صفحات: << 1 ... 47 48 49 ...50 ...51 52 53 ...54 ...55 56 57 ... 71 >>
23ام شهریور 1395یا رب
نیرنگ منصور،خلیفه عباسی
حتی ما می بینیم یکی از خلفای عباسی اسمش مهدی است،پسر منصور،سومین خلیفه عباسی.اولین خلیفه شان سفاح است،دوم منصور و سوم پسر منصور،مهدی عباسی.مورخین و از جمله «دارمستر»نوشته اند که منصور مخصوصا اسم پسرش را«مهدی »گذاشت برای اینکه می خواست استفاده سیاسی کند،بلکه بتواند یک عده مردم را فریب بدهد،بگوید آن مهدی ای که شما در انتظار او هستید پسر من است،و لهذا مقاتل الطالبیین و دیگران نوشته اند که گاهی با خصیصین خودش که روبرو می شد[به دروغ بودن این مطلب اعتراف می کرد.]یک وقتی با مردی به نام مسلم بن قتیبه که از نزدیکانش بود روبرو شد،گفت:این محمد بن عبد الله محض چه می گوید؟گفت:«می گوید من مهدی امتم.»گفت:«اشتباه می کند،نه او مهدی امت است نه پسر من ».ولی گاهی با یک افراد دیگری که روبرو می شد می گفت:«مهدی امت او نیست،پسر من است.»عرض کردم بسیاری از کسانی که بیعت می کردند به همین عنوان بیعت می کردند،از بس روایات مهدی از پیغمبر اکرم زیاد رسیده بود و در دست مردم بود و همین اسباب اشتباه مردمی می شد که کاملا تحقیق نمی کردند تا مشخصات بیشتری به دست آورند،زود ایمان پیدا می کردند که این،مهدی امت است.
#مهدویت
یا رب
قیام «نفس زکیه »و اعتقاد به مهدویت
امام حسن علیه السلام پسری دارند به نام «حسن »که هم اسم خودشان است و لهذا به او می گفتند«حسن مثنی »یعنی حسن دوم،حسن بن الحسن،حسن دوم داماد ابا عبد الله الحسین است. فاطمه بنت الحسین زن حسن مثنی است.از حسن مثنی و فاطمه بنت الحسین پسری متولد می شود به نام «عبد الله »و چون این پسر،هم از طرف مادر به حضرت امیر و حضرت زهرا متصل می شد و هم از طرف پدر و خیلی خالص بود،به او می گفتند«عبد الله محض »یعنی عبد الله،کسی که یک علوی محض و یک فاطمی محض است،هم از پدر نسب[به علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام]می برد و هم از مادر.عبد الله محض پسرانی دارد یکی به نام محمد و یکی به نام ابراهیم.زمان اینها مقارن است با اواخر دوره اموی یعنی در حدود سنه 130 هجری.محمد بن عبد الله محض بسیار مرد شریفی است که به نام «نفس زکیه »معروف است.در آخر عهد اموی سادات حسنی قیام کردند(جریان مفصلی دارد)،حتی عباسیها هم با محمد بن عبد الله محض بیعت کردند.حضرت صادق علیه السلام را نیز در جلسه ای دعوت کردند و به ایشان گفتند ما می خواهیم قیام کنیم و همه می خواهیم با محمد بن عبد الله بن محض بیعت کنیم،شما هم که سید حسینیین هستید بیعت کنید.امام فرمود:هدف شما از این کار چیست؟اگر محمد می خواهد به عنوان امر به معروف و نهی از منکر قیام کند،من با او همراهی می کنم و تاییدش می نمایم،اما اگر می خواهد به این عنوان که او مهدی این امت است قیام کند اشتباه می کند،مهدی این امت او نیست،کس دیگر است و من هرگز تایید نمی کنم.شاید تا حدودی مطلب برای خود محمد بن عبد الله محض هم اشتباه شده بود،زیرا هم اسم پیغمبر بود،یک خالی هم در شانه اش داشت (17) ،مردم می گفتند نکند این خال هم علامت این باشد که او مهدی امت است.بسیاری از کسانی که با وی بیعت کردند،به عنوان مهدی امت بیعت کردند.معلوم می شود که مساله مهدی امت آنقدر در میان مسلمین قطعی بوده است که هر کس که قیام می کرد و اندکی صالح بود افرادی می گفتند«این همان مهدی ای است که پیغمبر گفته است.»اگر پیغمبر نمی گفت این طور نمی شد.
#مهدویت
یا رب
سخن زهری
جریانهای دیگری باز در تاریخ اسلام هست.ابو الفرج اصفهانی که خودش اموی الاصل و یک مورخ است و شیعه هم نیست،در مقاتل الطالبیین می نویسد که وقتی خبر شهادت زید بن علی بن الحسین (15) به زهری (16) رسید گفت:«چرا اینقدر این اهل بیت عجله می کنند؟!روزی خواهد رسید که مهدی از آنها ظهور کند.»معلوم می شود مساله مهدی موعود از اولاد پیغمبر،آنچنان قطعی و مسلم بوده است که وقتی خبر شهادت زید را به زهری می دهند زهری فورا ذهنش به این سو می رود که زید قیام کرده است،و می گوید:«این اولاد پیغمبر چرا عجله می کنند؟!چرا زود قیام می کنند؟!اینها نباید حالا قیام کنند،قیام اینها مال مهدی موعودشان است.»من کاری ندارم که اعتراض زهری آیا وارد است یا وارد نیست،خیر،وارد هم نیست،غرضم این جهت است که زهری گفت:خواهد آمد روزی که یکی از اهل بیت پیغمبر قیام کند و قیام او قیام ناجح و موفق باشد.
#مهدویت
یا رب
قیام مختار و اعتقاد به مهدویت
اولین باری که می بینیم اثر اعتقاد مهدویت در تاریخ اسلام ظهور می کند،در جریان انتقام مختار از قتله امام حسین علیه السلام است.جای تردید نیست که مختار مرد بسیار سیاستمداری بوده و روشش هم بیش از آنکه روش یک مرد دینی و مذهبی باشد روش یک مرد سیاسی بوده است.البته نمی خواهم بگویم مختار آدم بدی بوده یا آدم خوبی بوده است،کار به آن جهت ندارم.مختار می دانست که و لو اینکه موضوع،موضوع انتقام گرفتن از قتله سید الشهداء است و این زمینه،زمینه بسیار عالی ای است،اما مردم تحت رهبری او حاضر به این کار نیستند.شاید(بنا بر روایتی)با حضرت امام زین العابدین هم تماس گرفت و ایشان قبول نکردند.مساله مهدی موعود را که پیغمبر اکرم خبر داده بود مطرح کرد به نام محمد بن حنفیة پسر امیر المؤمنین و برادر سید الشهداء،چون اسمش محمد بود، زیرا در روایات نبوی آمده است:«اسمه اسمی »نام او نام من است.گفت:ایها الناس!من نایب مهدی زمانم، آن مهدی ای که پیغمبر خبر داده است (14).مختار مدتی به نام نیابت از مهدی زمان،بازی سیاسی خودش را انجام داد.حال آیا محمد بن حنفیه واقعا خودش هم قبول می کرد که من مهدی موعود هستم؟بعضی می گویند قبول می کرد برای اینکه بتوانند انتقام را بکشند،ولی این البته ثابت نیست.در اینکه مختار محمد بن حنفیه را به عنوان مهدی موعود معرفی می کرد شکی نیست،و بعدها از همین جا مذهب «کیسانیه »پدید آمد.محمد بن حنفیه هم که مرد گفتند مهدی موعود که نمی میرد مگر اینکه زمین را پر از عدل و داد کند،پس محمد بن حنفیه نمرده است،در کوه رضوی غایب شده است.
#مهدویت
یا رب
بیان علی علیه السلام
قبل از اینکه اولین حادثه تاریخی در این زمینه را عرض کنم،جمله هایی از امیر المؤمنین علی علیه السلام را-که در نهج البلاغه است و من از مرحوم آیة الله العظمی بروجردی شنیدم که این جمله ها متواتر است یعنی تنها در نهج البلاغه نیست و سندهای متواتر دارد-نقل می کنم.
امیر المؤمنین در آن مصاحبه ای که با کمیل بن زیاد نخعی کرده است[مطالبی در این باب بیان نموده است]که کمیل می گوید شبی بود،علی علیه السلام دست مرا گرفت(ظاهرا در کوفه بوده است)،مرا با خودش برد به صحرا،«فلما اصحر تنفس الصعداء»به صحرا که رسیدیم یک نفس خیلی عمیقی،یک آهی از آن بن دل بر کشید و آنگاه درد دلهایش را شروع کرد،آن تقسیم بندی معروف:«الناس ثلاثة » (12) مردم سه دسته هستند:عالم ربانی،متعلمین و مردمان همج رعاع،و بعد شکایت از اینکه کمیل!من آدم لایق پیدا نمی کنم که آنچه را می دانم به او بگویم.یک افرادی آدمهای خوبی هستند ولی احمقند،یک عده ای افراد زیرکی هستند ولی دیانت ندارند و دین را وسیله دنیا داری قرار می دهند.مردم را تقسیم بندی کرد و همه شکایت از تنهایی خود:کمیل!من احساس تنهایی می کنم،من تنهایم،ندارم آدم قابل و لایق که اسراری را که در دل دارم به او بگویم.در آخر یکمرتبه می گوید:بله،البته زمین هیچ گاه خالی نمی ماند:اللهم بلی!لا تخلو الارض من قائم لله بحجة،اما ظاهرا مشهورا،و اما خائفا مغمورا،لئلا تبطل حجج الله و بیناته…یحفظ الله بهم حججه و بیناته،حتی یودعوها نظراءهم و یزرعوها فی قلوب اشباههم (13). فرمود:بله،در عین حال هیچ وقت زمین از حجت خدا خالی نمی ماند،یا حجت ظاهر آشکار و یا حجتی که از چشمها پنها و غایب است.
#مهدویت
یا رب
اولا:در قرآن کریم این مطلب به صورت یک نوید کلی در کمال صراحت هست،یعنی هر کسی که قرآن کریم را مطالعه کند می بیند قرآن کریم آن نتیجه را که بر وجود مقدس حضرت حجت مترتب می شود، در آیات زیادی به عنوان یک امری که به طور قطع در آینده صورت خواهد گرفت ذکر می کند.از آن جمله است این آیه: و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون (10).خدا در قرآن می گوید که ما در گذشته بعد از«ذکر»-که گفته اند یعنی بعد از آنکه در تورات نوشتیم-در زبور هم این مطلب را اعلام کردیم،و ما اعلام کردیم،پس شدنی است که: ان الارض یرثها عبادی الصالحون. صحبت منطقه و محل و شهر نیست،اصلا فکر آنقدر بزرگ و وسیع است که سخن از تمام زمین است: زمین برای همیشه در اختیار زورمندان و ستمکاران و جباران نمی ماند،این یک امر موقت است،دولت صالحان که بر تمام زمین حکومت کند،در آینده وجود خواهد داشت.در مفهوم این آیه کوچکترین تردیدی نیست.
همچنین راجع به اینکه دین مقدس اسلام دین عمومی بشر خواهد شد و تمام ادیان دیگر در مقابل این دین از بین خواهند رفت و تحت الشعاع قرار خواهند گرفت،در قرآن کریم هست،که این یکی دیگر از آثار و نتایج وجود مقدس مهدی موعود است: هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون (11) این دین را به وسیله این پیامبر فرستاد برای اینکه در نهایت امر آن را بر تمام دینهای عالم پیروز گرداند،یعنی همه مردم دنیا تابع این دین بشوند،و آیات دیگری.چون بحثم درباره آیات قرآن نیست به اشاره قناعت می کنم.
از آیات قرآن که بگذریم مساله احادیث نبوی مطرح است.آیا پیغمبر اکرم در این زمینه چه مطالبی فرموده است؟آیا فرموده است یا نفرموده است؟اگر روایات مربوط به مهدی موعود انحصارا روایات شیعه می بود،برای شکاکان جای اعتراض بود که:اگر مساله مهدی موعود یک مساله واقعی است باید پیغمبر اکرم گفته باشد و اگر پیغمبر اکرم گفته بود باید سایر فرق اسلامی هم روایت کرده باشند و تنها شما شیعیان روایت نکرده باشید.جوابش خیلی واضح است:اتفاقا روایات باب مهدی موعود را تنها شیعیان روایت نکرده اند.روایاتی که اهل تسنن در این زمینه دارند،از روایات شیعه اگر بیشتر نباشد کمتر نیست.کتابهایی را که در این زمینه نوشته شده است مطالعه کنید،می بینید همین طور است.
در همین سالهایی که ما در قم بودیم دو کتاب در این زمینه تالیف شد.یکی را مرحوم آیة الله صدر(اعلی الله مقامه)البته به زبان عربی نوشته اند به نام المهدی و خیال می کنم چاپ هم شده باشد. در آن کتاب،ایشان هر چه روایت نقل کرده اند،همه،روایات اهل تسنن است.وقتی انسان مطالعه می کند می بیند که مساله مهدی موعود در روایات اهل تسنن از روایات شیعه بیشتر هست و کمتر نیست.
کتاب دیگری که خوشبختانه به زبان فارسی است،به امر مرحوم آیة الله آقای بروجردی تهیه شده به نام منتخب الاثر،که یکی از فضلای حوزه علمیه قم که الآن هم در قم هستند به نام آقای آقا میرزا لطف الله صافی از فضلای مبرز قم(گلپایگانی)تحت رهنمایی مرحوم آیة الله بروجردی[این کتاب را تالیف کردند]،یعنی ایشان دستور کلی این کتاب را دادند و طرح و شکل و رسم کتاب را تعیین کردند و بعد این مرد فاضل رفت دنبالش و این کتاب را نوشت.این کتاب را هم مطالعه کنید،می بینید روایات زیادی در این زمینه هست بالاخص از اهل تسنن،به مضامین و تعبیرات مختلف.
باز من به جنبه روایتی این بحث کار ندارم،همین طوری که به جنبه آیاتش کار زیادی ندارم من از یک جنبه دیگری می خواهم مساله موعود اسلام را بحث بکنم و آن اینکه:این مساله روی تاریخ اسلام چه اثری گذاشته است؟وقتی که ما تاریخ اسلام را مطالعه می کنیم،می بینیم گذشته از روایاتی که در این زمینه از پیغمبر اکرم یا امیر المؤمنین وارد شده است اساسا از همان نیمه دوم قرن اول اخبار مربوط به مهدی موعود منشا حوادثی در تاریخ اسلام شده است.چون چنین نویدی و چنین گفته ای در کلمات پیغمبر اکرم بوده است احیانا از آن سوء استفاده هایی شده است،و این خود دلیل بر این است که چنین خبری در میان مسلمین از زبان پیغمبرشان پخش و منتشر بوده است و اگر نبود،آن سوء استفاده ها نمی شد.
یا رب
براي مشخص شدن پاسخ، نياز به بيان مقدمه اي است . از دو دسته آيات قرآن، مي توان براي وجود حضرت ولي عصر (عج) و ظهور آن حضرت استفاده نمود: البته بايد دانست كه قرآن به صورت كلي سخن مي گويد و براي تشريح و تفسير آن بايد به سراغ آگاهان از حقايق قرآني ـ معصومين (ع) ـ رفت كه «الراسخون في العلم» (آل عمران7) هستند. به عبارت ديگر، وظيفه و مسئوليت روشنگري و بيان مقصود آيات قرآن به حجت هاي الهي واگذار شده است. (حديث ثقلين، مستدرك حاكم، ج 3 ، ص 148، طبع داردالمعرفه، بيروت)
از دو دسته آيات قرآن، مي توان براي وجود حضرت ولي عصر (عج) و ظهور آن حضرت استفاده نمود:
1 ـ آياتي كه ضرورت وجود حجت الهي را در زمين بيان مي كنند.:
از نظر قرآن كريم، در طول تاريخ زندگي بشر، هيچ گاه زمين از حجت خدا خالي نبوده و خداوند براي هر امتي فردي مناسب را برگزيده تا انسان ها را در راه رسيدن به كمال مطلوب رهنمون باشند؛ چنان كه خداوند سبحان فرمود: «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ ۖ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» (به درستي كه تو بيم دهنده اي و براي هر جامعه راهنمايي هست. رعد/7)
پس همواره يك بيم دهنده و هدايتگر در جوامع انساني حضور دارد كه از جانب خدا برگزيده شده است. امام صادق(ع) در تفسير آيه ياد شده فرمود: «در هر زماني امامي از خاندان ما وجود دارد كه مردم را به آنچه رسول الله آورده (دين اسلام) هدايت مي كند». («و في كل زمان امام منا يهديهم الي ما جاء به رسول الله (ص) » (مجلسي، بحارالانوار، ج 23 ، ص 5)
از مجموع اين آيه و روايت، ضرورت وجود حجت الهي به عنوان هدايت گر در هر عصر، به خوبي فهميده مي شود.
دليل ديگر بر ضرورت وجود امام معصوم در جامعه اين است كه قرآن مبين و مفسر لازم دارد و به جز امام معصوم كسي به تمام معاني و خصوصيات آيات قرآن از محكمات و متشابهات آگاه نيست. پس به حكم عقل قطعي پس از رسول، امام معصوم لازم است. (بانوي اصفهاني، سيده نصرت امين ، مخزن العرفان در تفسيرقران، ج 3، ص 39، توضيح آيه ي 44 ،نحل)
امامان معصوم (ع) مايه آرامش و امنيت هستي و واسطه فيض الهي اند و نعمات و بركات خداوند متعال به واسطه آنها و به يمن حضورشان به انسان ها داده مي شود، كه اگر لحظه اي بركت وجودشان نباشد، زمين اهلش را فرو مي برد. ( در بحارالانوار، به مقوله اي لزوم وجود هميشگي رهبر آسماني بر مي خوريم. (مجلسي بحارالانوار، ج 23 ، ص 56))
اما اين كه مصداق اين امام معصوم كيست و چه هويتي دارد،روايات فراواني وارد شده كه بيان مي دارند اين فرد امام مهدي فرزند امام حسن عسكري (ع) است و … . ( ر.ك: صافي، لطف الله، منتخب الاثر؛ طبرسي نوري، ميرزا حسين، النجم الثاقب؛ مجلسي بحارالانوار)
2 ـ آياتي كه بشارت به حكومت صالحان و مومنان بر روي زمين مي دهد:
بر اساس ده ها آيه از قرآن كريم موضوع ظهور حضرت مهدي (عج) قابل استناد است. تمركز غالب اين آيات بر بشارت به بندگان صالح و مستضعف براي بازستادن حق خود و رسيدن به قدرت و ايجاد يك حكومت واحد جهاني مبتني بر حق و عدل و غلبه اسلام بر تمامي مكاتب و اديان است. قرآن كريم از يك سو بيان مي كند اين بشارت در بعضي كتب آسماني ديگر هم آمده است: «و همانا در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته من به ارث خواهند برد». («وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» ، انبياء /150)
از سوي ديگر اين بشارت را به اراده خداوند استناد مي دهد: «و خواستيم بر مستضعفان روي زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان گردانيم»(قصص/5) اين آيات بشارت به ظهور مي دهند كه در تفسير آنها روايات زيادي وجود دارد.
در آيه اي ديگر خداوند حكومت و جانشيني مومنان و صالحان را به عنوان «وعده ي الهي» بر بندگان با ايمان خود بيان مي كند و امنيت و آرامش را مژده مي دهد: «خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين زمين جانشين (خود) قرار دهد و آن ديني را كه بر ايشان پسنديده است، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به امنيت مبدل گرداند تا مرا عبادت كنند و … ». (نور 55)
روايات معصومان (ع) اين آيه را بر حضرت حجت ولي عصر (عج) و اصحاب او منطبق نموده اند. (رك: فرزي، محمدعلي، اميد سبز، ص 34)
آيات متعددي در شان امام مهدي (عج) هست كه امامان معصوم (ع) تفسير، تاويل و تطبيق اين آيات را بر وجود مقدس امام زمان (عج) و حكومت جهاني ان عدالت گستر بيان نموده اند . در زمينه ظهور و قيام آن حضرت و جامعه آرمانى مهدوى، مىتوان توصيفات و اشارات زير را از قرآن به دست آورد :
1. غلبه نهايى حقّ بر باطل و شكست جبهه كفر و فساد و نفاق(12) ؛
2. جانشينى و خلافت مستضعفان بر روى زمين و حاكميت صالحان و نيكان(13) ؛
3. گسترش و فراگيرى دين حقّ در برههاى خاص از زمان(14) ؛
4. از آن روز موعود، تحت عناوين ايام اللّه(15)، وقت معلوم(16)، روز نصرت و پيروزى(17) و طلوع فجر و سلامتى(18) و… ياد شده است ؛
5. در آياتى از آن حضرت با نامهاى نعمت باطنى(19)، بقية اللّه(20)، كلمه باقيه(21)، اولى الامر(22) ؛ مهتدون(23) (مهدى) ؛ اقامه كننده نماز(24)، مضطرّ(25)، جنب اللَّه(26)، حزب اللَّه(27)، فجر(28)، «نهار اذا تجلى»(29) و… نام برده است.
6. خداوند، [با مهدى موعود]، نور خود را كامل مىكند(30) ؛
7. در آن عصر، زمين بعد از مرگش، زنده مىشود(31) ؛
8. او منصور از جانب خدا و انتقام گيرنده از دشمنان است(32) ؛
9. زمين، به نور پروردگار، روشن خواهد شد(33) ؛
10. در روز پيروزى، ايمان آوردن كافران، سودى به حالشان نخواهد داشت(34) ؛
11. هر چه در روى زمين است، تسليم و مطاع او خواهند شد(35) ؛
12. حضرت مهدى «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» است(36) ؛
13. او تأمين كننده امنيت و آرامش در روى زمين است(37).
براي توضيح بيشتر به چند آيه به طور خلاصه اشاره مي شود:
:خداوند در آيه 55 سوره نور مي فرمايد:
«وَعَدَاللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّنَّهُمْ في الاَرْضِ كَما اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الِّذي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَاٌولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»؛« [خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند وعده داده كه آنها را به يقين خليفه روي زمين كند، آن گونه كه پيشينيان آنها را خلافت (روي زمين) بخشيد، و دين و آييني را كه براي آنها پسنديده است پا برجا و ريشه دار سازد ، و بيم و ترس آنها را به آرامش و امنّيت مبدّل كند، آن چنان ميشود كه تنها مرا ميپرستند ، و چيزي را شريك من نخواهند كرد، و كساني كه بعد از آن كافر شوند آنها فاسقند]» . در اين آيه با صراحت به مؤمنان صالح بشارت داده شده است كه سرانجام حكومت روي زمين را در دست خواهند گرفت ، و دين اسلام فراگير خواهد شد، و ناامني ها و وحشت ها به آرامش و امنّيت مبدّل ميگردد، شرك از سراسر جهان برچيده ميشود ، و بندگان خدا با آزادي به پرستش خداي يگانه ادامه ميدهند ، و نسبت به همگان اتمام حجت ميشود، به گونهاي كه اگر كسي بعد از آن بخواهد راه كفر را بپويد، مقصر و فاسق خواهد بود. (مخصوصاً در بخش آخر آيه دقت كنيد). گرچه اين امور مهم كه مورد وعده الهي بوده است در عصر پيامبر اكرم (ص) و زمانهاي بعد از آن در مقياس نسبتاً وسيعي براي مسلمين جهان تحقق يافت و اسلام كه روزي در چنگال دشمنان چنان گرفتار بود كه مجال كمترين ظهور و بروزي به آن نميدادند ، و مسلمانان دائماً در ترس و وحشت به سر ميبردند، سرانجام نه فقط شبه جزيره عرب، بلكه بخشهاي عظيمي از جهان را فرا گرفت و دشمنان در تمام جبههها شكست خوردند؛ ولي با اين حال حكومت جهاني اسلام كه سراسر دنيا را فرا گيرد و شرك و بتپرستي را به كلي ريشه كن سازد، و امنيّت و آرامش و آزادي و توحيد خالص را همه جا گسترش دهد، هنوز تحقق نيافته است. پس بايد در انتظار تحقق آن بود. اين امر مطابق روايت متواتره در عصر قيام مهدي(ع) تحقق خواهد يافت، بنابراين يكي از مصاديق اين آيه در عصر پيامبر (ص) و اعصار مقارن آن حاصل شد و شكل وسيعترش در عصر قيام مهدي (ع) خواهد بود و اين دو با هم منافاتي ندارد، و اين وعدة در هر دو مرحله بايد تحقق يابد ( پيام قرآن ج 9، حضرت آيت الله مكارم شيرازي).
همچنين در قرآن ميفرمايد: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّّّ الارْضَ يَرِثُها عِباديَ الصّالِحُونَ» كه مفاد ظاهر آن اين است كه: «و هر آينه ما در زبور بعد از ذكر نوشتيم كه البته بندگان صالح من وارث زمين ميگردند». اين آيه از بشارت حتمي الهي خبر ميدهد كه شايستگان و صلحاء، وارث زمين و صاحب آن ميشوند و چون در آيات قبل از اين آيه از زمين خاصي سخني به ميان نيامده است لذا الف و لام «الأرض»، الف و لام عهد نخواهد بود چون ظاهر اين است كه مراد تمام زمين است. بنابر اين، آيه خبر از روزگاري ميدهد كه زمين و ادارة آن در همة قارهها و همة مناطق و معادن آن در اختيار بندگان شايسته خدا در آيد، چنانكه در آيات ديگر نيز همين وعده را فرموده است. مانند آية: : «وَ نُريدَ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتَضْفِوُا فِي الْأَرْضِ وَ َنْجَعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ؛قصص/5 و اراده كردهايم كه بر كساني كه در زمين ضعيف و ذليل نگه داشته شدهاند منت گذارده و آنان را پيشوايان و وارثان زمين گردانيم»و… .
……………….) Anotates (……………..
.
12) ر.ك : اسراء (17)، آيه 81.
13) قصص (28)، آيه 5، انبياء (21)، آيه 105.
14) توبه (9)، آيه 23.
15) ر.ك : جاثيه (45)، آيه 14، ابراهيم (14)، آيه 5.
16) ر.ك : حجر (15)، آيات 36-38.
17) عنكبوت (29)، آيه 10.
18) قدر (97)، آيه 50.
19) لقمان (31)، آيه 20.
20) هود (11)، آيه 86.
21) زخرف (43)، آيه 28.
22) نساء (4)، آيه 59.
23) بقره (2)، آيه 9.
24) حج (22)، آيه 41.
25) نمل (27)، آيه 62.
26) زمر (39)، آيه 56.
27) مجادله (58)، آيه 22.
28) فجر (89)، آيه 1.
29) ليل (92)، آيه 2.
30) صف (61)، آيه 8.
31) حديد (57)، آيه 17.
32) شورى (42)، آيه 41.
33) زمر (39)، آيه 69.
34) سجده (32)، آيه 29.
35) آل عمران (3)، آيه 8.
36) نور (24)، آيه 35.
37) همان، آيه 55.
38) انبياء (21)، آيه 105.
39) پرسشها و پاسخها، ص 185.
براي مطالعه بيشتر ر.ك:
1. مهدويت(پيش از ظهور)، رحيم كارگر (نشر معارف)
#مهدویت
یا رب
جناب عبدالعظیم حسنی به امام جواد (علیه السلام) گفت : من امیدوارم که تو همان قائم از اهل بیت باشی که زمین را پر از عدل و داد می کند، همان گونه که پر از جور و ستم شده است . آن حضرت در پاسخ او فرمود:«ای ابوالقاسم !هریک ازما قائم به امرخدا و هدایت کننده به سوی دین می باشد، اما آن قائمی که خداوند به وسیله او زمین را از اهل کفر پاک می گرداند، همان است که ولادتش برمردم مخفی شده است و از نظرها غایب خواهد شد».
در این مقاله دو موضوع مهدویت در قرآن و لقب قائم آل محمد را بررسی می کنیم:
آیا مهدویت در قرآن کریم مطرح شده است؟
1- قرآن، منبع اصلی همه معارف وقوانین اسلامی است ودر حقیقت،به منزله قانون اساسی همه قوانین اسلامی است. همان گونه که در قانون اساسی هرکشور ، اصول واهداف ومسۆولیت های ارگان ها ونهادها به صورت کلّی وبدون شرح وتوضیح کامل ثبت شده وشرح وتبیین آن به عهده قانون های عادی است، درقرآن نیزبرخی ازمعارف اسلامی به صورت کلّی ومجمل بیان شده وتقسیر وتوضیح آن برعهده پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نهاده شده است . در مورد مهدویت نیز چنین است.
ریشه اصلی این تفکّر، قرآن است که درچند آیه، نابودی ستم راپیش بینی کرده و پیروزی پارسایان، صالحان ومستضعفان رانوید داده وفرجام کار را از آن پرهیزکاران دانسته و بشارت داده که در پایان جهان، نیکوکاران حاکم خواهند شد. در تفسیر این آیات، روایات فراوانی از پیامبر وائمّه-علیهم السلام– نقل شده است که بنا بر آنها ،حکومت امام مهدی (علیه السلام) درآخرالزمان همان حکومت مستضعفان وصالحان است که درقرآن، بشارت به آن داده شده است.
خداوند درسیصد وشصت وپنج آیه که در هشتاد سوره آمده است، به صورت کلّی درباره مهدویت سخن گفته است . بیش از پانصد روایت از پیامبر وائمه-علیهم السلام – در تفسیر این آیات (نگارنده تمام این روایات رادر«معجم احادیث الامام المهدی »، ج 5 باهمکاری گروهی ازنویسندگان گردآورده است.) نقل شده است. از باب نمونه، به چند آیه وروایت بسنده می کنیم:
الف)« وَنُرِیدُأَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفُوا فِی الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةَ وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثِینَ»؛ مامی خواهیم برمستضعفان زمین منت نهیم وآنان راپیشوایان ووارثان روی زمین قرار دهیم. (سوره قصص ، آیه 5)
یونس بن عبدالرحمن از امام کاظم (علیه السلام) پرسید: آیا شما همان قائم به حق هستید؟ امام کاظم (علیه السلام) فرمودند:«آری ، من قائم به حق هستم، اما آن قائم به حقی که زمین را از دشمنان خداپاک می کند و آن را پر از عدل و داد می کند، پس از آنکه پر از ظلم و جور شده است، او پنجمین فرزند از اولاد من است که غیبتش طولانی خواهد شد»
سلمان فارسی رحمه الله گوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «خداوند هیچ پیامبر ورسولی رانفرستاد، مگر آنکه برای اودوازده نقیب قرار داد. پس نام یازده امام راشمرد وفرمود: سپس فرزندش ، محمد بن الحسن المهدی _عجل الله فرجه الشریف – است که به امر پروردگار قیام می کند». (دلائل الامامه، ص 237)
ب)« وَلَقَدکَتَبنافِی الزَّبورِ مِن بَعدِالذِّکرِأَنَّ الاَرضَ یَرِثُها عِبادَی الصّالحونَ»؛ درزبور بعد از ذکر(تورات) نوشتیم : بندگان شایسته ام وارث حکومت زمین خواهند شد.
درتفسیر این آیه ، محمّد بن عبدالله بن حسن از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت فرمود: «مراد از آیه ، قائم آل محمّد (علیه السلام) ویارانش می باشند». (معجم الإمام المهدی علیه السلام ، ج 5 ، ص 262)
ج) أمَّن یُجیبُ المُضطر اذا دعاه ویکشف السوء ویجعلکم خلفاءالارض» (سوره نمل، آیه 62) و یاکسی که دعای مضطرّوگرفتار رااجابت می کند هنگامی که اورامی خواند ، وبلاوسختی رابرطرف می سازد وشماراخلفای زمین قرارمی دهد… .
امام باقر (علیه السلام) درتفسیر این آیه ، ضمن حدیث مفصّلی، سخنرانی امام عصر-ارواحناله الفداء- رادرموقع ظهوردرمکّه بیان می فرماید: «اوّلین کسی که با او بیعت می کند، جبرئیل است و سپس بیش ازسیصد نفر با او بیعت خواهند نمود». (تفسیر عیّاشی ، ج 2 ، ص 56)
2- این پرسش اختصاص به مهدویت ندارد بلکه درباره خصوصیات و جزئیات بیشتر احکام اسلامی همانند نماز ،روزه و زکات نیزمطرح است،چون درهیچ جای قرآن از شماره رکعات نمازهای پنج گانه یا شرایط وجوب زکات، سخن به میان نیامده است.
قائم آل محمد کیست؟
یونس بن عبدالرحمن از امام کاظم (علیه السلام) پرسید: آیا شما همان قائم به حق هستید؟ امام کاظم (علیه السلام) فرمودند: «آری، من قائم به حق هستم، اما آن قائم به حقی که زمین را از دشمنان خداپاک می کند و آن را پر از عدل و داد می کند، پس از آنکه پر از ظلم و جور شده است، او پنجمین فرزند از اولاد من است که غیبتش طولانی خواهد شد».(1)
عبدالعظیم حسنی به امام جواد (علیه السلام) گفت : من امیدوارم که تو همان قائم از اهل بیت باشی که زمین را پر از عدل و داد می کند، همان گونه که پر از جور و ستم شده است . آن حضرت در پاسخ او فرمود:«ای ابوالقاسم !هریک ازما قائم به امرخدا و هدایت کننده به سوی دین می باشد، اما آن قائمی که خداوند به وسیله او زمین را از اهل کفر پاک می گرداند، همان است که ولادتش برمردم مخفی شده است و از نظرها غایب خواهد شد».(2)
باعنایت به اینکه تمام معصومین علیهم السلام دارای این صفت هستند، اما این لقب مخصوص امام زمان (علیه السلام) است و تقریباً درتمام احادیثی که نام ایشان رامی برند، این لقب درباره وجود مقدّس امام زمان (علیه السلام) به کار رفته است . درشرح این لقب سخنانی گفته شده است که به جهت اختصار،به چندسخن بسنده می کنیم :
1- قیام و حمایت از دین
امام حسین (علیه السلام) فرمود: « مرد عربی پس از مسلمان شدن ، از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید آیاپس از تو پیامبر هست؟ حضرت صلی الله علیه وآله فرمود: نه ، من خاتم پیامبران هستم، امابدان که پس ازمن امامانی از نسل من خواهند بود که قائم به قسط می باشند و تعدادشان همان تعداد نقبای بنی اسرائیل می باشد. اولین نفر آنها علی بن ابی طالب است که امام و خلیفه پس از من و نُه نفر از صلب این است – و در همان حال دست به سینه ام گذارد- و قائم، نُهمین فرد از آنهاست که در آخرالزمان ، برای دین قیام می کند، همان گونه که من در نخستین روز برای دین چنین کردم…»(3)
2- قیام به وسیله شمشیر
علقمه بن محمّد حضرمی می گوید : از امام صادق (علیه السلام) خواستم نام امامان را به من بگوید. آن حضرت فرمود: از گذشتگان ، علی بن ابی طالب ، امام حسن، امام حسین، علی بن الحسین، محمّدبن علی ، سپس خودم.
عرض کردم: یابن رسول الله ! پس ازتو کیست؟ فرمود:من به فرزندم ، موسی وصیت کردم که او پس از من است.
عرض کردم :و پس از موسی چه کسی خواهد بود؟
فرمود: فرزند او علی است که رضا لقب گرفته است و پس ازاو فرزندش محمّد و پس از محمّد، فرزندش علی و پس از علی ، فرزندش حسن و فرزندحسن ، مهدی – صلوات الله علیهم اجمعین- .
سپس افزود: پدرم ازپدرش ، ازجدّ خود، ازعلی (علیه السلام) ،از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده است که: «قائم ما هرگاه خروج کند، سیصد و سیزده نفر به عدد رزمندگان جنگ بدر ،گرد او جمع می شوند».
پس زمانی که ظهور او فرا می رسد،شمشیری در غلاف بوده و در مقابلش قرار دارد، فریاد بر می آورد:«قم یا ولی الله فاقتل أعداءالله ؛(4) برخیزای ولی خداودشمنان خدا را به قتل برسان!».
3- قیام پس از بردن نام او
صقربن ابی دلف می گوید : ازابوجعفر،امام جواد (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «امام پس ازمن ، فرزندم علی است ، امر او امرمن ، گفتار او گفتار من و طاعت او طاعت من است .
خداوند درسیصد وشصت وپنج آیه که در هشتاد سوره آمده است ، به صورت کلّی درباره مهدویت سخن گفته است . بیش از پانصد روایت از پیامبر وائمه-علیهم السلام – در تفسیر این آیات (نگارنده تمام این روایات رادر«معجم احادیث الامام المهدی »، ج 5 باهمکاری گروهی ازنویسندگان گردآورده است.) نقل شده است
امام پس ازاو،فرزندش حسن است،امراوامر پدرش ،گفتاراوگفتارپدرش وطاعت او، طاعت پدرش می باشد».
سپس سکوت کرد. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! چه کسی پس ازحسن ، امام خواهد بود؟ امام جواد (علیه السلام) به شدت گریست، سپس فرمود: «پس ازحسن،فرزند او قائم به حق ،امام منتظر است».
عرض کردم: یابن رسول الله! چرابه وی قائم گفته می شود؟فرمود: «چون قیام می کند، پس از آنکه نام وی مرده باشد و بیشترین معتقدان به امامتش مرتد شده باشند».(5)
ابوحمزه ثمالی می گوید: به ابو جعفر محمّد بن علی، باقر (علیه السلام) گفتم : ای فرزند رسول خدا!مگر همه شماقائم به حق نیستید؟ فرمود: چرا.
گفتم: پس چرا حضرت مهدی (علیه السلام) قائم نامیده شده است؟ آن حضرت درپاسخ فرمود:« هنگامی که جدّم حسین (علیه السلام) به شهادت رسید ،فرشتگان دردرگاه خداوند به گریه وضجّه وناله افتادند وگفتند: خدایا! تودرباره کسی که برگزیده وفرزندبرگزیده ات رابه قتل رسانده است ،سکوت می کنی ؟ ندارسید: ای فرشتگانم ! آرام باشید!قسم به عزّت وجلالم ! ازآنهاانتقام خواهم گرفت؛ اگرچه مدّتی ازاین جرم وجنایت گذشته باشد. سپس حجاب هارانسبت به فرزندان امام حسین (علیه السلام) ازبرابرشان کنارزده فرشتگان بادیدن امامان از نسل امام حسین (علیه السلام) بسیارشاد و خرسند گشتند و در میان آنها یک نفر ایستاده در حال نماز بود. ندارسید من به وسیله این قائم از آنها انتقام می گیرم».(6)
در روایات دیگر به تعبیرات دیگری برخورد می کنیم که تقریباً شبیه به یکدیگر می باشند، مثل قائم بأمرالله ،(7) قائم به قسط (8) ، قائم به حق .(9)
پی نوشت ها:
1.کفایه الاثر ،ص 265.
2.همان ،ص 278.
3.کفایه الاثر ،ص 338،334،173.
4.کفایه الاثر،ص 263.
5.همان ،ص 279.
6.علل الشرائع ، ص 160؛ ومعجم احادیث الامام المهدی،ص 310.
7.معجم احادیث الامام المهدی،ج5،ص222.
8.کفایه الاثر،ص 76.
9.همان ،ص145.
#مهدویت
یا رب
چرادر 6آیه ابتدایی سوره حدید خدا خود را با نام “هو “خطاب می کند؟نام"هو"چه ویژگی هایی دارد؟
البته در سه مورد نام «الله» برده شده است.
- «هو» از اسماء خداوند است که به ذات مطلق خداوند اشاره دارد. نکتهای که باید مد نظر داشت این است که «هو» را ضمیر به حساب نیاوریم؛ حتی اگر بگوییم «هو» از ضمیر گرفته شده است، اما الان دیگر اسم شده است؛ مانند اسم الرحمن و … . بنابراین به صورت ضمیر معنا نمیشود.
- معمولا در ادعیه، آنجا که التجاهای شدیدی در میان است، از این اسم و اسم «الله» بیشتر استفاده شده است و این نکتهای است در خور تأمل.
- در میان اسماء الهی، برخی اند که به جنبهای از ذات خداوند اشاره دارند مثلا اسم علیم، اسم حی، اسم رزاق … اما در میان اسماء اسمائی هست که به خود ذات و نه به جنبهای خاص، اشاره دارند «هو» و «الله» از این قسم اند.
- بنابراین در میان اسماء، کلیترین اسم، اسم «هو» و اسم «الله» است.
- تعریف اسم در میان عارفان عبارت است از: ذات به اضافهی صفتی خاص، اما در اسم «هو» یا «احد»، وجود حق من حیث هو وجود مد نظر است که در آن هیچ گونه قیدی اعم از قید عموم و خصوص و هیچ شرطی اعم از شرط عروض و عدم عروض لحاظ نشده است. همچنین کثرت صفات در آن ملاحظه نمی شود بلکه صفات در ذات حق مندک اند.
- از افادههای این اسم، برگشت همه کثرات اسمائی و صفاتی به ذات واحد است که حقیقت محضهی غیر معلومه است. پس صفات زائد بر ذات نیستند.
بر همین مضمون، روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به نقل از انس وارد است که: «أُسّستْ السماوات السبع و الارضون السبع علی قل هو الله أحد»؛ همه سماوات و ارضون بر قل هو الله احد استوار و برپاست.
ابن عربی نیز با نقل حدیثی از امیر المؤمنین علیه السلام وجه ممیزهی این اسم و اسماء مشابه آن با اسماء دیگر را در محض ذات دیدن خداوند فارغ از هر گونه کثرات اسمائی دانسته است. وی میگوید: «قال امیر المؤمنین علیه السلام: کمال الاخلاص له، نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة أنها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف أنه غیر الصفة …». زیرا برگشت همه کثرات اسمائی به همین ذات است مانند قطرات و دریا.[1]
- شاید وجه تکرار «هو» در آیات ابتدایی سوره حدید، بیان معقولیت و موجه کردن انتساب اسماء چهارگانهی به ظاهر متضاد به خداوند باشد؛ چرا که او «الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» است. علامه طباطبایی در توضیحات ذیل این آیات، به این نکته اشاره کرده اند که خداوند از آن جهت که اول است آخر است (این انتساب از دو جهت نیست بلکه از یک جهت است) و از آن جهت که ظاهر است، باطن است و چنین معنایی، جز در خداوند، فرض تحقق نخواهد داشت. ریشه و علت اصلی همه این انتسابهای به ظاهر عجیب و غریب آن است که مآل همه اوصاف کمالی، به یک ذات واحد مطلق است.
—————————–
[1] تفسیر ابن عربی، ج2، ص 468.
یا رب
علل و انگیزه قیام حضرت، از چند نظر قابل بررسی است که مهم ترین آن ها عبارت است از:
ج: اتمام حجّت
علّت دیگر قیام ان حضرت، اتمام حجّت بر کسانی بود که نامه نوشتند و از حضرت برای مقابله با امویان یاری خواستند؛ چنان که قسمتی از سخنان حضرت به این امر اشاره دارد
قسمتی از سخنان حضرت در لینک زیر ذکر شده است …
فلسفه سیر سید الشهدا علیه السلام بر طریق عادی
د: رفع موانع پیشرفت اسلام
در تاریخ عاشورا آمده است که حضرت در نبرد نمایانی که پس از اتمام حجّت های بسیار، با ان قوم ظالم و کافر نمود آن قدر از آن جمعیّت را کشت که مردم کشتار امیر المومنان (علیه السلام) در جنگ ها را فراموش کردند. (ذریعه النجاه، ص 135و 136)
روشن است که این کشتار هرگز برای تسلّی خاطر و شفای دل نبوده است، چون با مقام عصمت و ولایت نمی سازد؛ بلکه می توان گفت در مرحله اوّل، عمل به وظیفه عبودیّت و بندگی و در مرحله دوّم برداشتن موانع پیشرفت اسلام بوده است که تحقّق آن با دید مقام عصمت و امامت میسّر است؛ چنان که حضرت نوح (علیه السلام) هنگام نفرین بر قوم خود، به این امر اشاره فرمود:
«وَ قَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلىَ الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا*إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَ لَا يَلِدُواْ إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا» (نوح، آیات 26و27)
و نوح گفت؛ پروردگارا، هیچ یک از کافران را بر روی زمین مگذار، چرا که اگر تو آنان را باقی گذاری، بندگانت را گمراه می کنند و جز پلیدکارِ ناسپاس نزایند.
خاتمه:
در پایان، یک روایت از امام باقر (علیه السلام)
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
«لَوْ قَاتَلَ مَعَهُ أَهْلُ الْأَرْضِ لَقُتِلُوا كُلُّهُم»(بحار الانوار ج44،ص218، روایت 4)
اگر همراه امام حسین (علیه السلام) تمام اهل زمین هم می جنگیدند، همه آن ها کشته می شدند.
بیان: از مفهوم این روایت استفاده می شود که ارادهی حضرت حقّ سبحانه بر آن تعلّق گرفته بود که حضرت سیّد الشهدا (علیه السلام) کشته شده و اسلام و مسلمانان از این کشته شدن، حیات تازه ای بیابند. انگیزه آن حضرت هم در این امر، پیاده شدن ارادهی حقّ بوده است.
<< 1 ... 47 48 49 ...50 ...51 52 53 ...54 ...55 56 57 ... 71 >>