موضوع: "آموزشی"

صفحات: 1 ... 12 13 14 15 16 17 ...18 ...19 20 22 23

9ام فروردین 1394

منظور از آيه 128 شعراء چيست ؟

405 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

یا رب

سوال:

منظور از آيه 128 شعراء چيست ؟

==========

پاسخ:

«ريع» به معناى‏ دامنه‏ى كوه و تپه است.
«مَصانع» دژ و قصر محكم و بلند را گويند.
و كلمه‏ى «بَطش» به معناى‏ گرفتن با قهر و غلبه و قدرت است.
در اين آيات، قرآن از اصل ساختمان سازى‏ در دامنه‏ى كوه و ساختن دژ و داشتن قدرت انتقاد نمى‏كند.
آنچه مورد انتقاد است، هدف هاى‏ نامقدّس، «تَعبَثون» و خيال هاى‏ واهي، «لعلّكم تخلدون» و تجاوز از اعتدال است.
«جبّارين» در روايات مى‏خوانيم: يكى‏ از ياران رسول اكرم (صَليَّ اللهُ عليهِ و آله) بر بام خانه‏اش قبّه‏اى‏ ساخته بود. حضرت از ديدن آن ناراحت شد.
صاحب خانه چون چنين ديد، قبّه را خراب كرد.
رسول خدا بار ديگر كه قبّه را نديد، پرسيد:
قبّه چه شد؟ گفتند: همين كه صاحبش ديد شما ناراضى‏ هستيد آن را خراب كرد. پيامبر فرمود: «اِنّ كلّ بناء وبال على‏ صاحبه الاّ ما لابدّ منه» هر ساختمانى‏ كه مورد نياز نباشد، در قيامت وبال صاحبش خواهد بود.
1- سابقه‏ى بناهاى‏ بلند به زمان هود مى‏رسد. (أتبنون بكلّ ريع آيه)
2- حرص، انسان را رها نمى‏كند. (بكلّ ريع)
3- آنچه در چشم دنياپرستان جلوه دارد، در نظر اولياى‏ خدا خوار است و مردم را به خاطر آن سرزنش مى‏كنند. (أتبنون… تعبثون)
4- تمدن و رفاه كاذب، عامل غرور و مانع حقّ پذيرى‏ است. (أتبنون)
5- شروع كار انبيا با انتقاد از وضع نابسامان موجود و بيدار كردن وجدان ها از طريق سؤال است. (أتبنون بكلّ ريع …)
6- كارهاى‏ ستمگران، يا براى‏ مطرح كردن خود است (آيه) يا براى‏ بقاى‏ خود (تخلدون) يا استثمار و استعمار مردم است. (جبّارين)
7- در هر كارى‏ بايد هدفى‏ والا داشت. (أتبنون… تعبثون)
8- ثروت، سرمايه وساختمان هاى‏ بلند در دست نااهلان، براى‏ ارضاى‏ هوا و هوس است. (تعبثون)
9- انتقاد قرآن از روحيّه‏ى كاخ نشينى‏ و عيّاشى‏ است، نه اصل ساختمان. (تعبثون) (توليد، ابتكار، هنر و بكارگيرى‏ امكانات و نيروى‏ انسانى‏ و… بايد در مسير نياز واقعى‏ باشد، نه بيهوده)
10- قصرها وكاخ ها، زندگى‏ را جاودانه نمى‏كنند. (تتّخذون مصانع لعلّكم تخلدون)
11- آفات ساختمان، چهار چيز است: الف: حرص و اسراف. (بكلّ ريع) ب: تفاخر و خودنمايي. (آيه) ج: بُلهوسي. (تَعبَثون) د: دنيا گرايى‏ و غفلت. (لعلّكم تخلدون)
12- قوانين كيفرى‏ بايد عادلانه باشد. (قرآن از كيفرهاى‏ ظالمانه انتقاد مى‏كند) (بَطَشتم جبّارين)
13- دينداري، محور و رهبر و الگو لازم دارد. (فاتّقوا الله و اَطعيون)
14- دينداري، هم پرواى‏ قلبى‏ است و هم اطاعت عملي. (فاتّقوا الله و اَطعيون)
15- بى‏ تقوايى‏ عامل همه‏ى مفاسد است. حضرت هود پس از انتقاد از فكر و عمل كافران فرمود: (فاتّقوا الله…)

تفسیر نور

توسط ن.ع   , در 03:10:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

رئوس الشیطان در آیه 64 صافات یعنی چه ؟

211 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

یا رب

سوال:

رئوس الشیطان در آیه 64 صافات یعنی چه ؟

=================

پاسخ:

طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّيَاطِينِ

كلمه‏ى «طلع» به معناى شكوفه‏ى خرماست، گويى هنگام طلوع ميوه است. كلمه‏ى «شوب» به معناى مخلوط و آميخته است.
به نوشيدنى بعد از غذا از آن جهت كه در معده با غذا مخلوط مى‏شود، شوب مى‏گويند. چون «شيطان» در فرهنگ مسلمين به موجودى زشت و بد ذات و خبيث گفته مى‏شود،
در اين آيه مى‏فرمايد: شكوفه‏هاى درخت زقوم كه بايد زيبا و دلربا باشد، گويا سرهاى شيطان است، همان گونه كه در فرهنگ مردم فرشته مظهر خوبى و كرامت است تا آن جا كه زنان مصر در ستايش يوسف گفتند: «ان هذا الا مَلك كريم»1
- دوزخيان نيز همچون بهشتيان، خوردنى و آشاميدنى دارند، امّا نه تنها لذيذ و دلپسند نيست بلكه بد شكل و بد مزه و آزار دهنده است. «كانه رؤوس الشياطين… لشوباً من حميم»
2- براى دورى از غذاهاى دوزخى نه راه فرارى است و نه راه طفره. «اكلون… مالئون»
3- دوزخيان به قدرى گرسنه هستند كه از بدترين غذا شكم خود را پر مى‏كند. «فمالئون منها البطون»
4- عذاب‏هاى قيامت مقطعى نيست، بلكه دوزخ قرارگاه ابدى است. «ثمّ انّ مرجعهم لالى الجحيم» (شايد دوزخيان را براى خوراندن و نوشاندن زقوم و حميم به جايى مى‏برند و دوباره آنها را به محل اول بر مى‏گردانند.)

تفسیر نور

 

توسط ن.ع   , در 03:07:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

چرا آیه 50 سوره ذاریات می گه به سوی خدا فرار کنید؟

218 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

یا رب

سوال:

چرا آیه 50 سوره ذاریات می گه به سوی خدا فرار کنید؟

=======================

پاسخ:

در اين دو آيه، دوبار پى در پى «نذير مبين» آمده است و در آيات ديگر نيز تعبيراتى از قبيل: «كتاب مبين»، «بلاغ مبين» و «عربىّ مبين» آمده كه همگى بيانگر روشن و روشنگر بودن پيام و سخن خداوند و هشدار پيامبران است.
نتيجه فرار به سوى خدا، فرار از ظلمات به نور، از جهل به علم، از دلهره به اطمينان، از خرافات به حق، از تفرقه به وحدت، از شرك به توحيد و از گناه به تقوى و پرهيزگارى است.
امام باقرعليه السلام سفر حج را يكى از مصاديق فرار به سوى خدا دانستند. 1- انسان محدود، در برابر هزاران مسئله مادى و معنوى و در ميان تمايلات حق و باطل كه از خود يا ديگران بر او عرضه مى‏شود، به پناهگاهى محكم نيازمند است و بهترين پناهگاه خداست. «ففرّوا الى اللّه»
2- انسان، چاره‏اى جز حركت و گريز به سوى خدا ندارد. «ففرّوا الى اللّه»
3- مطالعه در هستى بايد سبب توجّه انسان به خداوند و بندگى او گردد. «والسماء بنيناها… والارض… و من كل شى خلقنا زوجين… لعلّكم تذكّرون… ففرّوا الى اللّه»
4- راه انبيا، روشن و شفّاف است. «نذير مبين»
5 - پناهندگى به بيگانگان و غير خداوند، اثرى ندارد. «ولا تجعلوا مع اللّه…» 6- پيامبران مأمور انذار و هشدار مردم هستند. «منه نذير»

تفسیر نور

 

توسط ن.ع   , در 02:47:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

داستان آیه 17 سوره احقاف مربوطه به کیست؟

275 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

یا رب

سوال:

وَ الَّذي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما أَ تَعِدانِني‏ أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلي‏ وَ هُما يَسْتَغيثانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ.

داستان آیه 17 سوره احقاف مربوطه به کیست؟

=========

پاسخ:

در مورد اینکه این آیه مربوط به کیست عده اى گويند اين آيه درباره [عبدالرحمن بن ابی بكر] پيش از آنكه مسلمان بشود نازل شده است ( در تفسير [علی بن ابراهيم] از [عباس بن محمد] او از [حسن بن سهل] و او بعد از چند سند مرفوعا از [جابر بن زيد] و او از [جابر بن عبدالله] نقل نمايد كه گفت خداوند بعد از مدح [حسين بن على] در آيه 15 بذكر مذمّت از [عبدالرحمن بن ابی بكر] در اين آيه پرداخت و نيز صاحب [كشف البيان] بعد از ذكر شأن نزول براى [عبدالرحمن بن ابی بكر] چنين افزايد كه گويند اين آيه درباره [ابوبكر] قبل از مسلمان شدن او نازل شده است

و نيز صاحب [مجمع البيان] و صاحب [كشف الاسرار] از [ابن عباس] و [ابوالعاليه] و [سدى] و [مجاهد] نقل نمايند كه اين آيه درباره [عبدالرحمن بن ابی بكر] نازل شده كه پدر و مادرش گفته بودند مسلمان شود او امتناع میكرد و می گفت شما [عبدالله بن جدعان] و مشايخ [قريش] را كه مرده اند زنده كنيد تا از آنها سؤال كنم كه شما چه می گوئيد ،

[حسن بصرى] و [زجاج] و [قتاده] گويند اين آيه از براى هر كافرى كه مورد عاق پدر و مادر خويش قرار بگيرد عموميت خواهد داشت - در تفسير [ابن ابی حاتم] حديث [عبدالرحمن بن ابی بكر] از [سدى] نيز روايت شده است ، و نظير اين شان نزول در آيه 17 [سوره انعام] نيز موجود است )

.

توسط ن.ع   , در 02:44:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

زنجیر 35 متری چرا؟

731 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

یا رب

سوال:


قرآن می فرماید که جهنمی ها را با زنجیر 70 ذراعی که من پرسیده ام می شود 35 متر می بندند این کار برای چیست؟ چرا 35 متری؟ چرا می بندند مگر می تواند فرار کند؟

=========

پاسخ:


ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ
سپس او را در زنجيرى كه طول آن هفتاد ذراع است در بند كشيد.


او را بگيريد و زنجيرش كنيد! در ادامه آيات گذشته كه سخن از ((اصحاب شمال )) مى گفت كه نامه اعمالشان را به دست چپشان مى دهند و آه و ناله از آنها برمى خيزد و آرزوى مرگ مى كنند، در آيات مورد بحث به گوشه اى از عذابهاى آنها در قيامت اشاره كرده مى فرمايد: ((در اين هنگام به فرشتگان عذاب دستور داده مى شود: بگيريد او را، و در بند و زنجيرش كنيد))! (خذوه فغلوه ).
((غلوه )) از ماده ((غل )) چنانكه قبلا هم گفته ايم زنجيرى است كه گاه به وسيله آن دست و پاى مجرمان را به گردن آنها مى بستند و بسيار مشقتبار و رنج آور بوده . ((سپس گفته مى شود او را در آتش دوزخ وارد كنيد)) (ثم الجحيم صلوه ).
((بعد او را به زنجيرى بكشيد كه درازاى آن هفتاد ذراع است )) (ثم فى سلسة ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه ).
((سلسله )) به معنى زنجير است ، و در اصل از ماده ((تسلسل )) به معنى تكان خوردن و لرزش گرفته شده ، زيرا حلقه هاى زنجير مى لرزند و تكان مى خورند. تعبير به ((هفتاد ذراع )) ممكن است از باب ((تكثير)) باشد، زيرا عدد هفتاد از اعدادى است كه غالبا براى كثرت به كار مى رود، و نيز ممكن است كه منظور همان عدد هفتاد باشد، به هر حال چنان زنجيرى را آنچنان اطراف مجرمان مى پيچند كه سرتاپاى آنها را فرا مى گيرد.
بعضى از مفسران گفته اند اين زنجيرهاى طولانى براى يك فرد نيست ، بلكه هر گروه را به يك زنجير مى بندند، ذكر اين مجازات بعد از ذكر غل و زنجير در آيات گذشته تناسب بيشترى با همين معنى دارد.
((ذراع )) به معنى ((فاصله آرنج تا نوك انگشتان )) است (در حدود نيم متر) كه واحد طول نزد عرب بوده ، و يك مقياس طبيعى است ، ولى بعضى گفته اند كه اين ذراع غير از ذراع معمول است به طورى كه هر ذراع از آن فاصله هاى عظيمى را دربر مى گيرد، و همه دوزخيان را به آن زنجير مى بندند.
بار ديگر تكرار مى كنيم كه مسائل مربوط به قيامت را با زبان ما ساكنان دنيا نمى توان كاملا بيان كرد و آنچه در آيات و روايات آمده تنها شبحى از آن را ترسيم مى كند.
تعبير به ((ثم )) در اين آيه نشان مى دهد كه بعد از ورود به جهنم در زنجير هفتاد ذراعى گرفتار مى شود، و اين مجازات جديدى است براى آنها، اين احتمال نيز وجود دارد كه همه اين زنجيرهاى فردى و جمعى قبل از ورود در جهنم است ، و ((ثم )) به اصطلاح براى تاءخير در ذكر است .
تفسیر نمونه


آتش جهنم به قدری مهیب و دهشتناک است که وقتی درِ جهنم باز شود تکه های آتش همچون ستاره های آسمان به هر سو پرتاب می گردند و هر شراره ای از آتش، ابر بزرگی از آتش خواهد بود که همچون باران بر سر اهل جهنم خواهد ریخت.
در این حال قبلوب اهل جهنم پراکنده و عقلشان مات و مبهوت و حیران و سرگردان خواهد شد.
تمام انبیا و اولیا و عرفا از مشاهده چنین حالتهایی و از شدت غم و اندوه چنین روزی به خدا پناه برده اند.
آتش جهنم به قدری عظیم است که اگر حلقه ای از زنجیرهای آتشین آن را روی کوههای دنیا بگذارند همه آب خواهند شد. در جهنم اهل عذاب را با زنجیری خواهند بست که طولش 35 متر است.
و زقوم و ضریعی که خوراک اهل جهنم است قطره ای از آنت به تمام دریاها و اقیانوسها ریخته شود تمام حیوانات از بوی بد آن خواهند مرد.
(اقتباس از بحار، ج8، مبحث جهنم)


زنجیر همیشه برای جلوگیری از فرار نیست بلکه در بسیاری موارد برای عذاب کردن است چه اینکه انسان از حبس بدش می آید و بدترین نوع حبس آنست که اورا ببندند که نتواند حرکت کند بخصوص اگر این زنجیر آتشین هم باشد که دو اثر عذاب آور را توامان دارد : یکی دربند کردن و دیگری سوزاندن و اما در تعبیر از طول زنجیر به سبعین باید توجه شود که برخی الفاظ برای بیان زیادت است یعنی قرآن با این تعبیر می خواهد طولانی بودن آنرا برساند نه تعیین اندازه دقیق . چه بسا طول زنجیر بعضی 700 ذراع یا بیشتر باشد .

توسط ن.ع   , در 02:42:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

آیه 8 مجادله درباره کیست؟

381 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

یا رب

سوال:

آیه 8 مجادله درباره کیست؟

==============

پاسخ:

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَيَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَتِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاؤُوكَ حَيَّوْكَ بِمَا لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَيَقُولُونَ فِي أَنفُسِهِمْ لَوْلَا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِيرُ

آيا كسانى را كه از نجوا منع شده بودند، نديدى كه باز بدانچه از آن منع گرديده‏اند، برمى‏گردند و با همديگر به [منظور] گناه و تعدّى و سرپيچى از پيامبر، محرمانه گفتگو مى‏كنند و چون به نزد تو آيند، تو را بدانچه خدا به آن [شيوه‏] سلام نگفته سلام مى‏دهند و در دلهاى خود مى‏گويند: «چرا به آنچه مى‏گوييم خدا ما را عذاب نمى‏كند؟» جهنّم براى آنان كافى است در آن درمى‏آيند، و چه بد سرانجامى است.

شان نزول آیه
جمعى از يهود و منافقان در ميان خودشان جدا از مؤمنان نجوى مى‏كردند و سخنان در گوشى مى‏گفتند و گاه با چشمهاى خود اشاره‏هاى ناراحت كننده‏اى به مؤمنان داشتند.
مؤمنان هنگامى كه اين منظره را ديدند گفتند: ما فكر مى‏كنيم خبر ناراحت كننده از بستگان و عزيزان ما كه به جهاد رفته‏اند به آنها رسيده و از آن سخن مى‏گويند و همين باعث غم و اندوه مؤمنان مى‏شد.
هنگامى كه آنان اين كار را تكرار كردند، مؤمنان شكايت به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نمودند.
پيامبر (صلي الله عليه و آله) دستور داد كه هيچ كس در برابر مسلمانان با ديگرى نجوى نكند.
اما آنها گوش ندادند، باز هم تكرار كردند، آيه فوق نازل شد و آنها را سخت بر اين كار تهديد كرد.
2- گروهى از يهود خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله) آمدند و به جاى “السلام عليك” گفتند: “السام عليك” يا ابا القاسم (كه مفهومش مرگ بر تو يا ملالت و خستگى بر تو) بود.
پيامبر (صلي الله عليه و آله) در جواب آنها فرمود: “و عليكم!” يعني همين بر شما باد!
عايشه مى‏گويد: من متوجه اين مطلب شدم و گفتم: مرگ بر شما، خدا لعنت كند شما را و غضب كند!
پيامبر به من فرمود: مدارا كن و از خشونت و بدگويى بپرهيز، گفتم: مگر نمى‏شنوى مى‏گويند: “مرگ بر تو” فرمود: مگر تو هم نشنيدى كه من در جواب آنها “عليكم” گفتم، اينجا بود كه خداوند آيه فوق را نازل كرد كه هنگامى كه اين گروه نزد شما مى‏آيند تحيّتى مى‏گويند كه خدا چنان تحيّتى به شما نگفته است.

توسط ن.ع   , در 02:37:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

دنيا تجليات خداست يعني چه؟

104 کلمات   موضوعات: متفرقه, آموزشی

یا رب

سوال:

دنيا تجليات خداست يعني چه؟

======================

پاسخ:

تجلی از ماده (جلی)، به معنای آشکار کرد، می باشد. و وزن آن (تفعل) است که دلالت بر مطاوعه و اثرپذیری دارد. بنابراین معنای تجلی ظهور و آشکار شدن است.
با این گفته معلوم می شود تجلیات خدا یعنی آنچه از ناحیه خدای متعال آشکار شده است که همان مخلوقات و آفریده های اوست . (إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ) «درآمد و شد شب و روز و آنچه خداوند در آسمان و زمين آفريده است نشانه‏ هايى است براى گروه پرهيزكاران»آیه 6 یونس
موفق باشید

توسط ن.ع   , در 02:35:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

خداوند در برابر حضرت موسی بر کدام کوه تجلی کرد؟

624 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

یا رب

سوال:

در آیه 143 سوره اعراف آمده است که حضرت موسی به خدا گفت می خواهم تو را ببینم که او قرود مرا نمی بینی. اگر می خواهی قدرت مرا بدانی به این کوه نگاه کن. این کوه نامش چی بود و کجا قرار داشت؟ الان اثری از آن هست؟

===================

پاسخ:

وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني‏ وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني‏ فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنين(143اعراف)
و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى ديد! ولى به كوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد!» اما هنگامى كه پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسان خاك قرار داد و موسى مدهوش به زمين افتاد. چون به هوش آمد، عرض كرد: «خداوندا! منزهى تو (از اينكه با چشم تو را ببينم)! من به سوى تو بازگشتم! و من نخستين مؤمنانم!
در اين آيات و آيات بعد صحنه عبرت‏انگيز ديگرى از صحنه‏هاى زندگى بنى اسرائيل نشان داده شده است، و آن اينكه جمعى از بنى اسرائيل با اصرار و تاكيد از موسى ع خواستند كه خدا را مشاهده كنند و اگر او را مشاهده نكنند، هرگز ايمان نخواهند آورد، موسى ع از ميان آنها هفتاد نفر را انتخاب كرد و همراه خود به ميعادگاه پروردگار برد، در آنجا تقاضاى آنها را به درگاه الهى 3
عرضه داشت، پاسخى شنيد كه همه چيز را براى بنى اسرائيل در اين زمينه روشن كرد، قسمتى از اين ماجرا در سوره بقره آيه 55 و 56، و قسمتى از آن در سوره نساء آيه 153، و قسمت ديگرى در آيات مورد بحث و قسمتى هم در آيه 155 همين سوره بيان شده است.


ترجمه الهی قمشه ای آیه 143 سوره اعراف:

“و چون (قوم تقاضای دیدن خدا کردند) موسی (با هفتاد نفر بزرگان قومش که انتخاب شده بودند) وقت معین به وعده‌گاه ما آمد و خدایش با وی سخن گفت، موسی (به تقاضای جاهلانه قوم خود) عرض کرد که خدایا خود را به من آشکار بنما که جمال تو را مشاهده کنم. خدا در پاسخ او فرمود که مرا تا ابد نخواهی دید ولیکن به کوه بنگر، اگر کوه طور (بدان صلابت، هنگام تجلی) به جای خود برقرار ماند تو نیز مرا خواهی دید.
پس آن‌گاه که تجلی خدایش بر کوه تابش کرد کوه را مندکّ و متلاشی ساخت و موسی بی‌هوش افتاد.
سپس که به هوش آمد عرض کرد: خدایا تو منزه و برتری (از رؤیت و حس جسمانی، از چنین اندیشه) به درگاه تو توبه کردم و من (از قوم خود) اول کسی هستم که (به تو و تنزّه ذات پاک تو از هر آلایش جسمانی) ایمان دارم.”


در جواب اینکه کوه طور در کجا قرار گرفته است باید عرض کنم که آنطور که در تاریخ بیان شده است کوه طور در آن زمان بین مدین و مصر و در صحرای سینا بود.(محمدمهدی اشتهاردی‌، قصه‌های قرآن‌، ص 303.)
اما اگر آیة «فلما تجلی ربه للجبل جعله دکاً و خرّ موسی‌» را بررسی نماییم‌; در این آیه «دک‌» به معنای زمین صاف است‌. «جعله دکّا» یعنی کوه را آنچنان متلاشی و نرم کرد که همانند زمین صاف شد.
علامه طباطبایی‌(ره) در کتاب تفسیر المیزان ج 8، چنین می‌فرماید: «در احادیث اهل بیت‌(ع) چنین آمده که کوه در اثر اندکاک پوسیده شد. و در بعضی دارد که به دریا فرو رفت و تا روز قیامت و در بعضی دیگر تا این ساعت همچنان در دریا فرو می‌نشیند، و ما اگر این روایات را با یکدیگر تفسیر کنیم حاصل جمع آنها این می‌شود که کوه مزبور پوسیده شده و در دریا فرو ریخت و دیگر اثری از آن باقی نیست‌.»

توسط ن.ع   , در 02:32:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

فرق الهام با وحی چیست؟ آیا در قرآن کلمه الهام هم ذکر شده است؟

782 کلمات   موضوعات: آموزشی

یا رب

سوال:

فرق الهام با وحی چیست؟ آیا در قرآن کلمه الهام هم ذکر شده است؟

==================

پاسخ:

وحي، راهکاري شناختي است که از سوي خداوند متعال، با هدف نشان دادن راه نيک بختي به بشر از يک سو و پاسخگو نبودن وسايل شناختي در اختيار او، همچون حس و عقل, از ديگر سوست. بدين سان، اين وسيله شناختي الهي, نارسايي هاي دانش بشري و نيز يافته هاي عقلاني او را در تکاپوي نيازهاي هدايتي، پوشش مي دهد.
چيستي وحي، با همه زوايايش براي ما شناخته شده نيست. تنها مي دانيم که گونه اي دريافت دروني، از راهي جز انديشه ورزي و به دور از خطا مي باشد که در فرايند آن، شخصي که از سوي خداوند گزينش شده به علم غيب و دنياي پنهان از ديده ها راه مي يابد و به دنبال آن، از حقايقي که به نيک بختي يا تيره روزي آدمي پيوسته است، برخوردار مي شود.

فرود آمدن فرشته وحي و پيوند آن با قلب (روح) پيامبر(ص) (شعراء، 193-194) وحي از راه خواب (فتح، 27)، گفت و گوي راستاراست و بي واسطه خداوند (شوري، 51) و يا واسطه شدن چيزي (شوري، 51) از شيوه هاي گوناگوني مي باشد که وحي به وسيله آن ها محقق مي شود.
(1)- محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد (دوره کامل سه جلدي)، صص177-180،شرکت چاپ و نشر بين الملل، تهران، 1381
(2)- علامه محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج2,ص131و ص157،مؤسسه الاعلمي


اما الهام در لغت به معناي القاي مطلبي در نفس و جان است.
بنا بر برخي تفاسير الهام داراي معناي عام و خاص است.
معناي خاص الهام ويژه اوليا و اوصيا است که گاهي با واسطه و گاهي بدون واسطه مي باشد. الهام با واسطه توسط صدايي که از شخص خارج مي گردد و آنگاه شنيده و معناي مقصوداز آن فهميده مي شود، صورت مي پذيرد. اين حالت، مانند رؤيا، در حالات اوليه انبياء رخ مي دهد و اهل حق آن را وحي خفي به شمار مي آورند. اما الهام بدون واسطه عبارت است از القاي معاني و حقايق در قلوب اولياء از عالم غيب که ممکن است به صورت دفعي و ناگهاني باشد و ممکن است به تدريج صورت پذيرد.
معناي عام الهام نيز گاهي با سبب و گاهي بدون سبب و نيز گاهي حقيقي و گاهي غير حقيقي است. الهام حقيقي با سبب از راه تزکيه و تصفيه نفس به دست مي آيد. الهام غيرحقيقي و بدون سبب، براي افرادي که استعداد خاصي دارند، به مقتضاي ويژگي هاي خاص نژادي و جغرافيايي حاصل مي شود مانند براهمه، کشيشان و راهبان.

(3)- لسان العرب، ج 12، ص 555
(4)- نگا: سيد حيدر آملي، جامع الاسرار و منبع الانوار، صص 454 - 455


برخي الهام را مربوط به جنبه ولايت و وحي را مربوط به جنبه رسالت و نبوت دانسته اند و معتقدند الهام، تنها از نوع کشف معنوي صرف است و از اين رو، وحي از خواص نبوت و متعلق به ظاهر و الهام از خواص ولايت و مربوط به باطن است و چون ولايت بر نبوت، تقدم شرفي دارد، الهام نيز برتر از وحي خواهد بود. علاوه بر آن که وحي مشروط به تبليغ است ولي الهام چنين نيست.
تفاوت اساسي ميان وحي و الهام در اين نکته نيز هست که پيامبر فرشته اي را که واسطه در وحي است هنگام القاي وحي به رؤيت بصري مشاهده مي کند ولي در الهام امام و ولي تنها او را حس مي کند و با رؤيت بصري او را نمي بيند.

(5)- شرح فصوص الحکم، داود قيصري، ص 111 ؛ الفتوحات المکيه، ابن عربي، ج 1، ص 78
(6)- الفتوحات المکيه، ج 3، صص 238 - 239)


يک تفاوت اساسي ديگري که ميان وحي و الهام وجود دارد اين حقيقت است که وحي به دليل سنخيت خاص خويش همواره مصون از تلبيس ابليس بوده، پيامبران در همه مراحل فهم، درک و دريافت آن در عصمت الهي قرار دارند، برخلاف الهام که گاهي شيطاني است و همواره مصون از خطا نمي باشد.
اما از آنجا که امامان، معصوم مي باشند در حوزه الهام نيز مانند وحي در خصوص پيامبران همواره الهامشان حقيقي و رباني است زيرا هم در مرحله فهم و هم درک و هم دريافت مصون از خطا مي باشند.


در قرآن كريم در آيه 8 سوره مباركه شمس آمده است :
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
سپس پليدكارى و پرهيزگارى ‏اش را به آن الهام كرد
كلمه الهام كه مصدر الهم است ، به معناي آن است كه تصميم و آگهي و علمي از خبري در دل آدمي بيفتد ، و اين خود افاضه‏ اي است الهي ، و صور علميه‏ اي است يا تصوري و يا تصديقي كه خداي تعالي به دل هر كس كه بخواهد مي ‏اندازد ، و اگر در آيه شريفه هم تقواي نفس را الهام خوانده ، و هم فجور آن را ، براي اين بود كه بفهماند مراد از اين الهام اين است كه خداي تعالي صفات عمل انسان را به انسان شناسانده ، و به او فهمانده عملي كه انجام مي‏دهد تقوي است و يا فجور است.


توسط ن.ع   , در 02:27:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

زمان در سوره دهر

349 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

یا رب

سوال:

چرا در این آیه حین را به معنای زمان زیاد گرفته اند در حالی که انسان در شکم مادرش زمان زیادی را نمی گذراند: هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً (1دهر)

———————————

پاسخ:


كلمه” حين” به معناى يك قطعه محدود از زمان است، حال چه كوتاه باشد و چه طولانى، و كلمه” دهر” به معناى زمانى ممتد و طولانى و بدون حد است، يعنى زمانى كه نه اولش مشخص است، و نه آخرش.

و منظور از جمله” شَيْئاً مَذْكُوراً” اين است كه انسان چيزى نبود كه با ذكر نامش جزو مذكورات باشد مثلا چيزى در مقابل زمين يا آسمان و خشكى و ترى و غيره بوده باشد، و بدين جهت نامى از او در ميان نبود. هنوز خلق نشده بود تا موجود بشود و مثل ساير موجودات نامش برده شود، و گفته شود: آسمان، زمين، انسان، درخت و غيره،

پس مذكور بودن انسان كنايه است از موجود بودن بالفعل او، و نفى آن يعنى نفى مذكور بودنش تنها به مذكور بودنش خورده، نه به اصل شى‏ء بودن انسان، نمى‏خواهد بفرمايد انسان شى‏ء نبود، چون مى‏دانيم، شى‏ء بوده، ولى شي‏ء كه مذكور شود نبوده، شاهدش اين است كه مى‏فرمايد:” إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ …”

براى اينكه مى‏فهماند كه ماده انسان موجود بوده، و ليكن هنوز بالفعل به صورت انسان در نيامده بود. و زمينه آيه شريفه و آيات بعدش زمينه احتجاج است مى‏خواهد بفهماند انسان موجودى است حادث، كه در پديد آمدنش نيازمند به صانعى است تا او را بسازد و خالقى كه او را خلق كند، و همين طور هم بوده است، پروردگارش او را آفريده و به تدبير ربوبيش به ادوات شعور يعنى سمع و بصر مجهزش كرده، تا با آن ادوات شعور به راه حق هدايت شود، راهى كه در طول حياتش واجب است طى كند، حال اگر كفران كند به سوى‏
عذابى اليم مى‏رود، و اگر شكر كند به سوى نعيمى مقيم سير مى‏كند.

و معناى آيه اين است كه:” هل اتى- قد أتى": به تحقيق آمد بر آدمى قطعه‏اى محدود از زمانى ممتد و غير محدود در حالى كه انسان بالفعل در شمار مذكورات نبود(ترجمه الميزان، ج‏20، ص: 194)

توسط ن.ع   , در 02:24:00 ب.ظ نظرات

1 ... 12 13 14 15 16 17 ...18 ...19 20 22 23