صفحات: 1 ... 25 26 27 ...28 ... 30 ...32 ...33 34 35 ... 71

2ام تیر 1399

تاریخچه3

125 کلمات   موضوعات: فلسفه, ادبیات عرب

4_ابن سینا

فضل الرحمان بر این باور است که ابن سینا به نظریه مشایی تمسک می‌جست که نفس، صورت‌های متعلقات معرفت را دریافت می‌کند و تبدیل به آن‌ها می‌شود به این معنا که فاعل شناسا (مدرک) باید از هر گونه صورت جزئی مستقل و جدا باشد، اگر بناست که فاعل شناسا صورت‌های معقولات را دریافت کند. از سوی دیگر ابن سینا تحت تأثیر این نظریه بود که نفس مبدل به متعلقات اش می‌شود، نظریه ای که ابن سینا به فرفوریوس نسبت می‌داد. ابن سینا نفس را به عنوان محل و مکانی برای صور می‌دانست. ابن سینا موضع واحدی در مورد مسئله اتحاد عاقل و معقول نداشته‌است و گاهی در رد آن سخن گفته‌است و گاهی در تأیید آن شواهدی را ذکر کرده‌است.

#فلسفه #کلام #عقاید

 

توسط ن.ع   , در 03:24:00 ب.ظ نظرات
2ام تیر 1399

تاریخچه 2

711 کلمات   موضوعات: فلسفه, کلام(عقاید)

3_در فلسفه اسلامی

ملاصدرا بیان کرده‌است که این مسئله اتحاد عقل و عاقل و معقول اولین بار توسط فرفوریوس حکیم مشایی مطرح شده‌است. فرفوریوس این مسئله را در مورد چگونگی علم خداوند به موجودات بکار برده است. این مسئله در عین اهمیت، معرکهٔ آراء و نظرهای گوناگون بوده‌است. این مسئله هر چند برای اولین بار در مورد علم خداوند مطرح شده‌است ولی پس از آن برای علوم مجردات همچون عقول و نفوس نیز مطرح شد. افلاطون آن چیزی را که خداوند به وسیله آن عالم است مثل نوری می‌دانسته است و آن چیزی که انسان به واسطه آن عالم می‌شود را افاضاتی می‌دانسته است که از جانب مثل است.

اخوان صفا بر این باورند که معقول یا معقول‌ها، اموری صوری روحانی هستند که نفس انسان در خوداش می‌تواند آن‌ها را ببیند که پس از مشاهده ای است که نفس ابتدا آن‌ها را در هیولی از طریق حواس خود مشاهده نموده است. اخوان صفا همچنین علم را به عنوان صورتی معلوم می‌دانند که در نفس عالِم است.

سید جعفر سجادی اصل نزاع و منشأ اختلاف در این مسئله را همان علم خداوند به جزئیات و امور تغییرپذیر می‌داند. بر اساس نظر فارابی و بوعلی و بهمنیار، علم خداوند به اشیاء، عبارت است از این که صورت‌های امور ممکن در ذات خداوند نقش ببیندند اما این حصول به صورت کلی و ذهنی است.

محقق طوسی و قطب الدین شیرازی نیز بر این باور بوده‌اند که خداوند از طریق وجود صورت‌های اشیا در خارج به آن‌ها علم دارد. به بیان ساده آن‌ها می‌پنداشتند که نفس وجود خارجی خود اشیاء متعلق علم خداوند قرار می‌گیرد. قطب الدین شیرازی در این باره چنین نوشته است: «به‌درستی شناختی که وجود مجرد از ماده محتجب نباشد از ذات پس نفس در این هنگام معقولیت اوست ذات خود را و عقلیت اوست ذات خود را و وجود او عقل باشد و عاقل و معقول و چون تعقل ذات خود می کمند و چون لوازم ذات خود هم بکند و الا تعقل ذات خود بتمامه نکرده باشد چون علم تام بعلت تامه مقتضی علم باشد بمعلوم» (دره التاج، بخش پنجم ص۶۸) متکلمان معتزلی ملاکی را که برای عالم بودن خداوند بر می‌شمرند همان ثبوت معدومات ممکن در ازل است.

بابا افضل کاشانی می‌گوید که عقل ذات خود را از این حیث که معقول است می‌داند و این بخاطر آن است از حیث این که خود را می‌داند عاقل و عالم است و از این جهت که خوداش را دانست معقول است و دانستن خود را نیز دانست.

ملاصدرا نیز بیان کرده‌است که ابن سینا در کتاب مبدأ و معادش برخلاف دیگر کتاب‌هایش، اتحاد عاقل و معقول را پذیرفته است. به صورت خلاصه می‌توان گفت که مسئله اتحاد عاقل و معقول در مورد مطرح بوده‌است. یکی در مسئله وجود ذهنی و این مطلب که موجودات چگونه در ذهن حاصل می‌شوند و همچنین در مورد علم خداوند به اشیاء که در بالا بدان اشاره شد. اما در ادامه به مسئله وجود ذهنی نیز اشاره ای مختصر می‌شود در مسئله وجود ذهنی دو نکته وجود دارد. نکته نخست این که هر شی ای دارای دو نحوهٔ وجودی است. یک نحوه همان وجود در خارج است که دارای آثار و منشأ آثار خارجی است و آثاری بر آن بار می‌شود که لازمهٔ وجود خارجی آن است. نحوه دیگر وجود ذهنی است که گر چه آثار وجود خارجی را ندارد ولی آثار مربوط بخوداش را دارد. مانند صورت آتش که گرچه گرم نیست ولی دارای آثار ذهنی همچون علم به آتش است. نکته دوم این که تقریباً تمام فلاسفه موافق هستند که علم مجردات به ذات خود بنحو اتحاد عقل و عاقل و معقول است.

ملاصدرای شیرازی اتحاد عاقل و معقول را علاوه بر مراتب عالیه و موجودات مفارق و نفس، این بحث را در اتحاد مدرک با مدرک و حس و محسوس نیز سرایت می‌دهد. ملاصدرا گرچه از یک جهت با قول ارسطو در باب چیستی علم موافق است ولی نظر وی را نیز کامل نمی‌داند. توضیح آن که ارسطو علم را از مقوله کیف و گاهی اوقات مضاف می‌داند و در انی مورد صدرا سخن وی را می‌پذیرد و تأیید می‌کند. اما بر خلاف وی که علم را کیف نفسانی می‌داند علم را جوهر نیز می‌داند که حقیقت جواهر است. او همچنین بر خلاف ارسطو نسبت میان علم و جهل را از باب تقابل سلب و ایجاب می‌بیند نه تضاد.

#فلسفه #کلام #عقاید

توسط ن.ع   , در 03:22:00 ب.ظ نظرات
2ام تیر 1399

تاریخچه

385 کلمات   موضوعات: فلسفه, کلام(عقاید)

2_در فلسفه یونان باستان

به‌طور کلی دو نظر دربارهٔ تاریخچه این قاعده وجود دارد. برخی معتقدند که این قاعده نزد افلاطون و ارسطو مطرح شده‌است. اما برخی معتقدند که این قاعده نزد یونانیان مطرح نبوده‌است. اما برخی دیگر همچون ابراهیمی دینانی بر این باورند این قاعده از دوران باستان مطرح بوده‌است و فرفوریوس آن را به صورت مبسوط مطرح کرده‌است.

افلاطون بر این باور است که عقل نمی‌تواند جدا از معقول تحقق داشته باشد، بلکه عقل و معقول یک چیز هستند. هر چند که افلاطون آشکارا نظریه خود را در این باره بیان نکرده‌است، اما به نظر شرف الدین خراسانی می‌توانیم با کنار هم قرار داد گفته‌های افلاطون به نظریه وی دست یابیم. افلاطون اتحاد عاقل و معقول را در پیوند با مسائلی همچون ایده‌ها (مُثُل)، سازنده جهان و روان (نفس) مطرح کرده‌است. برخی از پرسش‌های اساسی افلاطون ناظر به ارتباط روح و ایده است و این که آیا این دو یک چیز هستند؟ آیا روح همان یک ایده است؟ آیا سازنده جهان در ساختن عالم تابع ایده‌های خودش است یا ایده‌ها در واقع همان اندیشه‌ها هستند؟ افلاطون ایده و روح را از جهت عدم ترکیب، نادیدنی بودن، عدم تغییر و ثابت بودن یکسان می‌داند. افلاطون در کتاب جمهور بیان می‌کند که روح همیشه سعی می‌کند تابع معقولات باشد و مثل آن‌ها عمل کند. در مسئله سازنده جهان با وجود عدم آشکارگی نظر افلاطون می‌توان گفت که سازنده جهان پدیدآورنده جهان و معقولاتی است که اندیشه‌های او به‌شمار می‌روند و نیز در هماهنگی و اتحاد با آن ایده هاست.

این نظریه به‌طور واضح و مشخص نزد ارسطو مطرح شده‌است. ارسطو در دو کتاب دربارهٔ نفس و متافیزیک دربارهٔ این قاعده سخن رانده است.

از سوی دیگر برخی بر این باورند که در دوران کلاسیک مشکل رابطهٔ میان عالم و معلوم یا همان عقل و معقول مطرح نبوده‌است. فرض بر این بوده‌است در ان دوران –دست کم پس از افلاطون- که یک رابطه ای میان عالم و معلوم وجود دارد. سقراط، آن گونه که افلاطون به ما می‌گوید علم را از طریق دیالکتیک استنباط می‌کرده‌است؛ چیزی که به ان نیاز داشته‌اند همان روش مامائی سقراط بوده‌است. عالم در مرکز و ثقل معلوم است. رابطه میان عالم و معلوم تاقرن هفتم ادامه داشت تا این که گالیله روشی را بیان کرد که تجربه گرایی نام داشت. در تجربه گرایی عالم از معلوم دور شد.

#فلسفه #کلام #عقاید

توسط ن.ع   , در 03:15:00 ب.ظ نظرات
2ام تیر 1399

اتحاد عقل و عاقل و معقول

112 کلمات   موضوعات: فلسفه, کلام(عقاید), امامت

1

اتحاد عاقل و معقول اصطلاحی در فلسفه است که به کیفیت ادراک مربوط می‌شود. قاعده «اتحاد عقل و عاقل و معقول» از ابتکارات فلسفی ملاصدرا، فیلسوف ایرانی سده ۱۱ هجری، است. وی معتقد است در تکوین شناخت، قوه شناخت و شخص ادراک‌کننده (مدرِک) و موضوع ادراک‌شونده (مدرَک)، سه چیز مستقل از یکدیگر نیستند. در هر عمل شناخت، وجودی پدید می‌آید که در همان حال که نوعی وجود شیء ادراک‌شونده است در ظرف ادراک، نوعی وجود برای نفس ادراک‌کننده هم هست. نفس ادراک‌کننده این وجود را، که فعل خویش است، به وسیله قوّه فاعله ادراکی خویش آفریده است. این قوّه ادراکی، در حقیقت، خود نفس در مرتبه فعل و تأثیر است.

 

#فلسفه #کلام #عقاید

توسط ن.ع   , در 03:03:00 ب.ظ 2 نظر »
2ام تیر 1399

پاسخ صدرالمتالهین

189 کلمات   موضوعات: فلسفه, کلام(عقاید)

6

به عقیده صدرالمتألهین، آنچه از انسان در روز رستاخیز محشور می‎شود، نه یک بدن مثالی و نه یک بدن عنصری دیگر، بلکه نفس و بدن انسان بعینه است، به گونه‎ای که این فرد در جهان دیگر برای دیگران به روشنی قابل شناسایی است، و هر کس او را ببیند، به آسانی می‎تواند بگوید این همان کسی است که در دنیا او را می‎شناخته است.

دلیل این مدعا این است که ملاک حقیقت و تشخّص انسان، نفس ناطقه اوست. به دیگر سخن می‌توان گفت صرف نظر از تعلق نفس به بدن، بدن دارای ذات و حقیقت نیست و از تعین خاص نیز برخوردار نیست؛ پس وقتی شخص انسان مأکول واقع می‌شود و اجزای بدنش از طریق تغذیه جزو بدن یک درنده یا انسان دیگر می‌شود، به شخصیت انسانی وی آسیبی نمی‌رسد و او در روز حشر با بدنی که به نفس ناطقه‌اش متشخص و متعین است محشور می‌شود؛ اگرچه اجزای آن تغییر و تحول پذیرفته باشد.

صدرالمتألهین برای اثبات این مدعا از ۷ اصل استفاده کرده که در کتاب مبدأ و معاد آورده است. هر یک از این اصول در فلسفه وی (حکمت متعالیه) دارای اهمیت بسیاری است.

#فلسفه #کلام #عقاید

توسط ن.ع   , در 03:01:00 ب.ظ نظرات
2ام تیر 1399

پاسخ

159 کلمات   موضوعات: فلسفه, کلام(عقاید)

5

متکلمان اسلامی از راه‌های گوناگون به این شبهه پاسخ گفته‎اند. در میان پاسخ‌هایی که داده شده، یکی از همه معروف‌تر است. آنان گفته‌اند انسان از دو گونه اجزا ترکیب یافته که عبارت است از

1_ اجزای اصلی
2_ اجزای فرعی و زاید
اجزای اصلی چیزهایی‌اند که واقعیت و حقیقت انسان به آنها بستگی دارد. این اجزا به گونه‌ای هستند که اگر هم احیاناً خوراک انسان دیگر شوند، هرگز جزو بدن او نمی‎شوند یا به صورت اجزای اصلی او در نمی‎آید.

اجزای زاید یا غیراصلی آنهایی هستند که حقیقت انسان به آنها بستگی ندارد و همواره تغییر و تحول می‎پذیرند.

بدین‎سان اگر شخص انسان غذای شخصی دیگر گردد، آنچه از اجزای مأکول به‌تدریج جزو بدن آکل می‎شود، جز اجزای زاید یا غیراصلی نیست؛ زیرا چنان‌که گفته شد، اجزای اصلی تغییر و تحول نمی‎پذیرد.

بنابراین در روز رستاخیز آنچه محشور می‎شود، انسانی است که از اجزای اصلی تشکیل یافته است. بنابراین شبهه آکل و ماکول نمی‌تواند معاد جسمانی را انکار کند.

 

#فلسفه #کلام #عقاید

توسط ن.ع   , در 02:59:00 ب.ظ نظرات
2ام تیر 1399

گستره شبهه

101 کلمات   موضوعات: فلسفه, کلام(عقاید)

4

باید توجه داشت که این شبهه اختصاص به این ندارد که آکل، انسان باشد، بلکه می‎توان آن را بسیار گسترده‎تر مطرح ساخت. توضیح آن این است که انسان پس از مرگ تبدیل به خاک می‎شود و مسلّم است که با گذشت زمان، بدنِ خاک‌شده جذب ریشه گیاهان می‎شود و به صورت میوه و انواع محصولات گیاهی در دسترس انسان و دیگر جانداران قرار می‎گیرد.

باتوجه به اینکه انسان از محصولات گیاهی تغذیه می‎کند یا جانداران آن محصولات را می‎خورند و سپس گوشت آنها از راه تغذیه جزو بدن آدمی می‎شود، شبهه آکل و مأکول باز به میان می‎آید.

 

#فلسفه #کلام #عقاید

 

توسط ن.ع   , در 02:57:00 ب.ظ نظرات
2ام تیر 1399

بیان شبهه

82 کلمات   موضوعات: انسان, فلسفه, کلام(عقاید)

3

اگر انسانی معین غذای انسان دیگر شود، اجزای مأکول(خورده شده) در روز معاد، در بدن آکل (خورنده) باز می‎گردد یا در بدن مأکول؟

به هر صورت که فرض شود، بدن یکی از آن دو به صورت کامل در روز رستاخیز محشور نخواهد شد.

اکنون اگر فرض شود که آکل کافر است و مأکول مومن، شبهه قوی‎تر می‎شود و اشکال بیشتر می‎گردد؛ زیرا لازمه این فرض این است که یا مومن عذاب شود و یا کافر گنهکار، در نعمت باشد.

#فلسفه #کلام #عقاید

توسط ن.ع   , در 02:55:00 ب.ظ نظرات
2ام تیر 1399

تاریخ طرح شبهه

135 کلمات   موضوعات: انسان, فلسفه, کلام(عقاید)

2

در میان شبهه‎هایی که به معاد وارد شده، شبهه آکل و مأکول از همه معروف‎تر است. تاریخ دقیق پیدایش این شبهه و نام نخستین کسی که آن را مطرح ساخته است، به روشنی معلوم نیست، ولی در قدمت آن نمی‎توان تردید کرد.

این شبهه از ابتدای پیدایش بحث‌های کلامی و فلسفی در میان اندیشه‌وران مسلمان مطرح شده است. نخست به صورت مجمل در آثار ابواسحاق ابراهیم ‎بن ‎اسحاق ‎بن ابی سهل نوبختی، ا‎بن‎ سینا مطرح گشته و سپس در کتاب‌های دانشمندانی چون شیخ طوسی، غزالی، فخرالدین رازی، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی، قاضی عضدالدین ایجی و سعدالدین تفتازانی، نحوه طرح و راه حل‌های پیشنهادی و دلایل ارائه شده گسترش یافت و سرانجام درآثار متأخرانی مانند مقداد بن‎ عبدالله حلی، صدرالدین شیرازی، اسماعیل طبری نوری و دیگران مورد بحث مفصل قرار گرفت.

#فلسفه #کلام #فلسفه_کلام #عقاید

توسط ن.ع   , در 02:53:00 ب.ظ نظرات
2ام تیر 1399

شبهه آکل و مأکول

72 کلمات   موضوعات: فلسفه, کلام(عقاید)

1

شُبهه آکِل و مَأکول، شبهه‎ای قدیمی در نفی و انکار معاد جسمانی که بسیاری از متکلّمان درباره آن سخن گفته‎اند. شبهه به صورت خلاصه این‌گونه است: «اگر انسانی معین غذای انسان دیگر شود، اجزای مأکول(خورده شده) در روز معاد در بدن آکل(خورنده) باز می‎گردد یا در بدن مأکول؟ به هر صورت که فرض شود، بدن یکی از آن دو به صورت کامل در روز رستاخیز محشور نخواهد شد.

#فلسفه #کلام #فلسفه_کلام #شبهه

توسط ن.ع   , در 02:48:00 ب.ظ نظرات

1 ... 25 26 27 ...28 ... 30 ...32 ...33 34 35 ... 71