روم/ 21
- و او است کسی که از آسمان، آب را فرود آورد؛ پس آن از هر گونه گیاهی را برآوردیم، و از آن [گیاه] جوانة سبز رویاندیم و… انعام/ 99
از آنجا که علوم تجربی نمیتواند به این سؤال که چرا جهان این گونه هماهنگ است، و در چهرة یک «کل» ظاهر شده است، پاسخ بدهد،برهان غایی بر برهان نظم برتری دارد؛ زیرا ممکن است موارد جزئی نظم را بتوان توجیه علمی کرد، ولی هماهنگی کل عالم را نمیتوان. همچنین رابطة جهان به عنوان یک کل با هماهنگکنندة آن تحقیقِ تجربی را پذیرا نیست؛ زیرا هیچ روشی برای مشاهدة ارتباط کل جهان مادی با چیزی خارج از آن وجود ندارد. بنابراین هیچ تبیین علمی نمیتواند جایگزین تبیین برهان غایی شود.
همچنین میتوانیم با برهان غایی که هماهنگی متقابل بخشهای مختلف جهان را ثابت میکند، به یگانگی جهان و ناظم آن پی ببریم؛ چنانکه در قرآن میخوانیم: «لو کان فیهما الهة الا ا لفسدتا» انبیأ/ 22
اما برهان نظم قادر به اثبات یگانگی ناظم نیست.
آری، ناظِم حکیم این مجموعههای منظم، کسی جز خداوند نیست که با تدبیر حکیمانة خود این جهان را سنجیده و بسامان آفریده است. امیرالمؤمنین علی در بیانی میفرماید: «اگر همة موجودات زنده - اعم از پرندگان و چهارپایان و … و انواع گوناگون هوشمند یا کم هوش جانداران، گرد هم آیند، هرگز قدرت ایجاد پشهای را نخواهند داشت و راه ایجاد آن را نتوانند شناخت و عقول آنها در راه یافتن به اسرار این موجود، سرگشته خواهد ماند.»
بنابراین از دیدگاه امیرالمؤمنین علی ناظم همان آفریدگار همة موجودات است؛ یعنی هیچ مخلوقی، قادر به خلق چنین نظمی در موجودات عالم نیست.
برهان نظم با پارهای از اشکالات و خدشهها نیز روبهرو است، که همراه پاسخِ آنها، به شرح زیر است:
1. مفهوم نظم، مفهوم روشنی نیست و انسانها برداشت یکسانی از آن ندارند. گاه پدیدهای که برای کسی منظم به نظر میرسد، برای دیگری غیر از آن است. مثلاً تابلوی که برای بینندهای منظم به نظر میرسد، برای دیگری بینظم مینماید، یا لکههای سیاهی که برای کسی منظم به نظر میرسد، برای دیگری منظم به نظر نمیرسد.
پاسخ: اولاً با توجه به اقسام مختلف نظم، یعنی نظم زیباشناختی، نظم علی، و نظم غایی، روشن است که پارهای از نظمها - مانند نظم غایی بیتردید وجود دارند. موجودات زنده نظیر انسان و جانوران مصادیقی از چنین نظمیاند که کسی در آن شک و شبهه ندارد، و مانند تابلو نقاشی نیست که به نظر کسی منظم و به نظر دیگری غیر منظم جلوه کند.
ثانیاً همه تابلوهای نقاشی چنین نیستند که به نظر بعضی منظم و در نگاه برخی دیگر غیر منظم بنمایاند؛ بلکه تابلوهای نقاشی بر دو دستهاند: یک دسته از آنها تابلوهایی است که همه در نظم و زیبایی آن متفقند؛ دستة دیگری نیز هست که مصداق دعوی پیش گفته است. ولی آیا میتوان حکم یک قسم کوچکی از اقسام نظم را به بقیه سرایت داد؟
2. هیوم میگوید:
«برهان نظم از برهان تشبیه و تمثیل بهره جسته است. یعنی انسانها بر اثر تجربه آموختهاند که مصنوعات بشری نتیجه طرح و تدبیر ناظم است، پس موجوداتِ طبیعی نیز از روی فکر و اندیشه ساخته شدهاند؛ یعنی احتیاج به طراح و ناظم دارند. بنابراین از مماثلت و تشبیه بین مصنوعات بشری و موجودات طبیعی، چنین نتیجهای گرفته شده است. حال آن که ما چنین تجربهای از موجودات طبیعی نداریم. شاید آنها بر اثر تولید مثل بیولوژیکی به وجود آمدهاند.»
پاسخ: پشتوانة این تشابه - بین مصنوعات انسانی و موجودات طبیعی صرف تمثیل نیست؛ بلکه پشتوانة واقعی سنخیت میان علت و معلول است؛ یعنی معلول خاص، باید علت خاصی داشته باشد و قابل استناد به هر علتی نیست. یک کتابِ پیچیدة ریاضی، محصول فکر یک ریاضیدان است، نه محصول اندیشة فردی بیسواد، یا غیر متخصص در آن فن. سنخیت، قاعدهای عقلی است که برای اثبات صحت آن نیازی به تجربه نیست؛ بلکه عقل با مشاهدة یک طرف، طرف دیگر را نتیجه میگیرد. مصنوعات بشری، مصداقی روشن از معلول منظم هستند و به حکم قاعدة سنخیت، معلول منظم باید از علت عالم و فاعل حکیم و مدبر صادر شده باشد. همین قاعدة سنخیت در بارة طبیعت و پدیدههای آن نیز صادق و جاری است؛ یعنی چون معلول منظم است، به حکم قاعدة سنخیت باید علت آن حکیم و عالم باشد. بنابراین مصنوعات بشری و موجودات طبیعی دو مصداق برای قانون سنخیت هستند، نه دو طرف تشبیه و تمثیل. از این رو، مدافعان برهان نظم از صرف تمثیل استفاده نمیکنند.
اما چنین بینشی در تولید مثل قانعکننده نیست؛ زیرا تولید مثل عبارت است از تکثیر فرد دیگری از همان نوع. بنابراین پای موجود دیگری از همان نوع به میان میآید که در بارة او نیز دقیقاً همان سؤال مطرح میشود. بنابراین این فرضیه که نظم در عالم، محصول طراحی ناظم حکیم و عالم جهان است، معقولترین و قانعکنندهتریننظریه است.
3. نظریة تکاملی داروین، جایگزینی برای تبیین توحیدی برهان نظم است. مطابق این نظریه، ساختارهای موجودات زندة امروزی، بر اثر یک فرایند طبیعی محض از موجودات سادهتر برآمدهاند. در این نظریه، دو عامل نقش اساسی دارند:
- جهشها یا موتاسیونها؛
- ازدیاد نسل.
یعنی ما مجموعهای از عوامل طبیعی محض خواهیم داشت که با عملکرد آنها، جهان زنده پیوسته سازگاتر میشود.
پاسخ: نظریة داروین نمیتواند تبیین کاملی از وجود نظام غایی در جهان ارائه دهد؛ بلکه صرفاً بیانگر آن است که توضیح دهد چگونه موجودات زنده پیچیدهتر، از بعضی موجودات زندة سادهتر تکثیر شدهاند؛ اما درباره منشأ سادهترین موجودات چیزی نمیگوید. بنابراین به تنهایی نمیتواند جایگزین تبیین توحدی مسئله باشد.
افزون بر آن، که نظریات علمی، موضع فلسفی خاصی را القا نمیکنند؛ بلکه نسبت به مسائل فلسفی بیطرفند. دانشمندان فقط رابطه و تأثیر بین دو پدیدةتجربهپذیر را میتوانند بکاوند حوزة تجربی حق اظهارنظر ندارند. نهایت چیزی که آنان میتوانند بگویند، این است که ما مشاهده میکنیم که موجودات زندة پیچیدهتر از موجودات زندة سادهتر پدید آمدهاند؛ اما نمیتوانند آن را تنها توجیه و تبیین قلمداد کنند.
اگر کسی بگوید تنها توجیه و تبیین، همان است، یا این نظریه بهترین است، دیدگاهی فلسفی را اظهار کرده است که از حوزة علوم تجربی خارج است؛ زیرا معتقد شده است که تنها جهان قابل تصور همین حوزة تجربه است و هیچ عامل دیگری در این دخیل نیست. این مسئلهای نیست که بتوان بهسهولت از نظریة داروین یا هر نظریة علمی دیگر بیرون کشید. پس نظریة داروین در مورد اثبات و انکار حوزة غیر تجربی حق اظهارنظر ندارد. این که روند تکامل نیاز به ناظم دارد، یا نه، امر دیگری است که باید جداگانه بررسید. همچنین در صورت صحت نظریة داروین، فرض ناظم الهی باطل نمیشود، زیرا طرفداران نظریة ناظم الهی، اگر تاکنون عقیده داشتهاند که طرحهای ناظم الهی، آنی و کوتاهمدت بوده است، حال میتوانند بگویند که او جهان و موجودات پیچیدهتر را بلندمدت آفریده است. و این طور نیست که با کم و زیاد شدن زمان، اصل نیاز به ناظم از بین برود؛ همچنان که نمیتوان گفت اگر یک طرح و پروژة ساختمانی یا یک دائرةالمعارف بزرگ در مدت کوتاهی نوشته شود، احتیاج به طراح و نویسنده دارد، ولی دیگر نیازی به طراح و نویسنده ندارد
برهان نظم
در برهان نظم از موارد جزئی نظم، پی به ناظم حکیم برده میشود. امروزه بعضی بر آنند که برهان نظم غیر از برهان غایی است. تأکید برهان نظم بر موارد جزئی نظم است، اما برهان غایی سخن از یک مجموعة هماهنگ به نام جهان، میزند. در بیانات امیرالمؤمنین علی هر دو تقریر وجود دارد. اکنون به تقریر برهان نظم از دیدگاه آن امام گرامی میپردازیم.
امیرالمؤمنین علی در بیانات خود بسیار به موارد جزئی نظم، نظیر نظم در آسمانها و زمین، طاووس، ملخ، خفاش، مورچه و خزندگان، و نظم موجود در ساختار انسان اشاره فرمودهاند که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم.
- خداوند موجودات عجیب و شگفت را آفرید؛ بعضی جاندار و بعضی بیجان و بعضی ساکن و آرام (مانند کوهها) و بعضی متحرک (مانند ستارگان) [اینها] دلیلهای آشکاری هستند که بر زیبایی آفرینش او و بر بزرگی [و]تواناییاش، گواهی میدهند.
- و شگفتانگیزتر میان پرندگان در آفرینش، طاووس است که آن را در استوارترین هیئت پرداخت، و رنگهای او را نیکوترین ترتیب داد؛ با پری که نای استخوانهای آن را به هم در آورد، و دمُی که کشش آن را دراز کرد چون به سوی ماده پیش رود، آن دم در هم پیچیده را واسازد و بر سر خود برافرازد، که گویی بادبانی است برافراشته و کشتیبان زمام آن را بداشته. به رنگهای خود مینازد، و خرامان خرامان دُم خود را بدین سو و آن سو میبرد و سوی ماده میتازد… اگر آن را همانند کنی بدانچه زمین رویاننده، گویی گلهای بهاره است و از این سوی و آن سوی چیده، و اگر به پوشیدنیاش همانند سازی، همچون حلهها است نگارین، و فریبا یا چون برد یمانی زیبا، و اگر به زیورش همانند کنی، نگینها است رنگارنگ، در سیمها نشانده خوشنما - چون نقش ارژنگ.
- پس از آن که حق - تعالی زمین را پهن کرد و امر خود را به آفرینش انسان جاری ساخت، آدم را برگزید و او را برتر از سایر مخلوقاتش گردانید.
تقریرهای مختلف برهان نظم
برهان نظم، تقریرهای مختلفی دارد که پارهای از آنها را میتوان در بیانات امیرالمؤمنین علی دید. هر چند نحوة بیان این تقریرها مختلف است، محتوای همه یکی است.
1. برهان هدفمندی
برهان هدفمندی شکلی از برهان نظم است که تقریر آن، به این قرار است:
ما مشاهده میکنیم که پدیدههای منظمی همواره به سمت غایتی در حرکتند. از طرفی آنچه فاقد علم و آگاهی است، نمیتواند به سوی غایتی به راه افتد؛ مگر این که موجودی علیم و هوشمند، او را هدایت کند.
موجوداتِ منظم خود فاقد علم و آگاهیاند؛ بنابراین موجودی آگاه و با تدبیر آنها را به سمت غایت هدایت میکند. امیرالمؤمنین علی در تعابیر مختلف به این تقریر اشاره کردهاند؛ از جمله :
- زمام هر جنبندهای به دست تو است؛ بازگشت هر آفریده به سوی تو است.
- برای هر چه آفرید، اندازه و مقداری معین کرد و آن را نیک استوار نمود و به لطف خویش منظم ساخت و روی او را به سوی کمال خویش کرد تا از حد خود تجاوز نکند.
- لیکن خدای سبحان به لطف خود در کارش تدبیر نمود و به امر خویش نگاهش داشت و به قدرت خود استواریاش بخشید.
- ای انسان آفریده و آراسته که در ارحام تاریک و پردههای بسیار محافظت شدی! از گل خالص آغازیدی و در قرارگاه استواری تا زمان معین جا داده شدی. در شکم مادر مضطربانه میجنبیدی؛ نه سخنی را پاسخ میگفتی و نه آوازی را میشنیدی. سپس از قرارگاهت به سرایی انداخته شدی که ندیده بودی و راههای منفعتش را نمیشناختی. چه کسی تو را به مکیدن شیر از مادرت راهنمایی کرد؟ و …
نمیتوان گفت قوانین علمیِ حاکم بر پدیدهها آنها را به سمت غایتشان رهنمون میکند، و علتِ قریب برای حرکت موجودات به سمت غایات، همان قوانین علمی است؛ زیرا هرچند ممکن است علتِ قریب حرکت موجودات ناآگاه به سوی غایات، قوانین علمی باشد، این امر منافی با هدایتگری حکیم ندارد. گذشته از این که، خود این قوانین، بخشی دیگر از پدیدههای هستیاند و آنها نیز محتاج مدبر و آفریدگارند.
اقسام نظم
نظم را بر حسب غایت و نتیجه، میتوان به سه نوع تقسیم کرد:
1. نظم زیباشناختی: اگر گروهی از عناصر و اجزا به شیوة خاص کنار هم قرار گیرند که درک و مشاهدة آنها لذتبخش باشد، یا سبب حیرت و شگفتی انسان شود، آن را نظم زیباشناختی گویند؛ مانند مشاهدة تابلو نقاشی یا ترغیب به اعتقاد به وجود خدا از طریق بررسی آسمان پر ستاره و زیبا.
2. نظم علی: اگر عناصر خاصی در یک تقارن زمانی و مکانی رخ دهند، ما میتوانیم از نظم علی سخن بگوییم.
3. نظم غایی: ساختارهایی که برای ایجاد یک نتیجة مشخص و با ارزش هماهنگ شدهاند، نظم غایی دارند. نمونة نظم غایی، موجودات زنده یا مصنوعات بشری است.
همچنین نظم را به این اعتبار که پیوند و ارتباط بین اشیای مختلف، لازمه و شرط پیدایش مفهوم نظم است، به سه نوع، تقسیم میکنند:
یک: نظم اعتباری: این گونه از نظم، تابع قرار داد اعتبار کنندگان است و در حالات مختلف، متفاوت است؛ مانند نظم کتابها در کتابخانه که براساس الگوی خاصی، چینش شدهاند.
دو: نظم صناعی: این نوع از نظم براساس قوانین علمی و به هدف خاصی بهدست انسان برقرار میگردد؛ مانند نظم حاکم بر ساعت، کامپیوتر، هواپیما و …
سه: نظم طبیعی: مانند نظم در بدن انسان و گیاهان و جانوران و … این نوع از نظم معلول ارتباط و ترتیب طبیعی و تکوینی حاکم بر اجزای یک پدیده طبیعی است، نه ناشی از چینش قرار دادی یا صناعی اجزا.
بنابراین میتوان گفت که نظم امری مشکک و ذو مراتب است که مصادیق پرشماری دارد که در بعضی پیچیدهتر، و در برخی سادهتر است.
اگر در مجموعههای منظم دقت شود، آشکار میگردد که دو عنصر اصلی سازندة مفهوم نظم، عبارتند از:
الف. طراحی و برنامهریزی دقیق؛
ب. هدفمندی.
اگر مجموعهای، فاقد یکی از این عناصر باشد، منظم نخواهد بود.
تعریف نظم
از بیانات امیرالمؤمنین علی در باب برهان نظم بر میآید که نظم معنای روشنی دارد و در مقابل هرج و مرج قرار میگیرد، و میتوان آن را چنین نیز تعریف کرد: پدیدة منظم، مجموعهای است که اجزای آن به نحوی در کنار هم و در ارتباط با یکدیگر قرار گرفته باشند که در مجموع هدف مشخصی را تعقیب کند. یا این که نظم، گرد آمدن اجزای متفاوت با کیفیت و کمیت ویژهای در یک مجموعه است؛ به طوری که همکاری و هماهنگی آنها، هدف معینی را تأمین کند.
برای توضیح نظم، میتوان تعریف مصداقی نیز کرد؛ یعنی اگر مصادیق نظم را برشماریم، معنای نظم آشکارتر میشود.
برهان نظم
بدون شک، برهان نظم یکی از متداولترین براهینی است که برای وجود خدا اقامه شده است. این برهان نیز همانند بعضی از براهین اثبات وجود خدا، تاریخی به بلندی عمر انسانها دارد. آدمیان از دیرباز با مشاهدة پدیدههای منظم و هماهنگ به این فکر میافتادند که این نظم و هماهنگی در میان موجودات، معلول چیست. آیا خود اجزا با همکاری یکدیگر این نظم را پدید آوردهاند؟ یا این که ناظمی حکیم و مدبر، آنها را چنین، منظم کرده است؟ انسان بر اثر تأمل و تعمق در ساختار موجودات، به این نتیجه میرسد که ناظمی حکیم، چنین ساختار منظمی را پدید آورده است و به تعبیری این مجموعههای منظم، نشانههای تدبیری است که ما را به خدا رهنمون میکند. چنانکه امیرالمؤمنین علی میفرمایند:
«خداوند با نشانههای تدبیر که در آفریدگانش دیده میشود، بر عقلها آشکار شده است.»
برهان نظم را میتوان چنین بازگفت:
مقدمه اول: عالم طبیعت، پدیدهای منظم است؛ یا این که در عالم طبیعت، پدیدههای منظم وجود دارد؛
مقدمه دوم: براساس بداهت عقلی، هر نظمی از ناظم حکیم و با شعوری برخاسته است که براساس آگاهی و علم خویش، اجزای پدیده منظم را با هماهنگی و آرایش خاصی برای وصول به هدف مشخصی در کنار هم نهاده و آن را براساس طرح حکیمانهای منظم ساخته است.
بنابراین عالم طبیعت که پدیدهای است منظم، ناظم حکیم و با شعوری آن را تدبیر کرده است.
در قرآن و روایات معصومین، بهویژه در سخنان امیرالمؤمنین علی به این برهان اشاره شده است برخی از آنها را یادآور میشویم و سپس تقریرهای مختلف برهان نظم را با استشهاد به کلمات امیرالمؤمنین علی بازمیگوییم.
1. قرآن در آیات بسیاری، از جمله آیة زیر، به موارد نظم در آسمانها و زمین و خلقت انسانها و جنبندگان اشاره میکند و آنها را نشانههایی برای ناظم حکیم میشناساند:
«بهراستی در آسمانها و زمین، برای مؤمنان نشانههایی است و در آفرینش خودتان و آنچه از [انواع] جنبندگان پراکنده میگرداند، برای مردمی که یقین دارند، نشانههایی است و [نیز در] پیاپی آمدن شب و روز و آنچه خدا از روزی از آسمان فرود آورده و به [وسیله] آن زمین را پس از مرگش زنده گردانیده است و [همچنین در] گردش بادها [به هر سو] برای مردمی که میاندیشند نشانههایی است. این [ها]است آیات خدا که بهراستی آن را بر تو میخوانیم. پس، بعد از خدا و نشانههای او به کدام سخن خواهند گروید.»
2. امیرالمؤمنین علی نیز از نظم و تدبیر جهان و موجودات بسیار سخن گفتهاند؛ پارهای از آنها بدین قرار است:
- در اتقان صنع، نشانهای کافی بر خداوند است و در ترکیب طبیعت [اشیأ] دلیل کافی بر او وجود دارد و در حدوث خلقت برهان کافی بر قدیم بودن او و در استحکام صنع مخلوقات عبرتی است کافی برای شناخت او.
- آثار حکمت خدا در آفریدههای بدیعش هویدا است و آنچه آفریده حجت و دلیلی بر وجود او است و همه منتسب به او هستند. هرچند بهظاهر مخلوقی خاموشند، دلیل گویا بر تدبیر ذات پاک او هستند.
- آیا به خُردترین چیز که آفریده، نمینگرند که چسان آفرینش او را استوار داشته و ترکیب آن را برقرار؛ آن را شنوایی و بینایی بخشیده و برایش استخوان و پوست آفریده. بنگرید به مورچه که جُثه او کوچک و پیکرش لطیف و زیبا است.
از مجموع آیات و روایات بهخوبی بر میآید که یکی از راههای شناخت خدا، تأمل در آثار صنع و حکمت خداوند است، نظم شگفتانگیزِ آفریدگان میتوان دستِ توانای خداوند را که ناظم جهان است، دید. اینک به توضیح مفهوم نظم، و ویژگیهای آن و تقریرهای مختلف این برهان میپردازیم.
برهان فطرت از دیدگاه متفکران غربی
در جهان غرب از برهان فطرت با نام برهان اجماع عام یاد میشود. هرچند که میتوان برهان تجربة دینی را نیز به وجهی به فطرت برگرداند. سیسرون، سنکا، کلمنت اسکندرانی، هربرت اهل چربری، افلاطونیان کمبریج، گاسندی، کرونیوس از جمله طرفداران این برهانند.
در سالهای اخیر شمار بسیاری از متکلمان مشهور کاتولیک و پروتستان از این برهان حمایت کردهاند. رودلف ایسلر در کتاب خود به نام «فرهنگ مفاهیم فلسفی» این برهان را در میان دلایل معروف وجود خدا، در ردیف پنجم اهمیت قرار داده است. پل ادواردز میگوید به نظر میرسد که این ارزیابی صحیحی از جایگاه این برهان در تاریخ فلسفه باشد. جان استوارت میل بر آن بود که این برهان در تودة انسانها تأثیر بیشتری نسبت به براهین که منطقاً کمتر انتقادپذیرند دارد.
برناردو بویدر وجویس، ادعای دیگری دارند. بویدر در کتاب الهیات طبیعی آن را برهانی که فینفسه ارزش مطلقی دارد، لحاظ کرده است و میگوید:
«اجماع عام ملل در قبول خدا را باید ندای عقل عام فرض کرد که دلیل قانعکنندهای در مورد حقیقت ارائه میدهد. اما او بعداً اعلام کرد که این برهان قطعیت مطلق ندارد؛ مگر هنگامی که به برهان علت اولی ضمیمه شود. اما جویس نویسندة قرن بیستم که یکی از کاملترین و واضحترین قرائتها را از این برهن دارد، بسیار خوشبینتر است. او این برهان را بدون هیچ شرطی «یک دلیل معتبر بر وجود خدا» محسوب کرده است.»
براهینی که فلاسفه در این باره مطرح کردهاند، در دو گروه تقسیمبندی میشود:
یک: براهینی که در آنها عمومیت اعتقاد به خدا، شاهدی بر فطری بودن نفس اعتقاد است؛ یا این که لازمه آرمانها و یا نیازهایی است که آنها غریزی و فطریاند، بنابراین آن اعتقاد باید درست باشد. به این نوع براهین، تفسیرهای زیستشناختی میگویند.
دو: براهینی که عمومیت اعتقاد به خدا به انضمام این ادعا که معتقدان برای رسیدن به این عقیده از عقل بهره گرفتهاند، به عنوان دلیلی بر وجود خدا محسوب میشود. این نوع براهین را، قیاسهای ذوحدین ضد شکاکیت نیز نامیدهاند، در این جا به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم.
1. تقریر سنکا: ما عادت داریم که برای اعتقاد عمومی انسانها، اهمیت فراوانی قائل شویم و این را یک برهان قانعکننده میانگاریم. ما از احساسی که در ضمیر انسان قرار دارد، استنباط میکنیم که خدایانی وجود دارند و هیچ قوم و ملتی نبوده که آنها را انکار کند؛ هر چند که بسیار دور از قانون و تمدن بودهاند.
2. تقریر هاج: همة قوا و احساسهای ذهنی و بدنی ما، متعلقات مناسب خود را دارند. وجود این قوا، وجود آن متعلقات را ایجاب میکند. بنابراین چشم با ساختاری که دارد، ایجاب میکند که نوری باشد تا دیده شود، و گوش بدون صوت و صدا، تبیین و درک نخواهد شد، به همین طریق احساس و میل مذهبی ما، وجود خدا را ایجاب میکند.
3. تقریر جویس: انسانها شیفتة آزادی عملند و از هر موجدی با قدرت برتر متنفرند. اگر تقریباً همة انسانها نسبت به مدبر مطلق خود یقین کامل دارند. این فقط به خاطر ندای عقل است که بسیار روشن و قطعی است. همة انسانها چه متمدن و چه غیر متمدن، بهطور یکسان در این اعتقاد مشترکند که حقایق طبیعت و ندای وجدان، ما را وا میدارد که وجود خدا را به عنوان حقیقت قطعی تصدیق کنیم. اگر تمامی انسانها در این نوع اعتقاد در اشتباه باشند مستلزم آن است که عقل نقصی دارد و این که جستو جوی حقیقت برای انسان بیهوده است. در آن صورت شکاکیت محض تنها راه چاره خواهد بود. ولی همة ما بر این امر مصریم که عقل انسان اساساً معتبر است. از آنجا که عقل اساساً قابل وثوق است، شکاکیت عمومی یک راه بدیل جدی برای پذیرش حکم وجود خدا نیست. بنابراین اعتقاد به وجود خدا درست است.
بنابراین انگیزة انسان به سوی خدا عقل او است نه تمایلات او، زیرا اعتقاد به خدا برخلاف تمایلات اولیه او است اگر همة مردم در این استنتاج عقلی خطا کرده باشند، دیگر به هیچ یک از احکام عقل نمیتوان اعتماد کرد و اعتقاد داشت و این یعنی شکاکیتِ مطلق. بنابراین یا باید گزارة «خدا وجود دارد» را صادق دانست، یا در همة گزارهها تردید کرد. ما نمیتوانیم در همة گزارهها تردید کنیم، پس باید بپذیریم که «خدا وجود دارد»، صادق است.