براهین اثبات وجود خدا از دیدگاه امیرالمومنین 3
برهان معقولیت یا احتیاط عقلی
یکی از راههای اثبات وجود خدا، معقولیت اعتقاد به او است. زیرا آدمی را یکی از این دو راه در پیش است: اعتقاد به خدا، عدم اعتقاد به خدا. از سویی، هر یک از این دو لوازمی دارد. برای نمونه، کسی که به خداوند باورمند است، باید بپذیرد که: چون خداوند حکیم است، انسان و جهان را بیهوده نیافریده است؛ بلکه از آفرینش آن دو، مقصودی دارد که همانا هدایت انسان و رساندن او به کمال نهایی خویش است؛ از این رو پیامبران را برای هدایت او فرستاده است. همچنین پس از این جهان، جهان دیگری وجود دارد که در آن انسانها کیفر و پاداش اعمال خود را میبینند. بدین سان اعتقاد به خدا با اعتقاد به نبوت و شریعت و معاد توأم میشود. در مقابل، عدم اعتقاد به خدا، لوازمی دیگر، غیر از آنچه گفته شد، دارد.
حال اگر اعتقاد به خدا و لوازم آن را - که سعادت ابدی را در پی دارد در نظر بگیریم و آن را با ناباوری به خدا و لوازم آن بسنجیم، اعتقاد به خدا و لوازم آن را معقولتر خواهیم یافت. زیرا در صورت صحت اعتقاد به خدا، ما از منافع بسیاری برخورداریم و از شقاوت ابدی اجتناب ورزیدهایم؛اما اگر معلوم گردد که چنین اعتقادی، خرافه و ناصواب است، نیز ضرر و زیانی نکردهایم. بنابراین معقول آن است که اعتقاد به خدا و لوازم آن را بپذیریم.
شبیه به این استدلال در کلمات امام علی آمده است؛ چنانکه میفرماید:
زعم المنجم والطبیب کلاهماان لامعاد فقلت ذاک الیکما
ان صح قولکما فلستُ بخاسرٍاو صح قولی فالوبال علیکما
در دیوانی که منسوب به امام علی است، نیز میخوانیم:
قال المنجم والطبیب کلاهمالن یحشر الاموات قلت الیهما
ان صح قولکما فلست بخاسران صح قولی فالخسار الیکما
«منجم و طبیب هر دو میگویند که قیامتی وجود ندارد. به آنان میگویم: اگر قول و عقیدة شما صحیح باشد، ما زیانی نکردهایم، و اگر قول و عقیدة من صحیح باشد، شما از زیانکاران خواهید بود.»
از خواندنیهای تاریخ، مناظرة امام رضا با مردی زندیق است؛ نوشتهاند:
«یکی از زنادقه وارد مجلسی شد که امام رضا در آن حضور داشتند. امام بدو فرمود: ای مرد اگر اعتقاد شما صحیح باشد - در صورتی که در واقع چنین نیست آیا ما با شما مساوی نیستیم؟ و نماز و روزه و زکات و اقرار و تصدیق، زیانی به ما نمیرساند. آن مرد ساکت شد. سپس امام ادامه دادند: و اگر اعتقاد ما بر حق باشد - که چنین است آیا نصیب شما هلاکت، و بهرة ما رستگاری نیست؟»
پاسکال، همین استدلال را با نام برهان شرطبندی مطرح کرده است. به عقیدة وی، عالم از نظر دینی مبهم است و عقل نمیتواند در نهایت دربارة وجود خدا حکم کند؛ زیرا در عالم، هم در تأیید وجود خدا و هم در رد آن شواهدی وجود دارد. از این رو کلاف عالم سردر گم است. بنابراین آدمی باید زندگی خود را بر سر این که خداوند وجود دارد، شرط ببندد؛ یعنی به نظر او این که خداوند هست، برگ برندهای است و آدمی باید زندگی خود را با آن سامان دهد و همواره چنان عمل کند که گویی - نزد او قضیة بالا درست است. به گمان پاسکال، آنچه انسان در این شرطبندی از دست میدهد، بسیار ناچیز است؛ ولی میتوان ثابت کرد که آنچه به دست میآورد، بیاندازه خوب است. پس معقولتر آن است که در پی اجتناب از احتمال خسران عظیم باشیم؛ زیرا اگر کسی به خداوند بیاعتقاد باشد، ولی در واقع خدایی وجود داشته باشد، گرفتار عذاب ابدی خواهد شد.
برهان شرطبندی پاسکال هنوز برای فیلسوفان دین جاذبه دارد و از آن - بهویژه در سالهای اخیر - بسیار دفاع کردهاند. اما این که عقل نمیتواند در نهایت دربارة خدا حکم کند، سخن درستی نیست. براهینی که بر اثبات وجود خدا ذکر شده است، جایی برای چنین مدعایی باقی نمیگذارد