براهین اثبات وجود خدا از دیدگاه امیرالمومنین 15
برهان غایی
تأکید برهان غایی بر هماهنگی و نظم کل عالم است؛ تا از این رهگذر ناظمِ حکیم را برای کل عالم اثبات کند. چنین هماهنگی و نظمی را میتوان از ارتباط و سازواری اجزای عالم با همدیگر به اثبات رساند. امیرالمؤمنین در بیانات خود اینگونه از هماهنگی را بازگو فرمودهاند.
- خداوند آفرینش را آغاز کرد… همه چیز را در زنجیرة زمان به نظم کشید و اجزای مخالف را با هم سازوار ساخت.
- و با سازواری که میان چیزها پدید آورد، دانسته شد که برای او قرینی نتوان تصور کرد. روشنی را ضد تاریکی قرار داد، و سپیدی را ضد سیاهی، و تری را مخالف خشکی و گرمی را مخالف سردی نهاد و ناسازواریهای طبیعت با یکدیگر آشتی داد و جداها را به هم نزدیک کرد، و دورها را کنار هم نشاند و نزدیکها را جدا گرداند.
- پس کجیهای هر چیز را راست کرد، و مرزهای هر یک را برابر آورد. و ناهماهنگها را به قدرت خود هماهنگ ساخت، و طرح هر یک را در آنچه مناسب آن بود، انداخت و آنها را جنهایی کرد - از شماره برون - در حد و ادازه و غریزه و هیئتهای گونه گون، پدیدههایی که آفرینش آنها را استوار کرد، و هر یکی را به سرشتی که خود خواست، در آورد.
- گشادگی - و تنگی و پست و بلندیها [ی آسمان] را منظم کرد، و شکافهای آن را به هم آورد؛ و هر یک را با آنچه جفت آن بود، پیوند داد…. آسمان را که دودی بود متراکم، بخواند، بیامد و سر بر خط گذاشت و هر جزء آن جزء دیگری را نگاه داشت. پس درهای بستة آن را بگشاد… و آفتاب را آیتی کرد روشنکننده که به روز درآید؛ و ماه را آیتی که تاریکی شب، نور آن بزداید. پس آفتاب و ماه را در منزلگاههاشان روان فرمود، و مدت گردش آن دو را در خانهها معین نمود تا بدین گردش، روز را از شب داند و حساب سالیان و اندازهگیری زمان را توانند.
- زمین را پدید آورد و نگاهش داشت، بیآنکه خود را بدان مشغول دارد، و برجایش ایستاده گرداند، بیآنکه آن را بر چیزی نهد، و بر پایش داشت بیپایهها، و بالا بردش بیاستوانهها، و نگاهش داشت از کجی و خمیدن، و بازداشت آن را از افتادن و شکافتن. میخهای آن را کوبید و سدها را گرداگردش برافروخت. چشمههای آن را روان گردانید و درههای آن را بشکافانید. آنچه را ساخته، سست نگردید، و آن را که نیرویش بخشید، ناتوان نشد..
- پس خدای، فضای میان زمین و آسمان را فراخ ساخت، و هوا را برای نفس کشیدن بپرداخت. و اهل زمین را در آن ساکن فرمود، با آنچه بایستة آنان میبود. و زمینهای خشک را، که آب چشمهها نتوانست خود را به پستی و بلندیهای آن رساند، و جویهای خرد و بزرگ در رسیدن بدان زمینها درماند، وانگذاشت. ابرهایی آفرید و بر آن زمینها بگماشت تا مردة آن را زنده گرداند و گیاه آن را برویاند.
- پس چون زمین خود را بگسترد و فرمان خویش روان کرد، از میان آفریدگان آدم را برگزید.
- پس چه کسی تو را به مکیدن شیر از مادرت رهنمون گشت.
قرآن نیز از هماهنگی بین عالم خبر میدهد که به دو نمونة آن اشاره میکنیم:
- از نشانههای او این که از [نوع] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید، و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری، در این [نعمت] برای مردمی که میاندیشند، قطعاً نشانههایی است. روم/ 21
- و او است کسی که از آسمان، آب را فرود آورد؛ پس آن از هر گونه گیاهی را برآوردیم، و از آن [گیاه] جوانة سبز رویاندیم و… انعام/ 99
از آنجا که علوم تجربی نمیتواند به این سؤال که چرا جهان این گونه هماهنگ است، و در چهرة یک «کل» ظاهر شده است، پاسخ بدهد،برهان غایی بر برهان نظم برتری دارد؛ زیرا ممکن است موارد جزئی نظم را بتوان توجیه علمی کرد، ولی هماهنگی کل عالم را نمیتوان. همچنین رابطة جهان به عنوان یک کل با هماهنگکنندة آن تحقیقِ تجربی را پذیرا نیست؛ زیرا هیچ روشی برای مشاهدة ارتباط کل جهان مادی با چیزی خارج از آن وجود ندارد. بنابراین هیچ تبیین علمی نمیتواند جایگزین تبیین برهان غایی شود.
همچنین میتوانیم با برهان غایی که هماهنگی متقابل بخشهای مختلف جهان را ثابت میکند، به یگانگی جهان و ناظم آن پی ببریم؛ چنانکه در قرآن میخوانیم: «لو کان فیهما الهة الا ا لفسدتا» انبیأ/ 22
اما برهان نظم قادر به اثبات یگانگی ناظم نیست.
آری، ناظِم حکیم این مجموعههای منظم، کسی جز خداوند نیست که با تدبیر حکیمانة خود این جهان را سنجیده و بسامان آفریده است. امیرالمؤمنین علی در بیانی میفرماید: «اگر همة موجودات زنده - اعم از پرندگان و چهارپایان و … و انواع گوناگون هوشمند یا کم هوش جانداران، گرد هم آیند، هرگز قدرت ایجاد پشهای را نخواهند داشت و راه ایجاد آن را نتوانند شناخت و عقول آنها در راه یافتن به اسرار این موجود، سرگشته خواهد ماند.»
بنابراین از دیدگاه امیرالمؤمنین علی ناظم همان آفریدگار همة موجودات است؛ یعنی هیچ مخلوقی، قادر به خلق چنین نظمی در موجودات عالم نیست.
برهان نظم با پارهای از اشکالات و خدشهها نیز روبهرو است، که همراه پاسخِ آنها، به شرح زیر است:
1. مفهوم نظم، مفهوم روشنی نیست و انسانها برداشت یکسانی از آن ندارند. گاه پدیدهای که برای کسی منظم به نظر میرسد، برای دیگری غیر از آن است. مثلاً تابلوی که برای بینندهای منظم به نظر میرسد، برای دیگری بینظم مینماید، یا لکههای سیاهی که برای کسی منظم به نظر میرسد، برای دیگری منظم به نظر نمیرسد.
پاسخ: اولاً با توجه به اقسام مختلف نظم، یعنی نظم زیباشناختی، نظم علی، و نظم غایی، روشن است که پارهای از نظمها - مانند نظم غایی بیتردید وجود دارند. موجودات زنده نظیر انسان و جانوران مصادیقی از چنین نظمیاند که کسی در آن شک و شبهه ندارد، و مانند تابلو نقاشی نیست که به نظر کسی منظم و به نظر دیگری غیر منظم جلوه کند.
ثانیاً همه تابلوهای نقاشی چنین نیستند که به نظر بعضی منظم و در نگاه برخی دیگر غیر منظم بنمایاند؛ بلکه تابلوهای نقاشی بر دو دستهاند: یک دسته از آنها تابلوهایی است که همه در نظم و زیبایی آن متفقند؛ دستة دیگری نیز هست که مصداق دعوی پیش گفته است. ولی آیا میتوان حکم یک قسم کوچکی از اقسام نظم را به بقیه سرایت داد؟
2. هیوم میگوید:
«برهان نظم از برهان تشبیه و تمثیل بهره جسته است. یعنی انسانها بر اثر تجربه آموختهاند که مصنوعات بشری نتیجه طرح و تدبیر ناظم است، پس موجوداتِ طبیعی نیز از روی فکر و اندیشه ساخته شدهاند؛ یعنی احتیاج به طراح و ناظم دارند. بنابراین از مماثلت و تشبیه بین مصنوعات بشری و موجودات طبیعی، چنین نتیجهای گرفته شده است. حال آن که ما چنین تجربهای از موجودات طبیعی نداریم. شاید آنها بر اثر تولید مثل بیولوژیکی به وجود آمدهاند.»
پاسخ: پشتوانة این تشابه - بین مصنوعات انسانی و موجودات طبیعی صرف تمثیل نیست؛ بلکه پشتوانة واقعی سنخیت میان علت و معلول است؛ یعنی معلول خاص، باید علت خاصی داشته باشد و قابل استناد به هر علتی نیست. یک کتابِ پیچیدة ریاضی، محصول فکر یک ریاضیدان است، نه محصول اندیشة فردی بیسواد، یا غیر متخصص در آن فن. سنخیت، قاعدهای عقلی است که برای اثبات صحت آن نیازی به تجربه نیست؛ بلکه عقل با مشاهدة یک طرف، طرف دیگر را نتیجه میگیرد. مصنوعات بشری، مصداقی روشن از معلول منظم هستند و به حکم قاعدة سنخیت، معلول منظم باید از علت عالم و فاعل حکیم و مدبر صادر شده باشد. همین قاعدة سنخیت در بارة طبیعت و پدیدههای آن نیز صادق و جاری است؛ یعنی چون معلول منظم است، به حکم قاعدة سنخیت باید علت آن حکیم و عالم باشد. بنابراین مصنوعات بشری و موجودات طبیعی دو مصداق برای قانون سنخیت هستند، نه دو طرف تشبیه و تمثیل. از این رو، مدافعان برهان نظم از صرف تمثیل استفاده نمیکنند.
اما چنین بینشی در تولید مثل قانعکننده نیست؛ زیرا تولید مثل عبارت است از تکثیر فرد دیگری از همان نوع. بنابراین پای موجود دیگری از همان نوع به میان میآید که در بارة او نیز دقیقاً همان سؤال مطرح میشود. بنابراین این فرضیه که نظم در عالم، محصول طراحی ناظم حکیم و عالم جهان است، معقولترین و قانعکنندهتریننظریه است.
3. نظریة تکاملی داروین، جایگزینی برای تبیین توحیدی برهان نظم است. مطابق این نظریه، ساختارهای موجودات زندة امروزی، بر اثر یک فرایند طبیعی محض از موجودات سادهتر برآمدهاند. در این نظریه، دو عامل نقش اساسی دارند:
- جهشها یا موتاسیونها؛
- ازدیاد نسل.
یعنی ما مجموعهای از عوامل طبیعی محض خواهیم داشت که با عملکرد آنها، جهان زنده پیوسته سازگاتر میشود.
پاسخ: نظریة داروین نمیتواند تبیین کاملی از وجود نظام غایی در جهان ارائه دهد؛ بلکه صرفاً بیانگر آن است که توضیح دهد چگونه موجودات زنده پیچیدهتر، از بعضی موجودات زندة سادهتر تکثیر شدهاند؛ اما درباره منشأ سادهترین موجودات چیزی نمیگوید. بنابراین به تنهایی نمیتواند جایگزین تبیین توحدی مسئله باشد.
افزون بر آن، که نظریات علمی، موضع فلسفی خاصی را القا نمیکنند؛ بلکه نسبت به مسائل فلسفی بیطرفند. دانشمندان فقط رابطه و تأثیر بین دو پدیدةتجربهپذیر را میتوانند بکاوند حوزة تجربی حق اظهارنظر ندارند. نهایت چیزی که آنان میتوانند بگویند، این است که ما مشاهده میکنیم که موجودات زندة پیچیدهتر از موجودات زندة سادهتر پدید آمدهاند؛ اما نمیتوانند آن را تنها توجیه و تبیین قلمداد کنند.
اگر کسی بگوید تنها توجیه و تبیین، همان است، یا این نظریه بهترین است، دیدگاهی فلسفی را اظهار کرده است که از حوزة علوم تجربی خارج است؛ زیرا معتقد شده است که تنها جهان قابل تصور همین حوزة تجربه است و هیچ عامل دیگری در این دخیل نیست. این مسئلهای نیست که بتوان بهسهولت از نظریة داروین یا هر نظریة علمی دیگر بیرون کشید. پس نظریة داروین در مورد اثبات و انکار حوزة غیر تجربی حق اظهارنظر ندارد. این که روند تکامل نیاز به ناظم دارد، یا نه، امر دیگری است که باید جداگانه بررسید. همچنین در صورت صحت نظریة داروین، فرض ناظم الهی باطل نمیشود، زیرا طرفداران نظریة ناظم الهی، اگر تاکنون عقیده داشتهاند که طرحهای ناظم الهی، آنی و کوتاهمدت بوده است، حال میتوانند بگویند که او جهان و موجودات پیچیدهتر را بلندمدت آفریده است. و این طور نیست که با کم و زیاد شدن زمان، اصل نیاز به ناظم از بین برود؛ همچنان که نمیتوان گفت اگر یک طرح و پروژة ساختمانی یا یک دائرةالمعارف بزرگ در مدت کوتاهی نوشته شود، احتیاج به طراح و نویسنده دارد، ولی دیگر نیازی به طراح و نویسنده ندارد