موضوع: "آموزشی"

صفحات: 1 3 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 23

26ام بهمن 1399

براهین اثبات وجود خدا از دیدگاه امیرالمومنین 1

175 کلمات   موضوعات: آموزشی, فلسفه, کلام(عقاید)

یکی‌ از مسائل‌ بسیار اساسی‌ برای‌ آدمی، مسئلة‌ وجود خدا است. اعتقاد و یا عدم‌ اعتقاد به‌ خدا، در زندگی‌ انسان، بسیار نقش‌آفرین‌ است. اگر کسی‌ به‌ دلیلی، به‌ وجود خدا اعتقاد پیدا کند، تمام‌ اعمال‌ و حرکات‌ او صبغة‌ خاصی‌ به‌ خود می‌گیرد و اگر هم‌ بی‌اعتقاد به‌ خدا باشد، باز اعمال‌ او رنگ‌ و بویی‌ دیگر پیدا می‌کند.

 

بنابراین‌ انسان‌ باید قبل‌ از هر شناختی‌ به‌ این‌ مسئله‌ بپردازد که‌ آیا واقعاً‌ برای‌ انسان‌ و عالم، خدایی‌ وجود دارد، یا این‌که‌ انسان‌ و عالم‌ بر اثر صدفه‌ و تصادف‌ پدید آمده، و آدمی‌ نیز در زندگی‌ هیچ‌ وظیفه‌ و هدفی‌ جز ادامه‌ زندگی‌ و لذت‌ بردن‌ ندارد. از این‌ رو، که‌ امیرالمؤ‌منین‌ علی7 می‌فرماید: «معرفة‌ ا سبحانه، اعلی‌ المعارف» امام7 حتی‌ توحید و اعتقاد به‌ خدای‌ یگانه‌ را، حیات‌ و جان‌ نفس‌ و روح‌ می‌داند: «التوحید حیاة‌ النفس» نیز از ایشان‌ نقل‌ شده‌ است‌ که‌ سرلوحه‌ دین، شناخت‌ خدا است؛ «اول‌ الدین‌ معرفته» آدمی‌ نیز با تمام‌ وجود خود این‌ دقیقه‌ را در می‌یابد که‌ شناخت‌ خدا، در درجه‌ نخست‌ اهمیت‌ قرار دارد

کلیدواژه ها: برهان, خدا, فلسفه
توسط ن.ع   , در 10:49:00 ق.ظ نظرات
22ام بهمن 1399

فلسفه اشراق و فلسفه مشاء

702 کلمات   موضوعات: آموزشی, فلسفه

فلاسفه اسلامی به دو دسته تقسیم می‌شوند . فلاسفه اشراق و فلاسفه مشاء . سردسته فلاسفه اشراقی اسلامی ، شیخ شهاب الدین سهروردی از علماء قرن ششم‌ است ، و سردسته فلاسفه مشاء اسلامی ، شیخ الرئیس ابوعلی بن سینا به شمار می‌رود . اشراقیان پیرو افلاطون ، ومشائیان پیرو ارسطو به شمار می‌روند . تفاوت‌ اصلی و جوهری روش اشراقی و روش مشائی در این است که در روش اشراقی‌ برای تحقیق در مسائل فلسفی و مخصوصا ( حکومت الهی ) تنها استدلال و تفکرات عقلی کافی نیست ، سلوک قلبی و مجاهدات نفس و تصفیه آن نیز برای کشف حقایق ضروری و لازم است ، اما در روش مشائی تکیه فقط بر استدلال است . لفظ ( اشراق ) که به معنی تابش نور است برای افاده روش اشراقی مفید و رسا است ، ولی کلمه ( مشاء ) که به معنی ( راه رونده ) یا ( بسیار راه‌ رونده ) است و صرفا نامگذاری است و روش مشائی را افاده نمی‌کند . گویند : علت این که ارسطو و پیروانش را ( مشائین ) خواندند این بود که ارسطو عادت داشت که در حال‌ قدم زدن و راه رفتن افاده و افاضه کند . پس اگر بخواهیم کلمه‌ای را به‌ کار بریم که مفید مفهوم روش فلسفی مشائین باشد باید کلمه ( استدلالی ) را به کار بریم و بگوییم فلاسفه دو دسته‌اند : اشراقیون و استدلالیون . این جا لازم است تحقیق شود که آیا واقعا افلاطون و ارسطو دارای دو متد مختلف بوده‌اند و چنین اختلاف نظری میان استاد ( افلاطون ) و شاگرد ( ارسطو ) بوده است ؟ و آیا طریقه‌ای که شیخ شهاب الدین سهروردی که از این‌ پس ما او را با نام کوتاهش به نام شیخ اشراق خواهیم خواند در دوره‌ اسلامی آنرا بیان کرده است طریقه افلاطون است و افلاطون طرفدار و پیرو سلوک معنوی و مجاهدت و ریاضت نفس و مکاشفه ومشاهده قلبی و به تعبیر شیخ اشراق طرفدار ( حکمت ذوقی ) بوده است ؟ آیا مسائلی که از زمان شیخ‌ اشراق به بعد به عنوان مسائل مورد اختلاف اشراقیین و مشائین شناخته می‌شود ، مانند اصالت ماهیت و اصالت وجود ، وحدت و کثرت وجود ، مسأله جعل ، مسأله ترکب و عدم ترکب جسم از هیولی و صورت ، مسأله مثل و ارباب‌ انواع ، قاعده امکان اشرف ، و دهها مسئله دیگر از این قبیل ، همان مسائل‌ مورد اختلاف افلاطون و ارسطو است که تا این زمان ادامه یافته است و یا این مسائل و لااقل بعضی از این مسائل بعدها اختراع و ابتکار شده و روح‌ افلاطون و ارسطو از اینها بی‌خبر بوده است ؟ آنچه اجمالا در این درسها می‌توانیم بگوییم این است که مسلما میان‌ افلاطون ارسطو اختلاف نظرهائی وجود داشته ، یعنی ارسطو بسیاری از نظریه‌های افلاطون را رد کرد و نظریه‌های دیگری در برابر او ابراز کرد . در دوره اسکندریه که حد فاصل میان دوره یونانی و دوره اسلامی است ، پیروان افلاطون با پیروان ارسطو دو دسته مختلف را تشکیل می‌داده‌اند . فارابی کتاب کوچک معروفی دارد به نام ( الجمع بین رأیی الحکیمین ) در این کتاب مسائل اختلافی این دو فیلسوف طرح شده و کوشش شده که به نحوی‌ اختلافات میان این دو حکیم از بین برود . ولی آنچه از مطالعه آثار افلاطون و ارسطو و از مطالعه کتبی که در بیان‌ عقائد و آراء این دو فیلسوف ( نوشته شده ) با توجه به سیر فلسفه در دوره‌ اسلامی به دست می‌آید یکی این است که مسائل عمده مورد اختلاف اشراقیین و مشائین که امروز در فلسفه اسلامی مطرح است ، به استثناء یکی دو مسأله ، یک سلسله مسائل جدید اسلامی است و ربطی به افلاطون و ارسطو ندارد . مانند : مسائل ماهیت و وجود ، مسأله جعل ، مسأله ترکب و بساطت جسم ، قاعده‌ امکان اشرف ، وحدت و کثرت وجود . مسائل مورد اختلاف ارسطو و افلاطون‌ همانها است که در کتاب ( الجمع بین رأیی الحکیمین ) فارابی آمده و البته غیر از مسائل سابق الذکر است . از نظر ما مسائل اساسی مورد اختلاف افلاطون و ارسطو سه مسأله است که‌ بعدا درباره آنها توضیح خواهیم داد . از همه مهمتر این که بسیار محل تردید است که افلاطون طرفدار سیر و سلوک معنوی و مجاهدت و ریاضت و مشاهده قلبی بوده است . بنابراین ، این که ما افلاطون و ارسطو را دارای دو روش‌ بدانیم : روش اشراقی و روش استدلالی ، بسیار قابل مناقشه است . به هیچ‌ وجه معلوم نیست که افلاطون در زمان خودش و یا در زمانهای نزدیک به زمان‌ خودش به عنوان یک فرد ( اشراقی ) طرفدار اشراق درونی شناخته می‌شده است‌ . و حتی معلوم نیست که لغت ( مشائی ) منحصرا درباره ارسطو و پیروانش‌ اطلاق می‌شده است .

توسط ن.ع   , در 09:32:00 ب.ظ نظرات
22ام بهمن 1399

فرق مکتب اشراق و مکتب مشاء

90 کلمات   موضوعات: آموزشی, فلسفه

بر خلاف مکتب مشاء مکتب اشراقی به غیر از خود شیخ اشراق که بنیان گذار این مکتب است فیلسوف بزرگ دیگری ندارد و فقط چند شارح فلسفه که گرایش‌های اشراقی داشته‌اند کتاب‌های او را شرح کرده‌اند. اگرچه برخی معتقدند ملاصدرا که بنیان گذار بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مکتب فلسفی در جهان اسلام است در آرای خود به شدت متاثر از فلسفه اشراق است. قطب الدین شیرازی و شمس الدین شهرزوری از جمله کسانی هستند که بر کتاب‌های شیخ اشراق شرح نوشته‌اند و شروح این دو، مورد توجه علاقمندان فلسفه اشراق می‌باشد.

توسط ن.ع   , در 09:29:00 ب.ظ نظرات
22ام بهمن 1399

سر سلسله اشراقیان

221 کلمات   موضوعات: آموزشی, فلسفه

یکی از نکاتی که پس از شیخ اشراق بر سر زبان‌ها افتاد این است که سر سلسله اشراقیان افلاطون بوده است. این سخن در حقیقت از بیانات خود شیخ اشراق است. او بود که برای اولین بار مدعی شد افلاطون امام حکمت اشراق است. اما واقعیت آن است که فلسفه شیخ اشراق هم در روش و هم در محتوا تفاوت قابل توجهی با فلسفه افلاطون دارد. شاید بتوان گفت در مساله مثل افلاطونی است که این دو فیلسوف نظرات مشابهی دارند و الا در بسیاری از موارد شیخ اشراق نظراتی مخالف نظر افلاطون اتخاذ کرده است.
شهید مرتضی مطهری معتقد است این مساله که افلاطون مانند شیخ اشراق طرفدار سیر و سلوک معنوی بوده، مجاهدت و ریاضت و مشاهده قلبی را از لوازم مهم حکمت و فلسفه می‌دانسته است بسیار محل تردید است. از نظر ایشان به هیچ وجه معلوم نیست که افلاطون در زمان خودش و یا حتی در زمان‌های نزدیک به زمان خودش به عنوان یک فرد اشراقی طرفدار اشراق درونی شناخته می‌شده است و حتی معلوم نیست که لغت مشائی منحصرا درباره ارسطو و پیروانش اطلاق می‌شده است.

آنچه مسلم است این است که شیخ اشراق متاثر از عرفا و متصوفین جهان اسلام روش خاص فلسفی خود را انتخاب کرده و البته ابتکارات خود را به شیوه‌ای قابل قبول بر آنها افزوده و فلسفه نوی ارائه کرده است.

توسط ن.ع   , در 09:28:00 ب.ظ نظرات
22ام بهمن 1399

پایبندی شیخ اشراق به برهان و استدلال

183 کلمات   موضوعات: آموزشی, فلسفه

لازم به ذکر است شیخ اشراق نیز همانند همه فلاسفه بحث‌های فلسفی را به صورت استدلالی مطرح می‌سازد. خود او در مقدمه کتاب حکمةالاشراق گفته است:
من پیش از این کتاب‌هایی به روش مشائیان نگاشته‌ام و قواعد آنها را به طور خلاصه گرد آورده‌ام، اما در عین حال تصریح می‌کند این کتاب را به صورت دیگری تحریر کرده است.

نکته قابل توجه آن است که شیخ اشراق حتی در این کتاب به عنصر برهان و استدلال پایبند است. او تاکید می‌کند مطالب این کتاب گرچه از راه فکر و اندیشه برایم حاصل نشده است، اما به هنگام اثبات آنها از روش جستجوی دلیل و برهان استفاده کرده‌ام.
روشن است این مطلب حاکی از این نکته است که او نیز قبول دارد کار فلسفی زمانی شکل می‌گیرد که برهان اقامه گردد و بدون اقامه آن و ارائه دلیل بر اساس قوانین منطقی هر سخنی که باشد فلسفه محسوب نمی‌شود. نهایت آنکه از نظر شیخ اشراق فلسفه‌ای که در تمام مراحل تنها تکیه بر عقل داشته باشد از عهده حل تمام مسائل فلسفه و نیز شناخت حقیقت عالم بر نیامده و به معنی واقعی حکمت نخواهد بود.

توسط ن.ع   , در 09:27:00 ب.ظ نظرات
22ام بهمن 1399

فلسفه اشراق

161 کلمات   موضوعات: آموزشی, فلسفه

لفظ اشراق به معنی تابش نور است، اما در اصطلاح فلاسفه اشراق به معنی کشف و شهود یا ظهور انوار عقلی و فیضان آنها بر نفس آدمی است.

مراد از فلسفه اشراق فلسفه‌ای است که شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی (۵۴۹م) آن را بنیان نهاده است. از نظر شیخ اشراق فیلسوف و اقعی کسی است که علاوه بر تسلط بر مبانی فلسفی و منطق صوری بتواند با تهذیب نفس و تصفیه باطن مراتب کمالات معنوی را طی کرده و استعداد مظهریت انوار الهی را پیدا نماید. خود او در کتاب هایش تاکید می‌کند فلسفه اش برای کسانی است که علاوه بر حکمت بحثی و استدلالی دنبال شهود حقایق عالم بالا نیز هستند و شرط فهم فلسفه خود را تابش بارقه الهی بر قلب خواننده می‌داند و تاکید می‌نماید کسانی که فقط طالب بحث فلسفی صرف هستند و دنبال تاله و کشف الهی نمی‌باشند بهتر است سراغ فلسفه مشاء بروند. به اعتقاد شیخ اشراق کار اشراقیون جز با سوانح نوری سامان نمی‌یابد.

توسط ن.ع   , در 09:25:00 ب.ظ نظرات
19ام آذر 1399

تعداد عقول

403 کلمات   موضوعات: آموزشی, فلسفه

اکثر فلاسفه مشاء تعداد عقول را ده عقل می‌دانند که به عقول عشره معروف‌ می‌باشند که مبتنی بر طبیعیات قدیم و هیئت بطلمیوسی می‌باشد. از نظر علمای طبیعی قدیم تعداد افلاک به نه عدد می‌رسد که عبارت بودند از: فلک اعلی یا اطلسی، فلک ثوابت، فلک زُحَل، فلک مشتری، فلک مریخ، فلک شمس، فک زهره، فلک عطارد و فلک قمر. این افلاک نه‌‌گانه با ستارگان و سیارات بی‌شماری که در آنها وجود دارند، در کنار موجودات عنصری کره زمین، کثرت‌های فراوانی را به وجود آورده‌اند که به هیچ وجه نمی‌توانند مستقیم از ذات واجب به وجود آیند؛ زیرا ذات واجب، واحد و بسیط محض است و بر اساس قاعدۀ الواحد، صدور موجودات کثیر از چنین موجودی ممکن نیست.

بنابراین فلاسفه مشّاء قائل شدند که از ذات واجب تنها یک موجود به نام عقل اول صادر می‌شود، و از عقل اول با در نظر گرفتن جهات کمالی‌ آن، عقل دوم و از جهت امکانی‌اش فلک اعلی (اطلس) و نفس کلی فلکی به وجود می‌آید. و از عقل دوم با در نظر گرفتن جهت کمالاتش عقل سوم و با در نظر گرفتن جهت امکانی‌اش فلک ثوابت به وجود می‌آید و از این سلسله تعداد ده عقل و افلاک نه‌گانه و موجودات عنصری محقق می‌شوند و چون تعداد ده عقل برای به وجود آمدن افلاک نه‌گانه و موجودات عنصری و توجیه کثرت‌های آنها وافی می‌باشد؛ بنابراین تعداد عقول نیز بیشتر از ده عدد نیست.

فلاسفه اشراق نیز قاعده الواحد و نظام طولی مبتنی بر آن را پذیرفته‌اند، ولی آنها تعداد عقول را بسیار بیشتر از ده عدد می‌دانستند؛ زیرا تعداد ستارگان فلک ثوابت بسیار زیاد است در حالی‌که جهت‌های موجود در عقل دوم بسیار محدود است و به تنهائی برای صدور کثرت‌های موجود در فلک ثوابت وافی نیست. بنابراین از نظر ایشان باید عقول زیادی را در نظر گرفت تا صدور این کثرت‌ها توجیه‌پذیر شوند.

باید توجه داشت که مطالب فلسفی ناب و عقلی که به عنوان مطالب اصلی و اساسی فلسفه می‌باشند، به هیچ‌وجه با تغییر در نظریه‌های علمی، دگرگون نمی‌شوند؛ زیرا اساس این مطالب، برهان‌های عقلی می‌باشند و هیچ ارتباطی به نظریه‌های مطرح شده در علوم طبیعی؛ مانند هیئت بطلمیوسی و یا هیئت کوپرنیکی و یا کپلری ندارند. از جمله این مسائل می‌توان «قاعده الواحد»، «اصالت وجود»، «مجرد بودن علم» و … را نام برد.

بخشی از مطالب فلسفی مبتنی بر نظریههای علمی روز می‌باشد. با تغییر این نظریات، مطالب فلسفی نیز تغییر می یابد. ولی این دگرگونی به معنای فرو ریختن ساختمان فلسفه نیست.

کلیدواژه ها: عقول, فسلفه مشاء, فلسفه
توسط ن.ع   , در 04:50:00 ب.ظ نظرات
19ام آذر 1399

ادلّه وجود عقول

132 کلمات   موضوعات: آموزشی, فلسفه

یکی از قواعد مسلّم فلسفه، قاعدۀ الواحد است، محتوای این قاعده چنین است که «از علت واحد محض بیش از یک معلول نمی‌تواند صادر شود». فلاسفه مسلمان براساس این قاعده معتقدند کثرت‌های موجود در عالم ماده نمی‌توانند مستقیم از خداوند به وجود آیند؛ بلکه موجود اولی که بدون واسطه از ذات حق صادر ‌شد، تنها یک موجود مجرد واحد است. فلاسفه مشاء نام آن را عقل اول (صادر اول) نامیده‌اند. اشراقیون آن را نور اقرب و صدرالمتألهین آن را وجود منبسط یا فیض اقدس نامیده است.

عقل اول با این‌که موجود واحدی است و تمام کمالات موجودات دیگر را دارد، ولی به‌خاطر معلول بودن دارای جهت امکانی نیز هست و وجود این دو جهت (جهت کمالات وجودی و جهت امکانی) موجب شده تا صدور بیش از یک موجود از او جایز باشد.

توسط ن.ع   , در 04:47:00 ب.ظ نظرات
19ام آذر 1399

عقول فلسفی

55 کلمات   موضوعات: آموزشی, فلسفه

عقول، موجودات مجردی هستند که هیچ‌گونه شائبه ماده در آنها نیست و نزدیک‌ترین موجودات (از حیث کمالات) به وجود واجب تعالی می‌باشند. از دیدگاه فلاسفه همه موجودات عالم به یکباره نمی‌توانند از ذات واجب صادر شوند. ابتدا عقول در یک نظام طولی از حق تعالی صادر شده‌اند و بقیه موجودات توسط این عقول موجود شده‌اند.

کلیدواژه ها: عقل, عقول ده گانه, فلسفه
توسط ن.ع   , در 04:29:00 ب.ظ نظرات
9ام آذر 1399

مراتب عالم هستي

522 کلمات   موضوعات: آموزشی, مرگ,برزخ,آخرت, انسان, فلسفه

عرفا و فلاسفه الهي براي عالم هستي مراتبي قائلند و جهان را داراي مراتب مي دانند و براي هر مرتبه نامي تعیین کرده اند. اين مراتب عبارتند از “عالم ناسوت” که مراد  همين عالم دنيا و همين عالم ماديات و اجسام است كه پست ترين و نازل ترين عوالم است. دنيا را دنيا مي گويند چون پست تر از همه عالم هاست و نيز دنيا را دنيا مي گويند چون به انسانها از عالم آخرت نزديكتر است.

عالم بعدی “عالم ملكوت” است که عالم بالاتر از عالم ناسوت است. ملكوت داری دو مرتبه اعلا و اسفل است. ملكوت اعلا مربوط به نفس كليه است، يعني نفوسي كه دايره وجودي آنها بسيار وسيع است و احاطه وجودي آنها بسيار زياد است. ملكوت اسفل مربوط به نفوس جزئيه است، يعني نفوسي كه چندان سعه وجودي ندارند و احاطه وجودي آنها بسيار محدود است مانند نفوس انسانهاي معمولي.

از آثار بزرگ فلسفه و عرفان به دست مي آيد كه نظرشان در خصوص مبدا نشات نفوس متفاوت است. گروهي نفس را از موجودات ماوراي ماده مي دانند، يعني موجودي كه مستقل و در عالم خارج از ماده به وجود آمده است، اما دست قدرت الهي طبق مصالح كلي جهان، آن را از عالم ملكوت به عالم ناسوت نزول داده و در قفس تن زنداني كرده است يا همانند پادشاهي بر كشور تن حكومت داده است و پس از خاتمه ماموريت و انجام وظايف محوله خود، دوباره به موطن اصلي خود باز مي گردد.

ابن سینا بر اين نظريه مهر صحت نهاده و نظريه ديگر، نظر ملاصدرا شيرازي است و به طور كلي پيروان حكمت متعاليه آن را پسنديده اند و به نظر مي رسد كه اين نظريه، دقيق تر و به واقعيت نزديك تر است. در اين نظريه، نفس در بدو امر، موجود مستقل ماوراي ماده نيست، بلكه از ماده نشات گرفته و از ماده متولد شده است و به تعبير صدر الدين، محصول عالي ماده است، مانند ميوه اي كه از درخت متكون و متولد مي شود با اين تفاوت كه درخت و ميوه، هر دو مادي اند، اما نفس با اين كه ميوه طبيعت است مافوق ماده و برتر از عالم ماده است. گفتني است كه براي اثبات مدعا، راه درازي بايد پيمود. همچنين شايان ذكر است كه اين دو نظريه قابل جمع است.

عالم بعد از ملکوت عالم جبروت است. اين عالم، عالم عقول است و مربوط است به عالم ابداع. مجردات و مبدعات، موجوداتي هستند كه هم از نظر ذات مجردند و هم از نظر فعل.

عالم لاهوت، عالم بعدی است که عالم اسما و صفات الهي و عالم مظاهر و جلوه گاه هاي جل و علاست. در اين عالم حق تبارك و تعالي، در اشكال و انحاي مختلف، يعني در جلوه گاههاي علم، قدرت، اراده، خلق، رزق و غيره متجلي مي شود و اين عالم، عالم ظهور و بروز حق جلت عظمته است.

نهایتا عالم ذات الوهيت يا به تعبير برخي، عالم هاهوت، يعني عالم ذات حق تعالي است. در اين عالم كه خارج از همه عوالم است فقط هويت ذات الهي مطرح است. هيچ ملك مقرب و هيچ پيامبر مرسلي آن را درك نكرده و درآن راه نيافته است.بيان پيامبر اسلام (ع) كه فرمود؛ “ما عرفناك حق معرفتك” اشاره به اين عالم است.

کلیدواژه ها: فلسفه, مراتب عالم, هستی
توسط ن.ع   , در 02:23:00 ق.ظ نظرات

1 3 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 23