«حدیث قدسیاین هفت شماره»
9ام خرداد 1393

کارگردانی به نام خدا

434 کلمات   موضوعات: دل نوشته

یا رب

روزها از پس هم می‌گذرند و ما را هم با خود می‌برند به استقبال اتفاقات و داستان‌های تازه که نقش اوّلش را هم خودمان بازی می‌کنیم گاهی گم می‌شویم در سناریو‌‌های تلخ تر از زهرمار که با چشم می‌بینیم و با گوش می‌‌شنویم و با تمام وجود درکشان می‌کنیم ،گم می‌شویم و پیدا شدنمان مشروط به نفهمی است ؟! می‌فهمی؟؟؟ سرت می‌خواهد منفجر شود، چشمانت سیاهی می روند، تنت به رعشه افتاده، قلبت از بس تند می زند؛ دیگر تپش‌هایش را احساس نمی‌کنی. این‌ها علائم فهمیدن است؛ و حال تو با وجود تمام این عکس العمل‌های ناشی
از فهم، خودت را با یک حرف از الفبا راحت می‌کنی و اینجاست که نون به یاریت می آید؛ وتو به نفهم بودنت سلام می‌کنی……. بفهمی دروغ بد است و غیبت بدتر و تهمت بدتر از بدتر از بدتر، ولی ببینی دروغ می گویند، غیبت می‌کنند، تهمت می‌زنند، راحت تر از خوردن راحت الحلقوم های رنگارنگ!! و جالب آنکه آب از آب تکان نمی‌خورد و زندگی جاریست…این داستانی تهوع آور است که در آن تمام غم‌ها وکینه‌ها را بالا می‌آوری و شب خالی از تفکّر خالی از تپش، خالی از فهم و خالی از انسان بودن به خواب فراموشی می‌روی و در این داستان سهم خوشی‌هایت تنها چند ساعت ناقابل است و بعد باطلوع خورشید بیدار می‌شوی و اوّلین کاری که می‌کنی برداشتن نون و گذاشتن آن بر سره فهمت است؛ حتّی قبل از خمیازه‌ی صبح گاهی….در داستانی که تو نقش نفهمش را بازی می‌کنی همه خوشحال و راضی هستند جز تو، چون در عین داشتن شعور، نام مبارک نفهم را به یدک می‌کشی و آیا کاری سخت‌تر از این در دنیا وجود دارد؟ ببینی و خود را به ندیدن بزنی، بشنوی و خود را به نشنیدن بزنی؟ من که سال‌هاست از خداوند سؤال می‌کنم و او به من انتظار را پیشنهاد می کند با چاشنی صبر و اینکه در به یک پاشنه نمی‌چرخد، دلم برای دلم می‌سوزد که می‌سوزد در آتشه این آتش به گورها گاهی غرق می‌شوم در حرفای مادرم که هنوز توی گوشم است، مادر، هیچ کاری با دروغ پیش نمی رود، مادر،تهمت گناه بزرگی ست که با آن نه تنها بالا نمی‌روی بلکه سقوط می‌کنی. آخ مادر مادر مادر… مگر نمی‌بینی که با دروغ اوج گرفته‌اند، با تهمت پرواز می‌کنند و با ریا به ریش من و تو می‌خندند، حرف‌هایت به دلم می‌نشیند؛ امّا به مغزم نه!! چاشنی دیگری جز صبر نمی‌تواند تلخی این زهره‌مار را برایم قابل تحمّل کند. این داستان را من شروع نکرده‌ام، سال‌هاست که بازیگرانی خبره دارد و تو نیز می‌دانی…. تنها چیزی که آرام‌تر از آرامم می‌کند این است که: این داستان کارگردانی به اسم خدا دارد!

توسط ن.ع   , در 04:59:00 ب.ظ


فرم در حال بارگذاری ...