موضوع: "عرفان"

5ام دی 1397

«رحمت وجوبیه» و «رحمت امتنانیه» به چه معنا است؟

117 کلمات   موضوعات: عرفان, عرفان و اخلاق

«رحمت وجوبیه» و «رحمت امتنانیه» به چه معنا است؟

در عرفان از دو اصطلاح «رحمت وجوبیه» و «رحمت امتنانیه» یاد شده است.


«رحمت» در لغت به معنای اراده رساندن خیر به دیگران، رقت، عطوفت و رأفت، آمده است.
«رحمت امتنانیه» به این معنا است که پیش از این‌که مخلوق کاری انجام دهد و استحقاق رحمت داشته باشد، خداوند بر اساس تفضل و بخشش، خیر را به او برساند، و او را مشمول رحمت خود کند.
مقصود از «رحمت وجوبیه» رحمتی است که خداوند بر خود واجب کرده است که به اهل تقوا و نیکوکاران عنایت کند.
به عبارتی، رحمت امتنانیه می‌تواند شامل عموم مردم شود، اما تنها برگزیدگان و نیکوکاران هستند که از رحمت وجوبیه خداوند بهره‌مند خواهند شد.

توسط ن.ع   , در 01:52:00 ب.ظ نظرات
23ام شهریور 1395

مهدویت در قرآن و احادیث نبوی در آثار شهید مطهری قسمت دوازدهم

929 کلمات   موضوعات: عرفان

یا رب

مهدویت،یک فلسفه بزرگ جهانی
کوشش کنید فکر خودتان را در مساله حضرت حجت با آنچه که در متن اسلام آمده تطبیق بدهید. غالب ما این مساله را به صورت یک آرزوی کودکانه یک آدمی که دچار عقده و انتقام است در آورده ایم. گویی حضرت حجت فقط انتظار دارند که کی خداوند تبارک و تعالی به ایشان اجازه بدهند که مثلا بیایند ما مردم ایران را غرق در سعادت کنند یا شیعه را غرق در سعادت کنند،آنهم شیعه ای که ما هستیم که شیعه نیستیم.نه،این یک فلسفه بزرگ جهانی است،چون اسلام یک دین جهانی است،چون تشیع به معنی واقعی اش یک امر جهانی است.این را ما باید به صورت یک فلسفه بزرگ جهانی تلقی کنیم.وقتی قرآن می گوید: و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون (19) ، صحبت از زمین است،نه صحبت از این منطقه و آن منطقه و این قوم و آن نژاد.اولا امیدواری به آینده است که دنیا در آینده نابود نمی شود.مکرر گفته ام که امروز این فکر در دنیای اروپا پیدا شده که بشر در تمدن خودش به مرحله ای رسیده که با گوری که خودش به دست خودش کنده است یک گام بیشتر فاصله ندارد.طبق اصول ظاهری نیز همین طور است ولی اصول دین و مذهب به ما می گوید:زندگی سعادتمندانه بشر آن است که در آینده است،این که اکنون هست موقت است.دوم:آن دوره،دوره عقل و عدالت است.شما می بینید یک فرد سه دوره کلی دارد:دوره کودکی که دوره بازی و افکار کودکانه است، دوره جوانی که دوره خشم و شهوت است،و دوره عاقله مردی و پیری که دوره پختگی و استفاده از تجربیات،دوره دور بودن از احساسات و دوره حکومت عقل است.اجتماع بشری هم همین طور است. اجتماع بشری سه دوره را باید طی کند.یک دوره،دوره اساطیر و افسانه ها و به تعبیر قرآن دوره جاهلیت است.دوره دوم دوره علم است،ولی علم و جوانی،یعنی دوره حکومت خشم و شهوت.به راستی عصر ما بر چه محوری می گردد؟اگر انسان،دقیق حساب کند می بیند محور گردش زمان ما یا خشم است و یا شهوت.عصر ما بیش از هر چیزی عصر بمب است(یعنی خشم)و عصر مینی ژوپ است(یعنی شهوت).آیا دوره ای نخواهد آمد که آن دوره،حکومت،نه حکومت اساطیر باشد و نه حکومت خشم و شهوت و بمب و مینی ژوپ؟دوره ای که واقعا در آن دوره معرفت و عدالت و صلح و انسانیت و عنویت حکومت کند؟چگونه می شود که چنین دوره ای نیاید؟!مگر می شود که خداوند این عالم را خلق کرده باشد و بشر را به عنوان اشرف مخلوقات آفریده باشد،بعد بشر به دوره بلوغ خودش نرسیده یکمرتبه تمام بشر را زیر و رو کند؟!پس مهدویت یک فلسفه بسیار بزرگ است.ببینید مضامینی که ما در اسلام داریم چقدر عالی است!نزدیک ماه مبارک رمضان است،دعای افتتاح را موفق خواهید بود و در شبهای ماه مبارک رمضان خواهید خواند.قسمت زیادی از آخر این دعا اختصاص به وجود مقدس حضرت حجت دارد که من همانها را می خوانم و دعای من هم همانها خواهد بود:

«اللهم انا نرغب الیک فی دولة کریمة تعز بها الاسلام و اهله »

پروردگارا ما آرزو می کنیم و از تو می خواهیم زندگی در پرتوی یک دولت بزرگواری را که «تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله »در آنجا اسلام حقیقی را با اهل اسلام عزت خواهی بخشید و نفاقها و دو رویی ها را از بین خواهی برد و ذلیل خواهی کرد.«و تجعلنا فیها من الدعاة الی طاعتک و القادة الی سبیلک »این افتخار را به ما می دهی که ما در آن دوره دعوت کننده دیگران به طاعت تو باشیم،راهنما و قائد و پیشرو دیگران در راه تو باشیم.

خدایا ما را از کسانی قرار بده که در دنیا و آخرت مشمول رحمت و عنایت تو باشیم.

خدایا تو را به ذات مقدست و به حقیقت اولیاء کرامت قسم می دهیم که ما را از کسانی قرار بده که شایسته این آرزوی بزرگ بوده باشیم.

پی نوشت ها:

1- نور/55.

2- احزاب/45 و46.

3- حدید/25.

4- [از قاریان قرآن که حسینیه ارشاد از او دعوت به عمل آورده بود.]

5- اعلام الوری،ص 401.

6- نهج البلاغه،خطبه 138.

7- آل عمران/103.

8- بحار الانوار،ج 52/ص 122.

9- نور/55.

10- انبیاء/105.

11- توبه/33.

12- الناس ثلاثة:فعالم ربانی،و متعلم علی سبیل نجاة،و همج رعاع.

13- نهج البلاغه،حکمت 147.

14- این را هم توجه داشته باشید:از صدر اسلام،زمان ظهور مهدی علیه السلام هیچ وقت مشخص نشده است.البته یک خواصی می دانستند پسر فلان کس پسر فلان کس،ولی در روایاتی که پیغمبر همین قدر فرمود:«مهدی از اولاد من حتما باید ظهور کند»چیزی که تاریخ آن را نیز مشخص نماید وجود نداشت.

15- می دانید که حضرت امام زین العابدین پسری دارند به نام «زید».زید قیام کرد و شهید شد.راجع به زید که چگونه آدمی بوده است،آدم خوبی بوده یا آدم خوبی نبوده،حرفهایی هست ولی مطابق آنچه که از روایات شیعه استفاده می شود ائمه ما زید را تجلیل کرده اند.در روایت کافی آمده است که امام صادق فرمود:«به خدا قسم زید شهید از دنیا رفت.»و این زید همان کسی است که زیدیها یعنی شیعیان زیدی که الآن در یمن هستند،همه یا بیشترشان او را بعد از امام زین العابدین امام می دانند.خودش به هر حال مرد خوبی بوده است،مرد زاهد و متقی ای بوده است.مطابق روایات ما قیام او قیام امر به معروف و نهی از منکر بوده است نه قیام ادعای امامت.بنابراین زید از نظر ما مرد شریف و صالحی است.

16- زهری از اهل تسنن است.زهری و شعبی دو نفر از تابعین اند،یعنی کسانی هستند که اصحاب پیغمبر را درک کرده اند نه خود پیغمبر را،و اینها از مشایخ و علمای بزرگ عصر خودشان هستند.

17- پیغمبر اکرم خالی در شانه شان داشتند که آن را«مهر نبوت »می نامیدند.

18- البته آنچه انحصار به شیعه دارد با این مشخصات است که اهل تسنن همه شان با این مشخصات قبول ندارند،برخی از آنها قبول دارند.

19- انبیاء/105.

#مهدویت

توسط ن.ع   , در 09:58:00 ب.ظ 1 نظر »
23ام شهریور 1395

مهدویت در قرآن و احادیث نبوی در آثار شهید مطهری قسمت ششم

196 کلمات   موضوعات: مهدویت, عرفان

یا رب

نیرنگ منصور،خلیفه عباسی
حتی ما می بینیم یکی از خلفای عباسی اسمش مهدی است،پسر منصور،سومین خلیفه عباسی.اولین خلیفه شان سفاح است،دوم منصور و سوم پسر منصور،مهدی عباسی.مورخین و از جمله «دارمستر»نوشته اند که منصور مخصوصا اسم پسرش را«مهدی »گذاشت برای اینکه می خواست استفاده سیاسی کند،بلکه بتواند یک عده مردم را فریب بدهد،بگوید آن مهدی ای که شما در انتظار او هستید پسر من است،و لهذا مقاتل الطالبیین و دیگران نوشته اند که گاهی با خصیصین خودش که روبرو می شد[به دروغ بودن این مطلب اعتراف می کرد.]یک وقتی با مردی به نام مسلم بن قتیبه که از نزدیکانش بود روبرو شد،گفت:این محمد بن عبد الله محض چه می گوید؟گفت:«می گوید من مهدی امتم.»گفت:«اشتباه می کند،نه او مهدی امت است نه پسر من ».ولی گاهی با یک افراد دیگری که روبرو می شد می گفت:«مهدی امت او نیست،پسر من است.»عرض کردم بسیاری از کسانی که بیعت می کردند به همین عنوان بیعت می کردند،از بس روایات مهدی از پیغمبر اکرم زیاد رسیده بود و در دست مردم بود و همین اسباب اشتباه مردمی می شد که کاملا تحقیق نمی کردند تا مشخصات بیشتری به دست آورند،زود ایمان پیدا می کردند که این،مهدی امت است.

#مهدویت

توسط ن.ع   , در 09:51:00 ب.ظ نظرات
23ام شهریور 1395

مهدویت در قرآن و احادیث نبوی در آثار شهید مطهری قسمت دوم

267 کلمات   موضوعات: مهدویت, عرفان

یا رب

بیان علی علیه السلام
قبل از اینکه اولین حادثه تاریخی در این زمینه را عرض کنم،جمله هایی از امیر المؤمنین علی علیه السلام را-که در نهج البلاغه است و من از مرحوم آیة الله العظمی بروجردی شنیدم که این جمله ها متواتر است یعنی تنها در نهج البلاغه نیست و سندهای متواتر دارد-نقل می کنم.

امیر المؤمنین در آن مصاحبه ای که با کمیل بن زیاد نخعی کرده است[مطالبی در این باب بیان نموده است]که کمیل می گوید شبی بود،علی علیه السلام دست مرا گرفت(ظاهرا در کوفه بوده است)،مرا با خودش برد به صحرا،«فلما اصحر تنفس الصعداء»به صحرا که رسیدیم یک نفس خیلی عمیقی،یک آهی از آن بن دل بر کشید و آنگاه درد دلهایش را شروع کرد،آن تقسیم بندی معروف:«الناس ثلاثة » (12) مردم سه دسته هستند:عالم ربانی،متعلمین و مردمان همج رعاع،و بعد شکایت از اینکه کمیل!من آدم لایق پیدا نمی کنم که آنچه را می دانم به او بگویم.یک افرادی آدمهای خوبی هستند ولی احمقند،یک عده ای افراد زیرکی هستند ولی دیانت ندارند و دین را وسیله دنیا داری قرار می دهند.مردم را تقسیم بندی کرد و همه شکایت از تنهایی خود:کمیل!من احساس تنهایی می کنم،من تنهایم،ندارم آدم قابل و لایق که اسراری را که در دل دارم به او بگویم.در آخر یکمرتبه می گوید:بله،البته زمین هیچ گاه خالی نمی ماند:اللهم بلی!لا تخلو الارض من قائم لله بحجة،اما ظاهرا مشهورا،و اما خائفا مغمورا،لئلا تبطل حجج الله و بیناته…یحفظ الله بهم حججه و بیناته،حتی یودعوها نظراءهم و یزرعوها فی قلوب اشباههم (13). فرمود:بله،در عین حال هیچ وقت زمین از حجت خدا خالی نمی ماند،یا حجت ظاهر آشکار و یا حجتی که از چشمها پنها و غایب است.

#مهدویت

توسط ن.ع   , در 09:47:00 ب.ظ نظرات
23ام خرداد 1395

چرادر6آیه ابتدایی سوره حدید خدا خود را با نام "هو "خطاب می کند؟نام"هو"چه ویژگی هایی دارد؟

490 کلمات   موضوعات: عرفان

یا رب

چرادر 6آیه ابتدایی سوره حدید خدا خود را با نام “هو “خطاب می کند؟نام"هو"چه ویژگی هایی دارد؟

البته در سه مورد نام «الله» برده شده است.
- «هو» از اسماء خداوند است که به ذات مطلق خداوند اشاره دارد. نکته‌ای که باید مد نظر داشت این است که «هو» را ضمیر به حساب نیاوریم؛ حتی اگر بگوییم «هو» از ضمیر گرفته شده است، اما الان دیگر اسم شده است؛ مانند اسم الرحمن و … . بنابراین به صورت ضمیر معنا نمی‌شود.
- معمولا در ادعیه، آنجا که التجاهای شدیدی در میان است، از این اسم و اسم «الله» بیشتر استفاده شده است و این نکته‌ای است در خور تأمل.
- در میان اسماء الهی، برخی اند که به جنبه‌ای از ذات خداوند اشاره دارند مثلا اسم علیم، اسم حی، اسم رزاق … اما در میان اسماء اسمائی هست که به خود ذات و نه به جنبه‌ای خاص، اشاره دارند «هو» و «الله» از این قسم اند.
- بنابراین در میان اسماء، کلی‌ترین اسم، اسم «هو» و اسم «الله» است.
- تعریف اسم در میان عارفان عبارت است از: ذات به اضافه‌ی صفتی خاص، اما در اسم «هو» یا «احد»، وجود حق من حیث هو وجود مد نظر است که در آن هیچ گونه قیدی اعم از قید عموم و خصوص و هیچ شرطی اعم از شرط عروض و عدم عروض لحاظ نشده است. همچنین کثرت صفات در آن ملاحظه نمی شود بلکه صفات در ذات حق مندک اند.
- از افاده‌های این اسم، برگشت همه کثرات اسمائی و صفاتی به ذات واحد است که حقیقت محضه‌ی غیر معلومه است. پس صفات زائد بر ذات نیستند.
بر همین مضمون، روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به نقل از انس وارد است که: «أُسّستْ السماوات السبع و الارضون السبع علی قل هو الله أحد»؛ همه سماوات و ارضون بر قل هو الله احد استوار و برپاست.
ابن عربی نیز با نقل حدیثی از امیر المؤمنین علیه السلام وجه ممیزه‌ی این اسم و اسماء مشابه آن با اسماء دیگر را در محض ذات دیدن خداوند فارغ از هر گونه کثرات اسمائی دانسته است. وی می‌گوید: «قال امیر المؤمنین علیه السلام: کمال الاخلاص له، نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة أنها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف أنه غیر الصفة …». زیرا برگشت همه کثرات اسمائی به همین ذات است مانند قطرات و دریا.[1]
- شاید وجه تکرار «هو» در آیات ابتدایی سوره حدید، بیان معقولیت و موجه کردن انتساب اسماء چهارگانه‌ی به ظاهر متضاد به خداوند باشد؛ چرا که او «الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» است. علامه طباطبایی در توضیحات ذیل این آیات، به این نکته اشاره کرده اند که خداوند از آن جهت که اول است آخر است (این انتساب از دو جهت نیست بلکه از یک جهت است) و از آن جهت که ظاهر است، باطن است و چنین معنایی، جز در خداوند، فرض تحقق نخواهد داشت. ریشه و علت اصلی همه این انتساب‌های به ظاهر عجیب و غریب آن است که مآل همه اوصاف کمالی، به یک ذات واحد مطلق است.
—————————–
[1] تفسیر ابن عربی، ج2، ص 468.

توسط ن.ع   , در 04:48:00 ب.ظ نظرات