تعداد عقول
اکثر فلاسفه مشاء تعداد عقول را ده عقل میدانند که به عقول عشره معروف میباشند که مبتنی بر طبیعیات قدیم و هیئت بطلمیوسی میباشد. از نظر علمای طبیعی قدیم تعداد افلاک به نه عدد میرسد که عبارت بودند از: فلک اعلی یا اطلسی، فلک ثوابت، فلک زُحَل، فلک مشتری، فلک مریخ، فلک شمس، فک زهره، فلک عطارد و فلک قمر. این افلاک نهگانه با ستارگان و سیارات بیشماری که در آنها وجود دارند، در کنار موجودات عنصری کره زمین، کثرتهای فراوانی را به وجود آوردهاند که به هیچ وجه نمیتوانند مستقیم از ذات واجب به وجود آیند؛ زیرا ذات واجب، واحد و بسیط محض است و بر اساس قاعدۀ الواحد، صدور موجودات کثیر از چنین موجودی ممکن نیست.
بنابراین فلاسفه مشّاء قائل شدند که از ذات واجب تنها یک موجود به نام عقل اول صادر میشود، و از عقل اول با در نظر گرفتن جهات کمالی آن، عقل دوم و از جهت امکانیاش فلک اعلی (اطلس) و نفس کلی فلکی به وجود میآید. و از عقل دوم با در نظر گرفتن جهت کمالاتش عقل سوم و با در نظر گرفتن جهت امکانیاش فلک ثوابت به وجود میآید و از این سلسله تعداد ده عقل و افلاک نهگانه و موجودات عنصری محقق میشوند و چون تعداد ده عقل برای به وجود آمدن افلاک نهگانه و موجودات عنصری و توجیه کثرتهای آنها وافی میباشد؛ بنابراین تعداد عقول نیز بیشتر از ده عدد نیست.
فلاسفه اشراق نیز قاعده الواحد و نظام طولی مبتنی بر آن را پذیرفتهاند، ولی آنها تعداد عقول را بسیار بیشتر از ده عدد میدانستند؛ زیرا تعداد ستارگان فلک ثوابت بسیار زیاد است در حالیکه جهتهای موجود در عقل دوم بسیار محدود است و به تنهائی برای صدور کثرتهای موجود در فلک ثوابت وافی نیست. بنابراین از نظر ایشان باید عقول زیادی را در نظر گرفت تا صدور این کثرتها توجیهپذیر شوند.
باید توجه داشت که مطالب فلسفی ناب و عقلی که به عنوان مطالب اصلی و اساسی فلسفه میباشند، به هیچوجه با تغییر در نظریههای علمی، دگرگون نمیشوند؛ زیرا اساس این مطالب، برهانهای عقلی میباشند و هیچ ارتباطی به نظریههای مطرح شده در علوم طبیعی؛ مانند هیئت بطلمیوسی و یا هیئت کوپرنیکی و یا کپلری ندارند. از جمله این مسائل میتوان «قاعده الواحد»، «اصالت وجود»، «مجرد بودن علم» و … را نام برد.
بخشی از مطالب فلسفی مبتنی بر نظریههای علمی روز میباشد. با تغییر این نظریات، مطالب فلسفی نیز تغییر می یابد. ولی این دگرگونی به معنای فرو ریختن ساختمان فلسفه نیست.