تاریخچه
2_در فلسفه یونان باستان
بهطور کلی دو نظر دربارهٔ تاریخچه این قاعده وجود دارد. برخی معتقدند که این قاعده نزد افلاطون و ارسطو مطرح شدهاست. اما برخی معتقدند که این قاعده نزد یونانیان مطرح نبودهاست. اما برخی دیگر همچون ابراهیمی دینانی بر این باورند این قاعده از دوران باستان مطرح بودهاست و فرفوریوس آن را به صورت مبسوط مطرح کردهاست.
افلاطون بر این باور است که عقل نمیتواند جدا از معقول تحقق داشته باشد، بلکه عقل و معقول یک چیز هستند. هر چند که افلاطون آشکارا نظریه خود را در این باره بیان نکردهاست، اما به نظر شرف الدین خراسانی میتوانیم با کنار هم قرار داد گفتههای افلاطون به نظریه وی دست یابیم. افلاطون اتحاد عاقل و معقول را در پیوند با مسائلی همچون ایدهها (مُثُل)، سازنده جهان و روان (نفس) مطرح کردهاست. برخی از پرسشهای اساسی افلاطون ناظر به ارتباط روح و ایده است و این که آیا این دو یک چیز هستند؟ آیا روح همان یک ایده است؟ آیا سازنده جهان در ساختن عالم تابع ایدههای خودش است یا ایدهها در واقع همان اندیشهها هستند؟ افلاطون ایده و روح را از جهت عدم ترکیب، نادیدنی بودن، عدم تغییر و ثابت بودن یکسان میداند. افلاطون در کتاب جمهور بیان میکند که روح همیشه سعی میکند تابع معقولات باشد و مثل آنها عمل کند. در مسئله سازنده جهان با وجود عدم آشکارگی نظر افلاطون میتوان گفت که سازنده جهان پدیدآورنده جهان و معقولاتی است که اندیشههای او بهشمار میروند و نیز در هماهنگی و اتحاد با آن ایده هاست.
این نظریه بهطور واضح و مشخص نزد ارسطو مطرح شدهاست. ارسطو در دو کتاب دربارهٔ نفس و متافیزیک دربارهٔ این قاعده سخن رانده است.
از سوی دیگر برخی بر این باورند که در دوران کلاسیک مشکل رابطهٔ میان عالم و معلوم یا همان عقل و معقول مطرح نبودهاست. فرض بر این بودهاست در ان دوران –دست کم پس از افلاطون- که یک رابطه ای میان عالم و معلوم وجود دارد. سقراط، آن گونه که افلاطون به ما میگوید علم را از طریق دیالکتیک استنباط میکردهاست؛ چیزی که به ان نیاز داشتهاند همان روش مامائی سقراط بودهاست. عالم در مرکز و ثقل معلوم است. رابطه میان عالم و معلوم تاقرن هفتم ادامه داشت تا این که گالیله روشی را بیان کرد که تجربه گرایی نام داشت. در تجربه گرایی عالم از معلوم دور شد.
#فلسفه #کلام #عقاید