چيستى و حقيقت امامت
یا رب
دكتر احد فرامرز قراملكى
چيستى و حقيقت امامت از ديرباز محل بحث و گفت و گوى متكلمان شيعه و اهل سنت بوده و در اين زمينه ديدگاههاى مختلفى ابراز شده است. آنچه در پى خواهد آمد، گزارش مختصرى است از اين ديدگاهها كه اميدواريم مورد توجه خوانندگان عزيز موعود واقع شود.
شرح لفظ امامت و واژه هاى وابسته
در ابتدا، به بيان معناى لغوى واژه امام و امامت و واژه هاى وابسته به آن كه توجه به آنها در فهم مفهوم امامت روشنگر است، مىپردازيم.
امامت و امام
واژه امام از ريشه «امم» مهموز الفاء و مضاعف است و در لغت، به معانى زير آمده است:
الف) آنچه مورد اقتدا و تبعيت قرار گيرد؛
طريحى در اين زمينه گويد:
امام به كسر الف، بر وزن فعال به معناى كسى است كه مورد پيروى است.
مؤلف معانى الاخبار نيز در توضيح وجه تسميه امام گويد:
امام را امام ناميدند، به دليل اين كه او پيشرو و مردم، پيرواند.
ب) مقدم
ج) قيم و سرپرست؛
د) طريق و راه؛
ه) ناحيه.
در خصوص سه معناى نخست (الف، ب و ج) كه بى ارتباط با هم نيستند، گفته شده است كه مفاد لغوى واژه، مطلق است و شامل هر فردى مىشود كه نسبت به عدهاى، مقدم، مقتدا و سرپرست است؛ چه او مستحق چنين تقدم و رهبرىاى باشد يا نه.
ابن منظور در لسان العرب معتقد است كه اَمام (جلو و مقدم) با اِمام (پيشوا) هم ريشه است هر دو از ريشه «أمّ، يؤمّ» به معناى قصد كردن و پيشى گرفتن است.
واژه امام در قرآن در غالب معانى لغوى آن به كار رفته است. تفليسى در وجوه القرآن، بر آن است كه «امام» در قرآن بر پنج وجه و معنى به كار رفته است:
وجه نخستين امام به معناى پيشرو است؛ چنانكه خداى متعال درسوره بقره آيه 124 فرموده است: «إنّى جاعلك للناس إماما» و نيز در سوره فرقان، آيه 74 فرموده است: «و جعلنا للمتقين إماما»؛ يعنى قائدا فىالخير.
وجه دوم به معناى «نامه» است؛ چنان كه در سوره بنىاسرائيل، آيه 71 فرموده است: «يوم ندعوا كلّ أناس بإمامهم»؛ يعنى بكتابهم الذى عملوا فىالدنيا.
وجه سوم به معناى «لوح محفوظ» است؛ چنان كه در سوره يس، آيه 12 فرموده است: «كلّ شىء أحصيناه فى إمام مبين»؛ يعنى فى اللوح المحفوظ.
وجه چهارم به معناى «تورات» است چنان كه در سوره هود، آيه 17 فرموده است: «و من قبله كتاب موسى إماما»؛ يعنى التورية، و در سوره احقاف، آيه 13 فرمود: «و من قبله كتاب موسى إماما»؛ يعنى التورية.
وجه پنجم به معناى راه روشن و پيداست؛ چنان كه در سوره فجر آيه 79 فرمود: «و إنّهما لبإمام مبين»؛ يعنى الطريق الواضح.
راغب اصفهانى نيز در مورد معناى امام مىنويسد:
غالبا معناى امام نزد عرب، امرى است كه مورد تبعيت باشد؛ چه انسان باشد كه كردار وگفتارش، مورد تبعيت است و چه كتاب باشد (مانند آئيننامه) و چه محقّ باشد يا مبطل.
نبى
بحث از نسبت بين نبى و امام، از مباحث مهم در امامت است كه در مبحث تحليل مفهومى امام، به آن خواهيم پرداخت. در اينجا يادآور مىشويم كه نبى در لغت به چهار معنى آمده است: خبير، مخبر، طريق واضح، رفيع المنزلة، كه در دو معناى اخير، با معناى لغوى واژه امام، مشترك است.
ولايت، ولى
ولاء، وَلايت، وِلايت، ولى، مولى، اولى و امثال آنها، همه از ماده (و ل ى) اشتقاق يافته است. اين واژه، از پراستعمالترين واژههاى قرآن كريم است كه به صورتهاى مختلفى به كار رفته است. در 124 مورد، به صورت اسم و 12 مورد، در قالب فعل به كار آمده است. معناى اصلى اين كلمه، چنان كه راغب در المفردات گفته، چنين است:
قرار گرفتن چيزى در كنار چيزى ديگر است، به نحوى كه فاصلهاى در كار نباشد؛ به همين مناسبت، طبعا اين كلمه درباره قرب و نزديكى به كار رفته است؛ اعم از قرب مكانى و قرب معنوى، و باز به همين مناسبت درباره دوستى، يارى و معانى ديگر استعمال شده است؛ چون در همه اينها، نوعى مباشرت و اتصال وجود دارد.
راغب راجع به كلمه «ولايت» از نظر موارد استعمال، مىگويد:
وِلايت به كسر واو، به معناى نصرت است و اما وَلايت به فتح واو، به معناى تصدى و صاحب اختيارى يك كار است و گفته شده است كه معناى هر دو، يكى است و حقيقت آن، همان تصدى و صاحب اختيارى است.
تفليسى معتقد است كه واژه «ولى» در قرآن به شش معنى آمده است:
1. فرزند: «فهب لى من لدنك وليّا»11؛ يعنى «ولدا».
2. يار: «ولم يكن له ولىّ من الذّل»12؛ يعنى «لم يكن له صاحب ينصر به من ذَلّ أصابه» و نيز «و من يضلل فلن تجد له وليّا مرشدا»13؛ يعنى «صاحبا مرشدا».
3. خويشاوند: «و ما لكم من دون اللّه من ولىّ ولا نصير»14؛ يعنى «من قريب ينفعكم ولا ناصر ينصركم».
4. پروردگار: «قل أغير اللّه اتّخذوا وليّا فاطر السموات والأرض»15؛ يعنى «اتّخذوا ربّا» و نيز «أم اتّخذوا من دونه أولياء فاللّه هو الولىّ»16؛ يعنى «هوالرّب» از اين معنى در قرآن بسيار است.
5. ولىّ به معناى خدا و أوليا به معناى خدايان: «مثل الذين اتّخذوا من دون اللّه أولياء»17؛ يعنى «الإلهه».
6. نصيحت كننده: «لايتّخذ المؤمنون الكافرين أولياء من دون المؤمنين»18؛ يعنى «فىالمناصحة» و نيز در سوره نساء، آيه 144 و ممتحنه، به همين معنى آمده است.
واژه مولى در روايت معروف «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» كه اعلام نصب حضرت على(ع) به امامت از جانب خداست، از ريشه (و ل ى) است و ارتباط معنايى آن با امام، در بحث امامت، حائز اهميت است. مخالفان شيعه، غالبا گفتهاند كه مولى به لحاظ لغت، ربطى به امام و «مفترض الطاعة والرياسة» ندارد. شيخ مفيد، تك نگارهاى19 در رد ديدگاه آنها نوشته و با استناد به سرودههاى شاعران مُخضرم (شعرايى كه دوره جاهليت واسلام را درك كردهاند)؛ يعنى شاعرانى چون اخطل ، كميت، قيس بن سعد بن عباده و حسان بن ثابت، اثبات مىكند كه معناى ولى در حديث ياد شده، فقط امام است.