اشاعره، اصحاب ابیالحسن علی بن اسماعیل اشعری هستند و او از ذریه ابوموسی اشعری است که در سال ۲۶۰ هجری متولد شد و در سال ۳۲۴ هجری وفات یافت و گفته شده سال ۳۳۳ هجری.
وی معتزلی و شاگرد جبائی بود؛ ولکن از اعتزال بازگشت و آشکارا خود را پیرو مذهب اهل حدیث که در رأس آنها احمد حنبل بود، معرفی کرد.
نقل شده که وی در روز جمعهای بر صندلی در جامع بصره نشست و با صدای بلند فریاد زد، هر کس مرا شناخت که شناخت و هر کس مرا نشناخته است، من او را با خودم آشنا میکنم.
من فلانی فرزند فلانی قبلاً معتقد به مخلوقیت قرآن بودم و اینکه چشمها خداوند را نمیبیند و اینکه افعال شر را من هستم که انجام میدهم و اکنون من توبهکننده و متفقم و معتقدم که معتزله مردود هستند و معایب و رسواییهای معتزله را بیان کرد.
۷.۱ - دیدگاه ابوالحسن اشعری
و ابوالحسن اشعری عقیدة خویش را در کتاب «الابانه» آشکار کرده و گفته است: آنچه ما میگوییم و آن دینی که میپذیریم، تمسک به کتاب الله و سنت نبی و آنچه از صحابه و تابعین و ائمه حدیث نقل شده میباشد و ما به آن چنگ میزنیم و به آنچه احمد بن حنبل ـ که خدا روی او را شاد گرداند و درجهاش را بالا برد و ثوابش را زیاد گرداند ـ معتقد است، اعتقاد داریم. و نظر ما با نظر کسی که با قول او مخالفت کند، فاصله دارد؛ چون او امام فاضل و رهبر کاملی است که خداوند به وسیلة او در جایی که گمراهی ظاهر شده بود، حق را آشکار کرد.
۷.۲ - بینانگذار مذهب جدید
و شیخ اشعری اگرچه در ظاهر خود را ملحق به مذهب اهل حدیث دانست، ولی در تمام روایات و اعتقادات از آنها پیروی نکرد؛ بلکه مذهب جدیدی را بین اهل حدیث و معتزله بنیان نهاد، و در آرایی از عقاید اهل حدیث که با عقل سلیم در تضاد است، تصرف کرد؛ مثلاً اهل حدیث قائل به قدم این قرآنی که تلاوت میشود بودند و او قائل به قدم کلام نفسی، پس در اصل قدم کلام الله با آنها مشترک بود؛ ولکن قدم را به نفس، تفسیر کرد نه به قرآنی که خوانده میشود.
۷.۳ - اثبات صفات خبریه برای خداوند
و اهل حدیث برای خداوند صفات خبریه را اثبات میکردند، به همان معانی خبریه و مراد از صفات خبریه، آن چیزی است که وحی از آن خبر داده است؛ از جمله اینکه خداوند صورت دارد، چشم دارد و دست دارد و نتیجه برحسب عقیده آنها تجسیم میشود. شیخ اشعری اینها را برای خدا اثبات کرده است؛ لکن با قید «بلا کیف». پس در حمل صفات خبریه بر خداوند سبحان به معانی آن با اهل حدیث مشترک است؛ ولکن از آنها جدا شده است. در این مطلب که صورت خدا یا دست او و یا چشم او، مجرد از کیف است. پس برای او وجهی مانند وجه انسان یا چشمی مانند چشم انسان نیست. به این صورت رنگ تنزیه را بر مذهب اهل حدیث افکند و آن را در ظاهر رنگ کرد؛ اگرچه در حقیقت اینگونه نیست، بلکه مذهب او چیزی بین تشبیه و ابهام است.
با وجود این رؤیت را برای خداوند در روز قیامت اثبات کرده و در «مقالات الاسلامیین» بدان اقرار کرده است. در جایی که گفته است: «خداوند سبحان روز قیامت با چشمها دیده میگردد؛ همانطور که ماه در شب چهاردهم دیده میشود، مؤمنین او را میبینند و کافران او را نمیبینند».
این سران فرقههای اهل سنت هستند؛ اگرچه اهل حدیث، معتزله و مرجئه بلکه اشاعره را از فرق اهل سنت نمیشمارند و گذشت که اطلاق این اسم برای یک جماعت خاص، کم گذاشتن حقوق جمیع مسلمین است یا لااقل نسبت به آن فرقههایی که در مسئلة امامت معتقد به انتخاب و رجوع به اهل حل و عقد هستند در مقابل شیعه که معتقد به انتصاب از طرف خداوند سبحان میباشند.
پس طایفة اولی به تمام عقایدشان برحسب تعبیرها از اهل سنت به شمار میآیند؛ اگرچه این مطلب در کام طایفهای از آنها تلخ باشد.
معتزله یکی از فرقههای کلامی اهل سنت میباشد. این فرقه در مقابل اشعریه است.
۶.۱ - مؤسس معتزله
اصحاب ملل و نحل بر اینکه پایة اعتزال به واصل بن عطاء باز میگردد، اتفاق دارند. او در مجلس حسن بصری حاضر میشد. اکنون با استاد و شاگرد آشنا میشویم:
۶.۱.۱ - نام استاد
او حسن بن یسار است که کنیه پدرش ابوالحسن است، از اسرای منطقة میسان (در مراصد الاطلاع میسان منطقة وسیعی است که دارای آبادیها و نخل زیادی است در بین بصره و منطقه واسط، که مرکز میسان است و در این روستا قبر عزیز مشهور و معروف است و یهود به آن خدمت میکند.) و او و زوجهاش به مدینه منتقل گردیدند و حسن در حالی به دنیا آمد که دو سال از خلافت عمر بن خطاب باقی مانده بود. عمر بن خطاب در روز چهارشنبه، چهار روز به آخر ذی الحجة سنه ۲۳ هجری مورد حمله قرار گرفت و در روز یکشنبه صبح روز اول محرم سال ۲۴ هجری دفن گردید.
لذا حسن متولد ابتدای سال (۲۲ هجری) و یا اواخر سال (۲۱ هجری) است و در بصره ابتدای ماه رجب سال (۱۱۰ هجری) وفات یافت.
بنابراین بعد از عمر ۸۸ سال و چند ماه زندگی کرد.
و به احتمال قوی شبهاتی که در قلوب مسلمین اعم از صحابه و تابعین رویید، به وسیلة همین اسرا از محل ولادتشان به محل هجرتشان منتقل گردید؛ چراکه عراق و شام محل برخورد دو تمدن روم و ایران بود و عراقیها از فلسفة فارسی زرتشتیها متأثر بودند؛ همانطور که شامیها از افکار رومیها و کنیسهنشینان تأثیر میگرفتند؛ لذا معاشرت و ارتباط بین مسلمین سبب مطرح شدن بسیاری از مسائل و شبهاتی شد که مسلمین اول از آنها اطلاعی نداشتند. بعید نیست که حسن بصری هم در بعضی مجلات از پدرش ابیالحسن که اسیر میسان بود، تأثیر پذیرفته باشد.
۶.۱.۲ - نام شاگرد
نصوص بسیاری دلالت دارد بر اینکه شخصی بر حسن بصری داخل شد و گفت: ای امام دین! در زمان ما جماعتی ظاهر شدهاند که اصحاب کبائر را کافر میشمارند و گناه کبیره نزد آنها کفر است که به وسیلة آن از دین خارج میشود (و آنها وعیدیه خوارج هستند) و گروهی نیز اصحاب کبائر را تأخیر میاندازند و نزد آنها گناه کبیره به ایمان ضرر نمیزند و اصلاً بر مذهب آنها عمل، رکن ایمان نیست و میگویند: هیچ گناهی با ایمان ضرر نمیزند؛ همانطور که هیچ طاعتی با کفر نفع نمیبخشد (و آنها مرجئه هستند) پس تو چگونه برای ما در این مسئله حکم میکنی؟
حسن در این مسئله فکر کرد و پیش از آنکه جوابی دهد، واصل بن عطاء گفت: من نه میگویم مرتکب گناه کبیره، مؤمن مطلق است و نه کافر مطلق؛ بلکه جایگاهش بین این دو گروه است نه مؤمن است و نه کافر و سپس به کنار یکی از ستونهای مسجد رفت تا آنچه را به یاران ابیالحسن به عنوان جواب گفته است، تقریر نماید. پس حسن به او گفت: از ما کناره بگیر واصل، لذا او و یارانش معتزله نام گرفتند.
این چیزی است که شهرستانی (مؤلف ملل و نحل) میگوید و ممکن است صحیح باشد؛ ولکن آرای معتزله در آنچه به توحید و عدل و نفی صفات زائد از خداوند باز میگردد، از خطبههای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اخذ شده است. ما این مطلب را در کتاب خود «بحوث فی الملل و النحل» ثابت کردهایم. اجمال مطلب این است که: واصل بن عطاء، شاگرد ابیهاشم بن محمد بن حنفیه بود و از بعض گذشتگان نقل شده است که سؤال شد علم محمد بن علی چگونه است؟ در جواب گفت: اگر میخواهی این را بدانی، به اثر او، واصل، نگاه کن.
و ابوهاشم نیز از پدرش محمد بن حنفیه و او از علی (علیهالسلام) یاد گرفته بودند. این گروه همگی به علی (علیهالسلام) منتسب هستند و از نظر او و خطبهها و کلمات او به وجود آمدهاند.
۶.۲ - اصول پنجگانه معتزله
۱. توحید: و مراد از آن یا نفی صفات زائد بر ذات خداوند تبارک و تعالی است، به معنی عینیت صفات، و نیابت ذات است از صفات، بنا بر فرق معهود بین این دو.
۲. عدل و نفی جبر از خداوند سبحانه.
۳. منزلتی بین دو منزلت یعنی مرتکب کبیره نه مؤمن است و نه کافر؛ بلکه منزلتی بین این دو دارد.
۴. وعد و وعید: به معنی لزوم عمل به وعد و وعید؛ لذا برای خداوند سبحان صحیح نیست به بندگان وعده بدهد، ولی عمل نکند و وعید بدهد، ولی عقاب نکند.
۵. امر به معروف و نهی از منکر.
۶.۳ - فرقههای معتزله
سپس معتزله به فرقههای مختلفی تقسیم شد؛ از جمله: واصلیه، هذلیه، خابطیه، بشریه، معمریه، مرداریه، ثمامیه، هشامیه، جاحظیه، خیاطیه، جبائیه، بهشمیه.
۶.۴ - بیان یک نکته
این طوایف و اشباه آنها که شهرستانی آنها را آورده است، مسالکی است که به مشایخ معتزله منسوباند. صحیح نیست که هر یک، فرقه و طایفهای به شمار آید؛ چون اختلاف بین مشایخ اندک بوده است و حق این است که معتزله را به دو دسته تقسیم کنیم: ۱. بغدادیه؛ ۲. بصریه.
و اختلاف بین این دو روش فکری بعد از اشتراک در اصول پنجگانه، کم نیست.
پاسخ اجمالی
صهیونیست جهانی نام سازمانی است که در سال 1897، حدود صد و بیست سال پیش، در بال سوئیس توسط دویست و چهل نفر از سران یهود، از کشورهای مختلف، تأسیس شد.
آنچه در منابع تاریخی آمده، این است که شخصی به نام تئودور هرتزل بنیانگذار صهیونیزم جهانی است که در اولین کنگرهای که در بال سوئیس در سال 1897 تشکیل شد صهیونیزم جهانی را سازماندهی کردند؛ امّا قول صحیحتر این است که تقریباً، حدود سی چهل سال قبل از هرتزل، فردی به نام بنسکر، که یهودی روسی بود، جمعیتی به نام جمعیت دوستداران صهیون (الحبُّ الصهیون) درست میکند و در آن جمعیت مطرح میکند که یهودیها در دنیا تحقیر شده و غریب و ذلیل و آواره و تحت فشارند و ما باید این یهودیها را ساماندهی کنیم؛ و پیشنهاد اولیه این بود که اینها در جامعه روسیه یک جامعه واحد تشکیل بدهند و همه یهودیها را فرا بخوانند تا به روسیه بیایند و در آنجا مستقر شوند؛ البتّه قول دیگر این است که بنسکر، اسم جمعیت را جمعیت صهیون گذاشته است و صهیون هم نام کوهی مشرف بر شهر قدس و بیتالمقدس است، احتمالا ًنظرش این بوده است که یهودیها را در جامعه روسی ادغام و بعد آنها را از روسیه به فلسطین ببرد؛ به هر حال، آنچه که بیشتر ثبت است این است که بنسکر معتقد بود که ما به یهودیها ملیت ببخشیم و آنها را از این پراکندگی خارج، و در یک منطقه متّحد کنیم؛ امّا عمر وی کفاف نمیدهد و میمیرد.
پاسخ تفصیلی
صهیونیست جهانی نام سازمانی است که در سال 1897، حدود صد و بیست سال پیش، در بال سوئیس توسط دویست و چهل نفر از سران یهود، از کشورهای مختلف، تأسیس شد.
چگونگی شکلگیری صهیونیزم جهانی
آنچه در منابع تاریخی آمده، این است که شخصی به نام تئودور هرتزل بنیانگذار صهیونیزم جهانی است که در اولین کنگرهای که در بال سوئیس در سال 1897 تشکیل شد صهیونیزم جهانی را سازماندهی کردند؛ امّا قول صحیحتر این است که تقریباً، حدود سی چهل سال قبل از هرتزل، فردی به نام بنسکر، که یهودی روسی بود، جمعیتی به نام جمعیت دوستداران صهیون (الحبُّ الصهیون) درست میکند و در آن جمعیت مطرح میکند که یهودیها در دنیا تحقیر شده و غریب و ذلیل و آواره و تحت فشارند و ما باید این یهودیها را ساماندهی کنیم؛ و پیشنهاد اولیه این بود که اینها در جامعه روسیه یک جامعه واحد تشکیل بدهند و همه یهودیها را فرا بخوانند تا به روسیه بیایند و در آنجا مستقر شوند؛ البتّه قول دیگر این است که بنسکر، اسم جمعیت را جمعیت صهیون گذاشته است و صهیون هم نام کوهی مشرف بر شهر قدس و بیتالمقدس است، احتمالا ًنظرش این بوده است که یهودیها را در جامعه روسی ادغام و بعد آنها را از روسیه به فلسطین ببرد؛ به هر حال، آنچه که بیشتر ثبت است این است که بنسکر معتقد بود که ما به یهودیها ملیت ببخشیم و آنها را از این پراکندگی خارج، و در یک منطقه متّحد کنیم؛ امّا عمر وی کفاف نمیدهد و میمیرد.
بعد از این، هرتزل، بدون این که اشارهای به افکار بنسکر بکند و خودش را پیرو و طرفدار او بداند، در حدود سال 1890 کتابی به نام کتاب یهود مینویسد و در سال 1897حدود صد و بیست سال پیش، در بال سوئیس کنگرهای تشکیل میدهد و در آن کنگره دویست و چهل نفر از سران یهود، از کشورهای مختلف، که بیشتر از آلمان، روسیه، چکاسلواکی و لهسان بودند، جمع میشوند و بعد از یک هفته، بحث، تصمیم میگیرند که سازمانی به نام سازمان صهیونیزم جهانی درست کنند که سه وظیفه را به عهده بگیرد:
1. ملیت بخشی به یهود؛ آنان میگفتند چیزی به نام ملت یهود وجود ندارد یهودیها در ملتهای دنیا پراکندهاند و هویتی ملی ندارند؛
2. یافتن وطن برای آنان؛
3 . تشکیل دولت.
از سال 1897 تا 1948 که در این سال دولت اسراییل رسماً اعلام وجود کرد و بعد از آن، حدود سی کنگره، یعنی هر سالی تقریباً یک کنگره ـ که گاهی نیز ممکن بود به دلایلی به تأخیر بیفتد ـ تشکیل شده است. اولین تصمیمی که در این کنگرهها گرفته شد اینکه سازمان جهانی صهیونیزم تشکیل شود. در کنگرههای بعدی بر تأسیس صندوق ملی یهود اتفاق نظر کردند و این که بودجه و پول و منابع مالی آن مشخص شود و این صندوق، مسئول پشتیبانی مالی از تمام فعالیتهای بعدی باشد. در کنگره سوم و چهارم بحث اصلی این بود که وطن کجا باشد؟! از قبل هر یک از اینها به دنبال این بود که یهودیان را در جهان شناسایی، و برای هر یک از آنان پروندهای درست بکند که مشخص شود چه وضع و امکانات و ضعفی دارد.
این کار را تقریباً طی سه چهار سال انجام دادند و توانستند یهودیها را سرشماری و شناسایی بکنند و در کنگرههای سوم و چهارم، تقریباً نوعی از ملیت یهود را مشخص نموده بودند و بحث این بود که آن وطن کجا باشد؟ در کنگره چهارم دو نظر متفاوت ارائه شد یک نظر این بود که آن وطن اوگاندا باشد و نظر دیگر این بود که آن وطن، فلسطین باشد. آنچه که در تاریخ نقل شده است این است که نظر انگلیسیها در آن زمان اوگاندا بوده است؛ امّا نظر بیشتر یهودیهای روسیه و آمریکا و لهستان بر فلسطین بود؛ جاهای دیگری مثل آفریقای جنوبی، آرژانتین نیز مطرح بودند، ولی دو نظر عمده بر اوگاندا و فلسطین بود؛ بالاخره تصمیم میگیرند که هیأتهایی بفرستند و موقعیت آن دو کشور را بررسی بکنند که چه تعداد یهودی در آنجا زندگی میکنند و چقدر امکان استقرار جامعه یهود در آن جا وجود دارد و موقعیت آنجا چگونه است.
بعد از تحقیق و تهیه گزارش، در کنگره بعدی به این نتیجه میرسند که آن وطن، فلسطین باشد و متأسفانه در کنگره ششم که تقریباً در اوایل قرن بیستم بود، این تصمیم قطعی میشود. از جلسات بعدی بحث بر سر این بود که فعالیتهای خود را حول استقرار جامعه یهود در فلسطین و فعالیت خارجی در ارتباط با بحثهای یهودیها در جهان تقسیم بکنند. یک گروه مأمور میشوند که به فلسطین اشغالی بروند و در آن جا فعالیت کنند و زمینهها و تمهیدات لازم را برای یهودیها آماده بکنند و گروهی هم در خارج از فلسطین برای پیگیری بحث یهودیها فعالیت داشته باشند.
در کنگره هشتم و نهم صهیونیزم جهانی بحث بر این بود که آیا ما به شکل مستقل همه این شعارها و افکارمان را دنبال بکنیم؟ یا با کمک قدرتهای بزرگ؟ در آنجا اختلاف میشود؛ نظر بعضیها این بود که ما کاری به قدرتهای بزرگ (که در آن زمان بریتانیا در رأس بود و آمریکا و آلمان و کشورهای دیگر هم مطرح بودند)، نداشته باشیم و مستقل از اینها افکارمان را دنبال بکنیم؛ امّا یک نظر قوی در آن کنگره این بود که ما به تنهایی نمیتوانیم هم ملیتسازی، هم وطنسازی و هم دولتسازی کنیم و این کار بدون همکاری و مساعدت قدرتهای بزرگ امکان ندارد. نهایتاً افراد ذینفوذی از سازمان اقلیمی انگلستان که در کنگره بودند و با قدرت بریتانیا همکاری داشتند، این فکر را جا میاندازند که ما بدون همکاری بریتانیا نمیتوانیم این کار را انجام دهیم. در کنگره هشتم و شاید مثلاً در نیمه اوّل دهه اوّل قرن بیستم، یعنی تقریباً سال 1905 تصویب میشود که با همکاری بریتانیا و سایر کشورهای بزرگ، این افکار را دنبال کنند.
در کنگره بعدی، بحث بر سر این بود که بعد از تشکیل دولت اسراییل در سال 1948 آیا مأموریت این سازمان تمام شده است و باید فعالیت آن پایان یابد یا نه؟ و نهایتاً تصویب میشود که سازمان جهانی صهیونیزم و آژانس بینالمللی یهود، که در آمریکا مستقر است، به عنوان عقبه و مادر دولت اسراییل در آمریکا باقی بماند و فعالیتهای خود را دنبال کند و رژیم صهیونیستی هم در فلسطین کار خود را انجام بدهد. در واقع این توافق، شاید در دهه چهلِ قرن بیستم، یعنی 1940 به بعد انجام شده است. در جلسات و کنگرههای بعدی که به سال پنجاه برمیگردد، تصویب میشود که سازمان جهانی صهیونیستی یک مأموریت جهانی، و دولت اسراییل یک مأموریت منطقهای داشته باشد. در واقع به این شکل تقسیم کار میشود که رژیم صهیونیستی مثل یک نیروی عمل کننده و به اصطلاح یک لشکر از یک ستاد، به یک منطقه اعزام میشود تا افکار و نظرات و منافع خود را در آن منطقه تعقیب کند و آن ستاد اصلی، همان آژانس بینالمللی یهود و سازمان صهیونیزم جهانی است که در آمریکا مستقر است.
در مجموع به این نتیجه میرسیم که دولت اسراییل (که الآن هست) و سایر فعالیتهایی که صهیونیستها الآن در جهان میکنند، همه زاییده سازمان صهیونیست جهانی است که حدود صد و بیست سال است که کار خود را شروع کرده و مرکزیت آن امروز در آمریکاست.
اسراییل علاوه بر مأموریت منطقهای یهودی، مأموریت حفظ منافع آمریکا را هم به عهده دارد؛ یعنی در واقع هم باید منافع آمریکا و قدرتها را در منطقه خاورمیانه و جهان اسلام و خلیج فارس تأمین کند و هم افکار و آرمانهای یهودی را؛ و سازمان صهیونیزم جهانی در آمریکا نقش جهانی را بازی میکند؛ یعنی منافع و آرمانهای یهودی را در کلّ عالم دنبال میکند؛ و اگر امروز در آمریکا نفوذ دارند و در واقع افکار خود را به وسیله سیاستهای آمریکایی تعقیب میکنند، براساس این تقسیمبندی است.
آژانس بینالمللی یهود یا همین سازمان صهیونیستی، در بعضی کشورها، سازمانهای اقلیمی دارد که شعب اصلی آن در آلمان، انگلستان، روسیه، لهستان و چک اسلواکی ـ که الآن چک و اسلواکی شده است ـ میباشد.
در سایر کشورها سازمان آنها درجه دو است. آنها در فرانسه، رومانی، اتریش، آفریقای جنوبی، بلغارستان و هلند دفاتر فرعی داشته، و هر یک از اینها وظایف مشخص و معینی دارند.
سلام دوستان گرامی
ان شاء الله حال همگی خوب باشه.
دوستان تحقیق درسی داشتم در باب صهیونیسم که براش کانالی ایجاد کردم تا همکلاسیهام هم بتونن مطالعه کنند. گفتم اینجا هم آدرس بدم بلکه دوستان و هم درسی های نازنین و نادیده ام هم بخوان استفاده کنن.
خوشحال میشم به ما ملحق بشید.
دوستان منتظرتونم