صفحات: 1 ... 39 40 41 ...42 ... 44 ...46 ...47 48 49 ... 71

2ام تیر 1397

نیکی به پدر و مادر

550 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, اخلاق, سبک زندگی, خانواده

«وقضی ربّک الاّ تعبدوا الاّ ایاه و بالوالدین احساناً اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما افّ و لا تنهرهما و قل لهما قولاً کریماً؛ پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. اگر یکی از آن دو یا هر دو نزد تو به پیری رسیدند، به آنان «وای» مگو و آنان را مران و با آنان [لطیف و سنجیده و] بزرگوارانه سخن بگو».

سوره اسراء ـ آیه 23

 

نکته:
بارها در قرآن، احترام به پدر و مادر توصیه شده است، آن هم در کنار دعوت به توحید. در احادیث نیز احسان به والدین بسیار سفارش شده و از آزردن آنان نکوهش، به عمل آمده است، چنان که آمده است:

نگاه رحمت به والدین، پاداش حج مقبود دارد. رضایت آن دو، رضای الهی است و خشم آنان خشم خداست. احسان به پدر و مادر عمر شخص را طولانی می کند و سبب می شود که فرزندان او هم به وی احسان کنند.

در حدیث است که حتی اگر تو را زدند، تو «اُف» نگو، خیره نگاه مکن، دست بلند مکن، جلوتر از آنان راه نرو، آنان را به نام صدا نزن، کاری مکن که مردم به آنان دشنام دهند، پیش از آنان منشین،پیش از آن که از تو چیزی بخواهند به آنان کمک کن.

مردی مادرش را به دوش گرفته بود و طواف می داد و پیامبر را در همان حالت دید. پرسید: آیا حقّ مادرم را ادا کردم؟ فرمود: حتّی حق یکی از ناله های زمان زایمان را ادا نکردی.

از پیامبر اکرم (ص) سؤال شد: پس از مرگ پدر و مادر هم می توان به ایشان احسان کرد؟ فرمود: آری، از راه نماز خواندن برای آنان و استغفار برایشان و وفا به تعهداتشان و پرداخت بدهی هایشان و احترام به دوستانشان.

مردی از پدرش نزد پیامبر (ص) شکایت کرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود. پدر پیر گفت: روزی من قوی و پول دار شده و به من کمک نمی کند. رسول خدا گریست و فرمود: هیچ سنگ و شنی نیست که این قصه را بشنود و نگرید! سپس به فرزند فرمود: «انت و مالک لأبیک» تو و دارایی ات از آن پدرت هستید.

مردی از مادرش شکایت کرد که بداخلاق است. پیامبر (ص) فرمود: آن روز که حامله بود، بداخلاق نبود،شب های بسیاری به خاطر تو بیدار شد، روزها برایت غصّه خورد. تو برای مادرت چه کردی؟ گفت: او را به حج بردم. فرمود: حقّ او را ادا نکرده ای.

امام صادق (ع) فرمود: اگر لفظی رقیق تر از «اُف» بود، خداوند آن را می فرمود. اولین گام عاقّ شدن، گفتنِ «اُف» است، عمل کسی که عاقِّ والدین باشد پذیرفته نیست، حتی اگر شهید در جبهه باشد.

پیامها:
1. فرمان به نیکی به والدین هم چون فرمان توحید، قطعی و نسخ نشدنی است (قضی).

2. از پدر و مادر جدا نشوید و با آنان زندگی کنید (یبلغنّ عندک الکبر).

3. هم احسان لازم است، هم سخن زیبا و خوب (احساناً… قولاً کریماً).

4. احسان به والدین، تنها مالی نیست، بلکه شامل محبّت، ادب، آموزش، مشورت، اطاعت، تشکر، مراقبت و … هم می شود.

5. سالندان روحشان ظریف تر و توقّعشان بیشتر می شود و بهانه جویی و نیاز بیشتری پیدا می کنند. در آن شرایط، حتی کلمه ناپسند «اُف» هم نباید به آنان گفت.

6. چون والدین، به صورت فطری با همه وجود به فرزند احسان می کنند، سفارش قرآن به احسان، متوجّه فرزندان است.

توسط ن.ع   , در 04:32:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

عوامل پیدایش تجمل گرایی

1065 کلمات   موضوعات: اخلاق

از مهم ترین مسائل هر بحثی، تجزیه و تحلیل دقیق موضوع به منظور یافتن ریشه ها و عوامل پیدایش آن است. درباره موضوع تجمل گرایی نیز باید ریشه های پیدایش آن را بشناسیم تا برای پیشگیری و درمان آن موفق تر باشیم.

1) دنیا دوستی و اصالت قائل شدن برای دنیا
از نظر علوم مختلف، انسان ها در رفتارشان تابع بینش ها و نگرش‎ های خود هستند. خداوند نیز همین معنا را در آیات قرآنی بارها بیان کرده است. در برخی از آیات قرآنی برای تحلیل و تبیین گرایش به تجملات، به بینش ها و نگرش های گروهی از انسان ها توجه می دهد و ما را با این قانون آشنا می سازد که چگونه رفتارهای انسانی، متاثر از بینش ها و نگرش های درست و نادرست آنان است. از جمله در آیه 29 سوره نجم، درباره علت گرایش انسان به زندگی دنیا و فراموشی زندگی اخروی و تلاش برای آن، بیان می کند:

«فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلی عَن ذِکْرِنَا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَوةَ الدُّنْیَا» بنابراین از کسانی که از یاد ما روی گردانده اند و جز زندگی دنیا را نخواسته اند، روی بگردان.

یعنی هرگاه انسانی از نظر بینش و نگرش، به خطا رفته و به دنیا اصالت داده، یا خدا را نشناسد و یا خدا را فراموش کرده باشد و برای دنیا، هدف و حکمتی قایل نباشد، دنیا برای او اصالت می یابد و زندگی دنیوی جایگزین همه چیز او می شود، بنابراین می کوشد تا خود را در دنیا ارضا و خشنود کند و سعادت را در زندگی دنیوی و کمالات آن بجوید. این گونه است که تجمل گرایی برای او اصالت می یابد تا این چنین سعادت را معنا کند. انسانی که دنیا برای او اصالت می یابد، فخر و بزرگی را نیز در امور مادی از جمله تجملات دنیوی می داند. این افراد با مال و ثروت به دیگران مباهات می کنند.

در پاره ای از روایت ها نیز، «حب دنیا»، به عنوان منشأ حرص و افزون طلبی در انسان مطرح شده است. امام علی علیه السلام می فرماید: «من لَهج قلبه بحب الدنیا التاط قلبُهُ منها بثلاث، هَمّ لایُغیِّبه و حرص لایُترکُهُ و أمل لایُدرکُه. کسی که قلب او با دنیاپرستی پیوند خورد، همواره جانش گرفتار سه مشکل است: اندوهی رهانشدنی، حرصی جدانشدنی و آرزوی نایافتنی».

دوستی دنیا، سبب غفلت انسان می گردد و او تنها می کوشد که به رفاه بیشتری دست بابد. از سوی دیگر، چون مال و ثروت از مظاهر فریبنده دنیاست، انسانِ دوستدار دنیا برای رسیدن به خوشی های دنیا، پیوسته در تلاش و تکاپو است و هر چه این حرکت او گسترش پیدا کند، حرص و تمایل او به تجمل گرایی نیز شدت خواهد یافت. پس انسانی که دوستی دنیا در قلب او جای گرفته و دنیاپرست شده است، همواره در پی آرزوهای طولانی خویش است و همان گونه که در حدیث بالا اشاره شد، اندوهی رها نشدنی گریبان گیرش می شود و حرص بر او چیره خواهد شد.

2) تغییر ارزش ها در جامعه
یکی از نیازهایی که خداوند بزرگ در نهاد و فطرت انسان ها قرار داده است، نیاز به احترام است. نیاز به احترام سبب می شود که انسان ها از توهین و توبیخ، ناراحت شوند و از تشویق و تمجید، خوشحال گردند. نیاز به احترام، بر اساس مقیاس های ارزشی موجود در جامعه برآورده می شود. بنابراین، اگر ارزش های یک جامعه از جنبه مادی به جنبه های معنوی تغییر کند، انسان ها برای جلب احترام، به آن سو می روند، اگر هم ارزش ها به سوی مادیات تغییر کند، به همان گونه، انسان ها نیاز به تأیید و احترام خود را، در کالاهای مادی و تجملات جست و جو می کنند. در چنین جامعه ای که ملاک های ارزشی، مادی شده باشند، ثروت، تجمل گرایی و اشرافی گری ارزشمند خواهد شد.

بنابراین، پدیده «با ارزش شدن ثروت و تجمل گرایی» از نیاز به احترام، در جامعه ای که مقیاس های ارزشی آن به سمت مادیات تغییر یافته باشد، سرچشمه می گیرد؛ یعنی تأثیر نمایش یا خودنمایی براساس ابزار ظاهری ثروت (اتومبیل، لباس، وسایل منزل و….) ابتدا از قشر بالا و ثروتمند شروع می شود. در مرحله بعد، به قشر متوسط سرایت می کند. با پیروی قشر متوسط از ارزش های مادی قشر بالا، حرکت هنجاری و همه گیر مقایسه اجتماعی و احساس محرومیت نسبی، قشر پایین را نیز فرا می گیرد و آنها نیز از قشر بالا تقلید می کنند. به این ترتیب، مقیاس های ارزشی و مادی قشر بالا، برای اکثریت به یک ارزش هنجار شده با ارزش اجتماعی تبدیل می گردد.

3) تجمل گرایی حاکمان و مدیران
مدیران، مسئولین و سیاست مداران به خاطر جایگاه ویژه ای که در اجتماع دارند، می توانند الگویی برای افراد جامعه باشند. بنابراین، اگر آنها به سمت اشرافی زیستن و مسابقه در تجملات حرکت کنند و وظیفه خود را - که همانا خدمت رسانی به مردم است به خوبی انجام ندهند، اشرافیت گری و افزون طلبی و تجمل پرستی به صورت هنجار در می آید و از سطح زندگی سیاستمداران به طبقات پایین تر جامعه رسوخ خواهد کرد. بنابراین، فساد «حاکمان و مدیران جامعه» به سبب تأثیرگذاری ویژه ای که در جامعه دارند، می تواند جامعه را به فساد بکشاند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: دو گروه از امت من هستند که اگر اصلاح شوند تمام امت اصلاح می شوند و اگر فاسد شوند تمام امت فاسد می شوند. پرسیدند: ای رسول خدا آن دو گروه چه کسانی هستند؟ پیامبر پاسخ داد: فقها و امیران.

همچنین جمله معروف «الناس علی دین ملوکهم» مردم بر دین و آیین حاکمان خود هستند» مبیّن پیروی و الگوگیری رعیت از حاکمان و مدیران است. به این ترتیب گفتار و رفتار مردان سیاسی و حاکمان و مدیران، می تواند از عوامل زمینه ساز افزون طلبی و اشرافیت گرایی در جامعه باشد؛ یعنی فساد حاکمان و مدیران و رویکرد دنیاپرستی و تجمل پرستی در آنها، جامعه را به فساد و افزون طلبی دچار می سازد.

همچنین مقام معظم رهبری در این زمینه می فرمایند: جلوی اشرافی گری باید گرفته بشود؛ اشرافی گری بلای کشور است. وقتی اشرافی گری در قلّه های جامعه به وجود آمد، سرریز خواهد شد به بدنه؛ [آن وقت ] شما می بینید فلان خانواده ای که وضع معیشتی خوبی هم ندارد، وقتی میخواهد پسرش را داماد کند یا دخترش را عروس کند یا فرض کنید مهمانی بگیرد، مجبور است به سبک اشرافی حرکت بکند. وقتی اشرافی گری فرهنگ شد، می شود این. جلوی اشرافی گری باید گرفته بشود. رفتار مسئولین، گفتار مسئولین، تعالیمی که می دهند، باید ضدّ این جهت اشرافی گری باشد؛ کمااینکه اسلام این جوری است.

توسط ن.ع   , در 04:29:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

تمرکز حواس در مطالعه

439 کلمات   موضوعات: علمی, اخلاق

یکی از مهم ترین عوامل یادگیری، یادسپاری و بازیافت اطلاعات، تمرکز حواس است.

زمینه های عدم تمرکز فکر
1- کسانی که خود را به انجام دادن کار یا مطالعه درسی مجبور می کنند در حالی که تمایل درونی چندانی به آن ندارند، تمام قوای ذهنی و روحی شان به طور ناخودآگاه از آن موضوع دور می شود و دچار حواس پرتی می گردند.

2- فشارهای روانی نیز از عوامل تشتّت فکری است.

3- گاهی حوادث و اتفاقات، فضای روحی و روانی فرد را دچار اختلال می کند.

4- تکثّر و تعدد فعالیت های فرد موجب عدم تمرکز می شود.

عوامل ایجاد تمرکز حواس در مطالعه
1- تا انگیزه و نیاز به چیزی نباشد، تمرکز حواس به آن نخواهد بود. برای این که به چیزی توجه پیدا شود باید انگیزه کافی به آن پدید آید؛ همچون پیشرفت در امور درسی و تحصیلی و. . .

2- مطالعه منظم در زمان های تعیین شده و مکان ویژه، به شرط تداوم در ایجاد تمرکز، تأثیر به سزا خواهد داشت.

3- از یادآوری مشکلات و غرق شدن در خاطرات گذشته دوری نمایید.

4- از مطالعه در مکان های گرم و پر سر و صدا، دوری کنید.

5- خود را به مطالعه کتابی که تمایل چندانی به آن ندارید مجبور نسازید.

6- همیشه برای مطالعه، کاغذ و قلمی داشته باشید و خلاصه ای از مطالب را یادداشت کنید.

7- مکان مطالعه باید از نظر فیزیکی و روانی از شرایط مناسب برخوردار باشد و هرگونه عاملی که باعث حواس پرتی می شود، نظیر سر و صدا، سرما و گرما، نور کم یا زیاد از محیط مطالعه دور شود.

8- در صورتی که تعدد کارها و فعالیت های غیر درسی باعث عدم تمرکز می شود آنها را به حداقل برسانید.

9- اگر مشکلات شخصی، اجتماعی و خانوادگی باعث عدم تمرکز شما می شود بدانید که زندگی فردی هیچ کس خالی از مشکل نیست.

10- در صورتی که موضوع خاصی باعث حواس پرتی شما می شود، به دنبال راه حل مناسب آن باشید، چرا که آن موضوع خاص، در حکم علت عدم تمرکز حواس شماست.

11- تغذیه مناسب داشته باشید.

پرسش: چگونه می توان افکار مزاحم را از خود دور نمود؟

پاسخ:

1- کنترل افکار مزاحم نیازمند تلاش مستمر و مداوم است. سعی کنید با برنامه دقیق و حساب شده، تمام اوقات شبانه روز خود را با مطالعه، ورزش و کار و کوشش پر کنید.

2- فشارهای روانی، یکی از زمینه های افکار مزاحم است. سعی کنید به صورت منطقی مشکل خود را حل نمایید.

3- سعی کنید در اجتماع ها و گردهم آیی های مختلف شرکت فعال داشته باشید.

4- از بیکار ماندن شدیداً پرهیز کنید.

5- از قرار گرفتن در خلوت و تنهایی اجتناب کنید.

6- در صورت تشدید افکار مزاحم، به روان شناس یا روان پزشک مراجعه کنید تا تحت درمان دارویی و روان درمانی قرار گیرید.

توسط ن.ع   , در 04:27:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

آثار سکوت

896 کلمات   موضوعات: اخلاق, سبک زندگی

روایاتی که در مدح و ستایش سکوت به عنوان ارزش اخلاقی ذکر شده و نیز اخباری که مایه هائی ارزشمند برای سکوت برشمرده، حکایت روشنی از اثرات مثبت سکوت دارند، به برخی از این آثار توجه کنید.

1- حفظ هیبت انسان
سکوت هیبت انسان را حفظ می کند و او را از طعن ها و ایرادها محفوظ می دارد، تعبیری که حضرت امیر علیه السلام در این رابطه دارند بسیار زیباست.

«المرءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ»[1]

انسان در زیر زبان خود مخفی است و تا سخن نگوید آشکار نشود.

تا انسان حرفی نزند، ماهیت وی همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد و خصوصیات او آشکار نمی شود امّا با اولین سخنش، لهجه وی شناسائی می شود و به تدریج میزان ادب اجتماعی، نزاکت فردی، علم و دانش و… عیان می گردد.

 

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

                                                                          

حضرت امیر علیه السلام نیز می فرمایند: کثرت سکوت برای انسان هیبت می سازد.

«بِکثْرَةِ الصَّمْتِ تَکانُ الهَیبَةُ»[2]

کثرت سکوت، موجب ابهت است.

2- زیور علم
سخن زیاد نشانه جهل است و آنکه عالم تر است کم سخن تر است، انسانی که ظرفیت و حلم او اندک است دانش اندک خود را پیوسته بیان می دارد و بدین وسیله برای خود در پی کسب وجهه می باشد، امّا کسی که بسیاری از معلومات را در خود جای داده است، علم و حلم را مقرون هم ساخته و جز به هنگام ضرورت و به قدر ضرورت چیزی نمی گوید.

مَثل این دو کس، مَثل کوزه ای است که اگر قطره آبی داشته باشد صدای خود را به همه می رساند ولی کوزه پر آب ساکت و آرام می باشد. و یا جیبی که چند سکه پول در خود جای داده، مقدار ارزش خود را به همه اعلام می دارد ولی جیب پر از اسکناس هرگز خودنمائی نمی کند.

قال علی علیه السلام:

«الصَّمْتُ زَینُ الْعِلْمِ وَ عُنْوانُ الْحِلْمِ»[3]

خاموشی آرایش و زینت علم و نشانه بردباری و حلم است.

3- سلامتی و حفظ نفس
بسیاری از نزاع ها و کدورتها، جنگها و خونریزی ها از زبان ناشی می شود تا آنجا که مثل شده است: «زبان سرخ، سر سبز می دهد بر باد»

این مثل ترجمه ای است برای فرمایش مولای بیان امام علی علیه السلام که فرموده اند:

«کمْ مِنْ دَمٍ سَفَکهُ فَمٌ»[4]

چه بسا خونی که باز شدن دهانی آن را ریخت.

 

هر که را تیغ زبان نیست بفرمان

عاقبت کشته شمشیر زبان می گردد

                                                                          

کمتر کسی است که این اثر از آثار سکوت را لمس نکرده باشد و لذا محتاج به توضیح نبوده و صرفاً به ذکر چند روایت از مولای متقیان حضرت امیر علیه السلام اشاره می شود.

«انْ کانَ فِی الْکلامِ بَلاغَةٌ، فَفِی الصَّمْتِ السَّلامَةُ مِنَ العِثارِ»[5]

اگر در سخن، بلاغت و شیوائی نهفته شده است. در خاموشی سلامتی از لغزش واقع شده است.

«الْزِمِ الصَّمْتَ فَادْنی نَفْعِهِ السَّلامَةُ»[6]

همیشه خاموش باش که کمترین فایده آن سلامتی است.

و این روایت کوتاه خلاصه ای است از همه گفته ها:

«اصْمُتْ تَسْلَمُ»[7]

خاموش باش، سالم می مانی.

4- عدم احتیاج به عذر خواهی
پرگو و پرحرف در لابلای کلماتش سخنانی هرز صادر می شود و او برای حفظ موقعیت آینده خود مجبور به عذرخواهی و طلب بخشش می شود چه اینکه اگر چنین نکند بدتر از پیش از چشمها می افتد و اعتماد نسبی دیگران را نسبت به خود از دست می دهد.

لذا وی هر لحظه در جستجوی بهانه ای و یافتن راهی برای بیان شیوه عذرخواهی خود است، ولی کسی که زبان خود را یله و رها ننموده و در کنترل خویش دارد طبیعتاً کمتر در پی تدارک اسباب و مؤنه عذرخواهی می شود.

قال علی علیه السلام:

«الصَّمْتُ یکسیک الْوَقارَ وَ یکفیک مَؤُنَةَ الْاعْتِذارِ»[8]

خاموشی، لباس وقار بر تو می پوشاند و سختی عذرخواهی را از تو برمی دارد.

5- طرد شیطان
زبان عامل بسیاری از انواع مختلف گناهان است و لذا وسیله ای خوب برای رسیدن ابلیس به مطامع خود می باشد. و سکوت در خلاف این جهت حرکت کرده و لذا موجب توقف و طرد ابلیس می شود.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«عَلَیک بِطُولِ الصَّمْتِ فَانَّهُ مَطْرَدَةٌ لِلشَّیطان وَ عَوْنٌ لَک عَلی امْرِ دینِک»[9]

بر تو باد سکوت زیاد که موجب طرد شیطان و باعث یاری دین تو می باشد.

6- افزایش بصیرت
از مهمترین آثار سکوت باز شدن چشم دل است، سکوت موجب مصونیت از بسیاری از معاصی می شود، علایق انسان را می کاهد، حلم او را بالا می برد و شیطان را از او دور می کند. تحققّ این حالات، از انسان موجودی الهی می سازد، قدرت روحانی آدمی را تقویت بخشیده و دیده دل او را، و گوش دل او را، و زبان دل او را باز می کند. او در این حالت چیزی می بیند که دیگران نمی بینند و چیزی می شنود که دیگران نمی شنوند و هنگام ضرورت چیزی می گوید که دیگران از بیان آن عاجزند.

قال رسول اللَّه صلی الله علیه و آله:

«لَوْلا تَکثیرٌ فی کلامِکمْ وَ تَمْریجٌ فی قُلُوبِکمْ لَرَءَیتُمْ ما اری وَ لَسَمِعْتُمْ ما اسْمَعُ»[10]

اگر زیادگوئی شما و اختلاط قلوب شما نبود، هر آنچه که ما می دیدیم و می شنیدیم، شما می دیدید و می شنیدید.

پی نوشت ها

[1] نهج البلاغه- حكمت 140 به ترتيب فيض و 148 به ترتيب صبحى.

[2] نهج البلاغه- حكمت 215 به ترتيب فيض و 224 به ترتيب صبحى.

[3] غرر الحكم.

[4] غررالحكم.

[5] غرر الحكم.

[6] غرر الحكم.

[7] غرر الحكم.

[8] غرر الحكم.

[9] بحار الانوار- جلد 71- صفحه 279.

[10] در شرح أصول الكافي ملا صدرا، این روایت اینچنین آمده: لو لا تزييد فى حديثكم و تمزيج فى قلوبكم لرأيتم ما ارى و لسمعتم ما اسمع

توسط ن.ع   , در 04:22:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

گناه و کاهش عمر

483 کلمات   موضوعات: اخلاق, سبک زندگی

از مسائلی که همواره ذهن انسانها را به خود مشغول داشته، لبریز شدن کاسه حیات و سررسیدن مرگ است.

مسئله ای که بسیاری را به دلهره می افکند و یاد آن هول و اضطراب وحشتزا ایجاد می کند و در این وادی چه کم هستند آدمیانی که از این اضطراب مصون باشند و مرگ را ترقی بدانند.

مایه و سرچشمه اصلی هراس انسان از مرگ، حتمی بودن آن است، و اگر آدمی، کوره راهی برای مستثنی شدن از مرگ می شناخت، از شنیدن این کلمه به لرزه نمی آمد.

«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیبِ وَ الشَّهادَةِ فَینَبِّئُکمْ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ».[1]

بگو مرگی که از آن فرار می کنید، سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد، سپس به سوی کسی که عالم به آشکار و نهان است بازگردانده می شوید، آنگاه شما را از آنچه انجام می دادید خبر می دهد.

و لذا بشر همواره در این فکر بوده است که راز طول عمر را کشف کند تا حداقل زمان آن را عقب براند، اما تاکنون اساس این معضل شناخته نشده و عامل این همه تغییرات ناگهانی در سیستم بدن معلوم نگردیده است.

هرچند کشف ویروس و باکتری بسیاری از امراض مهم چون آبله، مالاریا، طاعون، سل، وبا و.. . توانسته است برحیات بشر بیفزاید اما هرگز راز هستی کشف نشده و عامل دگرگونی سلولها معین نشده است و شاید بتوان گفت سیری که دانشمندان و اطباء برای این مهم دارند اگر به همین شکل ادامه یابد هیچگاه آنان را به سرنخی مهم نخواهد رسانید.

آنان که بشر را مادی محض تصور می نمایند، چگونه می توانند با غفلت از جهات روحی او، پاسخ این معما را تنها در لابراتوار و زیر میکروسکوپ ببینند، پاسخ این معماها و کشف راز هستی را می توان از کسانی تلمذ کرد که به دو وجهه معنوی و مادی انسان و ارتباط آن دو با هم آگاه باشند.

امام صادق علیه السلام، عامل اصلی مرگ و میرها را گناه و معصیت معرفی فرموده است.

مَنْ یمُوتُ بِالذُّنُوبِ اکثَرُ مِمَّنْ یمُوتُ بِالآجالِ.[2]

کسانی که به واسطه گناه می میرند از تعدادی که به خاطر پایان عمر و اجل از دنیا می روند، بیشترند.

هرچند معاصی در کاهیدن عمر مؤثرند اما برخی از آنها و از جمله فحشاء جنسی به واسطه تصریح به آن در اخبار و احادیث از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سفارش خود به حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:

ای علی شش خصلت در زنا نهفته است، سه خصلت در دنیا و سه خصلت در آخرت، اما خصائل دنیا عبارتند از: هیبت را می زداید، مرگ را جلو می اندازد و موجب مرگ ناگهانی می شود و رزق را قطع می نماید، و اما خصائل قیامت عبارتند از: بدی حساب می آورد، خشم و غضب خداوند را در پی دارد و خلود و جاودانی در آتش را به دنبال دارد.[3]

پی نوشت ها

[1] جمعه/ 8.

[2] بحارالأنوار، ج 50، ص 140.

[3] بحارالأنوار، ج 77، ص 58.

توسط ن.ع   , در 04:21:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

مدح سکوت

640 کلمات   موضوعات: اخلاق, سبک زندگی

سکوت در روایات به شیوه های مختلف و در موقعیت های گوناگون مورد ستایش واقع شده است. این روایات که گاه به صراحت دستور به سکوت می دهند و گاه با ذکر معاصی ناشی از سخن، تلویحاً سکوت را مثبت ارزیابی می کنند، سراسر ابواب اخلاقی را فرا گرفته است.

به برخی از این روایات توجه کنید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله سکوت را علامت ایمان می شمارد:

«لایعْرِفُ عَبْدٌ حقیقَةَ الْایمانِ حَتّی یخْزُنَ مِنْ لِسانِهِ»[1]

هیچ بنده ای حقیقت ایمان را درک نکند تا قسمی از زبانش را نگه داشته باشد( تنها آنچه بسود دنیا و آخرت وی باشد بگوید).

و امام باقر علیه السلام در وصف شیعه می فرماید:

«انَّما شیعَتُنا الْخُرْسُ»[2]

شیعیان ما بی زبانانند.

شیعه کسی است که چنان کم گوید که چون لال فرض شود. کم گوید و آنچه می گوید بجا و پراثر باشد.

همان امام همام فرموده است:

«انَّ هذَا اللِّسانِ مِفْتاحُ کلُّ خَیرٍ وَ شَرٍّ، فَینْبَغی لِلْمُؤْمِنِ انْ یخْتِمَ عَلی لِسانِهِ کما یخْتِمُ عَلی ذَهَبِهِ وَ فِضَّتِهِ»[3]

این زبان کلید هر بدی و خوبی است، پس چنانچه بر طلا و نقره، مهر می زنی بر زبانت هم مهر بزن.

لقمان حکیم سخن و سکوت را چون نقره و طلا دانسته و طبیعی است که ارزش طلا بسیار بیشتر از نقره است.

قال الصادق علیه السلام:

«قالَ لُقمانُ لِابْنِهِ: یا بُنَی انْ کنْتَ زَعَمْتَ انَّ الْکلامَ مِنْ فِضَّةٍ فَانَ السَّکوتَ مِنْ ذَهَبٍ»[4]

فرزندم اگر گمان می کنی سخن از نقره باشد، سکوت از طلا است( با ارزش تر است).

در روایت دیگر امام صادق علیه السلام سکوت را عمل خیر و دارای ثواب و سخن را عامل ثواب یا عقاب معرفی نموده است.

«لایزالُ الرَّجُلُ الْمُؤْمِنُ یکتَبُ مُحْسِناً مادامَ ساکتاً فَاذا تَکلَّمَ کتِبَ مُحْسِناً اوْ مُسیئاً»[5]

دائماً بنده مؤمن مادامی که ساکت است محسن و نیکوکار شمرده می شود، ولی وقتی که شروع به سخن نمود به مقتضای سخن خود عقوبت یا مثوبت می بیند.

عامل سکوت
سکوت فضیلتی است که برای هرکسی به سادگی میسر نمی باشد، بسیارند کسانی که توان آن را ندارند و چه کم اند آن دسته که مزین به آنند.

اصولًا مایه اصلی دوری از همه گناهان عقل است. انسان عاقل که عواقب دنیوی و اخروی گناه را درک کرده و بدان اعتقاد جزمی یافته است، گرد گناه نمی رود.

و لذا میزان گناه هرکس و ثواب وی بستگی تام و تمام به عقل او دارد. هر قدر میزان عقل بالاتر باشد، پرهیز از گناه بیشتر است تا حدی که عقل کامل هرگز گناه نمی کند و صاحب چنان عقلی معصوم از هر خطائی است.

و البته عصمت معصومان علیهم السلام به این جهت نیست که خدای بالبداهه عصمت را به آنان مرحمت کرده باشد، بلکه آنان کمال عقلانی را تحصیل نموده و به مقتضای آن هرگز به خطا نزدیک نمی شوند.

هر قدر نیز مقدار عقل کمتر باشد، میزان آلودگی به گناه به همان نسبت بیشتر می شود.

عامل سکوت در نگاه اخبار و احادیث، عقل است. عاقل چون مضرّات سخن را درک کند، به مقتضای عقل خود لب فرو می بندد و به غیر سکوت راضی نمی شود.

قال علی علیه السلام:

«الصَّمْتُ آیةُ النَّبلِ وَ ثَمَرُ الْعَقْلِ»[6]

سکوت نشانه بزرگی و میوه عقل است.

و امام باقر علیه السلام عقل، تفکر و سکوت را در طول هم دانسته است.

«دَلیلُ الْعاقِلِ التَّفَکرُ وَ دَلیلُ التَّفَکرِ الصَّمْتُ»[7]

راهنمای عاقل تفکر و راهنمای تفکر سکوت است.( سکوت انسان را به تفکر وامی دارد و آن موجب انجام اعمال عقلائی می باشد).

و امام رضا علیه آلاف التحّیة و الثّناء سکوت را دروازه حکمت شمرده است.

«… انَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ ابْوابِ الْحِکمَةِ، انَّ الصَّمْتَ یکسِبُ الَمحَبَّةَ، انَّهُ دَلیلٌ عَلی کلِّ خَیرٍ»[8]

سکوت یکی از درهای حکمت است، خاموشی محبّت می آورد و راهنمای هر کار خیری است.

پی نوشت ها

[1] اصول كافى- جلد 2- صفحه 115.

[2] همان مصدر.

[3] تحف العقول مترجم- صفحه 342.

[4] اصول كافى- جلد 2- صفحه 114.

[5] مستدرك الوسايل- جلد 9- صفحه 16.

[6] غرر الحكم.

[7] بحار الانوار- جلد 78- صفحه 300.

[8] اصول كافى- صفحه 113.

توسط ن.ع   , در 04:18:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

راه های مقابله با زودرنجی

175 کلمات   موضوعات: اخلاق, سبک زندگی

- در هر مسأله ای ابتدا از دیگران انتظار بدترین برخورد را داشته باشید و خود را برای تحمل آن آماده کنید. این امر باعث می شود برخوردهای بهتر از مورد انتظار در شما ایجاد خشنودی کند در حالی که اگر همیشه انتظار برخورد خوب داشته باشید چه بسا نتیجه عکس خواهید گرفت.

- با خود شرط کنید که هیچ گاه و در هیچ شرایطی برخورد تند نداشته باشید و اگر از شما برخورد تندی سر زد، خود را جریمه کنید.

- با افراد خوش خلق و حلیم بیشتر معاشرت کنید.

- از موقعیت هایی که زمینه تندخویی در آن وجود دارد بپرهیزید.

- با مطالعه زندگی افراد حلیم ظرفیت خود را بالا ببرید و حلم خود را بالاتر از حادثه بدانید.

- خود را بزرگ نبینید. مرحوم آیت الله آخوند همدانی (ره) می فرمود:

خدمت مرحوم آیت الله نخودکی (ره) رسیدم، سفارشی خواستم، فرمود:

«مرنج و مرنجان». عرض کردم: «مرنجان را می دانم، چگونه رنج نبرم؟» فرمود:

«خود را بزرگ نبین، زیرا کسی که خود را بزرگ می بیند از هر کوتاهی که در حق او شود ناراحت می شود.»

توسط ن.ع   , در 04:17:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

آثار حسد

760 کلمات   موضوعات: اخلاق, سبک زندگی

حسد آثار زیانباری در فرد و جامعه به بار می آورد. برخی از آنها عبارتند از:

1- از بین رفتن ایمان
مهم ترین اثر حسادت، کفر است. امام صادق (ع) می فرماید:

وَ الْحَسَدُ هُوَ أَصْلُ الْکفْر[1]

حسادت، ریشه و اساس کفر است.

امام باقر (ع) می فرماید:

إِنَّ الْحَسَدَ لَیأْکلُ الْإِیمَانَ کمَا تَأْکلُ النَّارُ الْحَطَب[2]

به یقین حسد، ایمان را از بین می برد، همان گونه که آتش، هیزم را می سوزاند.

2- از بین رفتن نیکی ها و ایجاد رذایل اخلاقی
یکی از آثار زیان بار حسادت، زوال حسنات و ایجاد رذایل اخلاقی است. زیرا اگر حسود، این بیماری روحی را درمان نکند و روز به روز نهال حسادت در قلب او ریشه بدواند، نمی تواند بر حسادت و آثار آن چیره شود و گرفتار اعمال زشتی مانند غیبت شخص محسود یا تهمت و افترا به او و همچنین حالات و صفات نکوهیده ای مانند بخل و بدخواهی خواهد شد.

امام سجاد (ع) فرمود:

… ثُمَّ الْحَسَدُ وَ هِی مَعْصِیةُ ابْنِ آدَمَ حَیثُ حَسَدَ أَخَاهُ فَقَتَلَهُ فَتَشَعَّبَ مِنْ ذَلِک حُبُّ النِّسَاءِ وَ حُبُّ الدُّنْیا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ وَ حُبُّ الْکلَامِ وَ حُبُّ الْعُلُوِّ وَ الثَّروَة[3]

سپس حسد و آن گناه فرزند آدم بود هنگامی که به برادرش حسد ورزید و او را کشت. پس از حسد خصلت های زیر منشعب می شود: حب زنان، حب دنیا، حب جاه و مقام، حب راحتی، حب سخن گفتن، حب برتری طلبی و ثروت.

3- بیماری روحی
کسی که همیشه به فکر داشته های دیگران است و حسرت آن را می خورد، دائماً ناراحت است و همین امر سبب بیماری روانی او می شود. امام صادق (ع) فرمود:

الْحَاسِدُ مُضِرٌّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ یضِرَّ بِالْمَحْسُود[4]

حسود پیش از آن که به طرف مقابل ضرر بزند، به خود ضرر می زند.

4- بیماری های جسمی
یکی از آثار حسادت که از دید بیشتر مردم پنهان است، بیماری های جسمی است. افراد حسود نه تنها از نظر روانی، اندوهگین و رنجورند، از نظر جسمی نیز بیمارند.

امام علی (ع) فرمود:

الْحَسُودُ أَبَداً عَلِیل[5]

حسود، همیشه بیمار است.

5- تنهایی
چون حسود نمی تواند خوشی ها و نعمت های دیگران را تحمل کند، به چند دلیل دوستان خود را از دست می دهد و کسی نیز با او دوست نمی شود. نخست این که وقتی کسی در درون خود احساسی همچون حسادت دارد، نمی تواند برای همیشه آن را در درون خود نگه دارد و سرانجام در شرایطی آن را آشکار می کند. در نیتجه اطرافیان و دوستانش با دیدن حرکات و حالات ناپسند او، از وی دلزده می شوند. دوم این که خود فرد حسود، نمی تواند با کسی ارتباط دوستانه داشته باشد و در مجالس شرکت کند. هرچند برای ایجاد ارتباطات دوستانه هم بکوشد، ولی وجود چنین حالتی به او اجازه چنین کاری را نمی دهد. امام علی (ع) فرمود:

الْحَسُودُ لَا خُلَّةَ لَه[6]

حسود، دوستی ندارد.

6- سرچشمه جنایات
نخستین گناه انسان در این کره خاکی، حسادت قابیل به هابیل بود که نتیجه آن هم چیزی جز قتل هابیل به دست برادرش نبود.

امام سجاد (ع) در این زمینه می فرماید:

حسد، گناه فرزند آدم است، هنگامی که به برادرش حسد ورزید و در نتیجه او را کشت.[7]

7- چشم و هم چشمی
از آثار مشهود و رایج حسادت، چشم و هم چشمی است که متأسفانه در جامعه ما زیاد به چشم می خورد. وقتی فرد حسود از دست رفتن نعمت دیگران را ناممکن دید و تلاشش در این راستا به ثمر ننشست، می کوشد تا دست کم خود را هم سطح او کند و بتواندکمی شعله حسادت درون خود را فرو نشاند و بر عقده حقارت خویش سرپوش بگذارد. از این رو، به تقلیدها و تبعیت های جاهلانه روی می آورد. شاید در نگاه نخست این حالت ساده به نظر آید، ولی همین چشم و هم چشمی هاست که بسیاری از رسوم پوچ و دست و پاگیر را در جامعه به وجود می آورد و در نتیجه جلوی بسیاری از پیشرفت ها را سد می کند. در سطح کلان نیز این مسأله پیامدهای زیان بار خود را بر جای می گذارد. بخش زیادی از تجملات و رفاه طلبی که در جامعه بین مردم وجود دارد و هر روز جامعه را به سمت فقر، فاصله طبقاتی و مشکلات اقتصادی دیگر سوق می دهد، نتیجه همین چشم و هم چشمی ها و حسادت هاست.

8- عذاب جهنم
عذاب جهنم، از دیگر پیامدهای حسادت است که گریبان گیر حسود می شود. علت این امر روشن است، زیرا با توجه به آثاری که برای حسادت وجود دارد، نمی توان انتظاری جز آتش جهنم برای حسودی که از این گناه خود توبه نکرده است، داشت.

پی نوشت ها

[1] . اصول كافى، ج 5، ص 505.

[2] . بحارالانوار، ج 70، ص 237.

[3] . بحارالانوار، ج 70، ص 20.

[4] . بحارالانوار، ج 70، ص 255.

[5] . تصنيف غررالحكم، ص 301.

[6] . غررالحكم، ص 885.

[7] . وسائل الشيعه، ج 16، ص 8.

توسط ن.ع   , در 04:16:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

درمان حسد

1052 کلمات   موضوعات: اخلاق, سبک زندگی

1- توجه به پیامدهای حسادت
افرادی که گرفتار بیماری حسادت هستند، باید به خود آیند و برای درمان این بیماری بزرگ، ضرر و زیان های دنیوی و اخروی اش را در نظر آورند و خود را اصلاح کنند. امام صادق (ع) در این باره فرمود:

حسود پیش از آن که به محسود زیان برساند، به خود زیان می رساند.[1]

مانند شیطان که با حسد خود برای همیشه، خود را مستحق لعن و دوری از رحمت خدا کرد. حسود باید بداند حسادت برای او سودی ندارد، نه مقامش را بالا می برد و نه محبوبیتش را بیشتر می سازد.

افراد حسود باید بدانند که اغلب بدخواهان، در کار خود موفقیت پیدا نمی کنند، چه اگر موفق شوند، نباید کسی در جهان دارای نعمتی شود، چون هرکسی که نعمتی دارد از حسادت حاسدان در امان نیست.

2- ترتیب اثر ندادن به حسادت و رفتار بر خلاف میل
حسود باید بر خلاف میلش رفتار کند. اگر به دلیل حسادت بر کسی تکبر می کند، نسبت به او فروتنی کند و اگر بدگویی و غیبت او را آرزومند است، در مجالس به تعریف او بپردازد. اگر از دیدن او ناراحت و ترشرو می شود و درشت گویی می کند، باید خود را به خوش کلامی و گشاده رویی وادار سازد. اگر حسد، حسود را از بخشش و عطای او به محسود باز می دارد، باید بخشش را نسبت به محسود زیاد کند.

هنگامی که حسود، بر این اعمال مداومت کند، ملکه او می گردد و حسد از دلش بیرون می رود. امام صادق (ع) فرمود:

انَّ الْمُؤْمِنَ لَا یسْتَعْمِلُ حَسَدَه[2]

مؤمن، حسد خود را به کار نمی گیرد.

3- اجتناب از مقایسه
یکی از بهترین راه های مؤثر برای کاهش حسّ حسادت این است که افراد حسود از مقایسه خود با دیگران و چشم و هم چشمی خودداری کنند.

4- شناخت هدف خلقت
اگر انسان حسود بداند که هدف از خلقت او عروج از مرحله حیوانی به مرحله فرشته خویی و بندگی خداست، هیچ گاه به برادران دینی خود حسادت نمی ورزد و خود را از مرحله انسانی به مرحله پست حیوانی تنزّل نمی دهد.

5- توجه به ناپایداری دنیا
اگر انسان خود را از پدیده ها بالاتر بداند، دلیلی برای حسرت ها و حسادت ها نمی ماند، گاه در دوره نوجوانی، انسان حسرت چیزی را می خورد یا نسبت به امتیاز دیگری حسادت می ورزد، اما به هنگام جوانی و میان سالی وقتی آن مسائل را در نظر می گیرد، به اشتباه خود پی می برد و گاه خود را مذمّت می کند که برای چه چیزهایی خودخوری می کرده است. بنابراین اگر خود را از هوس ها بالاتر بدانیم انگیزه ای برای حسادت باقی نمی ماند.

6- توانا کردن خویشتن
حسد، بدون تردید شیوه دون مایگان است و کسی در معرض ابتلای به آن واقع می شود که ناتوان باشد، به همین جهت با توانا ساختن خویش می توان از ابتلای به حسد جلوگیری کرد؛ و حسد برخاسته از ضعف نفس را، درمان کرد.

7- تلقین
تلقین نیز یکی از راه های پیراستن خویش از صفات رذیله می باشد. حسود می تواند به وسیله تلقین، خود را از حسد پاک کند و به خود بگوید نباید من حسادت داشته باشم، باید تحمل دیدن و شنیدن امتیاز و برتری دیگران را داشته باشم. دائماً این تلقین را تکرار کند تا از این بیماری رهایی یابد.[3]

8- تلاش سازنده
تلاش سازنده در راه کسب فضائل، وسیله مؤثّری برای مبارزه با حسد است. کسی که سرگرم فعالیت است، کمتر حسرت دیگران را می خورد و چه بسا کم کم دید وسیع، مناعت طبع، بزرگواری و دگربینی در او زنده شود و از پوسته محدود خود به درآید، دیگران را هم به حساب آورد، خود را با انسان ها پیوند دهد، احساس نوع دوستی و خیرخواهی در او زنده شود و نه تنها از راحتی دیگران رنج نبرد، بلکه حاضر شود خود رنجی را تحمل کند، تا دیگران را به راحتی برساند.[4]

9- تقویت ایمان
تقویت ایمان، توکل به خداوند و باور کردن این نکته که فضل و رحمت الهی تمام شدنی نیست و به هر کسی که بخواهد می دهد، و این خداوند است که بدون حساب، روزی ها را تقسیم می کند، بینشی به انسان می دهد که باعث می شود هرگز به دنبال حسد نرود.

10- ایجاد رابطه عاطفی
یکی از راهکارهای درمان حسادت ایجاد رابطه عاطفی با محسود و اصلاح رفتار است. وقتی حسود رفتار خود را اصلاح کند، طرف مقابل این مسأله را درک خواهد کرد و دلش نسبت به او نرم خواهد شد و زمینه روانی مناسبی برای محبت و دوستی فراهم خواهد شد. واکنش طبیعی فرد مورد حسادت در این هنگام، نیکی و احسان خواهد بود بدین سان حسود نیز به سمت احسان و نیکی تمایل پیدا می کند.

11- راضی به رضای حق بودن
از جمله اموری که در درمان حسد بسیار مؤثر است، راضی به رضای حق بودن، تسلیم در برابر اراده او شدن و قانع بودن به زندگی خویش است. امام علی (ع) فرمود:

مَنْ رَضِی بِحَالِهِ لَمْ یعْتَوِرْهُ الْحَسَد[5]

کسی که به حال خود راضی باشد، حسد دامان او را نمی گیرد.

12- تبدیل انگیزه
اگر حسود نیرویی را که برای زوال نعمت از محسود به کار می گیرد، صرف پیشرفت خود نماید، چه بسا از او جلو بیفتد. به تعبیر دیگر باید انگیزه های حسد را به انگیزه های غبطه و نیروهای ویرانگر را به نیروهای سالم تبدیل نمود.

شخص حسود به جای این که بگوید: ای کاش فلانی نمی داشت، انگیزه خود را بر کار و تلاش، تقویت کند تا خود هم داشته باشد.

13- توجه به نقاط مثبت خود
در بسیاری موارد، علت حسادت افراد، احساس حقارت به علت محروم بودن از نعمت هایی است که دیگران از آن بهره مندند. در چنین وضعیتی، فرد حسود برای تسکین درد نداری خود، به دیگران حسادت می ورزد و آرزو می کند آن چه را خود ندارد، دیگران هم نداشته باشند. ولی باید بداند، کسی نیست که همه خوبی ها و توانایی های موجود در جهان را داشته باشد. بلکه هرکس به تناسب وضعیت و تلاش خود، برخی از خوبی ها و توانایی ها را داراست. او باید به جای آرزو کردن نعمت های دیگران و حسادت به آنها، توانایی ها و ویژگی های مثبت خود را بشناسد و با تقویت آنها، به آن نعمت هایی که در نظر دارد دست یابد.

هرگاه متنعم بودن شخصی، انسان را آزار دهد، باید به توانایی های خود توجه نماید، امتیازاتی که دیگران از داشتن آنها محروم هستند.

پی نوشت ها

[1] . بحارالانوار، ج 72، ص 255.

[2] . بحارالانوار، ج 55، ص 323.

[3] . حسد، سيد رضا صدر، بنياد بعثت، چاپ دوم.

[4] . شناخت اسلام، سيد محمد حسينى بهشتى، ص 244.

[5] . تصنيف غررالحكم، ص 300.

توسط ن.ع   , در 04:15:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

درمان خودبرتربینی

579 کلمات   موضوعات: اخلاق, سبک زندگی

1- از بین بردن زمینه ها
خودبرتربینی، علل و اسبابی دارد که برای درمان آن باید با این عوامل مقابله شود. مثلًا اگر عامل خودبرتربینی او، موقعیت مالی، اجتماعی و قدرت است، باید بداند که این موقعیت ها ماندگار نیست.

2- توجه به ضعف ها
یکی از راه های درمان بیماری خودبرتربینی، توجه به ضعف های انسان است. توجه به زمانی که چیزی نبود و به قول قرآن: «لَمْ یکنْ شَیئاً مَذْکوراً»[1] تا وقتی که نطفه پست و بدبویی شد و تا زمانی که مرداری متعفن می شود و راز این که قرآن هفتاد بار از نطفه سخن به میان آورده، این است که انسان به ضعف های خود پی ببرد و بداند که: «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً»[2] انسان، ضعیف آفریده شده، در این جا به دو نمونه از ضعف های انسان اشاره می نماییم:

الف) ناپایدار بودن موقعیت ها و شرایط زندگی انسان، در مراحل مختلف کودکی، جوانی و در عاقبت پیری، شکستگی و زمین گیری.

ب) ناتوانی در برابر سرما، گرما، گرسنگی و تشنگی، مشکلات و سختی ها، بلاها و حوادث. اگر انسان بیمار شود نمی تواند بیماری را از خود دور کند و حاضر است تمام دارایی های خود را بدهد تا عافیت خود را باز یابد. اگر چند روز گرسنه بماند حاضر است به خوردن مردار تن در دهد. اگر تشنگی بر انسان غلبه کند و آب نیابد، حاضر است آب گندیده و کثیف را بیاشامد و از گزیده شدن به وسیله حشراتی که حتی به چشم دیده نمی شوند، به تنگ می آید. امام علی (ع) می فرماید:

بیچاره بنی آدم، شکمی دارد که می گوید: مرا پر کن والا آبرویت را می برم و زمانی که پر شد می گوید: مرا خالی کن والا آبرویت را می برم و او دائماً بین این دو عاملِ رسوایی قرار دارد.[3]

و در روایت دیگر می فرماید:

بیچاره فرزند آدم که اجلش مخفی است، امراضش پوشیده است، اعمالش نوشته می شود و پشه او را اذیت و آزار می رساند.[4]

روزی مگسی ناتوان آن قدر بر لب و چشم و بینی منصور دوانیقی، خلیفه عباسی نشست و برخاست که عرصه را بر وی تنگ کرد. منصور با ناراحتی به خدمت گزاران خود گفت: ببینید در اطاق انتظار چه کسی است؟ گفتند: مقاتل بن سلیمان (که از محدثین و مفسرین بزرگ آن زمان بود) منصور دستور داد به حضور بیاید به محض این که وارد شد، منصور به او گفت: آیا می دانی خداوند برای چه مگس را آفریده است؟ او جواب داد بلی، برای این که ستمگران متکبّر را ذلیل و خوار نماید، منصور از شنیدن این جواب، سکوت کرد و عکس العمل تندی از خود نشان نداد.[5]

3- توجه به پیامدهای خودبرتربینی
فردی که دچار آفت خودبرتربینی است، اگر به آثار و عواقب دنیوی و اخروی این بیماری توجه نماید که چگونه تکبر، موجب ذلّت در دنیا و عذاب در آخرت می شود، خود را از این بیماری نجات می بخشد.

4- انجام کارهای روزمره

امام رضا (ع) فرمود:

مَنْ حَمَلَ بِضَاعَتَهُ فَقَدْ بَرِئَ مِنَ الْکبْر[6]

کسی که اجناس مورد نیاز خود را حمل کند و به خانه ببرد، از تکبر در امان خواهد بود.

5- نماز خواندن
یکی از راه های درمان تکبر، نماز است. همان طور که امام علی (ع) درباره فلسفه نماز فرمود:

وَ الصَّلَاةَ تَنْزِیهاً عَنِ الْکبْر[7]

نماز، مایه دوری از تکبر است.

تمامی مواردی که به عنوان راه های درمان خودبزرگ بینی مطرح بود، برای درمان این بیماری نیز توصیه می شود.

پی نوشت ها

[1] . دهر/ 1.

[2] . نساء/ 28.

[3] . نهج البلاغه، قصار 411.

[4] . بحارالانوار، ج 78، ص 84؛ نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 20، ص 62.

[5] . كودك فلسفى، ج 2، ص 450.

[6] . بحارالانوار، ج 77، ص 92.

[7] . نهج البلاغه، قصار 252.

توسط ن.ع   , در 04:14:00 ق.ظ نظرات

1 ... 39 40 41 ...42 ... 44 ...46 ...47 48 49 ... 71