موضوع: "اخلاق"

صفحات: 1 3

2ام تیر 1397

جایگاه ارتباط والدین در اسلام

2336 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, اخلاق, سبک زندگی, خانواده

نگاه رسانه ای به جایگاه والدین در اسلام برای ترسیم شایسته این جایگاه برای برنامه سازان ضروری است. از این رو، به سفارش اسلام در مورد والدین نظری می افکنیم.

قرآن در مورد والدین چنین دستور می دهد:

وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا إِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریمًا وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَّبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیرًا. (اسراء: 23 و 24)

و پروردگارت فرمان داده است: جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هرگاه یکی از آن دو یا هر دوی آنها به پیری رسیدند کمترین اهانتی به آنها روا نداشته و بر آنها فریاد مزن و گفتار سنجیده و لطیف و بزرگوارانه به آنها بگو و بال های تواضع خویش را خاضعانه در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا، همان گونه که مرا در کودکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده.

در این آیه شریفه، چندین نکته مهم در رفتار با والدین سفارش شده و جایگاه آنان تبیین گشته است. پس ضرورت دارد با توجه به این موارد، در تهیه و انتخاب برنامه ها به این موارد توجه شود:

 

1. جایگاه احترام به والدین پس از بندگی خداست. بنابراین، پس از عبادت خدا باید به والدین احسان کرد. تبیین این جایگاه عالی برای والدین در برنامه های گوناگون مسئولیت مهمی است که قرآن از برنامه سازان می طلبد.

 

2. به والدین احسان کنید. احسان چیزی بیشتر از اطاعت و احترام است که همه آنها را در بر دارد و بیش از آن را می طلبد.

3. به هر دو باید یکسان احسان شود و فرزند در احسان به هیچ کدام نباید کوتاهی کند.

 

4. فرزندان باید مواظب باشند، که کوچک ترین لرزش غم آلودی در قلب والدین پدیدار نگردد. این مطلب را قرآن با انتخاب یک نمونه بیان می کند و می فرماید: «به آن دو اف نگو.»امام صادق علیه السلام می فرماید: «اگر خداوند کلمه ای کمتر از اف سراغ داشت،از گفتن آن نهی می فرمود».

از این تعبیر کوتاه می توان به انبوهی از وظایف و ظرایف آگاه شد که رعایت آنها در ایجاد ارتباط کلامی و عاطفی با والدین ضرورت دارد. در ارائه الگوهای کلامی میان فرزندان و پدر و مادر باید به این مطالب توجه داشت و این نکته ها را به مخاطب القا کرد.

 

5. خداوند در ادامه آیه فرموده است: «آنان را از خود با خشونت مران». از این آیه می توان فهمید که نشان دادن هر گونه رابطه خشونت آمیز فرزندان با پدر و مادر، مخالف دستور خداست. پس همان گونه که در انتخاب یا سانسور کردن فیلم های خارجی و… به مطالب و روابط جنسی و شهوت آلود حساسیت نشان داده می شود، باید در ترجمه یا ارائه صحنه ها و کلمات خشن و توهین آمیز نسبت به پدر و مادر همان حساسیت اعمال شود. کاری که متأسفانه آن چنان که در شأن این موضوع است، رعایت نشده است. افزون بر کلام خشونت آمیز و موهن، از نگاه تند به پدر و مادر نیز نهی شده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ نَظَرَ الی اَبَوَیةِ نَظَرَ ماقتٍ و هُما ظالمانِ لَهُ، لَمْ یَقْبَلِ اللهُ لَهُ صلاةٌ.

هر کس به پدر و مادرش با چشم خشم آلود نگاه کند، در حالی که پدر و مادر به او ستم کرده اند، خداوند نماز چنین فرزندی را هرگز نمی پذیرد.

در این حدیث شریف، جایگاه بلند پدر و مادر روشن شده است.

یکی از مسائل مهمی که سبب می شود در برنامه ها،صحنه های نامطلوب میان فرزند و والدین به تصویر کشیده شود، رعایت نکردن حقوق فرزندان از طرف والدین و ستم آنان به فرزندان است که چنین تصویرهایی آثار تربیتی نامطلوبی در خانواده و فرزندان بر جای می گذارد.وقتی ستم برخی والدین در رسانه به تصویر کشیده می شود و واکنش طبیعی فرزندان در فرهنگ های مختلف را نشان می دهیم، در این لحظه، بیننده جوان یا نوجوان،حق را به فرزند می دهد و همان احساس نفرت شخصیت ستم دیده نسبت به ستم کار را پیدا می کند. این حس خودآگاه یا ناخودآگاه، به رابطه وی با والدین خودش نیز منتقل می شود و او به سراغ صحنه های زندگی خویش برمی گردد که در آنها والدین به او ستم کرده اند. آن گاه فرایند حس کینه، نفرت، انتقام جویی و تقلید از رفتار و شخصیت داستان، او را به سوی رفتارهای خشن، اعتراض آمیز و ناپسند می کشاند. بدین ترتیب تماشای صحنه هایی که برای هشدار به والدین به تصویر کشیده شده است؛ نتیجه بر عکس می دهد و به خشونت جویی فرزندان می انجامد.

برخلاف فرهنگ های مختلف در دنیا که با برنامه ها و آثار خویش، اعتراض بر والدین ستم کار را روا می دارند، حضرت صادق علیه السلام این عمل را هرگز روا نمی دارد و آن را بی معرفتی در مقابل خدمات جانی و مالی و عاطفی پدر و مادر می شمارد.

آموزه های اسلامی، شورش فرزندان علیه والدین و گسست رابطه عمیق والدین و فرزندان را به دلیل یک رفتار حتی ستم کارانه والدین جایز نمی دانند و آن را عامل پذیرفته نشدن دایمی نماز فرزند می شمارند.

این عمق نگرش امام علیه السلام اگر در برنامه در نظر گرفته شود، در حفظ و تعمیق روابط خانوادگی آشکار خواهد شد. چون نگاه های ما سطحی است، راه حل های ما نیز سطحی است و در نتیجه، آثارش نیز زودگذر و گاه خنثی است. می بینیم که با وجود ساخت و پخش برنامه های بسیار پرحجم در مورد مسائل و روابط خانوادگی و تربیتی، مشکلات اجتماعی مانند: طلاق، فرار دختران از خانه و… رو به رشد است.

با نگاهی تحلیلی به همین حدیث مشخص می شود که چرا نگاه خشمگینانه به والدین حتی پس از ستم آنها نارواست. شاید یکی از نکته ها این باشد که رابطه عمیق و طولانی بین والدین و فرزندان، آن قدر مهم و اساسی است که حتی با وجود ستمگری والدین، گسستن این رابطه درست نیست؛ زیرا این گسست به افتادن فرزند در ورطه ستمگری سهمگین تر و سنگین تر شیّادان اجتماعی و سودجویان به ظاهر مهربان می انجامد.

 

6. سخن گفتن محترمانه، لطیف و فاخر در برابر پدر و مادر، دستور خداست که فرزندان باید آن را رعایت کنند: «و قُل لهما قولاً کریما؛ با کلام تکریم آمیز و بزرگوارانه با والدین حرف بزن».

آنچه بزرگ از کوچک تر توقع دارد، احترام و تکریم و بزرگداشت است و آنچه نیاز کوچک به بزرگ است، محبت، دل سوزی و شفقت است. از این رو، بر اساس نیازهای حقیقی هر طیفی،اسلام دستورهای ویژه ای صادر کرده است. در مورد فرزندان و زنان به محبت، انفاق، دل سوزی و رسیدگی بسیار تأکید می کند و در مورد بزرگان، به بزرگداشت،اطاعت پذیری جهت رشد و احترام پای می فشارد. در این آیه شریفه،پس از نهی از هرگونه خشونت و بی احترامی به والدین، به ایجاد رابطه کلامی احترام آمیز دستور می دهد.

فرزندان موظف هستند که در سخن گفتن با والدین به گونه ای عمل کنند که تکریم والدین در کلام آنان موج زند. مردی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پرسید: حق پدر بر فرزند چیست؟ حضرت فرمود: «او را به اسم صدا نزند (یعنی او را با کنایه یا کنیه احترام آمیز صدا کند) و جلوتر از پدر راه نرود و بالاتر از پدر ننشیند و موجب دشنام به پدرش نگردد (یعنی کاری نکند که مردم به پدر او دشنام دهند)».

این حدیث شریف از نام بردن والدین بدون احترام نهی کرده است.

با تأمل در خطاب هایی که در قرآن از فرزندان نسبت به پدران نقل شده است، در می یابیم که بزرگان دینی با همان احترامی که با خدا حرف می زدند، با والدین خود سخن می گویند، برایشان دعا می کنند و بخشش می طلبند.

حضرت یوسف علیه السلام ، والدین خود را بر روی تخت نشاند: «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ.» (یوسف:100) و نام پدر خود را بر نام خود مقدم داشت: «یا أَبَتِ إِنّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا». (یوسف:4)

حضرت اسماعیل علیه السلام در مقابل کشته شدن به دست پدر تسلیم بود: «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُوءْمَرُ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرینَ» (صافات: 102)

 

7. خداوند پس از آن همه دستور باز می فرماید: «واخفض لهما جناح الذل من الرحمة؛ یعنی بال ذلت خویش را برای پدر و مادرت از روی شفقت و دل سوزی فروتنانه بگستران». در این دستور قرآنی به خودشکنی ذلت بار و مشتاقانه دستور داده شده است؛ تواضعی که جز خدا کسی شایسته نثار چنین فروتنی نیست. در این آیه، والدین بدون در نظر گرفتن هیچ گونه صفتی به طور مطلق، شایسته این تکریم ها دانسته شده اند؛ یعنی اگر چه خوب نباشند، باز باید همه مفاد آیه درباره آنان عملی شود.این سخن از آن روست که هیچ صفت و شرطی برای والدین مورد سفارش بیان نشده است و به هیچ شرطی جز عبادت الهی تخصیص نیافته اند. اطاعت از والدین جز آنجا که با پیروی از خدا تضاد پیدا می کند، واجب است. از نظر اسلام، هر چه فرزند، فروتنانه به والدین خود خدمت کند، باز نمی تواند حق آنان را ادا کند.

«روزی مردی مشغول طواف بود و مادرش را نیز بر دوش گرفته بود و طواف می داد. در همان حال، چشمش به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم افتاد. عرض کرد: یا رسول الله! آیا من با این کار، حق مادرم را انجام دادم؟ پیامبر فرمود: نه، حتی یکی از ناله های او را هنگام وضع حمل جبران نکرده ای».

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در راستای عمل به این آیه، خاطرات زیبایی به یادگار گذارده اند. «ابو طفیل گوید: کودک بودم که دیدم زنی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمد. آن حضرت عبای خودش را برای او گستراند و زن روی آن نشست. پرسیدم: او کیست؟ گفتند: این زن، پیامبر را در کودکی را شیر داده است».

از عمرو بن سائب نیز روایت شده است که روزی پیامبر نشسته بود که پدر رضاعی اش آمد. حضرت یکی از پیراهن های خود را برای او پهن کرد و او را بر آن نشاند. آن گاه مادر رضاعی اش آمد. حضرت گوشه ای دیگر از پیراهن را باز کرد و او را بر آن جای داد. سپس برادرش آمد. حضرت از جای برخاست و او را در کنار خویش نشاند.

به تصویر کشیدن صحنه هایی از این دست و با این مفهوم ها می تواند بدون هیچ آثار منفی، ارزش این مطلب مورد تأکید دین را انتقال دهد.

ائمه علیهم السلام در رعایت احترام والدین به نکته هایی توجه می فرمودند که فوق العاده برای ما آموزنده است. امام سجاد علیه السلام نسبت به مادرش بی اندازه نیکی واحسان می کرد، ولی از غذا خوردن با وی خودداری می ورزید. یاران آن حضرت، پی در پی از این موضوع جویا می شدند و می پرسیدند: شما از نیکوترین و اصیل ترین مردم هستید و نسبت به مادر بیش از همه به نیکی رفتار می کنید. پس چگونه است که از غذا خوردن با او (از یک ظرف) پرهیز دارید؟ امام علیه السلام پاسخ داد: بیم دارم به لقمه ای دست ببرم که او زودتر متوجه آن شده باشد و به همین جهت از من برنجد.

با تحلیل نکته موجود در این حکایت در می یابیم که امام مراقب است حتی اندک دلگیری در قلب مادر نسبت به او پدیدار نگردد و یا ضعیف ترین حالت روانی ناراحت آمیز در قلب مادرش به وجود نیاید.

«روزی زنی به خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آمد و گفت: ای رسول خدا! مادرم به اندازه ای پیر و ناتوان شده است که قدرت حرکت ندارد. من او را شست و شو می دهم و غذا به وی می خورانم. آیا با این عمل، حق مادرم را ادا کرده ام؟ حضرت فرمود: خیر. او این عمل را در حالی انجام می داد که دوست می داشت تو زنده بمانی، ولی تو آرزو داری که هر چه زودتر از دستش راحت و آسوده شوی».

نکته جالب توجه در سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم تفاوت داشتن خدمت مشتاقانه و خیرخواهانه با خدمت از روی اجبار و بدون شوق و انگیزه است. در آیه شریفه نیز این نکته وجود دارد که بال شکستگی متواضعانه فرزند باید از روی رحمت و رغبت و عشق باشد؛ عشقی که از معرفت به حق والدین و قدرشناسی فرزند ریشه گرفته باشد. از نظر روان شناسی نیز خدمت و احترام مشتاقانه و آکنده از محبت و بلکه رغبت در اثرگذاری با خدمت های بی روح مثل خدمات اداری، پزشکی و پرستاری و… که به جبر پول یا قانون صورت می گیرد، بسیار متفاوت است. روح خدمت در اشتیاق و نیت آن است؛ که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «نیت المؤمن خیرٌ من عمله»، به همین دلیل، نیت آکنده از محبت خدا با نیت خالی از حب الهی، زمین تا آسمان فرق دارد. قدرت به تصویر کشیدن و انتقال چنین ظرافت های تربیتی-اخلاقی را هنر اسلامی می گویند.

 

8. آخرین نکته، دعا برای والدین است که قرآن می فرماید: «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیرًا؛ بگو: پروردگارا آن دو را مورد رحمت قرار بده همان گونه که مرا در کودکی پرورش دادند». (اسراء:24)

در این آیه، با کلمه «قل»، به دعا دستور داده شده است؛ یعنی دعا برای پدر و مادر دستور قرآن است. نمونه های دعا نیز در قرآن برای الگوگیری بیان شده است.در این دعا، به طلب رحمت برای والدین دستور داده شده و علت آن نیز در قالب دعا بیان گشته است که چون آنان تو را در کودکی پرورش داده اند، تو نیز در بزرگسالی بر آنان رحم کن.

القای روحیه طلب دعا و خیرخواهی معنوی و مادی برای والدین در رسانه بسیار لازم است و جای خالی آن احساس می شود. جایگاه خطیر تلویزیون وقتی با اهمیت جایگاه والدین در دیدگاه اسلامی ترکیب شود، بر حساسیت و سنگینی تکلیف برنامه سازان مسئول و متعهد می افزاید.

سیره زیبای بزرگان دین در این موضوع بسیار اهمیت دارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در همین مورد فرموده است:

یُقالُ لِلْبارِّ بوالدَیْهِ اِعْمَلْ ماشِئْتَ فَاِنّی سَأَستَغْفِرُ لَکَ وَ یُقالُ لِعاقٍّ لِوالِدَیْهِ اِعْمَل ما شِئْتَ فَاِنّی لا أغفرُ لَکَ.

به نیکوکار به والدین اش گفته می شود: هر چه خواهی بکن که تو را به زودی خواهم بخشید و به عاق والدین گفته می شود: هر چه می خواهی بکن که تو را نخواهم بخشید.

توسط ن.ع   , در 04:34:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

لزوم اطاعت از والدین در آیات و روایات

1180 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, اخلاق, سبک زندگی, خانواده

لزوم اطاعت از والدین در آیات و روایاتخداوند متعال، در چند آیه لزوم اطاعت از والدین را پس از دعوت به عبادت خود، قرار می دهد:

وَ قَضی رَبُّک اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِیاه وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(39)

وَ اعْبُدُوا اللّه وَ لا تُشْرِکوا بِهِ شیئاً و بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(40)

[40]اَلاّ تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(41)

لا تَعْبُدُونَ اِلاَّ اللّه وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(42)

در این آیات، اطاعت از والدین، همراه و بلافاصله بعد از دعوت به توحید آمده است. از این آیات استفاده می شود که بعد از خداوند، پدر و مادر، بزرگترین حق را بر گردن فرزندان دارند. خداوند متعال، خالق و آفریدگار انسان است و شکر و اطاعت او به منزله ادای حقّ پروردگار است. پدر و مادر نیز که مجرای این خلقت بوده اند و زحمات زیادی در تربیت فرزند کشیده اند باید مورد سپاس و اطاعت قرار گیرند.

شخصی از امام صادق علیه السلام در مورد آیه: «وَ بِالْوالَدینِ اِحْساناً» سؤال کرد که معنای این احسان به پدر و مادر چیست. حضرت فرمود: احسان، آن است که آنها را وادار نسازی که نیازها و حوائج خویش را از تو درخواست کنند.

مرحوم طبرسی در ذیل تفسیر آیه «اِمّا یبلُغَنَّ عِنْدَک الْکبَرَ» می فرماید که اگر اطاعت از والدین در هر حال، اعم از حال پیری یا میانسالی، واجب و ضروری است، پس چرا خداوند در آیه، شرط کهولت را ذکر نموده است.(43)

ایشان در جوابی می فرماید: نیاز والدین در این حال و شرایط، بیشتر از ایام دیگر است؛ چون آنها در آن سن، ضعیف شده اند و تدریجاً به همان حالت نیازمندی و احتیاج می رسند که فرزند در زمان طفولیت به آن دچار

[41]بوده و علاوه بر این، انسان در این سن و سال، دارای روحی حسّاس و رنجور می شود.

والدین در زمان پیری، قویترین نیروی تحکیم و تشدید روابط عاطفی و پیوندهای روحی و تربیتی در کانون خانواده اند و وجود آنان، گرمابخش محیط خانواده است.

اویس قرنی، آن یار باوفای پیامبر صلی الله علیه و آله برای جلب رضای مادر و اطاعت او بدون دیدار با پیامبر صلی الله علیه و آله از مدینه به سوی وطن خود بازگشت؛ تنها برای به دست آوردن دل مادرش تا رضایت او را جلب کند.

گویند که اویس، شتربانی می کرد و از اجرت آن، مادرش را اداره می کرد. وقتی از مادرش اجازه گرفت که به زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه مشرّف شود، مادرش گفت که رخصت می دهم، به شرط آنکه بیشتر از نیم روز توقف نکنی.

اویس به مدینه سفر کرد. چون به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، اتفاقاً در آن روز، پیامبر خانه نبود. اویس نیز به یمن مراجعت کرد. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه مراجعت کرد، فرمود: «این نور کیست که در این خانه می بینم؟». گفتند: «شتربانی که اویس نام داشت». فرمود: اویس این نور را در خانه ما به هدیه گذاشت و رفت.

پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اویس می فرمود:

انی لانتم روح الرحمن من طرف الیمن.(44)

پس در حین پیری هم نباید پدر و مادر را رنجانید، پرخاش و تندخویی

[42]تدریجاً عامل سردی در محیط خانوده خواهد شد. امام صادق علیه السلام می فرماید:

أتی رجل رسول الله صلی الله علیه و آله فقال: «یا رسول اللّه ! اِنّی راغب فی الجهاد نشیط»، قال: فقال له النبی صلی الله علیه و آله : فجاهد فی سبیل اللّه فانّک ان تقتل تکن حیاً عندالله ترزق و ان تمت فقد وقع أجرک علی الله و ان رجعت، رجعت من الذّنوب کما ولدت»، قال: «یا رسول الله! انّ لی والدین کبیرین یزعمان انّهما یأنسان بی و یکرهان خروجی»، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله : فقّر مع والدیک فوالّذی نفسی بیده لأنسهما بک یوماً و لیلة خیر من جهاد سنة.(45)

در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله مردی به حضور آن حضرت شرفیاب شد و عرض کرد: ای رسول خدا! علاقه دارم در جهاد شرکت کنم». پیامبر صلی الله علیه و آله هم او را به امر خیر تشویق نمود، تا اینکه آن مرد عرض کرد: یا رسول الله! من پدر و مادر پیری دارم که از رفتن من به جبهه کراهت دارند». رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در این صورت، ملازم پدر و مادرت باش. سوگند به آن خدایی که جانم در دست اوست، بودن یک شبانه روز با آنها از جهاد یک سال بهتر است.

در این زمینه پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

برّ الوالدین یجزنی عن الجهاد.(46)

نیکی به پدر و مادر، جای جهاد رامی گیرد.

مردی مسیحی بعد از قبول اسلام، خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض

[43]کرد که پدر و مادرم مسیحی هستند و مادرم نابیناست. حضرت او را به احسان و نیکی بیشتر به آنان سفارش کرد. او نیز به نیکی با آنان رفتار می کرد، آنچنان که خودش به مادرش غذا می داد و لباس او را مرتّب می کرد. مادرش هم که تغییر رفتار او را مشاهده کرد، تحوّل روحی در وجودش پیدا شد و با اقرار به یگانگی خدا و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام آورد.(47)

انسان باید با شیوه ای نیکو با پدر و مادرش برخورد کند و به گونه ای در مقابل آنها سخن بگوید که گویا یک گناهکار و متخلّف با مولای خود گفتگو می کند و حتی اگر از جانب آنان با تندخویی مواجه شود، باز هم نباید متانت و نزاکت خود را از دست بدهد.

از امام صادق علیه السلام روایت است که در تفسیر آیه «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کریماً» فرمود: یعنی اگر تو را زدند، بگو خدا شما را بیامرزد. «این است سخن شریف تو».(48)

رعایت احترام والدین، هیچ حدّ و مرزی نمی شناسد. لذا باید مواظب باشیم که از محدوده طاعت و تواضع در برابر والدین، خارج نشویم. باید در جمیع ابعاد رفتاری و اخلاقی خود، نهایت تواضع را در پیش آنها داشته باشیم.

مرحوم آیة الله دستغیب در کتاب سرای دیگر در تفسیر سوره واقعه، داستانی را نقل می کند که حضرت یوسف علیه السلام وقتی عزیز مصر بود، از پدرش یعقوب علیه السلام و برادرانش دعوت نمود که به مصر بیایند.

[44]حضرت یعقوب را در محملی نشانیدند و نزد یوسف آوردند. یوسف هم برای تشریفات، استقبالی را تدارک دید و با جمعی از بزرگان مصر به پیشواز پدر و برادرانش آمد تا وقتی که به یکدیگر نزدیک شدند در اینجا یوسف ملاحظه سلطنت ظاهری خود نمود و رعایت احترام پدرش را نکرد و از مرکب پیاده نشد، اینجا بود که ترک اولی کرد، جبرئیل بر او نازل شد و گفت کف دستت را نگاه کن دید نوری از دستش بیرون رفت جبرئیل گفت به واسطه این عمل تو نور نبوّت از نسل تو خارج شد. و لذا از نسل یوسف کسی پیغمبر نشد. خداوند می فرماید: وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما. با دقت در این فرمایش الهی انسان نباید پیوستگی خود را با پدر و مادر سست گرداند و همواره به یاد زحمات و مشقات آنان در جهت پرورش خود باشد.

39 - سوره اسراء(17)، آیه 23.40 - سوره نساء (4)، آیه 36.41 - سوره انعام (6)، آیه 151.42 - سوره بقره (2)، آیه 83.43 - مجمع البیان، ج 6، ص 409.44 - منتهی الآمال، ج 1، ص 142.45 - اصول کافی، ج 2 (باب البرّ بالوالدین)؛ و به همین مضمون ر. ک: حدیث بیستم همان باب.46 - نهج الفصاحه، ح 1086.47 - اصول کافی، ج 2 (باب البرّ بالوالدین)، ص 16.48 - همان.

توسط ن.ع   , در 04:33:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

نیکی به پدر و مادر

550 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, اخلاق, سبک زندگی, خانواده

«وقضی ربّک الاّ تعبدوا الاّ ایاه و بالوالدین احساناً اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما افّ و لا تنهرهما و قل لهما قولاً کریماً؛ پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. اگر یکی از آن دو یا هر دو نزد تو به پیری رسیدند، به آنان «وای» مگو و آنان را مران و با آنان [لطیف و سنجیده و] بزرگوارانه سخن بگو».

سوره اسراء ـ آیه 23

 

نکته:
بارها در قرآن، احترام به پدر و مادر توصیه شده است، آن هم در کنار دعوت به توحید. در احادیث نیز احسان به والدین بسیار سفارش شده و از آزردن آنان نکوهش، به عمل آمده است، چنان که آمده است:

نگاه رحمت به والدین، پاداش حج مقبود دارد. رضایت آن دو، رضای الهی است و خشم آنان خشم خداست. احسان به پدر و مادر عمر شخص را طولانی می کند و سبب می شود که فرزندان او هم به وی احسان کنند.

در حدیث است که حتی اگر تو را زدند، تو «اُف» نگو، خیره نگاه مکن، دست بلند مکن، جلوتر از آنان راه نرو، آنان را به نام صدا نزن، کاری مکن که مردم به آنان دشنام دهند، پیش از آنان منشین،پیش از آن که از تو چیزی بخواهند به آنان کمک کن.

مردی مادرش را به دوش گرفته بود و طواف می داد و پیامبر را در همان حالت دید. پرسید: آیا حقّ مادرم را ادا کردم؟ فرمود: حتّی حق یکی از ناله های زمان زایمان را ادا نکردی.

از پیامبر اکرم (ص) سؤال شد: پس از مرگ پدر و مادر هم می توان به ایشان احسان کرد؟ فرمود: آری، از راه نماز خواندن برای آنان و استغفار برایشان و وفا به تعهداتشان و پرداخت بدهی هایشان و احترام به دوستانشان.

مردی از پدرش نزد پیامبر (ص) شکایت کرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود. پدر پیر گفت: روزی من قوی و پول دار شده و به من کمک نمی کند. رسول خدا گریست و فرمود: هیچ سنگ و شنی نیست که این قصه را بشنود و نگرید! سپس به فرزند فرمود: «انت و مالک لأبیک» تو و دارایی ات از آن پدرت هستید.

مردی از مادرش شکایت کرد که بداخلاق است. پیامبر (ص) فرمود: آن روز که حامله بود، بداخلاق نبود،شب های بسیاری به خاطر تو بیدار شد، روزها برایت غصّه خورد. تو برای مادرت چه کردی؟ گفت: او را به حج بردم. فرمود: حقّ او را ادا نکرده ای.

امام صادق (ع) فرمود: اگر لفظی رقیق تر از «اُف» بود، خداوند آن را می فرمود. اولین گام عاقّ شدن، گفتنِ «اُف» است، عمل کسی که عاقِّ والدین باشد پذیرفته نیست، حتی اگر شهید در جبهه باشد.

پیامها:
1. فرمان به نیکی به والدین هم چون فرمان توحید، قطعی و نسخ نشدنی است (قضی).

2. از پدر و مادر جدا نشوید و با آنان زندگی کنید (یبلغنّ عندک الکبر).

3. هم احسان لازم است، هم سخن زیبا و خوب (احساناً… قولاً کریماً).

4. احسان به والدین، تنها مالی نیست، بلکه شامل محبّت، ادب، آموزش، مشورت، اطاعت، تشکر، مراقبت و … هم می شود.

5. سالندان روحشان ظریف تر و توقّعشان بیشتر می شود و بهانه جویی و نیاز بیشتری پیدا می کنند. در آن شرایط، حتی کلمه ناپسند «اُف» هم نباید به آنان گفت.

6. چون والدین، به صورت فطری با همه وجود به فرزند احسان می کنند، سفارش قرآن به احسان، متوجّه فرزندان است.

توسط ن.ع   , در 04:32:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

عوامل پیدایش تجمل گرایی

1065 کلمات   موضوعات: اخلاق

از مهم ترین مسائل هر بحثی، تجزیه و تحلیل دقیق موضوع به منظور یافتن ریشه ها و عوامل پیدایش آن است. درباره موضوع تجمل گرایی نیز باید ریشه های پیدایش آن را بشناسیم تا برای پیشگیری و درمان آن موفق تر باشیم.

1) دنیا دوستی و اصالت قائل شدن برای دنیا
از نظر علوم مختلف، انسان ها در رفتارشان تابع بینش ها و نگرش‎ های خود هستند. خداوند نیز همین معنا را در آیات قرآنی بارها بیان کرده است. در برخی از آیات قرآنی برای تحلیل و تبیین گرایش به تجملات، به بینش ها و نگرش های گروهی از انسان ها توجه می دهد و ما را با این قانون آشنا می سازد که چگونه رفتارهای انسانی، متاثر از بینش ها و نگرش های درست و نادرست آنان است. از جمله در آیه 29 سوره نجم، درباره علت گرایش انسان به زندگی دنیا و فراموشی زندگی اخروی و تلاش برای آن، بیان می کند:

«فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلی عَن ذِکْرِنَا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَوةَ الدُّنْیَا» بنابراین از کسانی که از یاد ما روی گردانده اند و جز زندگی دنیا را نخواسته اند، روی بگردان.

یعنی هرگاه انسانی از نظر بینش و نگرش، به خطا رفته و به دنیا اصالت داده، یا خدا را نشناسد و یا خدا را فراموش کرده باشد و برای دنیا، هدف و حکمتی قایل نباشد، دنیا برای او اصالت می یابد و زندگی دنیوی جایگزین همه چیز او می شود، بنابراین می کوشد تا خود را در دنیا ارضا و خشنود کند و سعادت را در زندگی دنیوی و کمالات آن بجوید. این گونه است که تجمل گرایی برای او اصالت می یابد تا این چنین سعادت را معنا کند. انسانی که دنیا برای او اصالت می یابد، فخر و بزرگی را نیز در امور مادی از جمله تجملات دنیوی می داند. این افراد با مال و ثروت به دیگران مباهات می کنند.

در پاره ای از روایت ها نیز، «حب دنیا»، به عنوان منشأ حرص و افزون طلبی در انسان مطرح شده است. امام علی علیه السلام می فرماید: «من لَهج قلبه بحب الدنیا التاط قلبُهُ منها بثلاث، هَمّ لایُغیِّبه و حرص لایُترکُهُ و أمل لایُدرکُه. کسی که قلب او با دنیاپرستی پیوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشکل است: اندوهی رهانشدنی، حرصی جدانشدنی و آرزوی نایافتنی».

دوستی دنیا، سبب غفلت انسان می گردد و او تنها می کوشد که به رفاه بیشتری دست بابد. از سوی دیگر، چون مال و ثروت از مظاهر فریبنده دنیاست، انسانِ دوستدار دنیا برای رسیدن به خوشی های دنیا، پیوسته در تلاش و تکاپو است و هر چه این حرکت او گسترش پیدا کند، حرص و تمایل او به تجمل گرایی نیز شدت خواهد یافت. پس انسانی که دوستی دنیا در قلب او جای گرفته و دنیاپرست شده است، همواره در پی آرزوهای طولانی خویش است و همان گونه که در حدیث بالا اشاره شد، اندوهی رها نشدنی گریبان گیرش می شود و حرص بر او چیره خواهد شد.

2) تغییر ارزش ها در جامعه
یکی از نیازهایی که خداوند بزرگ در نهاد و فطرت انسان ها قرار داده است، نیاز به احترام است. نیاز به احترام سبب می شود که انسان ها از توهین و توبیخ، ناراحت شوند و از تشویق و تمجید، خوشحال گردند. نیاز به احترام، بر اساس مقیاس های ارزشی موجود در جامعه برآورده می شود. بنابراین، اگر ارزش های یک جامعه از جنبه مادی به جنبه های معنوی تغییر کند، انسان ها برای جلب احترام، به آن سو می روند، اگر هم ارزش ها به سوی مادیات تغییر کند، به همان گونه، انسان ها نیاز به تأیید و احترام خود را، در کالاهای مادی و تجملات جست و جو می کنند. در چنین جامعه ای که ملاک های ارزشی، مادی شده باشند، ثروت، تجمل گرایی و اشرافی گری ارزشمند خواهد شد.

بنابراین، پدیده «با ارزش شدن ثروت و تجمل گرایی» از نیاز به احترام، در جامعه ای که مقیاس های ارزشی آن به سمت مادیات تغییر یافته باشد، سرچشمه می گیرد؛ یعنی تأثیر نمایش یا خودنمایی براساس ابزار ظاهری ثروت (اتومبیل، لباس، وسایل منزل و….) ابتدا از قشر بالا و ثروتمند شروع می شود. در مرحله بعد، به قشر متوسط سرایت می کند. با پیروی قشر متوسط از ارزش های مادی قشر بالا، حرکت هنجاری و همه گیر مقایسه اجتماعی و احساس محرومیت نسبی، قشر پایین را نیز فرا می گیرد و آنها نیز از قشر بالا تقلید می کنند. به این ترتیب، مقیاس های ارزشی و مادی قشر بالا، برای اکثریت به یک ارزش هنجار شده با ارزش اجتماعی تبدیل می گردد.

3) تجمل گرایی حاکمان و مدیران
مدیران، مسئولین و سیاست مداران به خاطر جایگاه ویژه ای که در اجتماع دارند، می توانند الگویی برای افراد جامعه باشند. بنابراین، اگر آنها به سمت اشرافی زیستن و مسابقه در تجملات حرکت کنند و وظیفه خود را - که همانا خدمت رسانی به مردم است به خوبی انجام ندهند، اشرافیت گری و افزون طلبی و تجمل پرستی به صورت هنجار در می آید و از سطح زندگی سیاستمداران به طبقات پایین تر جامعه رسوخ خواهد کرد. بنابراین، فساد «حاکمان و مدیران جامعه» به سبب تأثیرگذاری ویژه ای که در جامعه دارند، می تواند جامعه را به فساد بکشاند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: دو گروه از امت من هستند که اگر اصلاح شوند تمام امت اصلاح می شوند و اگر فاسد شوند تمام امت فاسد می شوند. پرسیدند: ای رسول خدا آن دو گروه چه کسانی هستند؟ پیامبر پاسخ داد: فقها و امیران.

همچنین جمله معروف «الناس علی دین ملوکهم» مردم بر دین و آیین حاکمان خود هستند» مبیّن پیروی و الگوگیری رعیت از حاکمان و مدیران است. به این ترتیب گفتار و رفتار مردان سیاسی و حاکمان و مدیران، می تواند از عوامل زمینه ساز افزون طلبی و اشرافیت گرایی در جامعه باشد؛ یعنی فساد حاکمان و مدیران و رویکرد دنیاپرستی و تجمل پرستی در آنها، جامعه را به فساد و افزون طلبی دچار می سازد.

همچنین مقام معظم رهبری در این زمینه می فرمایند: جلوی اشرافی گری باید گرفته بشود؛ اشرافی گری بلای کشور است. وقتی اشرافی گری در قلّه های جامعه به وجود آمد، سرریز خواهد شد به بدنه؛ [آن وقت ] شما می بینید فلان خانواده ای که وضع معیشتی خوبی هم ندارد، وقتی میخواهد پسرش را داماد کند یا دخترش را عروس کند یا فرض کنید مهمانی بگیرد، مجبور است به سبک اشرافی حرکت بکند. وقتی اشرافی گری فرهنگ شد، می شود این. جلوی اشرافی گری باید گرفته بشود. رفتار مسئولین، گفتار مسئولین، تعالیمی که می دهند، باید ضدّ این جهت اشرافی گری باشد؛ کمااینکه اسلام این جوری است.

توسط ن.ع   , در 04:29:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

تمرکز حواس در مطالعه

439 کلمات   موضوعات: علمی, اخلاق

یکی از مهم ترین عوامل یادگیری، یادسپاری و بازیافت اطلاعات، تمرکز حواس است.

زمینه های عدم تمرکز فکر
1- کسانی که خود را به انجام دادن کار یا مطالعه درسی مجبور می کنند در حالی که تمایل درونی چندانی به آن ندارند، تمام قوای ذهنی و روحی شان به طور ناخودآگاه از آن موضوع دور می شود و دچار حواس پرتی می گردند.

2- فشارهای روانی نیز از عوامل تشتّت فکری است.

3- گاهی حوادث و اتفاقات، فضای روحی و روانی فرد را دچار اختلال می کند.

4- تکثّر و تعدد فعالیت های فرد موجب عدم تمرکز می شود.

عوامل ایجاد تمرکز حواس در مطالعه
1- تا انگیزه و نیاز به چیزی نباشد، تمرکز حواس به آن نخواهد بود. برای این که به چیزی توجه پیدا شود باید انگیزه کافی به آن پدید آید؛ همچون پیشرفت در امور درسی و تحصیلی و. . .

2- مطالعه منظم در زمان های تعیین شده و مکان ویژه، به شرط تداوم در ایجاد تمرکز، تأثیر به سزا خواهد داشت.

3- از یادآوری مشکلات و غرق شدن در خاطرات گذشته دوری نمایید.

4- از مطالعه در مکان های گرم و پر سر و صدا، دوری کنید.

5- خود را به مطالعه کتابی که تمایل چندانی به آن ندارید مجبور نسازید.

6- همیشه برای مطالعه، کاغذ و قلمی داشته باشید و خلاصه ای از مطالب را یادداشت کنید.

7- مکان مطالعه باید از نظر فیزیکی و روانی از شرایط مناسب برخوردار باشد و هرگونه عاملی که باعث حواس پرتی می شود، نظیر سر و صدا، سرما و گرما، نور کم یا زیاد از محیط مطالعه دور شود.

8- در صورتی که تعدد کارها و فعالیت های غیر درسی باعث عدم تمرکز می شود آنها را به حداقل برسانید.

9- اگر مشکلات شخصی، اجتماعی و خانوادگی باعث عدم تمرکز شما می شود بدانید که زندگی فردی هیچ کس خالی از مشکل نیست.

10- در صورتی که موضوع خاصی باعث حواس پرتی شما می شود، به دنبال راه حل مناسب آن باشید، چرا که آن موضوع خاص، در حکم علت عدم تمرکز حواس شماست.

11- تغذیه مناسب داشته باشید.

پرسش: چگونه می توان افکار مزاحم را از خود دور نمود؟

پاسخ:

1- کنترل افکار مزاحم نیازمند تلاش مستمر و مداوم است. سعی کنید با برنامه دقیق و حساب شده، تمام اوقات شبانه روز خود را با مطالعه، ورزش و کار و کوشش پر کنید.

2- فشارهای روانی، یکی از زمینه های افکار مزاحم است. سعی کنید به صورت منطقی مشکل خود را حل نمایید.

3- سعی کنید در اجتماع ها و گردهم آیی های مختلف شرکت فعال داشته باشید.

4- از بیکار ماندن شدیداً پرهیز کنید.

5- از قرار گرفتن در خلوت و تنهایی اجتناب کنید.

6- در صورت تشدید افکار مزاحم، به روان شناس یا روان پزشک مراجعه کنید تا تحت درمان دارویی و روان درمانی قرار گیرید.

توسط ن.ع   , در 04:27:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

آثار سکوت

896 کلمات   موضوعات: اخلاق, سبک زندگی

روایاتی که در مدح و ستایش سکوت به عنوان ارزش اخلاقی ذکر شده و نیز اخباری که مایه هائی ارزشمند برای سکوت برشمرده، حکایت روشنی از اثرات مثبت سکوت دارند، به برخی از این آثار توجه کنید.

1- حفظ هیبت انسان
سکوت هیبت انسان را حفظ می کند و او را از طعن ها و ایرادها محفوظ می دارد، تعبیری که حضرت امیر علیه السلام در این رابطه دارند بسیار زیباست.

«المرءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ»[1]

انسان در زیر زبان خود مخفی است و تا سخن نگوید آشکار نشود.

تا انسان حرفی نزند، ماهیت وی همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد و خصوصیات او آشکار نمی شود امّا با اولین سخنش، لهجه وی شناسائی می شود و به تدریج میزان ادب اجتماعی، نزاکت فردی، علم و دانش و… عیان می گردد.

 

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

                                                                          

حضرت امیر علیه السلام نیز می فرمایند: کثرت سکوت برای انسان هیبت می سازد.

«بِکثْرَةِ الصَّمْتِ تَکانُ الهَیبَةُ»[2]

کثرت سکوت، موجب ابهت است.

2- زیور علم
سخن زیاد نشانه جهل است و آنکه عالم تر است کم سخن تر است، انسانی که ظرفیت و حلم او اندک است دانش اندک خود را پیوسته بیان می دارد و بدین وسیله برای خود در پی کسب وجهه می باشد، امّا کسی که بسیاری از معلومات را در خود جای داده است، علم و حلم را مقرون هم ساخته و جز به هنگام ضرورت و به قدر ضرورت چیزی نمی گوید.

مَثل این دو کس، مَثل کوزه ای است که اگر قطره آبی داشته باشد صدای خود را به همه می رساند ولی کوزه پر آب ساکت و آرام می باشد. و یا جیبی که چند سکه پول در خود جای داده، مقدار ارزش خود را به همه اعلام می دارد ولی جیب پر از اسکناس هرگز خودنمائی نمی کند.

قال علی علیه السلام:

«الصَّمْتُ زَینُ الْعِلْمِ وَ عُنْوانُ الْحِلْمِ»[3]

خاموشی آرایش و زینت علم و نشانه بردباری و حلم است.

3- سلامتی و حفظ نفس
بسیاری از نزاع ها و کدورتها، جنگها و خونریزی ها از زبان ناشی می شود تا آنجا که مثل شده است: «زبان سرخ، سر سبز می دهد بر باد»

این مثل ترجمه ای است برای فرمایش مولای بیان امام علی علیه السلام که فرموده اند:

«کمْ مِنْ دَمٍ سَفَکهُ فَمٌ»[4]

چه بسا خونی که باز شدن دهانی آن را ریخت.

 

هر که را تیغ زبان نیست بفرمان

عاقبت کشته شمشیر زبان می گردد

                                                                          

کمتر کسی است که این اثر از آثار سکوت را لمس نکرده باشد و لذا محتاج به توضیح نبوده و صرفاً به ذکر چند روایت از مولای متقیان حضرت امیر علیه السلام اشاره می شود.

«انْ کانَ فِی الْکلامِ بَلاغَةٌ، فَفِی الصَّمْتِ السَّلامَةُ مِنَ العِثارِ»[5]

اگر در سخن، بلاغت و شیوائی نهفته شده است. در خاموشی سلامتی از لغزش واقع شده است.

«الْزِمِ الصَّمْتَ فَادْنی نَفْعِهِ السَّلامَةُ»[6]

همیشه خاموش باش که کمترین فایده آن سلامتی است.

و این روایت کوتاه خلاصه ای است از همه گفته ها:

«اصْمُتْ تَسْلَمُ»[7]

خاموش باش، سالم می مانی.

4- عدم احتیاج به عذر خواهی
پرگو و پرحرف در لابلای کلماتش سخنانی هرز صادر می شود و او برای حفظ موقعیت آینده خود مجبور به عذرخواهی و طلب بخشش می شود چه اینکه اگر چنین نکند بدتر از پیش از چشمها می افتد و اعتماد نسبی دیگران را نسبت به خود از دست می دهد.

لذا وی هر لحظه در جستجوی بهانه ای و یافتن راهی برای بیان شیوه عذرخواهی خود است، ولی کسی که زبان خود را یله و رها ننموده و در کنترل خویش دارد طبیعتاً کمتر در پی تدارک اسباب و مؤنه عذرخواهی می شود.

قال علی علیه السلام:

«الصَّمْتُ یکسیک الْوَقارَ وَ یکفیک مَؤُنَةَ الْاعْتِذارِ»[8]

خاموشی، لباس وقار بر تو می پوشاند و سختی عذرخواهی را از تو برمی دارد.

5- طرد شیطان
زبان عامل بسیاری از انواع مختلف گناهان است و لذا وسیله ای خوب برای رسیدن ابلیس به مطامع خود می باشد. و سکوت در خلاف این جهت حرکت کرده و لذا موجب توقف و طرد ابلیس می شود.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«عَلَیک بِطُولِ الصَّمْتِ فَانَّهُ مَطْرَدَةٌ لِلشَّیطان وَ عَوْنٌ لَک عَلی امْرِ دینِک»[9]

بر تو باد سکوت زیاد که موجب طرد شیطان و باعث یاری دین تو می باشد.

6- افزایش بصیرت
از مهمترین آثار سکوت باز شدن چشم دل است، سکوت موجب مصونیت از بسیاری از معاصی می شود، علایق انسان را می کاهد، حلم او را بالا می برد و شیطان را از او دور می کند. تحققّ این حالات، از انسان موجودی الهی می سازد، قدرت روحانی آدمی را تقویت بخشیده و دیده دل او را، و گوش دل او را، و زبان دل او را باز می کند. او در این حالت چیزی می بیند که دیگران نمی بینند و چیزی می شنود که دیگران نمی شنوند و هنگام ضرورت چیزی می گوید که دیگران از بیان آن عاجزند.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«لَوْلا تَکثیرٌ فی کلامِکمْ وَ تَمْریجٌ فی قُلُوبِکمْ لَرَءَیتُمْ ما اری وَ لَسَمِعْتُمْ ما اسْمَعُ»[10]

اگر زیادگوئی شما و اختلاط قلوب شما نبود، هر آنچه که ما می دیدیم و می شنیدیم، شما می دیدید و می شنیدید.

پی نوشت ها

[1] نهج البلاغه- حكمت 140 به ترتيب فيض و 148 به ترتيب صبحى.

[2] نهج البلاغه- حكمت 215 به ترتيب فيض و 224 به ترتيب صبحى.

[3] غرر الحكم.

[4] غررالحكم.

[5] غرر الحكم.

[6] غرر الحكم.

[7] غرر الحكم.

[8] غرر الحكم.

[9] بحار الانوار- جلد 71- صفحه 279.

[10] در شرح أصول الكافي ملا صدرا، این روایت اینچنین آمده: لو لا تزييد فى حديثكم و تمزيج فى قلوبكم لرأيتم ما ارى و لسمعتم ما اسمع

توسط ن.ع   , در 04:22:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

گناه و کاهش عمر

483 کلمات   موضوعات: اخلاق, سبک زندگی

از مسائلی که همواره ذهن انسانها را به خود مشغول داشته، لبریز شدن کاسه حیات و سررسیدن مرگ است.

مسئله ای که بسیاری را به دلهره می افکند و یاد آن هول و اضطراب وحشتزا ایجاد می کند و در این وادی چه کم هستند آدمیانی که از این اضطراب مصون باشند و مرگ را ترقی بدانند.

مایه و سرچشمه اصلی هراس انسان از مرگ، حتمی بودن آن است، و اگر آدمی، کوره راهی برای مستثنی شدن از مرگ می شناخت، از شنیدن این کلمه به لرزه نمی آمد.

«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ فَینَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ».[1]

بگو مرگی که از آن فرار می کنید، سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد، سپس به سوی کسی که عالم به آشکار و نهان است بازگردانده می شوید، آنگاه شما را از آنچه انجام می دادید خبر می دهد.

و لذا بشر همواره در این فکر بوده است که راز طول عمر را کشف کند تا حداقل زمان آن را عقب براند، اما تاکنون اساس این معضل شناخته نشده و عامل این همه تغییرات ناگهانی در سیستم بدن معلوم نگردیده است.

هرچند کشف ویروس و باکتری بسیاری از امراض مهم چون آبله، مالاریا، طاعون، سل، وبا و.. . توانسته است برحیات بشر بیفزاید اما هرگز راز هستی کشف نشده و عامل دگرگونی سلولها معین نشده است و شاید بتوان گفت سیری که دانشمندان و اطباء برای این مهم دارند اگر به همین شکل ادامه یابد هیچگاه آنان را به سرنخی مهم نخواهد رسانید.

آنان که بشر را مادی محض تصور می نمایند، چگونه می توانند با غفلت از جهات روحی او، پاسخ این معما را تنها در لابراتوار و زیر میکروسکوپ ببینند، پاسخ این معماها و کشف راز هستی را می توان از کسانی تلمذ کرد که به دو وجهه معنوی و مادی انسان و ارتباط آن دو با هم آگاه باشند.

امام صادق علیه السلام، عامل اصلی مرگ و میرها را گناه و معصیت معرفی فرموده است.

مَنْ یمُوتُ بِالذُّنُوبِ اکثَرُ مِمَّنْ یمُوتُ بِالآجالِ.[2]

کسانی که به واسطه گناه می میرند از تعدادی که به خاطر پایان عمر و اجل از دنیا می روند، بیشترند.

هرچند معاصی در کاهیدن عمر مؤثرند اما برخی از آنها و از جمله فحشاء جنسی به واسطه تصریح به آن در اخبار و احادیث از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سفارش خود به حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:

ای علی شش خصلت در زنا نهفته است، سه خصلت در دنیا و سه خصلت در آخرت، اما خصائل دنیا عبارتند از: هیبت را می زداید، مرگ را جلو می اندازد و موجب مرگ ناگهانی می شود و رزق را قطع می نماید، و اما خصائل قیامت عبارتند از: بدی حساب می آورد، خشم و غضب خداوند را در پی دارد و خلود و جاودانی در آتش را به دنبال دارد.[3]

پی نوشت ها

[1] جمعه/ 8.

[2] بحارالأنوار، ج 50، ص 140.

[3] بحارالأنوار، ج 77، ص 58.

توسط ن.ع   , در 04:21:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

مدح سکوت

640 کلمات   موضوعات: اخلاق, سبک زندگی

سکوت در روایات به شیوه های مختلف و در موقعیت های گوناگون مورد ستایش واقع شده است. این روایات که گاه به صراحت دستور به سکوت می دهند و گاه با ذکر معاصی ناشی از سخن، تلویحاً سکوت را مثبت ارزیابی می کنند، سراسر ابواب اخلاقی را فرا گرفته است.

به برخی از این روایات توجه کنید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله سکوت را علامت ایمان می شمارد:

«لایعْرِفُ عَبْدٌ حقیقَةَ الْایمانِ حَتّی یخْزُنَ مِنْ لِسانِهِ»[1]

هیچ بنده ای حقیقت ایمان را درک نکند تا قسمی از زبانش را نگه داشته باشد( تنها آنچه بسود دنیا و آخرت وی باشد بگوید).

و امام باقر علیه السلام در وصف شیعه می فرماید:

«انَّما شیعَتُنا الْخُرْسُ»[2]

شیعیان ما بی زبانانند.

شیعه کسی است که چنان کم گوید که چون لال فرض شود. کم گوید و آنچه می گوید بجا و پراثر باشد.

همان امام همام فرموده است:

«انَّ هذَا اللِّسانِ مِفْتاحُ کلُّ خَیرٍ وَ شَرٍّ، فَینْبَغی لِلْمُؤْمِنِ انْ یخْتِمَ عَلی لِسانِهِ کما یخْتِمُ عَلی ذَهَبِهِ وَ فِضَّتِهِ»[3]

این زبان کلید هر بدی و خوبی است، پس چنانچه بر طلا و نقره، مهر می زنی بر زبانت هم مهر بزن.

لقمان حکیم سخن و سکوت را چون نقره و طلا دانسته و طبیعی است که ارزش طلا بسیار بیشتر از نقره است.

قال الصادق علیه السلام:

«قالَ لُقمانُ لِابْنِهِ: یا بُنَی انْ کنْتَ زَعَمْتَ انَّ الْکلامَ مِنْ فِضَّةٍ فَانَ السَّکوتَ مِنْ ذَهَبٍ»[4]

فرزندم اگر گمان می کنی سخن از نقره باشد، سکوت از طلا است( با ارزش تر است).

در روایت دیگر امام صادق علیه السلام سکوت را عمل خیر و دارای ثواب و سخن را عامل ثواب یا عقاب معرفی نموده است.

«لایزالُ الرَّجُلُ الْمُؤْمِنُ یکتَبُ مُحْسِناً مادامَ ساکتاً فَاذا تَکلَّمَ کتِبَ مُحْسِناً اوْ مُسیئاً»[5]

دائماً بنده مؤمن مادامی که ساکت است محسن و نیکوکار شمرده می شود، ولی وقتی که شروع به سخن نمود به مقتضای سخن خود عقوبت یا مثوبت می بیند.

عامل سکوت
سکوت فضیلتی است که برای هرکسی به سادگی میسر نمی باشد، بسیارند کسانی که توان آن را ندارند و چه کم اند آن دسته که مزین به آنند.

اصولًا مایه اصلی دوری از همه گناهان عقل است. انسان عاقل که عواقب دنیوی و اخروی گناه را درک کرده و بدان اعتقاد جزمی یافته است، گرد گناه نمی رود.

و لذا میزان گناه هرکس و ثواب وی بستگی تام و تمام به عقل او دارد. هر قدر میزان عقل بالاتر باشد، پرهیز از گناه بیشتر است تا حدی که عقل کامل هرگز گناه نمی کند و صاحب چنان عقلی معصوم از هر خطائی است.

و البته عصمت معصومان علیهم السلام به این جهت نیست که خدای بالبداهه عصمت را به آنان مرحمت کرده باشد، بلکه آنان کمال عقلانی را تحصیل نموده و به مقتضای آن هرگز به خطا نزدیک نمی شوند.

هر قدر نیز مقدار عقل کمتر باشد، میزان آلودگی به گناه به همان نسبت بیشتر می شود.

عامل سکوت در نگاه اخبار و احادیث، عقل است. عاقل چون مضرّات سخن را درک کند، به مقتضای عقل خود لب فرو می بندد و به غیر سکوت راضی نمی شود.

قال علی علیه السلام:

«الصَّمْتُ آیةُ النَّبلِ وَ ثَمَرُ الْعَقْلِ»[6]

سکوت نشانه بزرگی و میوه عقل است.

و امام باقر علیه السلام عقل، تفکر و سکوت را در طول هم دانسته است.

«دَلیلُ الْعاقِلِ التَّفَکرُ وَ دَلیلُ التَّفَکرِ الصَّمْتُ»[7]

راهنمای عاقل تفکر و راهنمای تفکر سکوت است.( سکوت انسان را به تفکر وامی دارد و آن موجب انجام اعمال عقلائی می باشد).

و امام رضا علیه آلاف التحّیة و الثّناء سکوت را دروازه حکمت شمرده است.

«… انَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ ابْوابِ الْحِکمَةِ، انَّ الصَّمْتَ یکسِبُ الَمحَبَّةَ، انَّهُ دَلیلٌ عَلی کلِّ خَیرٍ»[8]

سکوت یکی از درهای حکمت است، خاموشی محبّت می آورد و راهنمای هر کار خیری است.

پی نوشت ها

[1] اصول كافى- جلد 2- صفحه 115.

[2] همان مصدر.

[3] تحف العقول مترجم- صفحه 342.

[4] اصول كافى- جلد 2- صفحه 114.

[5] مستدرك الوسايل- جلد 9- صفحه 16.

[6] غرر الحكم.

[7] بحار الانوار- جلد 78- صفحه 300.

[8] اصول كافى- صفحه 113.

توسط ن.ع   , در 04:18:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

راه های مقابله با زودرنجی

175 کلمات   موضوعات: اخلاق, سبک زندگی

- در هر مسأله ای ابتدا از دیگران انتظار بدترین برخورد را داشته باشید و خود را برای تحمل آن آماده کنید. این امر باعث می شود برخوردهای بهتر از مورد انتظار در شما ایجاد خشنودی کند در حالی که اگر همیشه انتظار برخورد خوب داشته باشید چه بسا نتیجه عکس خواهید گرفت.

- با خود شرط کنید که هیچ گاه و در هیچ شرایطی برخورد تند نداشته باشید و اگر از شما برخورد تندی سر زد، خود را جریمه کنید.

- با افراد خوش خلق و حلیم بیشتر معاشرت کنید.

- از موقعیت هایی که زمینه تندخویی در آن وجود دارد بپرهیزید.

- با مطالعه زندگی افراد حلیم ظرفیت خود را بالا ببرید و حلم خود را بالاتر از حادثه بدانید.

- خود را بزرگ نبینید. مرحوم آیت الله آخوند همدانی (ره) می فرمود:

خدمت مرحوم آیت الله نخودکی (ره) رسیدم، سفارشی خواستم، فرمود:

«مرنج و مرنجان». عرض کردم: «مرنجان را می دانم، چگونه رنج نبرم؟» فرمود:

«خود را بزرگ نبین، زیرا کسی که خود را بزرگ می بیند از هر کوتاهی که در حق او شود ناراحت می شود.»

توسط ن.ع   , در 04:17:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

آثار حسد

760 کلمات   موضوعات: اخلاق, سبک زندگی

حسد آثار زیانباری در فرد و جامعه به بار می آورد. برخی از آنها عبارتند از:

1- از بین رفتن ایمان
مهم ترین اثر حسادت، کفر است. امام صادق (ع) می فرماید:

وَ الْحَسَدُ هُوَ أَصْلُ الْکفْر[1]

حسادت، ریشه و اساس کفر است.

امام باقر (ع) می فرماید:

إِنَّ الْحَسَدَ لَیأْکلُ الْإِیمَانَ کمَا تَأْکلُ النَّارُ الْحَطَب[2]

به یقین حسد، ایمان را از بین می برد، همان گونه که آتش، هیزم را می سوزاند.

2- از بین رفتن نیکی ها و ایجاد رذایل اخلاقی
یکی از آثار زیان بار حسادت، زوال حسنات و ایجاد رذایل اخلاقی است. زیرا اگر حسود، این بیماری روحی را درمان نکند و روز به روز نهال حسادت در قلب او ریشه بدواند، نمی تواند بر حسادت و آثار آن چیره شود و گرفتار اعمال زشتی مانند غیبت شخص محسود یا تهمت و افترا به او و همچنین حالات و صفات نکوهیده ای مانند بخل و بدخواهی خواهد شد.

امام سجاد (ع) فرمود:

… ثُمَّ الْحَسَدُ وَ هِی مَعْصِیةُ ابْنِ آدَمَ حَیثُ حَسَدَ أَخَاهُ فَقَتَلَهُ فَتَشَعَّبَ مِنْ ذَلِک حُبُّ النِّسَاءِ وَ حُبُّ الدُّنْیا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ وَ حُبُّ الْکلَامِ وَ حُبُّ الْعُلُوِّ وَ الثَّروَة[3]

سپس حسد و آن گناه فرزند آدم بود هنگامی که به برادرش حسد ورزید و او را کشت. پس از حسد خصلت های زیر منشعب می شود: حب زنان، حب دنیا، حب جاه و مقام، حب راحتی، حب سخن گفتن، حب برتری طلبی و ثروت.

3- بیماری روحی
کسی که همیشه به فکر داشته های دیگران است و حسرت آن را می خورد، دائماً ناراحت است و همین امر سبب بیماری روانی او می شود. امام صادق (ع) فرمود:

الْحَاسِدُ مُضِرٌّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ یضِرَّ بِالْمَحْسُود[4]

حسود پیش از آن که به طرف مقابل ضرر بزند، به خود ضرر می زند.

4- بیماری های جسمی
یکی از آثار حسادت که از دید بیشتر مردم پنهان است، بیماری های جسمی است. افراد حسود نه تنها از نظر روانی، اندوهگین و رنجورند، از نظر جسمی نیز بیمارند.

امام علی (ع) فرمود:

الْحَسُودُ أَبَداً عَلِیل[5]

حسود، همیشه بیمار است.

5- تنهایی
چون حسود نمی تواند خوشی ها و نعمت های دیگران را تحمل کند، به چند دلیل دوستان خود را از دست می دهد و کسی نیز با او دوست نمی شود. نخست این که وقتی کسی در درون خود احساسی همچون حسادت دارد، نمی تواند برای همیشه آن را در درون خود نگه دارد و سرانجام در شرایطی آن را آشکار می کند. در نیتجه اطرافیان و دوستانش با دیدن حرکات و حالات ناپسند او، از وی دلزده می شوند. دوم این که خود فرد حسود، نمی تواند با کسی ارتباط دوستانه داشته باشد و در مجالس شرکت کند. هرچند برای ایجاد ارتباطات دوستانه هم بکوشد، ولی وجود چنین حالتی به او اجازه چنین کاری را نمی دهد. امام علی (ع) فرمود:

الْحَسُودُ لَا خُلَّةَ لَه[6]

حسود، دوستی ندارد.

6- سرچشمه جنایات
نخستین گناه انسان در این کره خاکی، حسادت قابیل به هابیل بود که نتیجه آن هم چیزی جز قتل هابیل به دست برادرش نبود.

امام سجاد (ع) در این زمینه می فرماید:

حسد، گناه فرزند آدم است، هنگامی که به برادرش حسد ورزید و در نتیجه او را کشت.[7]

7- چشم و هم چشمی
از آثار مشهود و رایج حسادت، چشم و هم چشمی است که متأسفانه در جامعه ما زیاد به چشم می خورد. وقتی فرد حسود از دست رفتن نعمت دیگران را ناممکن دید و تلاشش در این راستا به ثمر ننشست، می کوشد تا دست کم خود را هم سطح او کند و بتواندکمی شعله حسادت درون خود را فرو نشاند و بر عقده حقارت خویش سرپوش بگذارد. از این رو، به تقلیدها و تبعیت های جاهلانه روی می آورد. شاید در نگاه نخست این حالت ساده به نظر آید، ولی همین چشم و هم چشمی هاست که بسیاری از رسوم پوچ و دست و پاگیر را در جامعه به وجود می آورد و در نتیجه جلوی بسیاری از پیشرفت ها را سد می کند. در سطح کلان نیز این مسأله پیامدهای زیان بار خود را بر جای می گذارد. بخش زیادی از تجملات و رفاه طلبی که در جامعه بین مردم وجود دارد و هر روز جامعه را به سمت فقر، فاصله طبقاتی و مشکلات اقتصادی دیگر سوق می دهد، نتیجه همین چشم و هم چشمی ها و حسادت هاست.

8- عذاب جهنم
عذاب جهنم، از دیگر پیامدهای حسادت است که گریبان گیر حسود می شود. علت این امر روشن است، زیرا با توجه به آثاری که برای حسادت وجود دارد، نمی توان انتظاری جز آتش جهنم برای حسودی که از این گناه خود توبه نکرده است، داشت.

پی نوشت ها

[1] . اصول كافى، ج 5، ص 505.

[2] . بحارالانوار، ج 70، ص 237.

[3] . بحارالانوار، ج 70، ص 20.

[4] . بحارالانوار، ج 70، ص 255.

[5] . تصنيف غررالحكم، ص 301.

[6] . غررالحكم، ص 885.

[7] . وسائل الشيعه، ج 16، ص 8.

توسط ن.ع   , در 04:16:00 ق.ظ نظرات

1 3