«تأملاتی در مسأله اتحاد عقل و عاقل و معقول 5تأملاتی در مسأله اتحاد عقل و عاقل و معقول 7»
2ام دی 1397

تأملاتی در مسأله اتحاد عقل و عاقل و معقول 6

1336 کلمات   موضوعات: آموزشی, فلسفه

نقد و بررسى ادله شیخ الرئیس بر ابطال اتحاد

صدر المتالهین در کتاب شریف اسفار پس از نقل عبارات شیخ الرئیس به نقد آن مى‏پردازد. و در مقدمه آن، دو مطلب را یاد آور مى‏شود:

1- مطلب اول آن است که در هر چیزى، وجود، اصل در موجودیت است، و مبدا و منشا تشخص و ماهیت آن شى‏ء مى‏باشد. و وجود حقیقتى تشکیکى است که شدت و ضعف مى‏پذیرد، و کمال و نقص بر مى‏دارد، و در عین حال شخص همان شخص است. مثلا انسان از آغاز مرحله جنینى، بلکه نطفه‏اى خود تا آنگاه که عاقل و معقول مى‏گردد، اطوار گوناگونى بر وى عارض مى‏شود، اما در طول این مسیر یک وجود است و یک شخص. (22)

2- مطلب دوم آن است که اتحاد بر سه وجه تصور مى‏شود: عبارت صدرالمتالهین در این باره چنین است:

«اتحاد بر سه وجه متصور است، اول اینکه موجودى با موجودى متحد شود به این که دو وجودى که براى دو چیز است وجود واحد گردند. در استحالت این قسم شکى نیست چنانکه شیخ الرئیس در نفى اتحاد آن دلایلى ذکر کرده است.

وجه دوم اینکه مفهومى از مفهومات عین مفهوم دیگر که مغایر او است گردد، و یا ماهیتى از ماهیات عین ماهیت دیگر که مغایر اوست، شود به گونه‏اى که آن مفهوم با مفهوم دیگر مغایرش، به حمل ذاتى اولى، یکى شود که او او شود. و همچنین آن ماهیت‏با ماهیت دیگر مغایرش یکى شود که او او شود. و این قسم نیز شکى در استحالت آن نیست، زیرا امکان ندارد که مفهومات متغایر یکى گردند، یا بعض از آنها به حسب مفهوم بعض دیگر گردد، چه اینکه بالضرورة هر معنایى از جهت معنا، غیر معناى دیگر است، مثلا محال است که مفهوم عاقل عین مفهوم معقول گردد.

آرى، ممکن است وجودى واحد بسیط بر او صادق باشد که او عاقل است، و بر او صادق باشد که او معقول است، حتى اینکه وجود واحد باشد و معانى متغایر، نه تغایرى که کثرت جهات وجودى را ایجاب کند.

وجه سوم اینکه موجودى در استکمال وجودى که برایش واقع مى‏شود، چنان گردد که مفهوم عقلى و ماهیتى کلى بر او صدق کند پس از آنکه هیچ یک از آن مفهوم و ماهیت‏بر او صادق نبود. و این قسم مستحیل نیست، بلکه واقع است. زیرا تمام معانى معقوله که به طور متفرق در جماد و نبات و حیوان یافت مى‏شود، همه آنها به طور اجتماع در انسان واحد یافت مى‏شود.» (23)

با دقت در این کلام صدر المتالهین دانسته مى‏شود که اقسام اتحاد در واقع چهار قسم است، نه سه قسم. زیرا در وجه دوم اتحاد، مرحوم ملا صدرا در واقع دو قسم را بیان داشته است، که یکى باطل و دیگرى، صحیح است. عدم دقت در عبارات اسفار، موجب شده است، برخى از نویسندگان قسم دوم از وجه دوم را با وجه سوم اتحاد یکى بپندارند، و تفاوت میان آن دو را نادیده بگیرند. (24) خلاصه اقسام چهار گانه اتحاد، که مورد اشاره صدر المتالهین قرار گرفته است، بدین قرار است:

1- اتحاد و وجود یا دو موجود به دو وجود ممتاز.

2- اتحاد دو مفهوم یا دو ماهیت متخالف. در بطلان این دو قسم اتحاد. بحثى نیست.

3- اتحاد معانى مختلف و مفاهیم متعدد در وجود واحد به گونه‏اى که یک وجود مصداق معانى و مفاهیم گوناگون و مجمع عناوین متعدد بوده باشد.

این قسم از اتحاد جایز است و در موارد بسیارى واقع شده است، مانند اتحاد مفاهیم جماد و نبات و حیوان و سایر اجناس و فصول بعید و قریب در وجود انسان، و مانند صفات کمالیه حق تعالى که معانى و مفاهیم متفاوت‏اند، و درعین حال همه عین ذات بارى تعالى بوده و به یک وجود احدى موجود مى‏باشند.

4- در این قسم نیز موجود واحدى مصداق و مجمع معانى و مفاهیم گوناگون قرار مى‏گیرد. با این تفاوت که در قسم پیشین، موجودى به وجود واحد، بالفعل مصداق مفاهیم متعدد است، مانند موجود مفارق، که بالفعل هر چه باید باشد هست و امکان استعدادى و استکمال در آن راه ندارد، اما در این قسم، اتحاد اختصاص به موجودى دارد که به امکان استعدادى و حرکت جوهرى در اشتداد وجودى از نقص به کمال و از قوه به فعل مى‏رسد، مانند نفس متکامل انسان. ولذا مرحوم آخوند مى‏فرماید: «پس از آنکه هیچ یک از آن مفهوم و ماهیت‏بر او صادق نبود.» از لابه لاى کلمات مرحوم آخوند، به دست مى‏آید که ایشان بر این معنا تاکید دارند که وجود نفس اشتداد مى‏پذیرد، و این اشتداد بواسطه اتحاد وجودى با حقایق کلى و صور علمى حاصل مى‏شود; بدین معنا که کمال اول که انسان است و ماهیت از آن مستفاد است در همه افراد و اصناف انسان به یک معنا است، زیرا در ماهیت تشکیک صحیح نیست، ولى کمالات ثانوى که مربوط به استکمال وجودى است‏به سبب اتحاد وجود نفس با صور علوم و معارف و ملکات اعمال صالح، اشتداد و تکامل مى‏یابد. توضیح این قسم اتحاد:

دو امر در وجود، اتحاداند کاکى یابند، به این معنا که در دو امر در طول هم بوده باشند که یکى ناقص در وجود است و دیگرى صورت کمالیه آن ناقص است‏به حسب وجود. یعنى موجودى به واسطه حرکت جوهرى و استکمال وجودى در مسیر مراتب استکمالش وجود ناقص آن در مرتبه‏اى، در وجود کامل آن در مرتبه دیگر مندرج مى‏شود، چنان اندراجى که در او مندک مى‏شود، و در هر مرتبه نقصى از او رفع مى‏گردد و کمالى مى‏یابد و در هر درجه از قوه به فعل خارج مى‏گردد، و در حقیقت از نقص به سوى کمال ارتقا مى‏یابد، مانند آنکه هسته نهال مى‏گردد و نهال، درخت مى‏شود، و یا اینکه نطفه، کودک شود و کودک، جوان گردد، و یا نادان، دانا شود. پس در حقیقت از وجودى به وجود بالاتر و شریف‏تر ارتقا مى‏یابد. (25)

صدر المتالهین پس از بیان این دو مقدمه به نقد کلام شیخ مى‏پردازد و در پاسخ به دلیلى که شیخ براى ابطلال اتحاد به طور مطلق اقامه کرد، مى‏گوید:

شیخ گفت: «اگر هر یک از آن دو چیز موجود باشند، پس آنها دو چیز متمایز و جداگانه‏اى خواهند بود.» در پاسخ مى‏گوییم: این امر مسلم نیست. زیرا ممکن است مفهوم‏هایى که برحسب معنا متعددند، موجود به یک وجود باشد; مانند حیوان و ناطق دو معناى متغایرند و انفکاک آن دو از هم ممکن است، اما با این همه، در انسان جمع شده و به یک وجود موجود گشته‏اند». (26)

چنانکه ملاحظه مى‏شود، پاسخ صدر المتالهین آن است که دلیل شیخ اخص از مدعا است، تنها برخى از اقسام اتحاد را ابطال مى‏کند، نه همه اقسام آن را. اتحادى که دلیل شیخ آن را ابطال مى‏کند. قسم اول یا قسم دوم اتحاد است، نه قسم سوم و چهارم آن، و اتحادى که ما مدعى آن هستیم از قسم چهارم است.

اما درباره دلیل نخست‏شیخ (27) ،پاسخ صدرالمتالهین این است که

«وقتى جوهر عاقل الف را تعقل مى‏کند و با آن متحد مى‏گردد، نه مى‏توان گفت هستى قبل از تعقل او باطل گشته است، و نه مى‏توان گفت آن هستى بعینه و بى هیچ تغییرى باقى است، بلکه آن هستى استکمال مى‏یابد و نقصى از او بر طرف مى‏شود و اشتداد وجودى مى‏یابد، مانند کودکى که جوان مى‏شود، که از او چیزى زایل نگشته است جز نقص و کمبود و عدم‏». (28)

جالب توجه اینکه شیخ الرئیس خود در الهیات شفاء این نوع از اتحاد را پذیرفته، و بدان اذعان نموده است. (29) حاصل آنکه وقتى جوهر عاقل الف را تعقل مى‏کند، ذاتش بعینه مصداق براى یک معناى کمالى واقع مى‏شود، در حالى که پیش از تعقل الف مصداق آن معناى کمالى نبود.

صدر المتالهین در ادامه سخن خود مى‏گوید: جوهر عاقل در واقع وجودى مستمر و پیوسته اما داراى اشتداد و تجدد و تطور دارد، و در واقع فردى تدریجى الوجود والحصول است. در واقع همان سخنى که درباره امورى مانند حرارت گفته مى‏شود، درباره جوهر عاقل نیز مى‏توان گفت. حرارت وجودى مستمر و پیوسته و واحد دارد، و در عین حال، وقتى حرارت افزایش مى‏یابد، در هر لحظه نوع خاصى از آن متحقق مى‏شود، و با آنکه انواع مختلف است، همگى موجود به یک وجود مى‏باشند، و بدینسان معناى مختلف در وجود متحد مى‏گردند، یعنى همگى از یک موجود واحد انتزاع مى‏شوند، اما موجودى که تدریجى و سیال است. (30)

با تامل در این بیان، پاسخ دلیل دیگر شیخ نیز دانسته مى‏شود، و نیاز به بررسى جداگانه ندارد.

توسط ن.ع   , در 02:11:00 ب.ظ


فرم در حال بارگذاری ...