صفحات: << 1 2 3 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 71 >>
26ام تیر 1402اهل حدیث کسانی هستند که در اصول و فروع به ظواهر عمل میکنند و عقل را در عقاید و معارف کنار میگذارند. سنت برای آنها اصل است، موافق عقل باشد یا مخالف عقل؛ و برای همین است که فریب بعضی ظواهر را خوردهاند تا جایی که برای خدا صورت و چشم و دست و انگشتان و پا و نفس و ساق، … اثبات کردهاند. فقط به خاطر اینکه در سنت وارد شده است، بدون اینکه سند حدیث و دلالت آن را بررسی کنند.
۳.۱ - دیدگاه سیوطی
اهل حدیث را فِرق مختلفی دانستهاند که سیوطی در «تدریب الراوی» ذکر کرده است که چند دستهاند:
۳.۱.۱ - مرجئه
یک عده «مرجئه» که معتقدند عمل جزء ایمان نیست و با ایمان هیچ معصیتی، ضرر نمیزند؛ کما اینکه با کفر هیچ طاعتی نفع نمیبخشد و یک عده «ناصبی» که آشکارا به دشمنی با علی (علیهالسلام) و اهل بیت او (علیهمالسلام) میپرداختند.
۳.۱.۲ - متشیع
و یک عده «متشیع» که علی و اولاد او را دوست میداشتند و ولایت را فریضهای میدانستند که قرآن برای آن نازل شده است یا اینکه برتری در امامت و خلافت را برای علی (علیهالسلام) میدیدند. و یک عده «قدری» که خوبیها و بدیها و معاصی بندگان را به خود آنها نسبت میدادند و افعال آنها را به خدا اسناد نمیدادند.
۳.۱.۳ - جهمی
و یک عده «جهمی» که هر صفتی را از خدا نفی میکردند و اعتقاد به مخلوق بودن قرآن و حدوث آن داشتند و یک عده «خارجی» که مسئله حکمیت را بر علی (علیهالسلام) اشکال میگرفتند و از علی (علیهالسلام) و عثمان و طلحة و زبیر و عایشه و معاویه تبری میجستند.
۳.۱.۴ - واقفی
و یک عده «واقفی» دربارة حکمیت یا حدوث قرآن و قدم آن چیزی نمیگفتند.
۳.۱.۵ - متقاعد
یک عده هم «متقاعد» که معتقد بودند باید بر علیه ائمه جور خروج کرد؛ ولی خودشان اقدام به این کار نمیکردند.
۳.۱.۶ - گروههای دیگر
و گروههای دیگری که عقاید دیگری داشتند و روزگار آنها را به فراموشی سپرد و آرا و مذاهب آنها را پایان بخشید و هنگامی که احمد بن حنبل به قلة امامت در عقاید رسید، اهل حدیث همه یک فرقه گردیدند و در زیر پرچم وی و اصولی که او از کتاب و سنت به دست آورده بود، جمع شدند.
۳.۲ - مصادر آرای اهل حدیث
در بین اهل حدیث قول به تجسم و تشبیه، آشکار شد. کما اینکه قول به جبر و سلب اختیار انسان نیز ظهور کرد، و هر کسی که بخواهد از آرای اهل حدیث، مطلع گردد، میتواند به مصادر زیر رجوع کند:
۱. رسالة احمد بن حنبل در عقاید اهل حدیث که به نام «السنة» چاپ شده است.
۲. رسالة اشعری در عقیدة اهل الحدیث. این رساله در باب دوم کتاب «الابانة» آمده است. و مشتمل بر ۵۱ اصل است و در کتاب دیگرش یعنی «مقالات الاسلامیین» صفحة ۳۲۰ و ۳۲۵ هم آورده است.
۳. آنچه ابوالحسین الملطی (ت ۳۷۷ هجری) از اصول در کتاب معروفش «التنبیه و الرد» آورده است.
۴. «العقیدة الطحاویة» که آن را ابوجعفر معروف به طحاوی مصری نوشته است و مشتمل بر ۱۰۵ اصل است.
اهل حدیث و گذشتگان معتزله و خوارج و مرجئه، بلکه اشاعره را جزء اهل سنت نمیدانستند و به آنها اهل حدیث اطلاق مینمودند و ما در اینجا مقید به اصطلاح آنها نیستیم؛ بلکه ما اهل سنت را به هر کس که در عقل شیعه قرار میگیرد و امامت را انتخابی میداند، اطلاق میکنیم.
نوبختی که از اعلام قرن سوم است، گفته که جمیع فرق اسلامی چهار فرقه است:
۱. شیعه؛ ۲. معتزله؛ ۳. مرجئه؛ ۴. خوارج
و براساس این تقسیم: اهل سنت عبارتاند از: سه فرقة اخیر، با اینکه اهل سنت در بعد از عصر نوبختی این مطلب را قبول ندارند، بلکه خودشان را خارج از این فرق سهگانه میدانند و به هر جهت ما فرقههای آنها را به صورتی که با کلمات متأخرین از مؤلفین فرق اسلامی سازگار باشد، میآوریم. مانند: ابیالحسن اشعری (۲۶۰-۳۲۴ هجری) نویسندة «مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین» و ابیمنصور بغدادی (ت ۴۲۹ هجری) مؤلف «الفرق بین الفرق» و ابنحزم ظاهری اندلسی (ت ۴۵۶ هجری) نویسندة «الفصل» و شهرستانی (ت ۵۴۸ هجری) نویسندة «الملل و النحل».
فرق بین موثق و صحیح ـ بعد از اشتراک هر دو در وثاقت راوی ـ به مذهب است. اگر راوی معتقد به یک مذهب صحیح باشد، روایت صحیحه است؛ و اگر ثقه باشد، و لکن به مذهب غیر صحیحی گردن نهاده باشد، روایت، موثقه است. این مطلب ما را بر آن میدارد که فِرق اسلامیه را در محدوده آنچه در کتب رجالی آمده است، بیاوریم تا محدث بر صاحبان این مذاهب و عقاید آنها به صورت اجمال واقف گردد. و الا تفصیل دربارة فرق و عقاید آنها و کتابهایشان و صاحبان آنها به کتب ملل و نحل مربوط است.
معرف مذهب شیعه، مسئله خلافت بلافصل علی (علیهالسلام) و فرزندان اوست و ملاک انشعابات اصلی در فِرق شیعه نیز باید همین امر دانسته شود؛ و دیگر اختلافات را نمیتوان ملاک انشعاب اصلی فرق شیعه دانست؛ بلکه دیگر اختلافات، اگر تعیینکننده باشند، موجب پیدایش فرق فرعی میشوند. بر این اساس میتوان گفت که فرقههای اصلی شیعه، عبارتاند از: زیدیه، کیسانیه، امامیه (شیعه دوازده امامی)، اسماعیلیه، فطحیه و ناووسیه؛ ولی از این فرقههای ششگانه، تنها سه فرقه باقی ماندهاند که عبارتاند از: زیدیه، اسماعیلیه و امامیه و سه فرقه دیگر منقرض شدهاند. فرقههای دیگری نیز در مسئله امامت در تاریخ پدید آمدهاند که چند صباحی بیش نپاییده و خیلی زود منقرض شدهاند؛ لذا علمای ملل و نحل هنگام پرداختن به فرق شیعه به آنها اعتناء نمیکنند.
موضوع
متکلمان درباره موضوع علم کلام، همرأی نیستند. برخی معتقدند این علم موضوع مشخصی ندارد؛ اما آنان که معتقدند علم کلام موضوع دارد، هر یک موضوعی برای این علم بیان کردهاند. مهمترین آنها این موارد است: موجود بما هو موجود، معلومات خاص (معرفتهایی که برای اثبات عقاید دینی از آنها استفاده میشود)، وجود خداوند و وجود ممکنات، ذات خداوند و صفات او،عقاید دینی.همچنین گفته شده است تحول و تکامل علم کلام در طول تاریخ موجب شده است موضوع آن در زمانهای مختلف، متفاوت باشد.
اهداف و فایدهها
متفکران مسلمان اهدافی برای علم کلام برشمردهاند؛ از جمله:
استنباط و استخراج عقاید اسلامی (دینشناسی تحقیقی)،
توضیحِ مفاهیم و مسائل اعتقادی اسلامی،
ارائه منظم آموزههای اعتقادی،
اثبات اعتقادات و آموزههای دینی،
دفاع از عقاید دینی در برابر شُبههها و ایرادها.
روش
علم کلام متناسب با اهداف، رویکردها، مسائل و مخاطبان مختلفی که دارد، از روشهای مختلفی در استدلالهایش استفاده میکند. گفتهاند این علم برای شناخت عقاید دینی و اثبات آنها، نیازمند روشی است که یقینآور باشد؛ مثل روش قیاس (قیاسِ منطقی)؛ اما برای دیگر اهدافش که ازجمله آنها دفاع از عقاید دینی است، افزون بر روشهای یقینآور، میتواند از دیگر روشها استفاده کند؛ روشهایی چون تمثیل، خطابه، جدل و انواع روشهای عقلی و نقلی و حتی تجربی و تاریخی.
علم کلام یکی از علوم اسلامی است که درباره عقاید اسلامی بحث میکند؛ اینگونه که آنها را توضیح میدهد، برای آنها استدلال میکند و از آنها دفاع میکند. البته تعریفهای دیگری هم از این علم ارائه شده است که هریک ویژگیای از این علم را بیان میکنند؛مانند اینکه علم کلام، حرفهای نظری است که بهکمک آن میتوان عقاید دینی را با استدلال اثبات کرد؛ یا علمی است که درباره ذات و صفات و افعال خداوند بحث میکند. زمخشری علم کلام را فقه اکبر معرفی کرده است.
نامها و علت نامگذاری
مشهورترین نام برای این علم، «کلام» است و دانشمندِ این علم را «مُتَکَلِّم» گویند. درخصوص اینکه چرا این علم را «کلام» نامیدهاند، علتهای مختلفی بیان شده است که بهترینشان را این دانستهاند که علم کلام قدرت مناظره و جدال را در شخص تقویت میکند و مناظره چیزی غیر از تکلّم و گفتگو نیست. در گذشته، علم کلام را با نامهای دیگری هم میشناختند: علم اصول دین، علم اصول عقاید، فقه اکبر، علم توحید، علم الذات و الصفات.
کلام اسلامی شاخهای از علوم اسلامی است که درباره عقاید اسلامی بحث و از آنها دفاع میکند. کلام برای اثبات مسائل خود و قانعکردن مخاطب، از روشهای مختلف همچون برهان، تمثیل و جدل استفاده میکند. مسائل علم کلام منحصر در اصول دین یا اصول عقاید نیست؛ بلکه وظیفه متکلم پاسخ به هرگونه اشکالی است که درباره مجموعه تعالیم و احکام دینی مطرح میشود. از این علم با نامهایی چون علم اصول دین، علم اصول عقاید و فقه اکبر نیز یاد شده است.
درباره تاریخ پیدایش این علم گفته شده بحثهای کلامی از همان آغاز اسلام مطرح و نخستین مسئله آن، جبر و اختیار بوده است. مباحثی همچون صفات خداوند مخصوصا توحید و عدل الهی، حُسن و قُبح افعال، قضا و قَدَر، نبوت، معاد و امامت از مباحث مهم در علم کلاماند.
اختلاف بر سر مباحث کلامی باعث پیدایش فرقههای کلامی بسیاری در اسلام شده است. مهمترین فرقههایی که برای شیعه ذکر شده، امامیه، زیدیه، اسماعیلیه و کیسانیه هستند و فرقههای کلامی اهل سنت را مُرجئه، اهل حدیث، اشاعره، ماتُریدیه و وهابیت برشمردهاند. شیخ مفید (درگذشت۴۱۳ق)، خواجه نصیر الدین طوسی(درگذشت ۶۷۲ق) و علامه حلی(درگذشت ۷۲۶ق) را از متکلمان برجسته امامیه، قاضی عبدالجبار معتزلی، ابوالحسن اشعری، ابوحامد غزالی و فخر رازی را از متکلمان مشهور اهلسنت دانستهاند. کتابهای تصحیح الاعتقاد، تجرید الاعتقاد و کشف المراد، از کتابهای مهم کلامی شیعه و شرح الاصول الخمسه، شرح المقاصد و شرح المواقف از آثار کلامی اهلسنت شمرده است.
کلام جدید علمی است که درباره یکیبودن یا متفاوتبودن آن با کلام (قدیم) اختلاف نظر وجود دارد. برخی از مباحث کلام جدید از این قرار است: تعریف، منشأ، قلمرو و زبان دین، نیاز بشر به دین، عقل و دین، عقل و ایمان، علم و دین، تجربه دینی و تکثرگرایی دینی.
معتزله
واصل بن عطاء
جاحظ
ابوعلی جبایی
ابوالقاسم بلخی
زمخشری
قاضی عبدالجبار
ابن ابی الحدید
ابولهذیل علاف
ابراهیم بن سیار معتزلی
اشعری
ابوالحسن اشعری
امام الحرمین جوینی
ابوحامد محمد غزالی
فخر رازی
ابن خلدون
تفتازانی
جلالالدین سیوطی
ابن هیثم
عضدالدین ایجی
ماتریدی
ابو منصور ماتریدی
امامی
هشام بن حکم
مؤمن الطاق
علی بن اسماعیل میثمی
زراره
ابوسهل نوبختی
ابن قبه رازی
شیخ مفید
ابویعلی جعفری
سید مرتضی
شیخ طوسی
علامه حلی
علامه مجلسی
ابی الصلاح حلبی
فضل بن شاذان
حر عاملی
اسماعیلی
ناصرخسرو
ابویعقوب سجستانی
ابوحاتم رازی (مورد اختلاف)
حسن صباح
امامان شیعه، پیروان خود را از بحثهای بیهوده کلامی که راه به جایی نمیبرد بر حذر میداشتند؛ و با این همه خود به پرورش برخی متکلمان همت میگماشتند. بر این اساس، میتوان گفت از دیدگاه پیشوایان مکتب امامیه، قدم نهادن در وادی کلام با دو شرط روا و بلکه بایستهاست: نخست آنکه متکلم از شایستگیهای لازم برای این کار برخوردار باشد؛ و دوم آنکه از ورود به بحثهایی چون قدیم یا حادث بودن کلام الهی که فایده چندانی دربرندارد بپرهیزد.
مذهب کلامی امامیه، به زمان اهل بیت بازمیگردد. این مکتب در عصر امام محمد باقر متولد سال ۵۷ هجری، و امام جعفر صادق، متولد سال ۸۳ هجری، به اوج خود رسید.
در قرن دوم هجری، برخی از مکاتب عقلی کلامی دیگر، مانند مکتب «معتزله» پدید آمدند. مکتب معتزلة، توسط «واصل بن عطاء»، متوفای سال ۱۳۱ هجری بنیانگذاری شد. او با حسن بصری معاصر بود و در مجالس درس او شرکت مینمود، ولی از شیوه فکری وی کنارهگیری کرد و حوزه کلامی دیگری را تأسیس نمود و بدین جهت، مکتب او «معتزله» نامیده شد؛ در حالی که پیروان این نحله، خود را «اهل التوحید و العدل» مینامیدند.
در قرن سوم هجری، مکاتب فکری و کلامی دیگری نیز، مانند مکتب «طحاویة» توسط «احمد ابن محمد ابن سلامة الطحاوی»، متولد سال ۲۲۹ هجری در مصر، و مکتب «اشعریة» توسط «ابو الحسن علیّ ابن اسماعیل ابوالحسن اشعری»، زاده سال ۲۶۰ یا ۲۷۰ هجری در منطقه بینالنهرین، و مکتب «ماتریدیة» توسط «ابومنصور ماتریدی»، متوفای سال ۳۳۳ هجری در سمرقند به وجود آمدند.