فاعل بالطبع و بالقسر
فاعل بالطبع و بالقسر
فلاسفه برای هر نوعی از موجودات جسمانی طبیعت خاصی قائل بودند که ذاتاً اقتضاء ویژهای دارد و از جمله هر یک از انواع عناصر چهارگانه خاک، آب، هوا و آتش را مقتضی مکان طبیعی و کیفیات طبیعی خاصی میدانستند بهطوریکه اگر مثلاً بهواسطه عامل خارجی در مکان دیگری قرار بگیرند در اثر میل طبیعی بهسوی مکان اصلی خودشان حرکت میکنند و بدین ترتیب سقوط سنگ و ریزش باران و بالا رفتن شعله آتش را توجیه میکردند و طبیعت را بهعنوان مبدا حرکت معرفی مینمودند.
از سوی دیگر با توجه به اینکه گاهی حرکات و آثاری در اشیاء برخلاف مقتضای طبیعتشان پدید میآید مثلاً در اثر وزش باد گرد و غبار بهسوی آسمان بلند میشود قسم سومی از افعال را بنام فعل قسری اثبات کردند و آن را به طبیعت مقسور نسبت دادند و معتقد شدند که گرد و غبار که از جنس خاک است با حرکت قسری بهسوی آسمان می رود و با حرکت طبیعی به زمین برمیگردد و در مورد چنین حرکاتی معتقد بودند که هیچگاه دوام نخواهد یافت القسر لایدوم.
سخنان فلاسفه پیشین درباره فاعل طبیعی و قسری مبتنی بر اصول موضوعهای است که از طبیعیات قدیم گرفته شده است و میدانیم که فرضیه عناصر چهارگانه و اقتضاء آنها نسبت به مکان طبیعی یا کیفیاتی از قبیل رطوبت و یبوست و حرارت و برودت اعتبار خود را از دست داده است ولی بههرحال شکی نیست که موجودات جسمانی تاثیراتی در یکدیگر دارند و پیدایش پدیدههای مادی درگرو حصول زمینهها و شرایط خاصی است و بنابراین وجود اسباب و شرایط مادی برای تحقق معلولهای جسمانی بهعنوان یک قاعده فلسفی همواره اعتبار داشته و خواهد داشت.
اما تعیین اسباب و فاعلهای طبیعی خاص برای هر پدیدهای کار فلسفه نیست و باید با روشن تجربی در علوم مختلف طبیعی اثبات شود و به عنوان مثال بر اساس نظریات علمی جدید میتوان حرکت مکانی را لازمه ذاتی نور دانست و نیروهای جاذبه و دافعه را عامل حرکتهای قسری اجسام تلقی کرد و در این صورت مناسبتر این است که فعل را به نیروی قاسر نسبت دهیم و جسم مقسور را تنها منفعل بدانیم هرچند از نظر دستور زبان فاعل شمرده شود و میدانیم که احکام فلسفی تابع چنین قواعدی نیست.
ادامه در پست بعد