3_در فلسفه اسلامی
ملاصدرا بیان کردهاست که این مسئله اتحاد عقل و عاقل و معقول اولین بار توسط فرفوریوس حکیم مشایی مطرح شدهاست. فرفوریوس این مسئله را در مورد چگونگی علم خداوند به موجودات بکار برده است. این مسئله در عین اهمیت، معرکهٔ آراء و نظرهای گوناگون بودهاست. این مسئله هر چند برای اولین بار در مورد علم خداوند مطرح شدهاست ولی پس از آن برای علوم مجردات همچون عقول و نفوس نیز مطرح شد. افلاطون آن چیزی را که خداوند به وسیله آن عالم است مثل نوری میدانسته است و آن چیزی که انسان به واسطه آن عالم میشود را افاضاتی میدانسته است که از جانب مثل است.
اخوان صفا بر این باورند که معقول یا معقولها، اموری صوری روحانی هستند که نفس انسان در خوداش میتواند آنها را ببیند که پس از مشاهده ای است که نفس ابتدا آنها را در هیولی از طریق حواس خود مشاهده نموده است. اخوان صفا همچنین علم را به عنوان صورتی معلوم میدانند که در نفس عالِم است.
سید جعفر سجادی اصل نزاع و منشأ اختلاف در این مسئله را همان علم خداوند به جزئیات و امور تغییرپذیر میداند. بر اساس نظر فارابی و بوعلی و بهمنیار، علم خداوند به اشیاء، عبارت است از این که صورتهای امور ممکن در ذات خداوند نقش ببیندند اما این حصول به صورت کلی و ذهنی است.
محقق طوسی و قطب الدین شیرازی نیز بر این باور بودهاند که خداوند از طریق وجود صورتهای اشیا در خارج به آنها علم دارد. به بیان ساده آنها میپنداشتند که نفس وجود خارجی خود اشیاء متعلق علم خداوند قرار میگیرد. قطب الدین شیرازی در این باره چنین نوشته است: «بهدرستی شناختی که وجود مجرد از ماده محتجب نباشد از ذات پس نفس در این هنگام معقولیت اوست ذات خود را و عقلیت اوست ذات خود را و وجود او عقل باشد و عاقل و معقول و چون تعقل ذات خود می کمند و چون لوازم ذات خود هم بکند و الا تعقل ذات خود بتمامه نکرده باشد چون علم تام بعلت تامه مقتضی علم باشد بمعلوم» (دره التاج، بخش پنجم ص۶۸) متکلمان معتزلی ملاکی را که برای عالم بودن خداوند بر میشمرند همان ثبوت معدومات ممکن در ازل است.
بابا افضل کاشانی میگوید که عقل ذات خود را از این حیث که معقول است میداند و این بخاطر آن است از حیث این که خود را میداند عاقل و عالم است و از این جهت که خوداش را دانست معقول است و دانستن خود را نیز دانست.
ملاصدرا نیز بیان کردهاست که ابن سینا در کتاب مبدأ و معادش برخلاف دیگر کتابهایش، اتحاد عاقل و معقول را پذیرفته است. به صورت خلاصه میتوان گفت که مسئله اتحاد عاقل و معقول در مورد مطرح بودهاست. یکی در مسئله وجود ذهنی و این مطلب که موجودات چگونه در ذهن حاصل میشوند و همچنین در مورد علم خداوند به اشیاء که در بالا بدان اشاره شد. اما در ادامه به مسئله وجود ذهنی نیز اشاره ای مختصر میشود در مسئله وجود ذهنی دو نکته وجود دارد. نکته نخست این که هر شی ای دارای دو نحوهٔ وجودی است. یک نحوه همان وجود در خارج است که دارای آثار و منشأ آثار خارجی است و آثاری بر آن بار میشود که لازمهٔ وجود خارجی آن است. نحوه دیگر وجود ذهنی است که گر چه آثار وجود خارجی را ندارد ولی آثار مربوط بخوداش را دارد. مانند صورت آتش که گرچه گرم نیست ولی دارای آثار ذهنی همچون علم به آتش است. نکته دوم این که تقریباً تمام فلاسفه موافق هستند که علم مجردات به ذات خود بنحو اتحاد عقل و عاقل و معقول است.
ملاصدرای شیرازی اتحاد عاقل و معقول را علاوه بر مراتب عالیه و موجودات مفارق و نفس، این بحث را در اتحاد مدرک با مدرک و حس و محسوس نیز سرایت میدهد. ملاصدرا گرچه از یک جهت با قول ارسطو در باب چیستی علم موافق است ولی نظر وی را نیز کامل نمیداند. توضیح آن که ارسطو علم را از مقوله کیف و گاهی اوقات مضاف میداند و در انی مورد صدرا سخن وی را میپذیرد و تأیید میکند. اما بر خلاف وی که علم را کیف نفسانی میداند علم را جوهر نیز میداند که حقیقت جواهر است. او همچنین بر خلاف ارسطو نسبت میان علم و جهل را از باب تقابل سلب و ایجاب میبیند نه تضاد.
#فلسفه #کلام #عقاید