انسان كامل در عرفان ابن عربى
یا رب
مـحى الديـن بـن عربـى (638 ـ 560ه.ق.) نظريه حلاج را گرفت و آن را دگـرگـون سـاخـت و دامنه آن را گستـرانـد. نخست دوگـانگى (لاهوت) و (نـاسـوت) به صـورت دوگانگى جلوه هاى يك حقيقت نه دو ذات مستقل در آمـد بـعد لاهـوت و نـاسـوت نه تنها در انســان بلكه در هـر امـر ديـگـرى در ذهـنها چنيـن نقـش بست كه وجــود بـالفعل دارد به گـونه اى كـه در هـر چـيـز نـاسـوت جـلـوه خارجـى و لاهـوت جنبه باطنى آن شـنـاخته شد. ولى خداوند كه خـود را در همه جلوه هاى وجـود آشكار مـى كـنـد به گونه تام و تمام در انسان كامل كه انبيا و اوليا بـارزتـريـن نمـونه آن هستنـد ظهور يافته است. ايـن نظريه موضوع اصلى دو كتاب: فصـوص الحكـم والتـدبيـرات الالهيه ابـن عربـى است و بسيارى از زوايـاى آن در كتاب: فتـوحات المكيه و آثار ديگر او مورد گفت وگـو قرار گرفته است. فصـوص الحكـم بـا شهرتـى كه در بيـن ملتهاى اسلامـى به دست آورد مـورد اقـبـال عرفاى بلند آوازه قرار گرفت. در چنـد قـرن گذشته بيـش از يـكـصـدو ده شـرح بـه زبانهاى: فارسـى تركـى و عربـى به ايـن كتاب نـوشته شده و نظريه انسان كامل را به صـورت يكـى از بحثهاى كلاسيك عرفان نظرى درآورده.
فـصـوص الحكـم دربردارنـده بيست وهفت فص است و هر يك از فص هاى آن بـه نام يكى از انبيا كه انسان كامل عصر خـود و جلـوه اى از جلـوه هـاى مـحـمـديه بـوده انـد ويژه شـده است و مظهر جــامع انسان كامل پيامبر اسلام است.
ابـن عـربـى انسـان كامل را نايب حق در زميـن و (معلـم الملك) در آسـمـان5 مـى خـواند او را كامل تريـن صـورتـى مـى داند كه آفريده شـده و مرتبه او از حـد امكان برتر و از مقام خلق والاتر است. به خـاطـر مـرتبه وى فيض و مـدد حق كه سبب بقـاى عالم است به عالم مى رسد.
او حـادث ازلـى و دائم ابـدى و كلمه فـاصله و جامعه است. به وسيله انسـان تـام است كه اسـرار الهى و معارف حقيقـى ظاهــر و پيـوستگى اول به آخر حاصل و مرتبه هاى عالـم باطـن و ظاهر كامل مـى گردد.7 انـسان كامل محل همه نقشها و نگارهاى اسماء الهى و حقـايق كـونـى اسـت. او رحـمت بزرگ تـر حق بـر خلق است. انسـان كـامل روح عالـم و عـالـم جـسـد اوسـت. هـمان گـونه كه روح به وسيله قـواى روحانى و جـسمانـى به تدبير بـدن و تصرف در آن مـى پـردازد انسـان كـامل نيز بـه وسـيـلـه اسـمـاى الــهى كه خداوند راز و رمز آنها را به وى آمـوخته است در عالـم دست مـى يازد و همان گـونه كه روح سبب حيات بـدن اسـت و چـون آن را رها سازد جسـد از هـر كمالـى تهى مـى شـود انـسـان كامل نيز مايه حيات عالـم است و چـون او ايـن جهان را ترك كـنـد ايـن عـالـم تـباه و از معنى خالى مى شـود.8 انسان كامل نـخـسـتـيـن تعينى است كه ذات احديت پيـش از هر تعينى به آن تعيـن يـافـتـه اسـت.
حقيقت محمديه شخص رسـول الله نيست بلكه موجـودى اسـت مـاوراء طـبـيعى و بـرابـر بـا عقل اول9 كه در همه انسـانهاى كـامل سـارى اسـت و هـر بـار يكـى ازانسـانهاى كـامل بـارور اين حـقـيـقت است. ايـن حقيقت از جهت پيـونـدى كه بـا انسـان دارد صـورت كـامـل انـسـان است و از جهت پيوندى كه با دانشهاى باطنى دارد منبع آن دانشهاست.
ولايـت كـه از بـحـثهاى بنيان شـده بـر نظريه انسـان كامل است در عـرفـان ابـن عـربـى ويژه مردان نيست. ابـن عربـى در كتاب عقله الـمـسـتـوفـز پـس از بيـان ايـن نكته كه ملاك تـراز و معيار خلافت انـسـانـيـت انـسـان صـورت الهى اوست تـاكيـد مـى ورزد مقـام نيـابت الـهـى ويـژه مـردان نـيـست بلكه زنـان نيز به ايـن مقام دست مى يـابـند چـون مردانگى و زنانگـى از اعراض انسـانيت است نه حقايق آن و پيامبـر خـود به كمال زنان شهادت داده است.
(كمل من الـرجال كثيـرون و كملت مـن النساء مريـم بنت عمـران و آسيه امراه فرعون.)