صفحات: << 1 ... 53 54 55 ...56 ...57 58 59 ...60 ...61 62 63 ... 71 >>
17ام فروردین 1394
یا رب

یا رب
داستان ذو القرنين در قرآن
قبلاً در داستان اصحاب كهف ذكر شد كه كفار قريش در مكه نزد پيامبر - صلّى الله عليه و آله - آمده و اين سه سؤال را طرح كردند: 1. اصحاب كهف كيانند؟ 2. ذو القرنين كيست؟ 3. روح چيست؟ سوره كهف نازل شد و ماجراى كهف و ذو القرنين را بيان نمود…
داستان ذو القرنين در قرآن به طور فشرده (چنان كه در قرآن معمول است) ذكر شده است، در اين جا نظر شما را به خلاصه داستان ذو القرنين با اقتباس از قرآن و بعضى از روايات جلب مىكنيم.
لشكر كشى ذو القرنين به سمت غرب
ذو القرنين پادشاه عادلى بود، تصميم گرفت با همت قهرمانانه بر شرق و غرب جهان، حركت كند و همه را زير پرچم خود آورد و در پرتو حكومت مقتدرانه خود، جلو ظلم و طغيان ظالمان و ستمگران را بگيرد، و تا آخرين حد توان خود از حريم مستضعفان دفاع نمايد.
مركز او (ظاهراً) سرزمين فارس بود.[8] سه جنگ و لشكر كشى بزرگ داشت: 1. به سوى غرب 2. به سوى شرق 3. به سوى منطقهاى كوهستانى، بين شرق و غرب.
خداوند همه اسباب كار و پيروزى را در اختيارش قرار داده بود. او با لشكر مجهز و بيكرانى به سمت غرب حركت كرد، همه ناهمواريها در برابرش هموار شدند، و همه گردنكشان در برابرش تواضع كردند، او هم چنان به فتوحات ادامه داد. شب و روز به پيش رفت تا به چشمه آبى رسيد، كه آب و گلش به هم آميخته بود، چنين به نظر مىرسيد كه خورشيد در آن غروب مىكند، و تصور كرد كه ديگر پس از آن جنگ و فتح باقى نمانده است.
ولى در آن سرزمين قومى را ديد كه كفر و طغيان و ظلمشان موجب آزار مستضعفان مىشد و همه را به ستوه آورده بود، آن قوم به ستمگرى و قتل و غارت معروف بودند.
ذو القرنين از درگاه خداوند خواست تا او را در هدايت و رهبرى مردم، يارى كند، و تكليفش را در مورد آن قوم وحشى و ستمگر روشن سازد.
خداوند ذو القرنين را در ميان دو كار مخير ساخت: 1. با شمشير آنها را كيفر و سركوب كند 2. به دعوت و راهنمايى آنها بپردازد، مدتى به آنها مهلت دهد، شايد هدايت گردند، و از ستم و طغيان دست بردارند.
ذو القرنين راه دوم را برگزيد و گفت: هر كه ستم كند، او را مجازات خواهيم كرد سپس به سوى پروردگارش باز خواهد گشت، و خدا او را به عذابى سخت دچار خواهد ساخت، ولى هر كس كه به حق بگرود و كار شايسته انجام دهد، براى او پاداش نيك خواهد بود، و ما به گشايش كارش اقدام مىكنيم.
ذو القرنين مدتى در آن جا ماند، و از ستم ستمگران جلوگيرى نمود، و به نيكوكاران پاداش داد، و پايه عدالت و صلح را در آن جا پى ريزى كرد و پرچم اصلاح را بر افراشت.
نام ذو القرنين در قرآن در دو مورد آمده است، و داستان او به طور فشرده در سوره كهف در ضمن 16 آيه (از آيه 83 تا 98) ذكر شده است.
درباره اين كه ذو القَرنين چه كسى بوده، مطالب گوناگونى گفته شده است، مانند:
1. او همان اسكندر مقدونى است كه فتوحات بسيار نمود، و كشورهاى بسيار را در زير سلطه خود آورد.[1]
2. يكى از پادشاهان يمن بود، كه به عنوان تُبَّع خوانده مىشد، كه جمع آن تبايعه است[2] طبق اين نظريه سد معروف مأرب كه در يمن بود از ساختههاى او است.
3. سومين و جديدترين نظريه اين كه ذو القرنين همان «كورش كبير» است[3] كه پانصد و سى سال قبل از ميلاد مىزيست.
نظريه اول و دوم داراى مدرك قابل ملاحظهاى نيست، قرائن و دلائل، نظريه سوم را تأييد مىكنند.[4] بنابراين با توجه به اين نظريه[5] داستان ذو القرنين را پى مىگيريم.
اما اين كه به او ذو القرنين (صاحب دو قرن) مىگفتند. باز مطالب گوناگون گفته شده است مانند:
1. زيرا او دو قرن زندگى وحكومت كرد.
2. زيرا به شرق و غرب عالم كه به تعبير عرب دو شاخ خورشيد است رسيد.
3. زيرا در دو طرف سر او برآمدگى مخصوصى بود.
4. زيرا تاج او داراى دو شاخ بود.
ذو القرنين از نظر قرآن داراى ويژگىهاى برجسته زير است:
1. خداوند اسباب پيروزىها را در همه ابعاد، در اختيار او گذاشت.
2. او سه لشكر كشى مهم كرد، نخست به غرب، سپس به شرق، و سرانجام به منطقهاى در شمال كه داراى تنگه كوهستانى است، او در هر يك از اين سفرها با اقوامى برخورد نمود.
3. او مردى با ايمان، عادل و مهربان و يار نيكوكار و دشمن ظالمان بود، از اين رو مشمول عنايات خاص خداوند گرديد.
4. او نيرومندترين و مهمترين سدها را كه در آن از آهن و مس زياد استفاده شده بود، به عنوان دژ، براى كمك به مستضعفان ساخت، بيشتر به نظر مىرسد كه اين سد در سرزمين قفقاز، ميان درياى خزر و درياى سياه، بين سلسله كوههاى آن جا هم چون يك ديوار بوده است.
5. در قرآن چيزى كه صراحت بر پيامبرى او داشته باشد نيست، ولى تعبيراتى ديده مىشود كه از علائم پيامبرى او خبر مىدهد، در روايات اسلامى به عنوان «عبد صالح» معرفى شده است.
6. دو قوم وحشى يأجوج و مأجوج كه در منطقه شمال شرقى زمين در نواحى مغولستان سكونت داشتند و داراى زاد و ولد زياد بودند، موجب هرج و مرج مىشدند، و براى حكومت كورش باعث مزاحمتها گشتند، و چنين به نظر مىرسد كه مردم قفقاز هنگام سفر كورش به آن منطقه، از كورش تقاضاى جلوگيرى از قتل و غارت آنها را كردند، و او نيز براى جلوگيرى از آنها به ساختن سد معروف ذو القرنين اقدام نمود.[6]
7. از امام صادق - عليه السلام - نقل شده: چهار نفر بر تمام دنيا حكومت كردند، دو نفرشان از مؤمنان بودند كه عبارتند از سليمان و ذو القرنين، و دو نفرشان از كافران بودند كه عبارتند از نمرود و بخت النصر.[7]
یا رب
آيا ذوالقرنین همان اسکندر بود ؟! (۲)
پیشتر راجع به سخن دانشمندان و زرگان در مورد ذوالقرنین بودن اسکندر مطلبی نوشته بودم ُ حال بررسی بخش دیگری از مشخصات ذوالقرنین در قرآن را ادامه می دهیم:
۱- رفتار اسکندر
۲- سد اسکندر
۳-علم ساختن سد
۴- اقوام پیش روی اسکندر
۵- آتش زدن تخت جمشید توسط اسکندر؟!
۵- چشمه گل آلود
رفتار اسکندر
” همه جا الیگارشی ها را برانداخت و دموکراسی ها را با قوانین سابق اش احیا کرد .این هم خود اقدامی علیه دولت ایران بود که همیشه از حاکمیت اقلیت ( الیگارشی)حمایت کرده بود . طبعا پرداخت مالیات به دولت ایران هم ممنوع شد .همه جا آزادی از سلطه هخامنشیان را با خوش حالی پذیرفتند و اسکندر را آزادی بخش شمردند …
آنها به طور قطع آزادی را برزگترین موهبت میدانستند. این معنا در کتیبه ای که در قرن سوم که
در پرین بدست آمده چنین زیبا مطرح شده است « برای یونانی چیزی از آزادی مهمتر نیست » ”
( اولریش ویلکن و یوجین برزا – اسکندر مقدونی – ص 132 )
۲- سد اسکندر:
اسکندر سدی ساخت تا جلوی اقوام شمالي و مهاجر و مهاجم را در مقابل هجوم آنها به ایران و بین النهرین بگیرد ..
(( تمام مناطق یهودی نشین در بابل ، ایران ، خراسان ، سبا(یمن) ، دیار بکر ، بین النهرین ، گوتی ها در کوه آرارات ،آلان ، سرزمینی در میان کوهها که تنها راه ورود به آن یک دروازه آهنی است ،این دروازه به دستور اسکندر مقدونی ساخته شده )) (سفرنامه رابی بنیامین تودولایی – ص 102)۳
با توجه به گفته هاي بسيار متنوعي كه پيرامون سد گفته شده ، واقعيت اينست كه تقريبا هيچ سدي را اكنون در دست نداريم كه به يقين و كاملا با توصيفات قرآن همخواني داشته باشد …
خصوصا در مورد كوروش …
چون اگر سد گرگان يا داريال را سد اسكندر حساب كنيم كوروش نقشي ندارد ، و در مورد او اسناد بسيار ضعيف ترند …
اما سخن برخي از جمله دانشمندان ايراني را هم اگر ناديده بگيريم و افسانه بپنداريم ، بنيامين تودولايي را نميتوان متهم به طرفداري كرد …
حال چرا سد را در چنین مناطقی در نظر میگیریم
و در نقاط جنوبی تر دنبال چنین سدی نمی گردیم ؟
2- اقوام …
طبق آماري كه داريم و اقوامي كه نامبرده ايم بيشتر اقوامي كه مراكز تمدني را مورد هجوم ممتد
و مداوم قرار مي دادند از شمال به سمت جنوب حركت ميكردند …
اينرا مي توانيد با يك آمارگيري رد يا اثبات كنيد …هجوم وایکینگ ها ، فرانک ها ، گل ها ، هانس ها ،
توتون ها ، هون ها ، مهاجمین اسلاو و استپ های شمالی ،بلغارها ، ترکها ، تاتارها ، و مغولها و…
اين را با سخن دانشمندان هم مي توان تطبيق دارد …
۳- علم ساختن سد
ذوالقرنين هر كس بوده او يا اطرافيانش ، علم ساختن سد را داشتند ، آنهم با اين ويژگي .چون خود آن قوم توانايي ساختن سد را گويا داشته اند ولي باز سد ويران مي شده و مورد هجوم واقع مي شدند .ولي نكته خاص همان دانش ساختن سد نزد ذوالقرنين و يا همراهان و نزديكانش است …
میدانیم استادش ارسطو پیشتر ساقه ساختن یک شهر را داشته و در آن ازه زمانی کسی بهتر از او نمی توانسته مهندسی این سد را بر عهده داشته باشد.
۳- آتش گرفتن تخت جمشید : (يك دروغ بزرگ و غير علمي ) :
بیشترین انتقادهاي ما از اسکندر زمانی است که داستان آتش زدن تخت جمشید و فریب خوردن او و شرابخواری او پیش کشیده میشود ، در حالی که اکنون با پیشرفت علم باستان شناسی میدانیم که تخت جمشید هیچگاه آتش زده نشده و این داستان را مورخانی چون هرودوت که به دروغگویی شهره است برای تلافی آتش زدن آتن ساخته اند .میدانیم که سنگهای بکار رفته در تخت جمشید و پاسارگاد همگی از سنگهای آهکیست و سنگ آهک از کربنات کلسیوم caco3 است که زیر فشار یک آتمسفر، در گرمای 894 درجه با گرفتن 391 کالری گرما، هر گرم، میپزد و به 44 درصد co2 و 56 درصد cao تجزیه میشود. گاز co2به هوا میرود و آهک زنده cao میماند. آهک زنده با آب ترکیب شده، آهک شفته ca(oh)2 میشود، و 280 کالری گرما از هر گرم آزاد میگردد.
بر این اساس داستان فریب خوردن اسکندر و …او که بواسطه آنها تخت جمشید را آتش زد ، خود بخود ، دروغ بودنشان روشن میشود .
۶- چشمه گل آلود(Volcanic Mud) یا همان عَيْنٍ حَمِئَةٍ
حتي اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب في عين حمئه و وجد عندها قوماقلنا يا ذاالقرنين اما ان تعذب و اما ان تتخذ فيهم حسنا…
مفسرين گفتهاند: منظور از « عين حمئة » چشمهاى داراى گل سياه يعنى لجن است، چون حماة به معناى گل سياه است
با فرضهای پیشین می دانیم که در حوالی قفقاز اسکندر سدی زده که بنیامین تودولایی قرنهای پیش آنرا روایت کرده و حال باید بینیم در آن منطقه چه پدیده ای وجود دارد که قرآن میگوید اسکندر خورشید را در حالی که در چشمه ای گل آلود غروب میکرده دیده …
از حدود 700 گل فشان شناسايي شده در دنيا، 300 گل فشان در آذربايجان و در حاشيه درياي خزر فعال هستند …
گزارش شده است كه توانايي بيرون ريختن ميليون ها متر مكعب گازهاي هيدروكربني و كوهي از گل رادارند.خوشبختانه خسارت ناشي از اين گل فشان ها كم بوده و بسياري از توريست ها براي استفاده از اثرات درماني استخر گل فشان ها به اين مناطق سفر مي كنند.
گل فشان هاي جمهوري آذربايجان نمادهاي ديدني وجود منابع نهفته نفت و گاز در زير عمق زمين دردرياي خزر هستند. تراوش گاز زماني اتفاق مي افتد كه زير سطح زمين از گاز متان اشباع شده و به دنبال پيداكردن راه عبور به سطح هستند.
مثال مشهور تراوش گاز، در يانارداق (كوهستان آتش) در شبه جزيره آبشرون است. مردم غالباً براي ديدن رقص شعله ها به آن جا مي روند و از تماشاي اين پديده دلفريب كه هيچ گاه خاموش نمي شود لذت مي برند و اين براي آن ها جالب است كه بفهمند چگونه اين آتش جاويد مي ماند و از داخل زمين مي سوزدو وسيله اي براي پرستش مي شود.
مردم آذربايجان پيدايش آيين زرتشتي در آذربايجان را - در حدود 2000 سال پيش- با اين پديده زمين شناسي مرتبط مي دانند. بر طبق نظر آنان اسم كشور “آذربايجان” نيز از كلمه آذر به معني “آتش” از زبان فارسي مشتق شده است. اين آيين آتش پرستي مهم ترين آيين تاريخي قبل از اسلام در اين منطقه بوده است.
حجم نهايي ساليانه گاز گسيل شده توسط همه گل فشان ها در آذربايجان 20 ميليون مترمكعب در سال برآورد شده است. در سال 1964 گل فشان “Turaghayi"شعله هايي ايجاد كرد كه چندين سال سوختن آن به طول انجاميد و 500 ميليون مترمكعب گاز از آن آزاد گرديد.گل فشان هاي آذربايجان معمولا خارج از مراكز جمعيتي، به طور ناگهاني و در زمان كوتاهي اتفاق مي افتند.
به همين دليل مشاهده آن ها از ابتدا تا انتها ميسر نمي گردد. به استثناي گل فشان “Lokbatan”
كه توسط دانشكده علوم موسسه زمين شناسي آذربايجان مطالعه گرديد و فوران آن بيشتر از 20 ساعت به طول انجاميدLokbatan نام منطقه اي واقع در 15 كيلومتري جنوب باكو است كه در زمان هاي گذشته به علت وجود گل، شتر ها در آن غرق شده اند.
گل فشان هاي آذربايجان در اندازه و شكلشان تنوع دارند، اما بيشتر گل فشان هاي اين كشور مخروط
كوچك يا منفذ خروج گل دارند. اين مخروط هاي كوچك جالب بوده و حتي منظره زيبايي دارند و گل سرد،آب و گاز به بيرون مي ريزند. در اين گل ها خواص درماني )يد، برم، كلسيم، منيزيم، اسيدهاي ارگانيك وهيدروكربن هاي آروماتيك( گزارش شده است. اين محلول گلي ماده سمي قابل توجه اي ندارد.
گل فشان ها اثري جاويدان و بي همتا هستند كه نياز به محافظت دارند و تاكنون در مورد 23 گل فشان درآذربايجان اين محافظت انجام گرفته است.



یا رب

تقریبا اکثر مفسران بزرگ از جمله طبری ، میبدی ، شیخ طبرسی ، ابولفتوح رازی ، امام فخر رازی ، قرطبی ، و بیضاوی بر این قول اند که ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی یا کبیر جهانگشای یونانی است .
ابن خلدون هم ذوالقرنین را اسکندر می داند (مقدمه ابن خلدون ، ترجمه گنابادی 1/146) از میان مفسران امام فخر راز ی مستدل تر و منطقی تر از دیگران از این رای دفاع کرده است .
مونتگمری وات ( اسلامشناس و قرآن پژوه ) مینویسد : ” هم مفسران مسلمان و هم محققان غربی متفقا ً بر آنند که مراد از ذوالقرنین ، همان اسکندر کبیر است ” (دائره المعارف اسلام ، طبع دوم )
برخی از افراد هم دیگر پادشاهان مانند ” ماءالسما ء ” یا ” صعب بن همال حمیری ” یا ” تبع الاقرن ” پادشاه جنوب عربستان ! گفته اند
و برخی دیگر ” ابوکرب شمر یر عش بن افریقس حمیری ” را ذوالقرنین میدانند .
و برخی مانند ابوالکلام آزاد نیز ” کورش هخامنشی ” را ذوالقرنین میدانند و یاجوج و ماجوج را مغولها میداند! ….
و برخی مفسرین معاصر نیز به دنبال ابولکلام کورش را ذوالقرنین دانسته اند که خود جای بحث فراوان دارد ُ. و خود ردیه ای جداگانه میطلبد ، اما بطور خلاصه باید گفت که برخلاف تمام این مفسران و مورخان ابتدای اسلام تا یک قرن پیش ، هیچ کس نه تنها کوروش را ذوالقرنین نمی دانست ، بلکه اصولا کوروش را نمی شناخت و تنها ابوالکلام آزاد بود که این ذهنیت را بوجود آورد و مثلا علامه بزرگوار طباطبایی هیچ تحقیق جداگانه ای از خود نداشته اند و به ایشان استناد کرده اند و از این جهت تا زمانی که سخن ابوالکلام اعتبار نداشته باشد سخن زیر مجموعه نیز معتبر نخواهد بود …
یکی از ایراداتی که میتوان بر این نظریه گرفت اینست که این مفسران مانند مفسر بزرگ دنیای اسلام علامه طباطبایی کورش را موحد و یکتا پرست دانسته اند ُ در حالی که از گل نبشته بابلی (استوانه کورش یا منشور کورش ) کورش که بهترین سند از اوست میدانیم او خدای بابلیان را که مردوک بوده میستوده و در عین حال خدای دیگرشان ” نبو” را ستایش کرده ُ و این تنها یکی از لوحهایی است که در مدح خدایان بابل از او بدست آمده …چگونه میتوان او را موحد دانست ؟
اما دکتر حسن صفوی در کتاب ” ذوالقرنین کیست ؟"این رای را تخطئه و مراد از ذوالقرنین را مانند قدما اسکندر می داند .
برخی هم ذوالقرنین را تس چی هوانگ بزرگترین پادشاه چین و یاجوج و ماجوج را قبایل مغول میدانند و سد ذوالقرنین را دیوار چین میدانند …. که این آخری به هیچ وجه با وقایع تاریخی رخ داده و روایت قرآن همخوانی ندارد …
بیرونی :« پس اسکندر به سوی دارا بن دارا شتافت برای خونخواهی از بختنصر و اهل بابل در کارهایی که در شام کرده بودند و چندین دفعه با دارا به جنگ پرداخت و او را منهزم نمود و…» (بیرونی – آثار الباقیه – ص 60 )
از قرن سوم و چهارم پس از اسلام که آثار تاریخنویسان را در دست داریم تا قرن ده و یازده همواره از اسکندر ستایش شده …
پس تا اینجا به نظر میرسد ، ملل مختلف به سبب نابودی هخامنشیان از اسکندر ستایش کرده اند ، نه چیز دیگر …
در حالی که بنظر میرسد باید کاملا برعکس بوده باشد …
با اینکه در تورات به وفور از هخامنشیان سخن گفته ، ولی در کتب پس از اسلام و تاریخنگاری های آن ، اثری از این قوم نیست …
بدون شک نمیتوان اسکندر را شناخت ولی هخامنشیان را نشناخت …
مگر میشود جنگهای او در ذهن مردمان بماند و سینه به سینه نقل شود ولی هخامنشیان به عنوان طرف مقابل از یاد بروند ؟!
ابوریحان بیرونی :
« آیا اسکندر یونانی ذوالقرنین مذکور در قرآن است : چون اسکندر ابن فیلفوس یونانی سلطنت روم را از ملوک الطوایفی نجات داد به سوی ملوک مغرب شتافت و ایشان را در هم شکست و پیشرفت خود را ادامه داد تاآنجا که به بحر اخضر رسید سپس به سوی مصر برگشت و شهر اسکندریه را بنا کرد و به نام خود آن شهر را نام گذاشت سپس به طرف شام و بنی اسرائیل که در شام بودند متوجه شد و به بیت المقدس آمد و در مذبح معروف آن ذبح کرد و قربانی هایی در آنجا گذراند سپس سوی ارمنیه و باب الابواب رفت و از آنجا هم عبور کرد و قبطی ها و برابره و عبرانیان همه یوغ امر او را به گردن نهادند … تا آنجا که به خراسان برگشت و آنجا را هم فتح کرد و شهرهایی در خراسان به پای نمود به سوی عراق مراجعت نمود و در شهر زور رنجور شد و همانجا بمرد و چون در مقاصد خویش حکمت اعمال می کرد و به رای معلم خود ارسطو در مشکلاتی که برای او روی می داد عمل می کرد بدین سبب او را ذوالقرنین گفتند » ( ابوریحان بیرونی – آثار الباقیه – ص 60)
ذوالقرنین : صاحب دو شاخ
و نکته مهم و تاریخی این جریان معنای کلمه دوالقرنین است که بمعنای صاحب دو شاخ است …
در سرتاسر سرزمینهایی که مورد تصرف اسکندر بوده سکه هایی با نقش او یافت شده … میتوان نقش او را با دو شاخ در بالای سرش دید !
تعدادی از تصاویر این سکه ها را در زیر می آورم :



![]()

یا رب
شباهت حضرت صاحب الزمان به ذوالقرنين
ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي مردم را به سوي خدا دعوت کرد و به تقوي و خداترسي مي خواند. قائم عليه السلام نيز پيغمبر نيست، زيرا که بعد از پيغمبر ما حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه وآله ديگر پيغمبري نيست، ولي آن حضرت نيز به سوي خداي تعالي و تقوي و پرهيزکاري دعوت مي کند.
ذوالقرنين بر مردم حجّت بود. (1) قائم عليه السلام نيز بر همه اهل عالم حجّت است.
ذوالقرنين؛ خداوند او را به آسمان دنيا بالا برد و از زمين براي او پرده برداري شد، همه جاي زمين - از کوهساران و دشت ها و دره ها - و از مشرق تا مغرب همه را مشاهده کرد و خداوند به او از هر چيزي علمي عنايت فرمود که با آن، حقّ و باطل را بشناسد، و در دو شاخ او قطعه ابري قرار داد که در آن تاريکي ها و رعد و برق بود تا تأييد شود، سپس به زمين فرستاده شد و به او وحي شد که در دو ناحيه غرب و شرق زمين سير کن. اين را علامه مجلسي در مجلّد پنجم بحار (2) ضمن حديثي طولاني از اميرالمؤمنين عليه السلام آورده است. قائم عليه السلام نيز، خداوند تعالي او را به بالاتر از آسمان اوّل برد، سپس به زمين بازگردانده شد - چنان که گذشت -.
ذوالقرنين از قومش غيبتي طولاني داشت. قائم عليه السلام نيز غيبتش طولاني است، و در حديث احمد بن اسحاق از امام عسکري عليه السلام آمده که احمد گفت: چه سنّتي از خضر و ذوالقرنين در او جاري است؟ فرمود: طول غيبت اي احمد…! اين خبر به طور کامل در حرف «غ» در باب غيبت آن حضرت گذشت.
ذوالقرنين؛ بنابر آنچه در قرآن کريم آمده به خاور و باختر زمين رسيد. قائم عليه السلام نيز، همين طور خواهد بود. در کتاب کمال الدين به سند خود از جابر انصاري روايت کرده که گفت: شنيدم رسول خداصلي الله عليه وآله مي فرمود: ذوالقرنين بنده صالحي بود که خداوند او را بر بندگان حجّت قرار داده بود، پس قوم خود را به سوي خدا و تقوي فراخواند، آن ها بر او شاخ زدند که از نظرشان مدّتي غايب شد تا اين که درباره اش گفتند: هلاک شد يا در کدام بيابان رفت؟ سپس ظاهر شد و به سوي قومش بازگشت، ولي آن ها بر شاخ ديگرش زدند، و در ميان شما (=امّت مسلمان)نيز کسي هست که بر سنّت و روش او است، و به درستي که خداوند - عزّوجلّ - ذوالقرنين را در زمين مکنت داد و براي او از هر چيزي سببي عنايت فرمود تا به شرق و غرب زمين رسيد. خداوند - تبارک و تعالي - سنّت او را در قائم از فرزندانم نيز جاري خواهد ساخت، تا به شرق و غرب زمين دست يابد، تا جايي که هيچ آبگاه و جايگاهي از آن - هموار و ناهموار، کوه و دشت - باقي نماند مگر اين که زير پاهاي او قرار دهد، و خداوند - عزّوجلّ - گنجينه هاي زمين و معادن آن را برايش آشکار مي سازد، و او را به وسيله رعب ياري مي کند، و زمين را به او پر از عدل و قسط مي نمايد چنان که از ظلم و جور پر شده باشد. (3) .
ذوالقرنين؛ مابين مشرق و مغرب را گرفت و تصرف کرد. قائم عليه السلام نيز، مشرق و مغرب زمين را به تصرف درخواهد آورد.
ذوالقرنين پيغمبر نبود ولي به او وحي شد - چنان که در حديث آمده -. قائم عليه السلام همچنين پيغمبر نيست ولي - چنان که در حديثي نقل شده - به او وحي مي شود.
ذوالقرنين بر ابر سوار شد. قائم عليه السلام نيز، بر ابر مي نشيند. دليل بر آن روايتي است که مرحوم مجلسي در بحار از
بصائر و اختصاص نقل کرده که به سند خود از عبد الرحيم از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام آورده اند که فرمود: ذوالقرنين ميان دو ابر مخيّر شد، ولي او ابرِ رام را انتخاب کرد، و ابرِ سخت براي صاحب شما ذخيره گرديد. راوي گويد: عرض کردم: سخت کدام است؟ فرمود: هر آن ابري که در آن رعد و صاعقه و يا برق باشد، صاحب شما بر آن سوار مي شود، باري، او سوار ابر مي شود و به سبب ها مي رسد، سبب هاي آسمان هاي هفتگانه و زمين هاي هفتگانه، پنج معمور و دو بخش ويران. (4) .
و در بصائر الدرجات به سند خود از سوره از امام باقرعليه السلام مثل همين روايت را آورده است. (5) .
و به سند آن دو (بصائر و اختصاص) از حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام روايت است که فرمود: خداوند به ذوالقرنين اختيار داد که از دو ابر رام و سخت يکي انتخاب کند، او رام را برگزيد، و آن ابري است که برق و رعدي در آن نيست، و اگر سخت را اختيار مي کرد، برايش ميسّر نمي شد، زيرا که خداوند آن را براي قائم عليه السلام ذخيره فرموده است. (6) .
پاورقي
(1) در حديث است که نامش عياش و در حديث ديگر است که نامش عياشا بوده، و مجلسي رحمه الله گفته: از اخبار برمي آيد که اين غير از اسکندر است و او در زمان ابراهيم و اولين پادشاهان بعد از نوح بوده است. (مؤلف).
(2) بحار الانوار: 198:12.
(3) کمال الدين: 394:2.
(4) بحار الانوار: 182:12؛ الاختصاص: 194.
(5) بصائر الدرجات: 308.
(6) بحار الانوار: 183:12.
یا رب
سؤال 1_ وصیّت به چه معنی است؟
جواب _ وصیّت، یعنی انسان سفارش كند، بعد از مرگش برای او كارهایی انجام دهند یا بگوید: بعد از مرگش چیزی از مال او ملک كسی باشد، یا برای اولاد خود و كسانی كه اختیار آنان با اوست قیّم و سرپرست معیّن كند.
س 2_ به چه كسی « وصی » می گویند؟
ج _ كسی را كه به او وصیت می کنند « وصی » می گویند.
س 3_ كسی كه نمی تواند حرف بزند چگونه می تواند وصیّت كند؟
ج _ اگر با اشاره مقصود خود را بفهماند، برای هر كاری می تواند وصیّت كند.
س 4_ آیا اشاره كسی كه می تواند حرف بزند فایده دارد؟
ج _ كسی كه می تواند حرف بزند، چه در كارهای كوچك و كم ارزش و چه در كارهای بزرگ بنابر احتیاط مستحب اشارۀ او فایده ندارد.
س 5_ اگر نوشته ای به امضاء یا مهر میّت ببینند، آیا می شود به آن عمل كرد؟
ج _ چنانچه مقصود آن را بفهماند و معلوم باشد برای وصیّت نوشته، باید طبق آن عمل شود.
س 6_ كسی كه وصیّت می كند باید دارای چه شرایطی باشد؟
ج _ باید بالغ و عاقل باشد و از روی اختیار وصیّت كند و نیز در وصیّت به امور مالی باید سفیه نباشد، یعنی مال خود را در كارهای بیهوده مصرف نكند.
س 7_ آیا وصیّت بچّه ده ساله صحیح است؟
ج _ در وصیّت كردن بچّه ای كه ده سال دارد، رعایت احتیاط بهتر است.
س 8_ كسی كه از روی عمد، مثلاً زخمی به خود زده یا سمی خورده است كه بر اثر آن یقین یا گمان به مردن او پیدا می شود اگر وصیّت كند آیا صحیح است؟
ج _ اگر وصیّت كند مقداری از مال او را به مصرف برسانند، صحیح نیست.
س 9_ اگر انسان وصیّت كند چیزی به كسی بدهند، چه موقع آن شخص آن چیز را مالك می شود؟
ج _ آن شخص آن چیز را مالك می شود، چه بعد از مردن وصیّت كننده آن را قبول كند و چه در زمان زنده بودن او.
س 10_ وقتی كه انسان نشانه های مرگ را در خود دیدچه باید بكند؟
ج _ باید فوراً امانتهای مردم را به صاحبانش بر گرداند و اگر به مردم بدهكار است و موقع پرداخت آن رسیده، باید آن را بپردازد.
س 11_ اگر خود نمی تواند بپردازد یا موقع پرداختن بدهی نرسیده چه باید بكند؟
ج _ باید وصیّت كند و بر وصیّت شاهد بگیرد ولی اگر بدهی او معلوم باشد وصیّت كردن لازم نیست.
س 12_ كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر خمس، زكات و مظالم بدهكار است چه باید بكند؟
ج _ باید فوراً بپردازد و اگر نمی تواند بپردازد، چنانچه از خودش مال دارد و یا احتمال می دهد كسی آن را ادا نماید باید وصیّت كند. و همچنین است اگر حج بر او واجب باشد.
س 13_ كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر نماز و روزه قضا دارد، چه باید بكند؟
ج _ اگر پسر بزرگتر وی انجام ندهد باید وصیّت كند كه از مال خودش برای بجا آوردن آنها اجیر بگیرند.
س 14_ اگر مال نداشته باشد حكم آن چیست؟
ج _ اگر مال نداشته باشد ولی احتمال بدهد كسی بدون آنكه چیزی بگیرد آنها را انجام می دهد واجب است وصیّت نماید و اگر قضای نماز و روزه، به تفصیلی كه در « مسائل نماز قضای پدر و مادر » گفته شد، بر پسر بزرگترش واجب باشد، باید به او اطلاّع دهد و یا وصیّت كند كه برای او بجا آورند.
س 15_ كسی كه نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر مالی پیش كسی دارد یا در جایر پنهان كرده است كه ورثه نمی دانند چه باید بكند؟
ج _ چنانچه بر اثر نداشتن حقشان از بین برود، باید به آنها اطّلاع دهد. و لازم نیست برای بچّه های صغیر خود قیّم و سرپرست معیّن كند ولی در صورتی كه بدون قیّم مالشان از بین می رود و یا خودشان ضایع می شوند، باید برای آنان سرپرست امینی معیّن نماید.
س 16_ وصّی در تنفیذ امور واجبه بر موصی باید در چه شرایطی باشد؟
ج _ مثل دیون و نحوها باید مسلمان، بالغ، عاقل و مورد اطمینان باشد، امّا در غیر اینها در غیر عاقل بودن و علی الاحوط بالغ بودن، اظهر عدم اشتراط است.
س 17_ اگر كسی چند وصیّ معیّن كند آنها چگونه باید به وصیّـت عمل كنند؟
ج _ چنانچه اجازه داده باشد كه هر كدام به تنهایی به وصیّت عمل كنند، لازم نیست در انجام وصیّت از یكدیگر اجازه بگیرند.
س 18_ اگر به آنها اجازه نداده باشد، آنها چگونه باید عمل كنند؟
ج _ اگر اجازه نداده باشد چه گفته باشد كه هر دو با هم به وصیّت عمل كنند، یا نگفته باشد، باید با نظر یكدیگر به وصیّت عمل نمایند و اگر حاضر نشوند با یكدیگر به وصیّت عمل كنند. حاكم شرع آنها را مجبور می كند و اگر اطاعت نكنند همراه با آنان، دیگری را معیّن می نماید.
س 19_ اگر انسان از وصیّت خود برگردد آیا وصیّت صحیح است؟
ج _ اگر مثلاً بگوید: ثلث مالش را به كسی بدهند بعد بگوید به او ندهید وصیّت باطل می شود.
س 20_اگر وصیّت خود را تغییر دهد حكم آن چیست؟
ج _ اگر وصیّت خود را تغییر دهد مانند آنكه قیّمی برای بچّه های خود معیّن كند، بعد دیگری را به جای او بر گزیند، وصیّـت اول باطل می شود و باید به وصیّت دوم او عمل نمایند.
س 21_ اگر كاری كند كه معلوم شود از وصیّت خود بر گشته است، حكم آن چیست؟
ج _ اگر مثلاً خانه ای كه وصیّت كرده تا به كسی بدهند، بفروشد و یا دیگری را برای فروش آن وكیل نماید، وصیّـت باطل می شود.
س 22_ اگر وصیّـت كند، چیز معیّنی را به كسی بدهند، بعد وصیّت كند كه نصف همان را به دیگری بدهند، چه باید بكند؟
ج _ باید آن را دو قسمت كنند و به هر كدام یك قسمت بدهند.
س 23_ اگر كسی در مرضی كه به آن مرض می میرد، مقداری از مالش را به كسی ببخشد حكم آن چیست؟
ج _ باید همان مقدار را به آن شخص بدهند.
س 24_ اگر وصیّت كند بعد از مردن او مقداری از مالش را به كسی بدهند حكم آن چیست؟
ج _ چنانچه بیشتر از ثلث مال او باشد، در بیشتر از ثلث باید ورثه اجازه بدهند و اگر اجازه ندهند وصیّت نسبت به بیشتر از ثلث صحیح نمی باشد.
س 25_ اگر در مرضی كه به آن مرض می میرد بگوید: مقداری به كسی بدهكار است ورثه چه باید بكنند؟
ج _ چنانچه متّهم باشد برای ضرر زدن به ورثه گفته است، باید مقدارر كه معیّن كرده از ثلث او بدهند و اگر متّهم نباشد باید از اصل مالش بپردازد.
س 26_ اگر وصیّـت كند به بچّه ای كه ممكن است فلان زن حامله شود چیزی بدهند، آیا وصیّت صحیح است؟
ج _ كسی كه انسان وصیّت می كند چیزی به او بدهند، باید وجود داشته باشد، پس اگر چنین وصیّت كرد، وصیّت باطل است، چون فرزند موجود نیست.
س 27_ اگر وصیّت كند به بچّه ای كه در شكم مادر است چیزی بدهند آیا وصیّت صحیح است؟
ج _ اگر چه هنوز روح نداشته باشد، وصیّت صحیح است، پس اگر زنده به دنیا آمد، باید آنچه وصیّت كرده، به او بدهند.
س 28_ اگر فرزند مرده به دنیا آمد حكم آن چیست؟
ج _ وصیّت باطل می شود و آنچه كه برای او وصیّت كرده، میان ورثه تقسیم می شود.
س 29_ اگر كسی انسان را وصّی خود قرار دهد چنانچه به وصیّت كننده اطّلاع دهد كه برای انجام وصیّت او حاضر نیست، آیا لازم است بعد از مردن او به وصیّت عمل كند؟
ج _ لازم نیست بعد از مردن او به وصیّت عمل كند.
س 30_ اگر پیش از مردن او نفهمد او را وصّی كرده، یا بفهمد و به او اطّلاع ندهد كه برای عمل كردن به وصیّت حاضر نیست، چه باید بكند؟
ج _ در صورتی كه مشقّت نداشته باشد، بنابر احتیاط واجب باید وصیّت او را انجام دهد و نیز اگر وصّی پیش از مرگ هنگامی متّوجه شود كه مریض بر اثر شدت بیماری، نتواند به دیگری وصیّت كند، بنابر احتیاط أیضاً باید وصیبت را قبول نماید.
س 31_ اگر كسی كه وصیّت كرده بمیرد، آیا وصیّ می تواند دیگری را برای انجام كارهای میّت معیّن كند؟
ج _ وصّی نمی تواند دیگری را برای انجام كارهای میّت معّین كند و خود از انجام وصیّت كناره گیری نماید، ولی اگر بداند مقصود میّت این نبود كه خود وصیّ آن كار را شخصاً انجام دهد، بلكه مقصود فقط انجام گرفتن كار بوده، می تواند دیگری را از طرف خود وكیل نماید.
س 32_ اگر كسی دو نفر را وصّی كند، چنانچه یكی از آن دو بمیرد، یا دیوانه و یا كافر شود، حكم آن چیست؟
ج _ حاكم شرع باید یك نفر دیگر را به جای او معیّن كند.
س 33_ چنانچه هر دو نفر بمیرند یا دیوانه و یا كافر شوند، حكم آن چیست؟
ج _ حاكم شرع، دو نفر دیگر را معیّن كند ولی اگر یك نفر بتواند وصیّت را عمل كند، معیّن كردن دو نفر لازم نیست.
س 34_ اگر وصّی نتواند به تنهایی، كارهای میّت را انجام دهد، چه باید كرد؟
ج _ حاكم شرع برای كمك به او، یك نفر دیگر را معیّن می كند.
س 35_ اگر مقداری از مال میّت در دست وصّی تلف شود، آیا ضامن است؟
ج _ چنانچه در نگهداری آن كوتاهی و یا تعدّی نموده، مثلاً میّت وصیّت كرده است فلان مقدار، به فقرای فلان شهر بده و او مال را به شهر دیگری برده و در راه از بین رفته، ضامن است و اگر كوتاهی نكرده و تعّدی نیز ننموده، ضامن نیست.
س 36_ هر گاه انسان كسی را وصّی كند و بگوید اگر وصّی بمیرد فلانی وصّی باشد، حكم آن چیست؟
ج _ بعد از مردن وصّی اوّل، وصّی دوم باید كارهای میّـت را انجام دهد.
س 37_ حجی كه بر میّت واجب است و بدهكاری و حقوقی را كه مانند خمس، زكات و مظالم ادا كردن آنها واجب می باشد، اگر میّت وصّیت نكرده باشد، چه باید كرد؟
ج _ باید از اصل مال میّت بدهند، اگر چه میّت برای آنها وصّیـت نكرده باشد.
س 38_ اگر مال میّت از بدهی، حج واجب و حقوقی كه مانند خمس، زكات و مظالم بر او واجب است زیاد بیاید، چه باید بكنند؟
ج _ چنانچه وصیّت كرده باشد كه ثلث یا مقداری از ثلث را به مصرفی برسانند، باید به وصیّت عمل كنند و اگر وصیّت نكرده باشد، آنچه می ماند مال ورثه است.
س 39_ اگر مصرفی كه میّت معیّن كرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، آیا وصیّت او در بیشتر از ثلث صحیح است؟
ج _ در صورتی صحیح است كه ورثه حرفی بزنند یا كاری كنند كه معلوم شود، عملی شدن وصیّت را اجازه داده اند و تنها راضی بودن آنان كافی نیست. و اگر مدّتی بعد از مردن او نیز اجازه بدهند، صحیح است.
س 40_ اگر مصرفی كه میّت معیّن كرده، از ثلث مال او بیشتر باشد و پیش از مردن او، ورثه اجازه بدهند كه وصیّت او عملی شود، آیا بعد از مردن او می تواند از اجازۀ خود برگردند؟
ج _ نمی تواند از اجازۀ خود برگردند.
س 41_ اگر وصیّت كند از ثلث او خمس و زكات یا بدهی دیگر او را بدهند و برای نماز و روزۀ او اجیر بگیرند و كار مستحب نیز مانند اطعام فقرا انجام دهند، اولویت با كدام كار است؟
ج _ باید اوّل بدهی او را از ثلث بدهند و اگر چیزی زیاد آمد، برار نماز و روزۀ او اجیر بگیرندو اگر از آن زیاد آمد، برای كارهای مستحبی كه معیّن كرده مصرف نمایند و چنانچه ثلث مال او، فقط به اندازۀ بدهی باشد و ورثه اجازه ندهند بیشتر از ثلث مال مصرف شود، وصیّت برای نماز و روزه و در كارهای مستحب، باطل است.
س 42_ اگر وصیّت نكرده باشد كه اینها را از ثلث بدهند، چه باید كرد؟
ج _ اگر وصیّت كند بدهی او را بدهند و برای نماز و روزۀ او اجیر بگیرند و كار مستحب نیز انجام دهند، چنانچه وصیّت نكرده باشد كه اینها را از ثلث بدهند، باید بدهی او را از اصل مال بدهند و اگر چیزی زیاد آمد، ثلث آن را برای نماز، روزه و كارهای مستحبی كه معیّن كرده مصرف كنند و در صورتی كه ثلث كافی نباشد، اگر ورثه اجازه بدهند، باید وصیّت او عملی شود و اگر اجازه ندهند، باید نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چیزی زیاد آمد برای كار مستحبی كه معیّن كرده مصرف نمایند.
س 43_ اگر كسی بگوید میّت وصیّت كرده فلان مبلغ را به من بدهند، چه باید كرد؟
ج _ چنانچه دو مرد عادل گفتۀ او را تصدیق كنند، یا قسم بخورد و یک مرد عادل نیز گفتۀ او را تصدیق نماید، و یا یک مرد عادل و دو زن عادل و یا چهار زن عادل به گفتۀ او شهادت دهند، باید مقداری كه می گوید به او بدهند.
س 44_ اگر یك زن عادل شهادت دهد، چه باید كرد؟
ج _ باید یك چهارم چیزی كه مطالبه می كند به او بدهند.
س 45_ اگر دو زن عادل شهادت دهند، حكم آن چیست؟
ج _ باید نصف آن چیز را به او بدهند.
س 46_ اگر سه زن عادل شهادت دهند، چه باید كرد؟
ج _ باید سه چهارم آن را به او بدهند.
س 47_ اگر دو مرد كافر ذمّی او را تأیید كنند، حكم آن چیست؟
ج _ اگر دو مرد كافر ذمّی كه در دین خود عادل باشند، گفتۀ او را تصدیق كنند، در صورتی كه میّت ناچار بوده است وصیّت كند و مرد و زن عادلی در موقع وصیّت نبوده، باید چیزی را كه مطالبه می كند به او بدهند.
س 48_ اگر كسی بگوید من وصیّ میّتم كه مال او را به مصرفی برسانم، یا میّت مرا قیّم بچّه های خود قرار داده، چگونه باید حرف او را قبول كرد؟
ج _ در صورتی باید حرف او را قبول كرد كه دو مرد عادل، گفتۀ او را تصدیق نمایند.
س 49_ اگر وصیّت كند چیزی به كسی بدهند و آن شخص پیش از قبول یا رد بمیرد، چه باید كرد؟
ج _ تا وقتی ورثه ی او وصیّت را رد نكرده اند، می توانند آن چیز را قبول نمایند، امّا اگر وصیّت كننده از وصیّت خود برگردد حقّی ندارد.
یا رب
الف) وصیت تملیكی: عبارت است از اینكه كسی عین یا منفعتی را از مال خود برای زمان بعد از فوتش به دیگری مجاناً تملیك كند. با این نوع وصیت، شخص میتواند تا حدودی تكلیف اموال خود را ، معین كند مانند صرف آن در امور خیریه.
در وصیت تملیكی، شخصی كه وصیت میكند موصی و كسی كه به نفع او وصیت تملیكی شده موصیله و مورد وصیت را موصی به میگویند.
در وصیت تملیكی، تملیك با قبول موصی له پس از فوت موصی محقق میشود ؛ لذا قبول آن قبل از فوت موصی موثر نیست. موصی میتواند از وصیت خود رجوع كند حتی اگر موصیله، موصی به را قبض كرده باشد.
ب) وصیت عهدی: عبارت است از اینكه شخصی یك یا چند نفر را برای انجام امر یا اموری یا تصرفات دیگری مأمور نماید. مثل اینكه شخصی را وصی نماید تا اینكه بعد از مرگش، بدهیهای او را پرداخت كند.
در وصیت عهدی شخصی را كه به موجب وصیت، به عنوان ولی بر صغیر یا بر كارهای دیگر انتخاب شده را وصی میگویند
در خصوص ماهیت وصیت تملیكی اختلاف است، برخی آن را عقد میدانند و عدهای آن را در زمره ایقاعات قرار میدهند. امّا وصیت عهدی بدون تردید ایقاع است.
علاوه بر معلق بودن وصیت بر فوت و قابل رجوع بودن آن، وصیت مجانی میباشد و نمیتوان در آن شرط عوض كرد و به صورت معامله درآورد.
« اگر موصیله غیر محصور باشد مثل وصیت بر فقرا، قبول موصی له شرط نیست » (مفاد ماده 828 قانون مدنی)
وصیت پس از فوت موصی و قبض موصیبه غیرقابل رد میباشد. و موصیله نمیتواند وصیت را رد نماید.
موصیله میتواند قسمتی از وصیت را قبول كند و قسمت دیگر را را رد نماید، و نسبت به قسمت قبول شده صحیح است. موصیله باید اهلیت تمتع داشته باشد.
« وصیت برای حمل صحیح است لیكن تملك او منوط است بر اینكه زنده متولد شود. » (ماده 851 ق مدنی)
موصی میتواند تا ثلث از اموال خود را وصیت كند، وصیت در زیاده بر ثلث اموال، نافذ نیست مگر به اجازه وراث و اگر بعضی از وراث اجازه دهند، فقط نسبت به سهم آنان نافذ خواهد بود. و میزان ثلث هم نسبت به اموال موصی در زمان وفات است نه زمان وصیت. موصی باید در زمان وصیت، اهلیت داشته باشد و نسبت به مورد وصیت جائز التصرف باشد. در وصیت اگر موصی بعد از اقدام به خودكشی وصیت نماید. (مثلاً مقدمات خودكشی را فراهم كرد و بعد وصیت نمود اگر به هلاكت رسید) وصیت باطل است ولی اگر قبل از خودكشی و اقدام به آن، وصیت بكند صحیح است.
« هرگاه كسی به قصد خودكشی خود را مجروح یا مسموم كند یا اعمال دیگر از این قبیل كه موجب هلاكت است مرتكب گردد و پس از آن وصیت نماید آن وصیت در صورت هلاكت باطل است و هرگاه اتفاقاً منتهی به موت نشد و صیت نافذ خواهد بود» ( مفاد ماده 836 قانون مدنی)
«مورث نمیتواند، بعضی یا همه وراث را از ارث محروم كند». (مفاد ماده 837 قانون مدنی)
«موصیبه باید ملك موصی باشد، وصیت به مال غیر ولو با اجازۀ مالك باطل است». (مفاد 841 قانون مدنی)
لازم نیست موصیبه هنگام وصیت موجود باشد و میتوان به مالی كه درآینده موجود میشود وصیت نمود.
تا زمانی كه موصیله، رد یا قبول خویش را اعلام نكرده، ورثه نمیتوانند در موصیبه تصرف كنند.
در وصیت عهدی قبول شرط نیست ولی وصی میتواند تا زمانی كه موصی زنده است وصایت را رد كند و اگر قبل از فوت موصی رد نكرد بعد از آن حق رد ندارد اگر چه جاهل بر وصایت بوده باشد.
نكته قابل ذكر این است كه امام خمینی (ره) علاوه بر وصیت عهدی و تملیكی كه در قانون مدنی به آنها اشاره شده است، صحبت از قسم دیگری تحت عنوان وصیت (فكّی) كرده است و وصیت به وقف را از مصادیق آن شمرده است.
انواع وصیتنامه:
1) رسمی:كه در قالب یك سند رسمی در دفتر خانه اسناد رسمی تنظیم و به ثبت میرسد.
2) خود نوشت: كه به خط موصی و دارای تاریخ و امضاء موصی باشد.
3) سرّی: كه به خط خود موصی یا دیگری تنظیم و در ادارۀ ثبت محل یا جائی كه آئین نامه وزارت دادگستری معین میكند. به امانت گذارده شده باشد.(مفاد ماده 276 قانون امور حسبی)
منابع:
1) امامی، سید حسن؛حقوق مدنی، تهران كتابفروشی اسلامیه، 1376، چاپ سیزدهم، ج 3، صص 7-60.
2) كاتوزیان، ناصر؛ حقوق مدنی، عطایا تهران، كتابخانه گنج دانش، 1377 چاپ سوم، ص 300-270.
3) مدنی، سیدجلالالدین؛ حقوق مدنی، تهران، پایدار، 1385، چاپ اول، ص 370-350.
<< 1 ... 53 54 55 ...56 ...57 58 59 ...60 ...61 62 63 ... 71 >>