تأملاتی در مسأله اتحاد عقل و عاقل و معقول 6
نقد و بررسى ادله شیخ الرئیس بر ابطال اتحاد
صدر المتالهین در کتاب شریف اسفار پس از نقل عبارات شیخ الرئیس به نقد آن مىپردازد. و در مقدمه آن، دو مطلب را یاد آور مىشود:
1- مطلب اول آن است که در هر چیزى، وجود، اصل در موجودیت است، و مبدا و منشا تشخص و ماهیت آن شىء مىباشد. و وجود حقیقتى تشکیکى است که شدت و ضعف مىپذیرد، و کمال و نقص بر مىدارد، و در عین حال شخص همان شخص است. مثلا انسان از آغاز مرحله جنینى، بلکه نطفهاى خود تا آنگاه که عاقل و معقول مىگردد، اطوار گوناگونى بر وى عارض مىشود، اما در طول این مسیر یک وجود است و یک شخص. (22)
2- مطلب دوم آن است که اتحاد بر سه وجه تصور مىشود: عبارت صدرالمتالهین در این باره چنین است:
«اتحاد بر سه وجه متصور است، اول اینکه موجودى با موجودى متحد شود به این که دو وجودى که براى دو چیز است وجود واحد گردند. در استحالت این قسم شکى نیست چنانکه شیخ الرئیس در نفى اتحاد آن دلایلى ذکر کرده است.
وجه دوم اینکه مفهومى از مفهومات عین مفهوم دیگر که مغایر او است گردد، و یا ماهیتى از ماهیات عین ماهیت دیگر که مغایر اوست، شود به گونهاى که آن مفهوم با مفهوم دیگر مغایرش، به حمل ذاتى اولى، یکى شود که او او شود. و همچنین آن ماهیتبا ماهیت دیگر مغایرش یکى شود که او او شود. و این قسم نیز شکى در استحالت آن نیست، زیرا امکان ندارد که مفهومات متغایر یکى گردند، یا بعض از آنها به حسب مفهوم بعض دیگر گردد، چه اینکه بالضرورة هر معنایى از جهت معنا، غیر معناى دیگر است، مثلا محال است که مفهوم عاقل عین مفهوم معقول گردد.
آرى، ممکن است وجودى واحد بسیط بر او صادق باشد که او عاقل است، و بر او صادق باشد که او معقول است، حتى اینکه وجود واحد باشد و معانى متغایر، نه تغایرى که کثرت جهات وجودى را ایجاب کند.
وجه سوم اینکه موجودى در استکمال وجودى که برایش واقع مىشود، چنان گردد که مفهوم عقلى و ماهیتى کلى بر او صدق کند پس از آنکه هیچ یک از آن مفهوم و ماهیتبر او صادق نبود. و این قسم مستحیل نیست، بلکه واقع است. زیرا تمام معانى معقوله که به طور متفرق در جماد و نبات و حیوان یافت مىشود، همه آنها به طور اجتماع در انسان واحد یافت مىشود.» (23)
با دقت در این کلام صدر المتالهین دانسته مىشود که اقسام اتحاد در واقع چهار قسم است، نه سه قسم. زیرا در وجه دوم اتحاد، مرحوم ملا صدرا در واقع دو قسم را بیان داشته است، که یکى باطل و دیگرى، صحیح است. عدم دقت در عبارات اسفار، موجب شده است، برخى از نویسندگان قسم دوم از وجه دوم را با وجه سوم اتحاد یکى بپندارند، و تفاوت میان آن دو را نادیده بگیرند. (24) خلاصه اقسام چهار گانه اتحاد، که مورد اشاره صدر المتالهین قرار گرفته است، بدین قرار است:
1- اتحاد و وجود یا دو موجود به دو وجود ممتاز.
2- اتحاد دو مفهوم یا دو ماهیت متخالف. در بطلان این دو قسم اتحاد. بحثى نیست.
3- اتحاد معانى مختلف و مفاهیم متعدد در وجود واحد به گونهاى که یک وجود مصداق معانى و مفاهیم گوناگون و مجمع عناوین متعدد بوده باشد.
این قسم از اتحاد جایز است و در موارد بسیارى واقع شده است، مانند اتحاد مفاهیم جماد و نبات و حیوان و سایر اجناس و فصول بعید و قریب در وجود انسان، و مانند صفات کمالیه حق تعالى که معانى و مفاهیم متفاوتاند، و درعین حال همه عین ذات بارى تعالى بوده و به یک وجود احدى موجود مىباشند.
4- در این قسم نیز موجود واحدى مصداق و مجمع معانى و مفاهیم گوناگون قرار مىگیرد. با این تفاوت که در قسم پیشین، موجودى به وجود واحد، بالفعل مصداق مفاهیم متعدد است، مانند موجود مفارق، که بالفعل هر چه باید باشد هست و امکان استعدادى و استکمال در آن راه ندارد، اما در این قسم، اتحاد اختصاص به موجودى دارد که به امکان استعدادى و حرکت جوهرى در اشتداد وجودى از نقص به کمال و از قوه به فعل مىرسد، مانند نفس متکامل انسان. ولذا مرحوم آخوند مىفرماید: «پس از آنکه هیچ یک از آن مفهوم و ماهیتبر او صادق نبود.» از لابه لاى کلمات مرحوم آخوند، به دست مىآید که ایشان بر این معنا تاکید دارند که وجود نفس اشتداد مىپذیرد، و این اشتداد بواسطه اتحاد وجودى با حقایق کلى و صور علمى حاصل مىشود; بدین معنا که کمال اول که انسان است و ماهیت از آن مستفاد است در همه افراد و اصناف انسان به یک معنا است، زیرا در ماهیت تشکیک صحیح نیست، ولى کمالات ثانوى که مربوط به استکمال وجودى استبه سبب اتحاد وجود نفس با صور علوم و معارف و ملکات اعمال صالح، اشتداد و تکامل مىیابد. توضیح این قسم اتحاد:
دو امر در وجود، اتحاداند کاکى یابند، به این معنا که در دو امر در طول هم بوده باشند که یکى ناقص در وجود است و دیگرى صورت کمالیه آن ناقص استبه حسب وجود. یعنى موجودى به واسطه حرکت جوهرى و استکمال وجودى در مسیر مراتب استکمالش وجود ناقص آن در مرتبهاى، در وجود کامل آن در مرتبه دیگر مندرج مىشود، چنان اندراجى که در او مندک مىشود، و در هر مرتبه نقصى از او رفع مىگردد و کمالى مىیابد و در هر درجه از قوه به فعل خارج مىگردد، و در حقیقت از نقص به سوى کمال ارتقا مىیابد، مانند آنکه هسته نهال مىگردد و نهال، درخت مىشود، و یا اینکه نطفه، کودک شود و کودک، جوان گردد، و یا نادان، دانا شود. پس در حقیقت از وجودى به وجود بالاتر و شریفتر ارتقا مىیابد. (25)
صدر المتالهین پس از بیان این دو مقدمه به نقد کلام شیخ مىپردازد و در پاسخ به دلیلى که شیخ براى ابطلال اتحاد به طور مطلق اقامه کرد، مىگوید:
شیخ گفت: «اگر هر یک از آن دو چیز موجود باشند، پس آنها دو چیز متمایز و جداگانهاى خواهند بود.» در پاسخ مىگوییم: این امر مسلم نیست. زیرا ممکن است مفهومهایى که برحسب معنا متعددند، موجود به یک وجود باشد; مانند حیوان و ناطق دو معناى متغایرند و انفکاک آن دو از هم ممکن است، اما با این همه، در انسان جمع شده و به یک وجود موجود گشتهاند». (26)
چنانکه ملاحظه مىشود، پاسخ صدر المتالهین آن است که دلیل شیخ اخص از مدعا است، تنها برخى از اقسام اتحاد را ابطال مىکند، نه همه اقسام آن را. اتحادى که دلیل شیخ آن را ابطال مىکند. قسم اول یا قسم دوم اتحاد است، نه قسم سوم و چهارم آن، و اتحادى که ما مدعى آن هستیم از قسم چهارم است.
اما درباره دلیل نخستشیخ (27) ،پاسخ صدرالمتالهین این است که
«وقتى جوهر عاقل الف را تعقل مىکند و با آن متحد مىگردد، نه مىتوان گفت هستى قبل از تعقل او باطل گشته است، و نه مىتوان گفت آن هستى بعینه و بى هیچ تغییرى باقى است، بلکه آن هستى استکمال مىیابد و نقصى از او بر طرف مىشود و اشتداد وجودى مىیابد، مانند کودکى که جوان مىشود، که از او چیزى زایل نگشته است جز نقص و کمبود و عدم». (28)
جالب توجه اینکه شیخ الرئیس خود در الهیات شفاء این نوع از اتحاد را پذیرفته، و بدان اذعان نموده است. (29) حاصل آنکه وقتى جوهر عاقل الف را تعقل مىکند، ذاتش بعینه مصداق براى یک معناى کمالى واقع مىشود، در حالى که پیش از تعقل الف مصداق آن معناى کمالى نبود.
صدر المتالهین در ادامه سخن خود مىگوید: جوهر عاقل در واقع وجودى مستمر و پیوسته اما داراى اشتداد و تجدد و تطور دارد، و در واقع فردى تدریجى الوجود والحصول است. در واقع همان سخنى که درباره امورى مانند حرارت گفته مىشود، درباره جوهر عاقل نیز مىتوان گفت. حرارت وجودى مستمر و پیوسته و واحد دارد، و در عین حال، وقتى حرارت افزایش مىیابد، در هر لحظه نوع خاصى از آن متحقق مىشود، و با آنکه انواع مختلف است، همگى موجود به یک وجود مىباشند، و بدینسان معناى مختلف در وجود متحد مىگردند، یعنى همگى از یک موجود واحد انتزاع مىشوند، اما موجودى که تدریجى و سیال است. (30)
با تامل در این بیان، پاسخ دلیل دیگر شیخ نیز دانسته مىشود، و نیاز به بررسى جداگانه ندارد.