ستون درب و داغون فقرات
خدا کنه بتونم برای اینجا وقت بذارم چون خودم به شدت نیاز دارم به مرور کل پست هام و در آرزوی ایامیم که هیچ دغدغه و استرس درسی نداشته باشم و بتونم بطور آزاد مطالعه کنم.درس ها شدن من بدو آهو بدو….نمیرسی که نمیرسی و منم کارم شده حواله خودم به روزیکه درسا تموم بشن در حالیکه صدها کتاب خریدم که دارن خاک میخورن و دروس ارشد هضم نشدن و با کمال وقاحت در صدد شرکت تو آزمون دکترییم و این یعنی اگر از سد دکتری عبور کنی 6-7 سال دیگه باید جسم و جان مایه بذاری.
دوسه ماه پیش یه روز صبح زود توی مغزم درد تیز و ریزی پیچید بطوریکه از خواب بیدارم کرد. نیم ساعتی نشستم و تنها فکری که به ذهنم خطور کرد این بود که نکنه دارم سکته مغزی میکنم!
بعد از چند ساعت سوزش مغز سمت راستم اروم شد ولی تبدیل شد به سنگینی سر و درد تو کل قسمت سر و گردنم. دو روز بخودم استراحت دادم که روز سوم وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم دست راستم بی حسه. فکر کردم دستم تحت فشار بوده و خواب رفته ولی هر چه منتظر شدم سری دستم نه تنها از بین نرفت که بیشتر هم شد و کشیده شد به کل دستم و انگشتام بی حس شد بطوریکه حتی نمیتونستم حرکتشون بدم.
کتاب و دفتر بسته شد و بخودم استراحت دادم و منتظر تا حس دستم برگرده اما دریغ. چون چند روز بعدش بی حسی تا پای راستم هم کشید شد و اونوقت بود که به فکر افتادم به متخصص مغز و اعصاب مراجعه کنم.
دکتر بعد از معاینه همینطور که داشت برام ام آر آی و دارو مینوشت گفتم یه ام آر آی از گردن و یکی هم کمرت بگیر برام بیار،ظاهرا که پدر گردن و کمرت رو دراوردی.ازم پرسید کارت چیه که این وضع ستون فقرات علی الخصوص گردنته؟ گفتم آقای دکتر درس میخونم فقط.گفت حالا چی میخونی با این وضع درام؟ گفتم فلسفه.گفت شرق یا غرب؟ گفتم اسلامی. و یکباره بمباران شدم از سوالاتی که تند تند ازم میپرسید و انتظار داشت فی الفور هم به همشون جواب بدم.
گفتم اقای دکتر جواب سوالاتتون رو یا از استادانم میگیرم براتون میارم یا از کتب پیدا میکنم و ارجاعتون به اونها یا در اسرع وقت در حد توانم بهشون پاسخ میدم.
حالا با دیسک کمر و آرتروز گردن شدید مواجهم که اگر فیزیوتراپی و درمان دارویی و حرکات اصلاحی جواب نده باید برم زیر تیغ و این برای من یعنی خداحافظی طولانی مدت از درس و حتی اخراج از محل تحصیل.
گاهی فکر میکنم مقصر صندلی های غیر استاندارد حوزه بود چون ساعت ها روی صندلی کلاسم چمبره میزم روی کتاب و تمام مدت احساس سنگینی و گرفتگی تو کمر و کتف داشتم و مدام هم ناله میکردم. من ندانسته طی چند سال ستون فقراتم رو تبدیل کردم به وضعیت اسفناکی که حالا بهم میگن باید پیج و مهره بشه این ستون درب و داغون فقرات.