خداوند در تعدادی از آیات، نوع خلقت انسان را بیان میکند که از خاک بوده؛ اما در آیاتی دیگر، خلقت را از گِل چسبنده و بدبو میداند. این تعبیرات مختلف با یکدیگر منافاتی ندارند، بلکه هر یک در مقام بیان مراحل مختلف خلقت میباشند که ابتدا از خاک بوده و… .
در علت اینکه چرا خداوند در آیات مختلف بیان کرده که انسان را از گل متعفّن آفریده؛ باید به سیاق هر یک از آیهها توجه داشت. در ذیل به آیات مختلف و علت ذکر این نکته در آنها اشاره میکنیم:
1. «فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ». این آیات در واقع جوابی بر منکران معاد میباشد به اینکه خداوند؛ خالق موجودات آسمان و زمین که انسانها را از مادهای بیارزش که همان گل چسبنده باشد، آفریده است؛ حال چگونه مدعی میشوید که از خلقت مجدد شما ناتوان است و معاد را منکر میگردید.بنابر این، علت بیان خلقت انسان از گل چسبنده در این آیه، برای این است که منکران معاد پی به خلقت شگفت انگیز انسان از طرف خداوند برده و معاد را بپذیرند.
علاوه بر این، آیات دیگری نیز وجود دارد که در جواب همین نوع افراد، خلقت انسان از آبی بیارزش را بیان میدارد: «وَیْلٌ یَوْمَئذٍ لِّلْمُکَذِّبِینَ * أَ لَمْ نخلُقکمُّ مِّن مَّاءٍ مَّهِینٍ * فَجَعَلْنَاهُ فىِ قَرَارٍ مَّکِینٍ».
2. «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ».در این آیات خداوند خلقت دو موجود و ماده تشکیل دهنده آنها را اشاره دارد که انسان را از گِل آفریده و اجنه را از آتش، با این حال از دیگر شواهد برمیآید که انسان بر اجنه برتری دارد. بنابر این، ذکر ماده اولیه خلقت انسان برای این است که انسان با آنکه شأن و منزلت روحانی او بسیار بالا بوده و با روح الهی پشتیبانی میشود، اما لازم است توجه به پستی زندگی مادی خود داشته و در عین حال بداند که این امتیاز به چه جهتی میباشد.
3. «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ».این آیات در بیان این نکته هستند؛ انسان از دو چیز مختلف آفریده شده که یکى در حد اعلاى عظمت، و دیگرى ظاهراً در حد پایین از نظر ارزش. جنبه مادى انسان را ِگل بد بوى تیره رنگ (لجن) تشکیل میدهد، و جنبه معنوى او را چیزى که به عنوان روح خدا از آن یاد شده است.
4. «قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ». این تعبیر از شیطان بوده و او است که علت سجده نکردن خود بر انسان را به این گفتار مستند کرده و در صدد تحقیر انسانها است.
نتیجه نهایی آنکه گاه خداوند این موضوع را به انسانها گوشزد میکند که جهت رهنمود اخلاقی به او است و گاه شیطان جهت تحقیر انسان چنین عبارتی را به کار میبرد.
با مراجعه به آیات متعدد قرآن، چنین به دست میآید که خداوند انسان را از گل آفرید؛یعنی مخلوطی از خاک و آب. نوع متفاوتی از مخلوقاتش را نیز از آتش آفرید که به آنها جانّ یا جن گفته میشود.و طبق برخی روایات، خداوند فرشتگان را از نور آفریده است.
خداوند در قرآن میفرماید: «قبل از اینکه پروردگار عالم انسان را بیافریند، خبر آفرینش او را به فرشتگان اعلام کرد. او به آنها فرمود: من میخواهم جانشینی بر روی زمین قرار دهم».
با توجه به اینکه اراده الهی بر این بوده که این خلیفه و جانشین خود را، بر روی زمین قرار دهد، متناسب این بوده که او را از جنسی بیافریند که با زمین سازگاری و مناسبت داشته باشد. همچنین خواست خداوند این بود که نوع جدیدی از مخلوقات را بیافریند. از اینرو، انسان را از مبدأ جدیدی که گل باشد آفرید.
همچنین باید توجه داشت که تمام زندگى و حیات و منابع حیاتى از خاک سرچشمه میگیرد. گیاهان و درختان و تمام موجودات زنده از خاک قوام گرفتهاند. همه معادن گرانبها در دل خاک نهفته شده، و خلاصه خاک منبع انواع برکات و مادهای مناسب برای آفرینش در جهان مادی است.
سوال: پس ازقیامت دوباره انسان خلق می شود؟
پاسخ:
از دیرباز این قبیل پرسشها ذهن بشر را مشغول داشته كه آیا خداوند بعد از این دنیا و تحقق قیامت، موجودات دیگری را خلق خواهد كرد؟ آیا دوباره حضرت آدمی آفریده می شود و جهان دیگری برپا خواهد شد؟ و …
در پاسخ به این قبیل پرسشها گفتنی است: در برخي روايات به تکرار این فرایند خلقت اشاره شده است که به دو نمونه بسنده می کنیم:
1. ابوخالد قماط میگوید به امام صادق ـ علیه السّلام ـ عرض كردم: زمانی كه بهشتیان وارد بهشت و اهل دوزخ وارد جهنم شدند چه میشود؟ حضرت فرمود: اگر خداوند بخواهد موجوداتی را بیافریند و برای آنها دنیایی را ایجاد كند، این كار را انجام میدهد.
2. محمدبن مسلم از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت كرده كه حضرت فرمود: خداوند از روزی كه در زمین بنای آفرینش را نهاد هفت عالم فرید كه آنها از فرزندان آدم به حساب نمیآمدند، آنها را از زمین آفرید و پی در پی بر آن ساكن شدند و سرانجام منقرض شدند. پس آدم ابوالبشر (پدر بزرگ نسل حاضر) را آفرید و فرزندان او را از نسل او خلق كرد، به خدا سوگند هیچگاه بهشت از ارواح مؤمنان خالی نبوده و آتش از ارواح كافران و گنهكاران خالی نمانده است. شاید این گونه میپنداری كه چون قیامت برپا گردد و خداوند بدنهای اهل بهشت را با ارواح آنها همراه گرداند و بدنهای اهل دوزخ را همراه ارواحشان در جهنم یكی سازد، دیگر او در شهرها مورد پرستش قرار نمیگیرد و خلقی نمی آفریند تا او را بپرستند و به یكتایی و بزرگی او بپردازند؟ چنین نیست به خدا سوگند آفرینشی خواهد داشت، كه بدون نر و ماده پدید آمده و او را بندگی كنند، بزرگش شمارند. او زمینی میفریند كه نان را حمل كند و سمانی بیافریند كه در سایهاش باشند. یا نمیبینی خداوند میفرماید: «یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ» یعنی در آن روز، این زمین به زمین دیگر، و آسمان ها به آسمان های دیگر تبدیل میشود. و میفرماید: «أَفَعَیینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ» یعنی آیا ما از آفرینش نخستین عاجز و ناتوان ماندیم كه آنان درآ فرینش جدید شک و شبهه داشته باشند.
بنابراین از آیه استفاده میشود كه اگر خداوند این عالم و همه موجودات در آن را آفریده و آن را به بهترین نظامی تدبیر كرده، با قدرت و علم او بوده و همین قدرت و علم هنوز هم باقی بوده و چیزی از آن كم نشده، پس خداوند از خلقتی جدید و اینكه خلقت دنیایی عالم را به خلقتی دیگر تبدیل كند، عاجز نیست، البته گرچه از اين حديث معلوم مي شود كه روند خلقت و آفرينش بعد از قيامت نيز ادامه دارد، ولي چنان كه در خود روايت تصريح شده آن عالم وضعیتی تقریبا متفاوت از جهان کنونی خواهد داشت. ضمناً عقل و نقل و متكلمان اسلامی چنین چیزی را نفی نمیكنند.
علامه طباطبایی در ذیل یة «یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ» میفرماید: معنای تبدیل آن است كه حقیقت آسمان و زمین و آنچه بین آنهاست، همان آسمان و زمین است، جز اینكه نظام جاری در آنها غیر از نظام جاری در دنیاست، بنابراین اوصاف زمین و آسمان تبدیل میشود نه خود آنها.زیرا تبدیل غیر از معدوم كردن است و بعید نیست از همین ماده و عناصری كه اكنون در بنای آسمان و زمین به كار رفته است نظامی تازه ساخته و موجودات تازهای آفریده شود.
نتیجه آنکه پس از برپایی قیامت، بساط آفرینش برچیده نمیشود گرچه خداوند، گسترة آسمانها را طومار گونه درهم میپیچد. نسل كنونی انسان ساكن بر روی كرة خاك كه فرزندان حضرت آدم و حوا به شمار میروند نخستین سلسله بشر نیستند بلكه در رتبه و پایههای بعدی قرار گرفته و پیش از آن چندین نسل منقرض شدهاند و پس از انقراض این نسل، دگربار آفریده دیگری بدون پدر و مادر در زمینی جدید آفریده میشود و این گونه گزارهها نشان دهنده دوام فیض خداست.
پرسش:
انسان دارای روح می باشد. بعد از مرگ تا روز رستاخیز روح در کجا باقی می ماند و چه اقدامی صورت می دهد یا روی او صورت می گیرد؟
پاسخ:
روح موجودی است مجرّد و غیر مادّی ؛ که هیچگاه داخل بدن نمی شود ؛ کما اینکه بیرون بدن هم نیست. چون داخل و خارج برای موجود مجرّد بی معنی است. رابطه ی روح و بدن ، همانند رابطه ی معنی و کلمه است که یکی بر روی کاغذ و دیگری در عالم ذهن می باشد و هیچکدام نیز داخل یا خارج دیگری نیستند. چون موجودات عالم ذهن و موجودات عالم مادّه ، قابل سنجش نسبت به یکدیگر نمی باشند. مثلاً نمی توان گفت سیبی که انسان در ذهن خود تصوّر می کند ، چند متر از دیوار مقابل او فاصله دارد. فاصله ی بین دو موجود ذهنی یا دو موجود مادّی ، قابل اندازه گیری است ؛ امّا بین موجود ذهنی و موجود مادّی ، فاصله معنا ندارد. معنا نیز موجود ذهنی است ؛ که با کلمه ی مادّی ارتباط وجودی دارد ؛ ولی داخل یا خارج آن نمی باشد. روح و بدن نیز به همین نحو ، هر کدام در عالم خود می باشند ؛ لکن با یکدیگر در ارتباطند.
هنگام مرگ اتّقاقی که می افتد این است که بدن دچار تخریب می شود و قابلیّت خود برای حفظ ارتباط با روح را از دست می دهد ؛ همانگونه که اگر کلمه را دستکاری کنیم ، ارتباطش با معنا بریده می شود ؛ مثلاً اگر از کلمه ی « درخت» ، حرف « ر» حذف شود ، یا جای دال و راء عوض شود ، واژه ی « درخت » معنی خود را از دست می دهد ؛ یعنی ارتباطش با عالم ذهن عوض می شود. پس هنگام مردن ، حقیقتاً چیزی از بدن خارج نمی شود ؛ بلکه رابطه ی بدن مادّی با روح غیر مادّی بریده می شود. لذا هنگام مرگ ، روح از محلّ خود تکان نمی خورد ؛ بلکه تنها ارتباطش با بدن مادّی بریده می شود. امّا این بدان معنا نیست که انسان بعد از آن بدنی نداشته باشد ؛ بلکه انسان هنگام زنده بودنش هم دو بدن دارد ؛ یکی بدن مادّی و دیگری بدن برزخی که در حقیقت ، باطن بدن مادّی است. پس بعد از مرگ ، روح همچنان با بدن برزخی و در عالم برزخ به عملکرد خود ادامه می دهد. بدن برزخی انسان نیز ، شبیه همین بدن دنیایی اوست ؛ لکن بدنی است غیر مادّی ؛ نظیر بدنهایی که در خواب می بینیم یا در ظرف خیال خود تصوّر می کنیم. از این بدن غیر مادّی ، تعبیر به بدن مثالی نیز می شود.
بعد از اینکه ارتباط روح و بدن برزخی ، با بدن مادّی قطع شد ، شخص خود را در عالم برزخ می یابد ؛ که آن را عالم قبر نیز می گویند؛ البته دقّت شود! مراد از عالم قبر، آن حفره موجود در گورستان نیست؛ بلکه عالم قبر، اسم دیگری است برای عالم برزخ؛ که عالمی است غیر مادّی ولی جسمانی؛ یعنی عالمی که موجودات آن، شکل و رنگ و اندازه و سایر خصوصیّات موجودات دنیایی را دارند امّا مادّه ندارند؛ مثل همان موجوداتی که در خواب می بینیم؛ که جسم هستند ولی مادّی نیستند. پس دقّت شود که جسمانیّت غیر مادّیّت است.
وقتی شخص خود در عالم برزخ یافت، ابتدا خود را تحت فشاری جانکاه می یابد ؛ چون وارد عالمی شده که هیچ شناختی از آن ندارد یا شناختی اندک از آن دارد. البته این فشار برای کسانی است که فرد آشنایی در اطراف خود نبینند ؛ مانند کسی که وارد مجلس بیگانه ای می شود که نه تنها هیچکس او را تحویل نمی گیرد ؛ بلکه همه با چشم تهدید به او می نگرند. لذا مومنین واقعی که به محض حضور در عالم برزخ ، ائمه (ع) را حامی خود می یابند ، مشکلی از این جهت ندارند.
بعد از این مرحله ، فرشتگانی سراغ شخص آمده و اعتقادات او را بررسی می کنند ؛ که از آن حسابرسی، تعبیر می شود به سوال قبر؛ یعنی سوال برزخ. اگر شخص در این حسابرسی اعتقادی سربلند بود ، راهی بهشت برزخی می شود ؛ در غیر این صورت وارد جهنّم برزخی خواهد شد. عدّه ای از اینان نیز بعد از برهه ای از جهنّم برزخی نجات می یابند ؛ امّا باقی اهل جهنّم تا روز قیامت در آن خواهند ماند. که عدّه ای از آنها نیز در آخرت وارد بهشت می شوند و بقیّه باز وارد جهنّم اخروی خواهند شد ؛ که آنها نیز دو دسته اند ؛ گروهی تا ابد در جهنّم می مانند و گروهی دیگر ، بعد از تحمّل عذاب اعمالشان نجات خواهند یافت.
*بنامت ای ارحم الراحمین*
اول. هدف حيات طبيعي انسان، در مكتب دين، آماده شدن به جهت ورود به حيات حقيقي و ابدي است كه از همين زندگي مادي شروع ميگردد. از منظر اسلام، حيات و زندگي داراي دو جلوه اساسي است:
الف) جلوه پوچ زندگاني : اينكه انسان، حيات خود را جز خواب و خور و لذت جويي نبيند و به چيزي غير از مظاهر دنيوي توجهي ننمايد.(ر.ک: سوره حديد، آيه 20؛ سوره آل عمران، آيه 185)
ب) جلوه حقيقي حيات: كه انسان به هدف واقعي خويش بينديشد و به حيات از افقي بالاتر از لذتجويي و بيبند وباري بنگرد و هدف را قرب به خداوند و لقا و فنا در ذات او بداند. (ر.ک: سوره انعام، آيه 32؛ سوره اعلي، آيه 16)
دوم. در برخي از آيات قرآن كريم هدف (علت غائی) از خلقت جن و انس را عبادت بیان کرده. (سوره ذاريات، آيه 56) البته در اين كه معناي { ليعبدون} چيست؛ اختلاف است:
الف) ابن عباس آن را به معناي «ليعرفون» معنا كرده است؛ زيرا معرفت مقدم بر عبادت است.
ب) محتمل است كه { ليعبدون} به معناي رسيدن به عبوديت مطلقه و اذعان و اعتقاد به آن باشد.
ج) و نيز احتمال دارد كه مراد از (لیعبدون) همين عبادات روزمره؛ از قبيل نماز و روزه و … باشد بدین معنا که اعمال عبادي مقدمه براي رسيدن به «ذكر» يعني ياد خداست.( سوره طه، آيه 14)
نتیجه ای که از بحث پیش رو حاصل می شود اینکه مسلماً هدف نهایی از خلقت انسان، رسیدن به کمال حقیقی و مقام قرب و لقاء حضرت باریتعالی است.
سوم. هدف و فلسفه خلقت انسان در روایات نیز مورد بررسی قرار گرفته است:
الف- در حدیثی امام موسی بن جعفر (ع) فرموده اند: خداوند بزرگ جن و انس را براى این آفریده که او را عبادت و اطاعت کنند، براى این نیافریده است که نافرمانیش نمایند، و این همان است که می فرماید و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون، و چون آنها را براى اطاعت آفریده راه را براى رسیدن به این هدف براى آنان آسان و هموار ساخته، پس واى به حال کسانى که چشم بر هم گذارند و نابینایى را بر هدایت ترجیح دهند.» (توحید صدوق/ بنقل المیزان، جلد 18، صفحه 423)
ب- در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) می خوانیم که امام حسین (ع) در برابر اصحابش آمد و چنین فرمود: خداوند بزرگ بندگان را نیافریده مگر به خاطر این که او را بشناسند، هنگامى که او را بشناسند عبادتش می کنند، و هنگامى که بندگى او کنند از بندگى غیر او بى نیاز می شوند.» (علل الشرایع/صدوق/ طبق همان مدرک)
ج- در حدیثى دیگر از امام صادق (ع ) می خوانیم که وقتى از تفسیر این آیه (و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون) از آن حضرت سؤال کردند، فرمود: «خلقهم للعبادة؛ آنها را براى عبودیت آفریده است.» راوى می گوید: سؤال کردم: آیا گروه خاصى منظور است یا همه مردم؟» امام فرمود: همه مردم. (بحارالانوار، جلد 5 ، صفحه 314 ، حدیث 7)
د- و در حدیث دیگرى از همان امام (ع) نقل شده که وقتى از تفسیر این آیه سؤال کردند فرمود:«خلقهم لیأمرهم بالعبادة؛ آنها را آفرید تا دستور عبادت به آنها دهد.» (همان مدرک حدیث 5) اشاره به اینکه هدف اجبار به عبادت و بندگى نبوده بلکه زمینه سازى براى آن بوده است، و این در حق عموم مردم صادق می باشد. البته اسلام در همه جا روى “کیفیت” عمل تکیه می کند نه روى کثرت و کمیت عمل.
چهارم. در باب هدف خلقت انسان از منظر بزرگان دین گفتنی است:
الف- امام خمینی ره: کمال نهایی انسان که هدف از آفرینش انسان نیز جز دستیابی بدان نیست، عبارت از عروج طائر قدسی روح به عالم ملکوت و لقاء خداوند سبحان است . … (شرح دعای سحر، ص 285)
ب- استاد شهید مرتضی مطهری ره: در منطق اسلام هدف اصلی از زندگی جز معبود،چیز دیگری نمی تواند باشد.یعنی قرآن انسانی می خواهد بسازد و می خواهد به او هدف و آرمان دهد.هدف و آرمانی که فقط خداست و بس و هر چیز دیگر جنبه مقدمی دارد نه جنبه اصالت و استقلال و هدف اصلی.(نشریه اسوه، شماره 68، ص 4)
ج- علامه طباطبائی ره: ایشان، در باب غرض خلقت آدمی سخنان فراوان و متنوّعی بیان فرموده اند:
1-نقطه نهایى هدف از خلقت انسانها ، همان تشریع دین ، و به دنبالش تطهیر الهى است. … تنها راه رسیدن انسانها به این هدف این است که نفس انسان را به انسان بشناسانند، و به این منظور او را در ناحیه علم و عمل تربیت کنند. … (ر.ک: ترجمه المیزان، ج3، ص: 89)
2-غرض اصلی از خلقت انسان عبادت ( رسیدن به مقام عبودیّت ) است. امّا برای رسیدن به این مرتبه ، اهداف میانی دیگری نیز وجود دارند مثل امتحان. یعنی خدا انسان را خلق نموده تا او را امتحان نماید. … امتحان غرض اصلی نیست بلکه برای این است که انسانها استعدادهای خود را بروز دهند و خوب و بد از همدیگر شناخته شوند.(ر.ک: ترجمه المیزان، ج10، ص: 225)
د- علامه جعفری ره: ازنظر استاد هدف آفرینش انسان از نظر اسلام عبارت است از «رسیدن به کمال ممکن به واسطه ی شناخت حقیقی موجود برترین و نیایش و گرایش به مقام شامخ او» (آفرینش و انسان، ص 144)
*بنامت ای ارحم الراحمین*
1. امام خمینی ره: کمال نهایی انسان که هدف از آفرینش انسان نیز جز دستیابی بدان نیست، عبارت از عروج طائر قدسی روح به عالم ملکوت و لقاء خداوند سبحان است . و مادامی که سالک، از دوستی شهوات دنیوی و زندان وحشتناک طبیعت هیولانی خارج نگشته و قلب خود را با آب زندگی از علوم روحانی تطهیر نکرده و هنوز ذره ای از انانیت در وجود او باقی مانده، شهود جمال محبوب بدون حجاب و تا مرز اطلاق برای او امکان نخواهد داشت . (شرح دعای سحر، ص 285) و رسیدن به عالم قرب جز با بدر آوردن نعلین «شهوت و غضب » و ترک هوای نفس و گسستن از غیر برای پیوستن به حضور مولا میسور نخواهد بود .(همان، ص 281)
2. استاد شهید مرتضی مطهری ره: ما هرگز در قرآن به این منطق برخورد نمی کنیم که انسان آفریده شده است هر چه بیشتر بداند و هرچه بیشتر بتواند تا این که انسان وقتی دانست و توانست؛ خلقت به هدف خود برسد.بلکه انسان آفریده شده است که خدا را پرستش کند و پرستش خدا خود هدف است.اگر انسان بداند و هرچه بیشتر بداند و بتواند و هر چه بیشتر بتواند ولی مسأله شناخت خدا که مقدمه پرستش است و عبادت خداوند در میان نباشد انسان به سوی هدف خلقت گام برنداشته است و از نظر قرآن انسان سعادتمند نیست و انبیا هم آمده اند برای این که بشر را به سعادت که غایت سعادت از نظر آنها پرستش خداوند است،برسانند.
طبعا به این معنا در منطق اسلام هدف اصلی از زندگی جز معبود،چیز دیگری نمی تواند باشد.یعنی قرآن انسانی می خواهد بسازد و می خواهد به او هدف و آرمان دهد.هدف و آرمانی که فقط خداست و بس و هر چیز دیگر جنبه مقدمی دارد نه جنبه اصالت و استقلال و هدف اصلی.(نشریه اسوه، شماره 68، ص 4)
3. علامه طباطبائی ره: ایشان، در باب غرض خلقت آدمی سخنان فراوان و متنوّعی بیان فرموده اند که در این مجال، مختصراً به چند نمونه اشاره می کنیم:
الف- خداوند متعال می فرماید:« ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ، وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ. ـــــــــــ خدا نخواسته شما را دچار حرج کند، و لیکن خواسته است تا پاکتان سازد. »( مائده : 7) خداوند متعال در این فرمایش خود اعلام کرد که نقطه نهایى هدف از خلقت انسانها ، همان تشریع دین ، و به دنبالش تطهیر الهى است. … نها راه رسیدن انسانها به این هدف این است که نفس انسان را به انسان بشناسانند، و به این منظور او را در ناحیه علم و عمل تربیت کنند. … (ر.ک: ترجمه المیزان، ج3، ص: 89)
ب- غرض اصلی از خلقت انسان عبادت ( رسیدن به مقام عبودیّت ) است. « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ . ــــــــ من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند.»(الذاریات:56) امّا برای رسیدن به این مرتبه ، اهداف میانی دیگری نیز وجود دارند مثل امتحان. یعنی خدا انسان را خلق نموده تا او را امتحان نماید. … امتحان غرض اصلی نیست بلکه برای این است که انسانها استعدادهای خود را بروز دهند و خوب و بد از همدیگر شناخته شوند ،« لِیَمیزَ اللَّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّب» ؛ و عدّه ای به مقام عبودیّت برسند که آنها هدف اصلی خلقتند.(ر.ک: ترجمه المیزان، ج10، ص: 225)
4. علامه جعفری ره: ازنظر استاد هدف آفرینش انسان از نظر اسلام عبارت است از «رسیدن به کمال ممکن به واسطه ی شناخت حقیقی موجود برترین و نیایش و گرایش به مقام شامخ او» (آفرینش و انسان، ص 144). و در جایی دیگر هدف از آفرینش را در قالب حیات معقول چنین تبیین می کند: حيات معقول در مقابل حيات طبيعي محض است. حيات طبيعي محض چيزي جز زندگي حيواني نيست. مهار اين نوع زندگي به دست غرايز است و قواي انساني نيز در استخدام غرايز است و در چنين زندگي اي بسياري از استعدادهاي انساني ناشكفته مي مانند. تنازع براي بقاء اصل حاكم بر آن است. جهل و غفلت، خودمحوري، سودجويي، ازخودبيگانگي و سستي عواطف انساني برخي از آثار زندگي طبيعي محض است. در حيات معقول انسان از من طبيعي و خودمحور به سوي من حقيقي خود حركت ميكند. آدمي با راهنمايي عقل و فطرت به سوي كمال حقيقي خود سير ميكند. فرد در پرتو آگاهي، شخصيت مستقل و اصيل مييابد و از ارزشهاي حيات خويش آگاه است و بر طبق آنها عمل مي كند. در اين زندگي استعدادهاي مثبت انساني شكوفا ميشوند. …(محمد تقي جعفري، حيات معقول، ص 37، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 8 ، ص 188.)
*بنامت ای ارحم الراحمین*
هدف و فلسفه خلقت انسان در روایات نیز مورد بررسی قرار گرفته که در این مجال، مختصرا به مواردی اشاره می کنیم:
- در حدیثى از امام موسی بن جعفر (ع) آمده که از حضرتش سؤال کردند معنى این سخن پیامبر چیست که فرموده «اعملوا فکل میسر لما خلق له؛ تا می توانید عمل کنید که همه انسانها براى هدفى که آفریده شده اند آمادگى دارند.» امام فرمود:«ان الله عز و جل خلق الجن و الانس لیعبدوه، و لم یخلقهم لیعصوه و ذلک قوله عز و جل و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون فیسر کلا لما خلق له، فویل لمن استحب العمى على الهدى؛ خداوند بزرگ جن و انس را براى این آفریده که او را عبادت و اطاعت کنند، براى این نیافریده است که نافرمانیش نمایند، و این همان است که می فرماید و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون، و چون آنها را براى اطاعت آفریده راه را براى رسیدن به این هدف براى آنان آسان و هموار ساخته، پس واى به حال کسانى که چشم بر هم گذارند و نابینایى را بر هدایت ترجیح دهند.» (توحید صدوق/ بنقل المیزان، جلد 18، صفحه 423)
- در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) می خوانیم که امام حسین (ع) در برابر اصحابش آمد و چنین فرمود: «ان الله عز و جل ما خلق العباد الا لیعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه؛ خداوند بزرگ بندگان را نیافریده مگر به خاطر این که او را بشناسند، هنگامى که او را بشناسند عبادتش می کنند، و هنگامى که بندگى او کنند از بندگى غیر او بى نیاز می شوند.» (علل الشرایع/صدوق/ طبق همان مدرک)
سؤالی که در حاشیه این بحث، مطرح می شود این است که اگر خداوند بندگان را براى عبودیت آفریده است پس چرا گروهى راه کفر را پیش می گیرند؟ آیا ممکن است اراده خداوند از هدفش تخلف پذیرد؟ کسانى که این ایراد را می کنند در حقیقت اراده تکوینى و تشریعى را با هم اشتباه کرده اند زیرا هدف عبادت اجبارى نبوده، بلکه عبادت و بندگى توأم با اراده و اختیار است، و در چنین زمینه اى هدف به صورت آماده کردن زمینه ها تجلى می کند، فى المثل هنگامى که گفته می شود من این مسجد را براى نماز خواندن مردم درست کرده ام، مفهومش این است آن را آماده براى این کار ساخته ام نه اینکه مردم را به اجبار به نماز وادارم. به این ترتیب خداوند این انسان را آماده براى اطاعت و بندگى ساخته و هر گونه وسیله را اعم از عقل و عواطف و قواى مختلف را از درون و پیامبران و کتب آسمانى و برنامه هاى تشریعى را از برون براى آنها فراهم نموده است. مسلم است این معنى در مؤمن و کافر یکسان است هر چند مؤمن از امکانات خود بهره بردارى نموده و کافر ننموده است.
- به همین دلیل در حدیثى از امام صادق (ع ) می خوانیم که وقتى از تفسیر این آیه (و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون) از آن حضرت سؤال کردند، فرمود: «خلقهم للعبادة؛ آنها را براى عبودیت آفریده است.» راوى می گوید: سؤال کردم: خاصة ام عامة؟؛ آیا گروه خاصى منظور است یا همه مردم؟» امام فرمود: عامة همه مردم. (بحارالانوار، جلد 5 ، صفحه 314 ، حدیث 7)
- و در حدیث دیگرى از همان امام (ع) نقل شده که وقتى از تفسیر این آیه سؤال کردند فرمود:«خلقهم لیأمرهم بالعبادة؛ آنها را آفرید تا دستور عبادت به آنها دهد.» (همان مدرک حدیث 5) اشاره به اینکه هدف اجبار به عبادت و بندگى نبوده بلکه زمینه سازى براى آن بوده است، و این در حق عموم مردم صادق می باشد. البته اسلام در همه جا روى “کیفیت” عمل تکیه می کند نه روى کثرت و کمیت عمل.
- در حدیثى دیگر در همین زمینه از امام صادق (ع) چنین نقل شده: لیس یعنی «اکثر عملا و لکن اصوبکم عملا، و انما الاصابة خشیة الله، و النیة الصادقة، ثم قال الإبقاء على العمل حتى یخلص اشد من العمل، و العمل الخالص، الذى لا ترید ان یحمدک علیه احد الا الله عز و جل؛ خداوند کثرت عمل را نمی خواهد بلکه درستى عمل را می خواهد، و درستى عمل به آن است که با خدا ترسى و نیت پاک توأم باشد، سپس فرمود: نگهدارى عمل از آلودگى به ریا و نیات نادرست مشکلتر از خود عمل است و عمل خالص عملى است که نخواهى هیچکس جز خدا تو را به خاطر آن ستایش کند. (تفسیر برهان، جلد 2 ، صفحه 207).
بنامت یا ارحم الراحمین*
اجمالا نظر کلی دین و قاطبه علما و متکلمان را در این باب تقدیم می کنیم:
اولاً: هدف حيات طبيعي انسان، در مكتب دين، آماده شدن به جهت ورود به حيات حقيقي و ابدي است كه از همين زندگي مادي شروع ميگردد. از منظر اسلام، حيات و زندگي داراي دو جلوه اساسي است:
الف) جلوه پوچ زندگاني ؛ ب) جلوه حقيقي حيات
الف- جلوه پوچ حيات و زندگاني عبارت است از اينكه انسان، حيات خود را جز خواب و خور و لذت جويي نبيند و به چيزي غير از مظاهر دنيوي توجهي ننمايد. قرآن كريم اينگونه نگرش به حيات و زندگي را مورد سرزنش و ملامت قرار داده است، آنجا كه ميفرمايد: { وما الحياة الدنيا إلا متاع الغرور}؛(1) «و زندگي دنيا، چيزي جز سرمايه فريب نيست.» و نيز ميفرمايد: { اعلموا أنما الحياة الدنيا لعب ولهو وزينة وتفاخر بينكم وتكاثر في الأموال والأولاد}؛ (2) بدانيد زندگي دنيا تنها بازي و سرگرمي و تجمل پرستي و فخرفروشي در ميان شما و افزونطلبي در اموال و فرزندان است.»
ب- جلوه حقيقي حيات و زندگي آن است كه انسان به هدف واقعي خويش بينديشد و به حيات از افقي بالاتر از لذتجويي و بيبند وباري بنگرد و هدف را قرب به خداوند و لقا و فنا در ذات او بداند. قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: { وما الحياة الدنيا إلا لعب ولهو و للدار الآخرة خير للذين يتقون أفلا تعقلون}؛(3) «زندگي دنيا، چيزي جز بازي و سرگرمي نيست. و سراي آخرت براي آنان كه پرهيزكارند، بهتر است، آيا نميانديشيد؟!» و نيز ميفرمايد: { بل تؤثرون الحياة الدنيا والآخرة خير وأبقي}؛(4) «ولي شما زندگي دنيا را مقدم ميداريد، در حالي كه آخرت بهتر و پايدارتر است.» همچنین فرموده: { ومن أراد الآخرة وسعي لها سعيها وهو مؤمن فأولئك كان سعيهم مشكورا}؛(5) «و آن كس كه سراي آخرت را بطلبد، و براي آن سعي و كوشش كند در حالي كه ايمان داشته باشد، سعي و تلاش او (از سوي خدا) پاداش داده خواهد شد.»
مقصود از آخرت در اين آيات كه بهتر از اين دنيا معرفي شده رسيدن به عالمي ديگر است كه مظهر رحمت تام الهي است و درجه اعلاي آن همان وصول به لقاي الهي و فناي در ذات اوست .لذا خداوند متعال ميفرمايد: { فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا ولا يشرك بعبادة ربه أحدا}؛(6) «پس هر كه به لقاي پروردگارش اميد دارد، بايد كارهاي شايسته انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند.»
ثانیاً: در برخي از آيات قرآن كريم هدف (علت غائی) از خلقت جن و انس را عبادت قرار داده است. خداوند متعال ميفرمايد: { وما خلقت الجن والإنس إلا ليعبدون}؛(7) «من جن و انس را نيافريدم جز براي اينكه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند).»
البته در اين كه معناي { ليعبدون} چيست؛ اختلاف است:
الف) ابن عباس آن را به معناي «ليعرفون» معنا كرده است؛ زيرا معرفت مقدم بر عبادت است.
ب) محتمل است كه { ليعبدون} به معناي رسيدن به عبوديت مطلقه و اذعان و اعتقاد به آن باشد، كه مطابق حديثي از امام صادقعليه السلام در «مصباح الشريعة» كنه آن ربوبيت است. و اين حالت همان حالت مقام فناي در ذات و لقاي الهي است، و با اهداف ديگر كه در قرآن به آن اشاره شده، مرادف بوده و سازگاري دارد.
ج) و نيز احتمال دارد كه مراد از (لیعبدون) همين عبادات روزمره؛ از قبيل نماز و روزه و … باشد كه با اين احتمال اعمال عبادي مقدمه براي رسيدن به «ذكر» يعني ياد خداست. چنانکه خداوند متعال ميفرمايد: { أقم الصلاة لذكري}؛(8) «نماز را براي ياد من به پا دار.»
بی شک، «ذكر» هدف غايي خلقت انسان نیست زیرا «ذكر» و يادآوري خداوند متعال، براي رسيدن به «يقين» است. چنانکه ميفرمايد: { واعبد ربك حتي يأتيك اليقين}؛(9) «و پروردگارت را عبادت كن تا يقين [مرگ] تو فرا رسد.» همچنین يقين نیز، هدف نهايي خلقت انسان نیست؛ زیرا در مرتبه يقين نیز، هنوز نفي دوئيت و تعدد نشده است، لذا انسان نميتواند به وحدت برسد، و لذا هنوز انسان به غايت نهايي از هدف نرسيده است، كه همان «لقا» الهي است، آنجا كه خداوند متعال ميفرمايد: { فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا ولا يشرك بعبادة ربه أحدا}؛(10) «پس هركه به لقاي پروردگارش اميد دارد، بايد كارهاي شايسته انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند.»
نتیجه ای که از بحث پیش رو حاصل می شود اینکه مسلماً هدف نهایی از خلقت انسان، رسیدن به کمال حقیقی و مقام قرب و لقاء حضرت باریتعالی است.
روایات، نیز عموماً از همین زاویه به هدف خلقت انسان نگریسته اند که ان شاء الله در پست های بعدی به مواردی از آنها اشاره خواهیم نمود.
پاورقی______________________________________ ____________
1. سوره آل عمران، آيه 185.
2. سوره حديد، آيه 20.
3. سوره انعام، آيه 32.
4. سوره اعلي، آيه 16.
5. سوره اسراء، آيه 19.
6. سوره كهف، آيه 110.
7. سوره ذاريات، آيه 56.
8. سوره طه، آيه 14.
9. سوره حجر، آيه 99.
10. سوره كهف، آيه 110.
بنامت یا ارحم الراحمین*
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ
هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریة آن ها را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم ؟ گفتند : آری گواهی می دهیم تا مبادا روز قیامت بگویید از این امر غافل بودیم
سوالی که یک انسان عاقل بالغ همیشه در خلوت از خودش می پرسد این باشد که از کجا امده است ؟ امدنش بهر چه بود ؟ به کجا هست ؟ و فردا به کجا خواهد رفت حضرت امیر المومنین علیه السلام هم فرمودند : خدا رحمت کند کسی که بداند از کجا امده است و در کجاست و فردا عازم کدام دیار است
لذا در صدد شدیم عوالم هفت گانه ای را که انسان می پیماید تا به سرانجام کار برسد بیان کنیم و هر یک از این عوالم هفتگانه را بشناسیم تا ببینیم ما هم اکنون در کجای ماجرا هستیم … تمام ان چه ما در سراسر زندگی از تولد تا به مرگ می بینیم ایاتی است که به ما می فهماند که انسان بیهوده خلق نگشته است … حقیقت وجودی انسان روح اوست که هیچ گاه نابود نمی شود بلکه از عالمی به عالم دیگر منتقل می شود ولی جسم و سایر مرکب های دیگر از بین رفتنی است …. روح انسان در عالم ذر افریده شد و پس از ابراز ایمان به خدای یکتا عازم عوالم جاری شد تا ایمانش را به خدای یکتا اثبات کند …. قلب این هفت عالم همین عالم مادی ( دنیا ) است که ایمان در این وادی اثبات می شود … لذا نباید فرصت ها را از دست داد تا فردا که قافله سالار ما را ندای مرگ داد با توشه خالی عازم دیار ابدی نشویم.
ما هفت عالم هستی که انسان در طی ان هست را به اختصار ذکر می کنیم
عالم ذر = همان که روح ادمی در ان افریده شده و مبدا شروع زندگی اوست
عالم صلب پدر = عالمی که وجود جسمانی انسان در ان پدید می اید
عالم رحم مادر = عالمی که جسم انسان در ان به وجود می اید یا عالم ترزیق روح
عالم دنیا = عالمی که محل اثبات ایمان به سوی خداست و محل ازمایشات الهی
عالم برزخ = عالمی میان دنیا تا قیامت تا همگان از دنیا خارج شوند
عالم قیامت = عالم حساب و عالمی که ادمی هر ان چه کرده را می بیند
عالم خلد = وقتی حساب و کتاب همگان تمام شد جایگاه ابدی که برای افراد مشخص میشود همان عالم جاودانه شدن ایشان هست که برای ابد در ان انس میگیرند مگر خداوند ان ها را خارج کند … ایات اخر سوره الزمر به عالم نهایی _ خلد _ اشاره کرده است.
در باره عوالم وجود با رویکرد یاد شده در گفته حکما چیزی نیامده ولی در این باب بیان ذیل مفید است :
قبل از بررسي عوالم لازم است كه توضيحي در مورد «عالم» بدهيم و روشن كنيم كه فلاسفه و حكماء مرادشان از واژه «عالم» چيست؟ در اصطلاحات فلسفي كلمة «عالم» به آن موجود يا موجوداتي اطلاق مي شود كه از نظر مراتب كلي وجود، درجة خاصي را اشغال كرده باشند، بطوري كه محيط و مسلط بر تمام مادون خود و محاط در مافوق خود هستند؛ طبق اين اصطلاح، تمام اجسام و جسمانيات با اينكه اجناس و انواع متعددي هستند يك «عالم» بشمار مي روند يعني تمام موجودات طبيعت، در «عرض» يكديگر هستند نه در طول يكديگر؛ زيرا هيچ كدام احاطة وجودي بر انواع و اجناس ديگر ندارند. پس مقصود ما از عالم، موجود يا گروه موجوداتي است كه در مجموع هستي، مرتبه اي خاص را اشغال كرده و در عرض هم مي باشند.(1)
فلاسفه، حكما و عرفا معتقدند كه هستي و عالم، طبقات و مراتب چهار گانه اي دارد كه عبارتند از عالم ناسوت، عالم ملكوت، عالم جبروت و عالم لاهوت؛ البته سه عالم ابتدائي مربوط به جهان آفرينش هستند و آخري، مربوط به عالم آفريدگار است.
امّا در توضيح اين عوالم چهارگانه مي گوئيم:
1- عالم ناسوت: مراد از اين عالم، همان عالم طبيعت و شهادت و مُلك است يعني جهان جسماني و اجسام و ماده و ماديات كه در آن حركت و زمان و مكان نقش دارد.به عبارت دیگر عالم طبیعت و محسوسات یا عالم دنیا.
2- عالم ملكوت: مراد، همان، عالم غيب و عالم نفس و عالم مجردات است كه به آن عالم مثال و عالم برزخ هم اطلاق مي گردد و آن مرتبه و نشئه اي است برتر از عالم طبيعت كه داراي صور و ابعاد است. امّا فاقد حركت و زمان و تغيير است. اين عالم خود بر دو قسم است يكي «ملكوت اعلي» كه عالم مجردات محضه است. مانند عالم ملائكه و ديگري «ملكوت اسفل» است كه عالم صور مقداري است.مانند وجود انسان ها در برزخ و قبر.خلاصه آنكه عالم مثال یا ملکوت، عالمی برتر از طبیعت که دارای صور و ابعاد است. اما فاقد حرکت و زمان و تغییر می باشد.
3- عالم جبروت: مراد، همان عالم عقل و عالم معناست كه از صور و ابعاد و اشباح مبرّاست و فوق عالم ملكوت است.
در اثبات عالم جبروت و عقل گفته شده كه برخي فلاسفه معتقدند: از آنجا كه عالم الوهيت و ذات واجب الوجود داراي بساطت محضه است و نمي تواند مستقيما و بلاواسطه به وجود آورنده و مدبر و محيط بر عالم طبيعت و عالم ملكوت شود. لذا قائل به «صادر اول» شده اند كه بدون واسطه و مستقيماً، ذات اقدس خداوند به او افاضة وجود كرده است و مدعي شده اند كه صادر اول، بايد كاملترين و بسيط ترين ممكنات باشد كه به ساير موجودات مادون خود، افاضة وجود كند، چنين موجودي جز اينكه مجرد از ماده و زمان و مكان باشد، نمي تواند باشد. اين چنين موجودي را به حسب اصطلاح «عقل» مي نامند.
4-عالم لاهوت: مراد همان عالم الوهيت و عالم ربوبي است. يعني ذات مقدس واجب الوجود كه مستجمع جميع صفات كماليه است. البته در آن مرتبه از وجود، آنچه هست يك وجود اطلاقي است و بس. ذات پروردگار به تنهايي عالمي است و عظيم ترين عوالم است، زيرا ذات حق، محيط بر همة عوالم مادون است و ذره اي وجود از احاطة قيومي او خارج نمي باشد.
#فلسفه #منطق # انسان
بنامت یا ارحم الراحمین*
ما قبل از این عالم عوالمی رو گذارانده ا یم به حسب ظاهر
1-ارواح
2-طینت
3-اشباح
4-اظله
5-ذر
و…………………
6-اصلاب وارحام
تقدم 5عالم اول و………… (غیر از اصلاب وارحام )
1- تقدم زمانی است ؟
2- رتبی است ؟
3- احاطه است ؟
4-هر سه ؟
———————————
بر اساس معارف دينى، تركيب انسان از روح و بدن، امرى مسلّم و پذيرفته شده است. تركيب ميان آن دو، تركيب صناعى و انضمامى است؛ يعنى به گونه اى نيست كه نتوان بين آنها جدايى انداخت و هر كدام بدون ديگرى، بقا و ثبات نداشته باشند. هم روح بدون بدن مىتواند پايدارى و ثبات داشته باشد و هم بدن بدون روح. همچنين هيچ كدام از آن دو، در حدوث خود به همديگر نياز ندارند؛ يعنى نه بدن از روح و به واسطه روح ايجاد شده است و نه روح به واسطه بدن و از بدن؛ بلكه روح و بدن دو موجود جداگانه اند كه خداوند متعال به تقدير علمى دقيق خويش، تا مدّتى ميان آن دو، رابطه حقيقى برقرار كرده و آن دو را در افعال و كردار و تكامل، به همديگر نيازمند ساخته است و هر گاه بخواهد، آن دو را از هم جدا مىكند.
به اتّفاق همه علماى مسلمان، اين جدايى در برزخ ـ كه فاصله زمانى از هنگام مرگ تا قيامت و بعث بدن است ـ تحقّق مىيابد. بنابر اين ارواح انسانها در برزخ، همچون زمان قبل از تركيب با بدن، جدا و مستقلّ از بدنهاى خويش خواهند بود تا اينكه خداوند متعال، دوباره بدنها را گرد آورد و روح هر كدام را به آنها باز گرداند. در خصوص خلقت ارواح پيش از ابدان و وجود عالم ارواح مستقل از ابدان، روايات فراوانى از امامان اهل بيت عليهم السلام رسيده است كه به نظر برخى از حديث شناسان و عالمان دينى تواتر مضمونى دارند و گاه ادّعاى تواتر لفظى نيز شده است.
خلقت ارواح قبل از اجساد به دو هزار سال
۱) پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله وسلم مى فرمايد:
خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَامٍ، ثُمَّ أَسْكَنَهَا الْهَوَاءَ، فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ثَمَّ، ائْتَلَفَ هَاهُنَا؛ وَ مَا تَنَاكَرَ ثَمَّ، اخْتَلَفَ هَاهُنَا. (۱۷: ص ۳۹۶؛ ۲۱:ج۶۱، ص ۴۱) خداوند ارواح را دو هزار سال پيش از بدنها آفريد. سپس آنها را در هوا جاى داد. ارواحى كه در آنجا با هم ائتلاف داشتند، در اين دنيا نيز ائتلاف دارند. و آنان كه آنجا با هم اختلاف داشتند، اينجا نيز اختلاف دارند.
۲) امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
أَنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى أَمِيرِ المُؤمِنِينَ عليه السلام وَ هُوَ مَعَ أَصْحَابِهِ، فَسَلَّمَ عَلَيْهِ. ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَنَا وَ اللَّهِ أُحِبُّكَ وَ أَتَوَلَّاكَ. فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ المُؤمِنِينَ عليه السلام : كَذَبْتَ. قَالَ: بَلَى وَ اللَّهِ، إِنِّي أُحِبُّكَ وَ أَتَوَلَّاكَ. فَكَرَّرَ ثَلَاثاً. فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ المُؤمِنِينَ عليه السلام : كَذَبْتَ، مَا أَنْتَ كَمَا قُلْتَ. إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَيْ عَامٍ، ثُمَّ عَرَضَ عَلَيْنَا الُْمحِبَّ لَنَا؛ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ رُوحَكَ فِيمَنْ عُرِضَ. فَأَيْنَ كُنْتَ؟ فَسَكَتَ الرَّجُلُ عِنْدَ ذَلِكَ وَ لَمْ يُرَاجِعْهُ. (۱۸:ج۱، ص۴۳۸؛ ۲۱: ج ۶۱، ص ۱۳۸) مردى بر اميرالمومنين عليه السلام وارد شد؛ در حالى كه آن حضرت با ياران خود بود. پس به آن حضرت سلام كرد و سه بار گفت: سوگند به خدا، تو را دوست مىدارم و موالى توام. اميرالمومنين عليه السلام به او فرمود: دروغ مىگويى. تو آن چنان نيستى كه مىگويى. خداوند ارواح را دو هزار سال پيش از بدنها آفريد و دوستان ما را به ما عرضه داشت. سوگند به خدا، من روح تو را در ميان ارواح دوستانم كه به ما عرضه شدهاند نديده ام. پس تو كجا بودى؟ آن مرد ساكت شد و ديگر مراجعه نكرد.
۳) امام صادق عليه السلام فرمود:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ بِأَلْفَيْ عَامٍ، فَجَعَلَ أَعْلَاهَا وَ أَشْرَفَهَا أَرْوَاحَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُمْ عليهم السلام فَعَرَضَهَا عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ، فَغَشِيَهَا نُورُهُم. (۲۱: ج۶۱، ص۱۳۶) خداوند تبارك و تعالى ارواح را دو هزار سال قبل از بدنها آفريد. بالاترين و شريفترين آنها را ارواح محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين و امامان بعد از آنها عليهم السلام قرار داد و آنها را بر آسمانها و زمين و كوه ها عرضه داشت؛ پس نور آنان همه جا را فرا گرفت.
۴) امير المؤمنين عليه السلام مى فرمايد:
خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَيْ عَامٍ. فَلَمّا رَكَّبَ الأَرواحَ في أبدانِها كَتَبَ بَيْنَ أَعْيُنِهِم ۱ مُؤْمِنٌ أَوْ كَافِرٌ. ثُمَّ أَنْزَلَ بِذَلِكَ قُرْآناً عَلَى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وسلم «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ» (حجر (۱۵) / ۷۵) فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وسلم مِنَ المُتَوَسِّمِينَ، وَ أَنَا بَعْدَهُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّيَّتِي مِنْهُمْ. (۲: ج۱ ص۲۰۷؛ ۱۲: ۳۷۵ و ۳۷۷؛ ۲۲: ۳۰۲) …ارواح را دو هزار سال قبل از بدنها آفريد. آن گاه در پيشانى آنها مؤمن و كافر بودنشان را نوشت. سپس در قرآن هم همين را براى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم نازل كرد و فرمود: «همانا در اين امر، آياتى براى فراستمندان است». پس رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم از فراستمندان است و من بعد از او. و امامان از ذريّه من، همه از فراستمندان اند.
۵) امام باقر عليه السلام مىفرمايد:
خَلَقَ اللَّهُ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا قَبْلَ أَبْدَانِهِمْ بِأَلْفَيْ عَامٍ وَ عَرَضَهُمْ عَلَيْهِ وَ عَرَّفَهُمْ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وسلموَ عَرَّفَهُمْ عَلِيّاً عليه السلام … (۳: ج۱، ص۱۳۵؛ ۴: ص۱۶۶ و ۱۷۲؛ ۱۲: ص۱۰۹؛ ۱۸: ج۱، ص۴۳۸؛ ۲۱: ج۲۶، ص۱۲۱) خداوند ارواح شيعيان را دو هزار سال پيش از بدنهاشان آفريد. آنها را بر پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمعرضه داشت و پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم را به آنها شناساند و على عليه السلام را هم به آنها شناساند.
۶) رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم مى فرمايد:
إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ الْأَرواحَ قَبلَ الأَجسادِ بأَلفَي عامٍ وَ عَلَّقَها بِالعَرشِ وَ أَمَرَها بِالتَّسليمِ عَلَيَّ وَ الطّاعَةِ لي. وَ كانَ أَوَّلَ مَن سَلَّمَ عَلَيَّ و أَطاعَني مِنَ الرِّجالِ رُوحُ عَليِّ بْنِ أَبي طالِب عليه السلام . (۲۱: ج۴۰، ص۴۱؛ ۲۳: ص۱۱۴) خداى عزوجل ارواح را دو هزار سال پيش از بدنها آفريد و آنها را به عرش آويخت. آنها را به سلام گفتن بر من و اطاعت از من امر كرد. نخستين كسى از مردان كه سلام گفت و از من اطاعت كرد، روح على بن ابيطالب عليه السلام بود.
7) امام صادق عليه السلام خطاب به مفضّل فرمود:
يَا مُفَضَّلُ! أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وسلموَ هُوَ رُوحٌ إِلَى الْأَنْبِيَاءِ عليهم السلام وَ هُمْ أَرْوَاحٌ قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَلْفَيْ عَامٍ؟ قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: أَ مَا عَلِمْتَ أنَّهُ دَعَاهُمْ إِلَى تَوْحِيدِ اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ أَمْرِهِ وَ وَعَدَهُمُ الْجَنَّةَ عَلَى ذَلِكَ وَ أَوْعَدَ مَنْ خَالَفَ مَا أَجَابُوا إِلَيْهِ وَ أَنْكَرَهُ النَّارَ؟ فَقُلْتُ: بَلَى. (۹: ج۱، ص۱۶۱؛ ۲۱: ج۱۵، ص۱۴) اى مفضّل! آيا نمىدانى كه خداوند متعال پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلمرا ـ در حالى كه روح بود ـ به سوى پيامبران عليهم السلام برانگيخت؛ در حالى كه آنها روح بودند و اين، دو هزار سال پيش از خلقت آفريدگان بود؟
گفتم: آرى، مىدانم.
فرمود: آيا نمىدانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمآنها را به توحيد خدا و اطاعت از او و پيروى از امرش فراخواند و در مقابل اين امر، به آنها وعده بهشت داد و كسانى را كه آنچه آنان پذيرفتند، پاسخ مثبت نگويند و انكار كنند، با آتش دوزخ تهديد كرد؟
گفتم: آرى، مىدانم.
در اين حديث شريف، سخن از ارواح پيامبران است؛ امّا در ذيل روايت، سخن از توعيد و تهديد به آتش و انكار و عدم اجابت به ميان آمده است؛ در حالى كه اين امور درباره پيامبران عليهم السلام وجود ندارد. پس مىتوان اين روايت را مانند روايات ديگر، گزارشى از عالم ارواح دانست؛ امّا به جهاتى، سخن از ارواح ديگر خلايق غير از پيامبران عليهم السلام به ميان نيامده است.
شاهد بر اين مطلب، روايتى است كه در تفسير آيه «ما كانُوا لِـيُـؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ» (اعراف (۷) / ۱۰۲) از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل شده است:
إنَّ اللَّهَ الْخَلْقَ وَ هِيَ أَظِلَّةٌ، فَأَرْسَلَ رَسُولَهُ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله وسلمفَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَذَّبَهُ؛ ثُمَّ بَعَثَهُ فِي الْخَلْقِ الآْخَرِ. فَآمَنَ بِهِ مَنْ كَانَ آمَنَ بِهِ فِي الْأَظِلَّةِ وَ جَحَدَهُ مَنْ جَحَدَ بِهِ يَوْمَئِذٍ. فَقَالَ: «فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ» . (۱۵: ج۲، ص۱۲۶؛ ۲۱: ج۵، ص۲۵۹) خداوند خلق را آفريد؛ در حالى كه آنها روح بودند. پس رسول خود محمّد صلى الله عليه و آله وسلمرا بر آنان ارسال كرد؛ برخى از آنها به او ايمان آوردند و برخى ديگر تكذيبش كردند. آن گاه او را در همان خلق در عالمى ديگر برانگيخت. آنان كه در عالم «اظلّه» ايمان آورده بودند، در اينجا نيز به او ايمان آوردند و آنان كه در آنجا انكار كرده بودند، اينجا هم انكار كردند. خداوند متعال در اين باره فرمود: «چنين نبودند كه ايمان آورند به آنچه پيش از اين تكذيبش كرده بودند».
اين حديث شريف، از ارسال پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بر خلق در عالم ارواح به طور عام، سخن مى گويد؛ ولى در حديث پيش سخن از مبعوث شدن پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بر ارواح پيامبران بود. بعيد به نظر مىآيد كه ارواح پيامبران عليهم السلام غير از عالم ارواح، در عالم
ديگرى مورد اين بعثت واقع شده باشند و چنان كه گفتيم، ذيل حديث هم شاهدى بر مطلب ياد شده است.
در اينجا براى رعايت اختصار، از نقل ساير روايات اين باب چشم مىپوشيم و دانشوران ارجمند را به كتاب شريف بحارالانوار ارجاع مىدهيم. (نك: ۲۱: ج۴، ص۲۸۹؛ ج۵، ص۲۵۰؛ ج۸، ص۳۰۸؛ ج۲۴، ص۱۲۹؛ ج۲۶، ص۱۱۸ و ۱۱۹ و ۱۲۰ و ۱۲۱؛ ج۴۰، ص۴۱ و ۲۲۱؛ ج۴۲، ص۱۹۶؛ ج۹۱، ص۴۱ و ۱۴۹ـ۱۳۱، باب آخر «في خلق الأرواح قبل الأجساد»)
تواتر روايات اين باب
۱) مرحوم شيخ عبدالنبى عراقى در كتاب «روح ايمان» روايات اين باب را متواتر لفظى مىداند و مىنويسد: «اين طايفه، در بين اخبار، تواتر لفظى دارد». (۱۴: ۱۸۶)
ايشان در اين باب ۲۶ حديث ذكر كرده كه تعدادى از آنها تكرارى است. در مقابل، تعدادى از رواياتى كه در اين گفتار، از بحارالانوار آورديم، نقل نكرده است.
2) علّامه مجلسى روايات اين باب را قريب به تواتر مىشمارد و مىنويسد:
اعلم أنّ ما تقدّم من الأخبار المعتبرة في هذا الباب و ما أسلفناه في أبواب بدء خلق الرسول صلى الله عليه و آله وسلمو الأئمّة عليهم السلام و هي قريبة من التواتر، دلّت على تقادم خلق الأرواح على الأجساد. (۲۱: ج۶۱، ص۱۴۱)
بدان كه اخبار معتبرى كه در اين باب ذكر شد و رواياتى كه ما در باب بدء خلق رسول صلى الله عليه و آله وسلمو ائمّه عليهم السلام ذكر كرديم و نزديك به تواتر است، همه به تقدّم خلقت ارواح بر اجساد دلالت دارند.
ايشان در جاى ديگر، اعتراض شيخ مفيد به مرحوم صدوق را به خاطر اعتقاد به تقدّم ارواح بر ابدان، پاسخ مىگويد. در ضمن آن، روايات اين باب را مستفيض شمرده، مىنويسد:
فسيأتي في كتاب السماء و العالم أخبار مستفيضة في ذلك؛ و لا استبعاد فيه و لم يقم برهان تامّ على نفيه. (۲۱: ج۶، ص۲۵۵)
در «كتاب السماء والعالم» اخبار مستفيض در اين باره خواهد آمد و تقدّم ارواح بر ابدان هيچ بعدى ندارد و نيز برهان تامّى بر نفى آن اقامه نشده است.
۳) مرحوم صدرالدين شيرازى هم ـ با وجود اينكه معتقد به عدم تقدّم خلقت ارواح بر ابدان است ـ خلقت ارواح قبل از ابدان را از ضروريّات مذهب اماميّه دانسته است. او مىنويسد:
للنفس الآدميّة كينونة على البدن… والروايات في هذا الباب من طريق أصحابنا لاتحصى كثرة حتّى أنّ كينونة الأرواح قبل الأجساد كانت من ضروريّات مذهب الإماميّة رضوان الله عليهم. (۶: ص۲۳)
روح آدمى را وجودى سابق بر بدن هست…. و روايات از طريق اصحاب ما در اين باب، چندان زياد است كه قابل شمارش نيست؛ تا آنجا كه وجود ارواح پيش از اجساد، از ضروريّات مذهب اماميّه رضوان اللّه عليهم است.
نكات استفاده شده از اين گروه احاديث
۱) مهمترين نكته اى كه در تمام اين روايات مورد تصريح قرار گرفته، خلقت ارواح پيش از ابدان است به دو هزار سال؛ امّا معيّن نشده است كه مراد از دو هزار سال آيا همان سال متعارف در اين دنياست يا نه؟
۲) ارواح در اين مدّت تا خلقت ابدان و تركيب آنها با ابدان در هوا مسكن كرده بودند و در حديثى، از متعلّق شدن آنها به عرش، سخن به ميان آمده است.
۳) ارواح در آن زمان با همديگر ائتلاف و اختلاف داشتند؛ يعنى در ميان ارواح، گروهبندى وجود داشته است. هر گروهى با هم ائتلاف و با گروه ديگر اختلاف داشتهاند. به تعبير برخى روايات، برخى از ارواح با همديگر آشنايى و انس و محبّت داشتند و برخى ديگر تناكر و نفرت و دورى.
۴) ظاهراً گروه بندى و ائتلاف و اختلاف و انس و نفرت ميان ارواح، به جهت ايمان و عدم ايمان بوده است.
ـ۵) در آنجا شيعيان، از غير شيعيان ممتاز بودند و ائمّه عليهم السلام آنها را به طور كامل مىشناختند.
۶) ارواح شيعيان بر امامان عليهم السلام عرضه شده بودند.
۷) حبّ و بغضهايى كه اشخاص در دنيا نسبت به امامان عليهم السلام دارند، به عالم ارواح هم مسبوق بوده است.
۸) ارواح داراى درجات بودند. بالاترين ارواح روحهاى پيامبر اكرم و امامان اهل بيت عليهم السلام و پيامبران ديگر بوده است و بعد به ترتيب، ديگر درجات ايمانى قرار داشتند.
۹) پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلمدر عالم ارواح، بر تمام ارواح ـ به خصوص ارواح پيامبران عليهم السلام ـ مبعوث شده و همه آنها را به توحيد و اطاعت و پيروى از خود دعوت كرده است و نخستين اجابت كننده اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است.
۱۰) در عالم ارواح، پيامبر صلى الله عليه و آله وسلمو اميرالمؤمنين عليه السلام به همه، مخصوصاً شيعيان معرّفى شدهاند.
۱۱) در عالم ارواح، تكليف ايمان و كفر و تصديق و انكار، وجود داشته است.
۱۲) مؤمنان در دنيا، در آنجا هم مؤمن بودند و كفّار در اينجا، در آنجا هم كافر بودهاند. البتّه اين امر ـ بنابر صريح برخى روايات در ابواب ديگر ـ در مورد كفّار قابل تغيير است. پس ممكن است برخى از مؤمنان در اينجا، در آنجاكافر بوده باشند؛ ولى عكس اين امر اتّفاق نخواهد افتاد.
۱۳) رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلمو امامان اهل بيت عليهم السلام از جمله «متوسّمين» هستند؛ يعنى با فراستى كه خداى تعالى به ايشان عطا فرموده است، از سابقه انسانها در عالم ارواح، اطّلاع و آگاهى دارند.
۱۴) ظاهر همه اين روايات، آن است كه همه ارواح در آن عالم، مستقلّ و بدون هيچ گونه تعلّقى به هيچ بدنى، زندگى مىكردند.
۱۵) امتياز ارواح از همديگر، در آنجا، به صورت نوعى نبوده است؛ بلكه روح هر شخصى نسبت به ارواح همه اشخاص ديگر، امتيازى خاصّ داشته كه هيچ كدام از آنها، از آن امتياز برخوردار نبودند.
16) با توجه به صریح روایات تقدم این عوالم بر وجود خاکی انسان تقدم زمانی است.
نکته مهم: البته باید توجه کرد در مساله اقوال مخالفی هم هست که به علت روایی بودن بحث آنها را ذکر نکردیم مخصوصا قول فلاسفه و عرفا در بحث و همچنین قول برخی از مفسرین مانند آیه الله جوادی که این آیات و روایات را تاویل می برند.
*برگرفته از مقاله"انسان در عالم اظلّه و ارواح: آيات و احاديث"محمد بیابانی*