رجعت به طور خلاصه!
یا رب
“رجعت” از عقاید معروف شیعه است. بعد از ظهور حضرت مهدی (عج) و در آستانه رستاخیر، گروهی از مؤمنان خالص و کفار و طاغیان بسیار شرور، به جهان باز می گردند. گروه اوّل، مدارجی از کمال را طی می کنند. گروه دوم، کیفرهای شدیدی می بینند. مرحوم سید مرتضی از علمای شیعه می فرماید: خداوند بعد از ظهور حضرت مهدی، گروهی از کسانی را که قبلاً از دنیا رفتهاند، به جهان باز می گرداند تا در ثواب و افتخارات یاری او و مشاهده حکومت حق بر سراسر جهان شرکت جویند. نیز گروهی از دشمنان سرسخت را باز می گرداند تا از آنها انتقام گیرد. بعد می فرماید: دلیل بر اثبات این عقیده، اجماع امامیه است؛ زیرا احدی از آنها با این عقیده مخالفت نکرده است. (1) البته از کلمات بعضی از قدمای علمای شیعه و همچنین از سخنان مرحوم طبرسی در مجمع البیان برمیآید که اقلیت بسیار کوچکی در این مسله تردید دارند. ولی در مجموع رجعت حقیقتی غیر قابل انکار است ؛ و مخالفت آنها طوری است که لطمه ای به اجماع نمیزند. (2) احیای گروهی از مردگان در دنیا، محال نیست؛ همان گونه که زنده کردن جمیع انسانها در قیامت، کاملاً ممکن است. عقل، چنین امری را محال نمی بیند و قدرت خدا چنان وسیع و گسترده است که همه این امور در برابر آن سهل و آسان است در قرآن مجید، وقوع رجعت اجمالاً در پنج مورد از امتهای پیشین آمده است، از جمله این آیات: . آیه 243 سوره بقره که در آن سخن از جمعیتی است که از ترس مرگ ازخانههای فرد بیرون رفتند. خداوند فرمان مرگ به آنها داد و سپس آنها را زنده کرد: “فقال لهم الله موتوا ثماحیاهم". (3) 12. نیز به آیه 261 سوره بقره استدلال شده که در آن سخن از پیامبری است که از کنار یک آبادی عبور کرد؛ در حالی که دیوارهای آن فرو ریخته بود و اجساد و استخوانهای اهل آن در هر طرف پراکنده شده بود. ازخود پرسید: چگونه خداوند این ها را پس از مرگ زنده میکند؟ امّا خدا او را یک صد سال میراند و سپس زنده کرد و به او گفت: چقدر درنگ کردی؟ عرض کرد: یک روز یا قسمتی از آن. فرمود: نه، بلکه یکصد سال بر تو گذشت این پیامبر، عُزیر باشد یا پیامبر دیگری تفاوت نمی کند؛ مهم صراحت قرآن در زندگی پس از مرگ در دنیا است؛ “فاماته الله مأهْْ عام ثم بعثه". (4)
3. در آیه 55 و 56 سوره بقره درباره بنیاسرائیل میخوانیم که گروهی از آنها بعد از تقاضای مشاهده خداوند، گرفتار صاعقه مرگباری شدند و مردند. سپس خداوند آنها را به زندگی برگرداند تا شکر نعمت او را به جا آورند: “ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون".
4. در آیه 110 سوره مائده ضمن برشمردن معجزات حضرت عیسی(ع) می خوانیم: “و اذا تخرج الموتی باذنی؛ مردگان را با فرمان من زنده می کردی". این تعبیر نشان می دهد که مسیح(ع) از این معجزه (زنده کردن) استفاده کرد؛ بلکه تعبیر فعل مضارع (تخرج)، دلیل بر تکرار آن است و این خود یک نوع رجعت برای بعضی محسوب می شود.
5. در سوره بقره آیه 3 در مورد کشتهای که در بنی اسرائیل برای پیدا کردن قاتلش نزاع و جدال برخواسته بود، می فرماید: “دستور داده شد. گاوی را با ویژگی هایی سر ببرند. بخشی از آن را بر بدن مرده زنند تا به دنیا بازگردد (و قاتل خود را معرفی کند و نزاع خاتمه یابد)؛ “فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحیی الله الموتی و یریکم آیاته لعلکمتعقلون". (5)
مرحوم علامه مجلسی(ره) می فرماید: بیش از دویست حدیث درباره رجعت داریم (6) امام صادق(ع) در حدیثی می فرماید: «رجعت، عمومی نیست؛ بلکه جنبه خصوصی دارد. تنها گروهی بازگشت می کنند که ایمان خالص یا شرک خالص دارند». (7)
بر این اساس بعد از ظهور امام زمان (ع) عده ای از ظالمان رجعت می کنند و نتیجه ظلم وجنایت خود را می بینند، افزون برآن فلسفه ظهور امام تنها برخورد با ظالمان وکیفر آنان نیست،بلکه حضرت به منظور اجرای اسلام و بر قراری عدالت ظهور می کند و با تشکیل حکومت جهانی خواسته های انسان ها - ، مانند، امنیت رشد اخلاق، …- رابر آمورده ومحرومان را به حکومت می رساند ،از این رو است که دربرخی آیات و روایات از حکومت مظلومان و مستضعفان سخن به میان آمده است ،
گفتنی است که طبق روایت اولین امام که در رجعت می آید حضرت امام حسین است . علت اینکه امام حسین (ع) اولین کسی است که رجعت می کند ،معلوم نیست ،اما آنچه در برخی روایات آمده ، این است : اولین کسی که در جریان رجعت به دنیا بر می گردد، امام حسین (ع) است. امام صادق(ع) فرمود: نخستین کسی که زمین برای او شکافته میشود و به زمین باز می گردد،حسین بن علی(ع) است».(8) در روایت دیگر آمده«نخستین کسی که به دنیا رجعت میکند، حسین بن علی(ع) است. به قدری حکومت میکند که از کثرت سنّ ابروهایش ، روی دیدگانش میریزد».(9)
پی نوشت ها:
1. ناصر مكارم شيرازي، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1379ش، ج 15، ص 556.
2. همان، ص 556.
3. همان، ص 556.
4. همان، ص 557.
5. علامه مجلسی، بحار الانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 53، ص 122.
6. همان، ص 39.
7. همان.
8.بحار الانوار، ج 53، ص 63 .
9 .همان ، ص46.