صدر المتالهین با مبانی خاص خود در حکمت متعالیه توانست تبیینهای بهتری از تجسم اعمال به دست دهد، به طوری که پس از او این عقیده از پذیرش اکثریت برخوردار شد. او با طرح مباحثی مانند حرکت جوهری، معاد جسمانی و اتحاد عاقل و معقول، و ارائه نظام فکری ویژه، تلاش نمود تا تبیینی عقلانی از تجسم اعمال به دست دهد.
به نظر ملاصدرا، همانطور که امور عینی بر ذهن اثر میگذارند، امور ذهنی هم بر عین اثر میگذارند. تأثیر امر عینی بر دیگر امور عینی و ذهنی یکسان نیست، مثلاً رطوبت در برخورد با جسم غیرمرطوب، آن را مرطوب میکند، اما در تأثیر بر حس و خیال، آنها را مرطوب نمیکند، بلکه صورت محسوسه و متخیله در آنها به وجود میآورد و در تأثیر بر عقل سبب تشکیل صورت کلی عقلی میشود. پس ماهیت واحد میتواند در جاهای مختلف آثار مختلف بگذارد. از سوی دیگر، حالتی مثل خشم که امری درونی است، میتواند به شکلی بیرونی و عینی ظهور پیدا کند، مثلاً به شکل سرخی گونه یا تندی ضربان قلب. پس بعید نیست که همین خشم در جایی دیگر بتواند به صورت آتش نمایان شود.
اعمال آدمیان میتواند تبدیل به اخلاق و ملکات نفسانی شود، یعنی از صورت جسمانی خارج شود، در آخرت هم همین اخلاق و ملکات نفسانی میتواند دوباره به اجسام آن جهانی تبدیل شود.
پس از ملاصدرا، این نظریه طرفداران فراوان یافت که از آن جملهاند فیض کاشانی و ملاهادی سبزواری. در میان معاصران نیز مخالفان و موافقانی در این زمینه اظهار نظر کردهاند.
اما به عقیده گروهی از متفکران معاصر، پذیرش نظریه تجسم اعمال منافاتی با این مساله ندارد که در عین حال قائل به وجود عذاب و پاداش غیر تکوینی واعتباری نیز باشیم. به این دلیل که برخی آیات قرآن(که نمونههایی از آنها ذکر شد) چنین ظهوری دارند و جمع هر دو نیز مانعی ندارد.
در برابر، بیشتر مفسران و متکلمان متاخر، آیات ناظر به تجسم اعمال را بدون تأویل و به همان صورت ظاهر پذیرفتهاند، از جمله شیخ بهایی که در تفسیر آیۀ ۶ سورۀ زلزال، در تقدیر گرفتن جزا برای اعمال را درست نمیداند و معتقد است که دیدن به خود اعمال برمیگردد. او که از طرفداران جدی نظریه تجسم اعمال است، در این زمینه به آیات مذکور و احادیث مختلفی که به قول او موافق و مخالف نقل کردهاند استناد میکند. وی میگوید مارها و عقربهایی که در دوزخ وعده داده شده، خود اعمال و عقاید و اخلاق مذموم و ناپسند است که به این صورت ظاهر میشود، چنانکه حور و ریحان و مانند آنها، اخلاق و اعمال و اعتقادات درست و صالح است. این تفاوت صورتها به سبب اختلاف مراتب است.
قبل از شیخ بهایی نیز این عقیده در میان اهل عرفان طرفدارانی داشته است. از جمله میتوان به نظر مولوی اشاره کرد که به این موضوع اشاره میکند:
ای دریده پوستینِ یوسُفان
گرگ برخیزی از این خواب گران
گشته گرگان یک به یک خوهای تو
میدرانند از غضب، اعضای تو
آن سخنهای چو مار و کژدمت
مار و کژدم گردد و گیرد دُمت
این آیات و احادیث سبب شده که آرای مختلفی درباره جزای اعمال در آخرت مطرح شود. گروهی آیات مغایر با تجسم اعمال را مبنا قرار داده و آیات ناظر بر تجسم را طوری تفسیر کردهاند که با آیات مغایر با آن تعارضی نداشته باشد؛ مثلاً در آیه مذکور از سوره زلزال غالب مفسران، خصوصاً متقدمان، «لِیرَوْا اعمالَهُم» را به معنای دیدن جزای اعمال یا نامه اعمال دانستهاند و نه خود عمل. بیشتر مفسران پیشین موافق این رای بودهاند. گروهی از این مفسران، از جمله فخر رازی و طبرسی، در دفاع از این تفسیر گفتهاند که اعمال، اَعراضاند و عرض هم باقی نمیماند و اعاده آن امکان پذیر نیست، لذا اینکه بگوییم خود اعمال در قیامت مجسم میشوند، نادرست است.
محمد باقر مجلسی نیز از مخالفان عقیده تجسم اعمال است. دلیل او این است که تجسم اعمال با عقیده به معاد جسمانی تعارض دارد و به همین سبب نمیتوان به آن قائل شد و با تخطئه نظر شیخ بهایی، قول به این نظر را مستلزم انکار دین و خروج از اسلام دانسته است.این اظهار نظر واکنش شدید طرفداران این نظریه را برانگیخته است.
مفهوم تجسم اعمال را میتوان در آیات فراوانی در قرآن و نیز در احادیث یافت. در قرآن کریم آیاتی وجود دارد به این معنا که هرکس در قیامت، خودِ عملش را میبیند، مثل «یوْمَئِذٍ یصْدُرُالنّاسُ اَشْتاتاً لِیرَوْا اَعْمالَهُم فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَه وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرَّاً یرَه»و «یوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ماعَمِلَتْ مِنْ خَیرٍ مُحْضَراً…».
البته آیات دیگر نیز وجود دارند که بر اعتباری (و نه تکوینی) بودن عقاب و وجود عامل عذابکننده خارجی دلالت میکند، از قبیل «لِیجْزِی اللّهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ اِنَّ اللّهَ سَریعُ الْحِسابِ» و «إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُک وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّک أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ»
در چندین حدیث نیز با صراحت بر تجسم اعمال در قیامت تأکید شده است، به عنوان مثال، پیامبر اکرم خطاب به یکی از صحابه فرمود:
«لَا بُدَّ لَک مِنْ قَرِینٍ یدْفَنُ مَعَک وَ هُوَ حَی وَ تُدْفَنُ مَعَهُ وَ أَنْتَ مَیتٌ فَإِنْ کانَ کرِیماً أَکرَمَک وَ إِنْ کانَ لَئِیماً أَسْلَمَک- لَا یحْشَرُ إِلَّا مَعَک وَ لَا تُحْشَرُ إِلَّا مَعَهُ وَ لَا تُسْأَلُ إِلَّا عَنْهُ وَ لَا تُبْعَثُ إِلَّا مَعَهُ فَلَا تَجْعَلْهُ إِلَّا صَالِحاً فَإِنَّهُ إِنْ کانَ صَالِحاً لَمْ تَأْنَسْ إِلَّا بِهِ وَ إِنْ کانَ فَاحِشاً لَا تَسْتَوْحِشْ إِلَّا مِنْهُ وَ هُوَ عَمَلُک»
«بی گمان، برای تو همراهی است که با تو در قبر دفن میشود. اگر این همراه بزرگوار باشد، تو را اکرام میکند و اگر پست باشد، تو را [به دوزخ] تسلیم میکند، جز با تو محشور نمیشود و تو محشور نمیشوی جز با او و بازخواست نمیشوی جز از او، پس او را شایسته قرار ده؛ زیرا اگر صالح و شایسته باشد با آن انس میگیری و اگر ناصالح و فاسد باشد، تنها از او هراسان میشوی و او عمل توست».
همچنین امام صادق علیهالسلام فرمود:
«إِذَا بَعَثَ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ قَبْرِهِ خَرَجَ مَعَهُ مِثَالٌ یقْدُمُ أَمَامَهُ… فَیقُولُ مَنْ أَنْتَ فَیقُولُ أَنَا السُّرُورُ الَّذِی کنْتَ أَدْخَلْتَ عَلَی أَخِیک الْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیا خَلَقَنِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ لِأُبَشِّرَک».[۷]
زمانی که خداوند، مؤمن را از قبر برمیانگیزد، به همراه او تمثالی خارج میشود که پیش روی او راه میرود. مؤمن به وی میگوید: تو کیستی؟ او میگوید: من همان شادی و سروری هستم که تو برادرت را با آن مسرور کردی. خدای عزوجل مرا آفرید تا تو را [به بهشت] مژده دهم.
در این دو روایت، صریحاً بر تبدل و تمثل عمل (سرور) به صورت مثالی تأکید شده است.
بنابر آموزه تجسم اعمال، ثواب و عقابِ اعمال خوب یا بد انسانها چیزی جز آن اعمال نیست و میان اعمال انسانها و عواقب آنها رابطه تکوینی برقرار است و عامل عذاب دهنده خارجی در کار نیست؛ مثلاً اگر در برابر گناهی آتش دوزخ وعده داده شده، آن آتش چیزی جدا از آن گناه نیست، بلکه حقیقت آن است که تمثل پیدا میکند و به شکل آتش نمایان میگردد.
هر کرداری که انسان انجام میدهد، خواه خوب باشد و خواه بد، یک صورت دنیوی دارد و یک صورت اخروی که هم اکنون در دل و نهاد عمل نهفته است، و روز رستاخیز پس از تحولات و تطوراتی که در آن رخ میدهد، شکل کنونی و دنیوی خود را از دست داده، با واقعیت اخروی خود جلوه میکند، و موجب لذت و شادمانی، و یا آزار و اندوه میگردد.
در کنار بحث تجسم اعمال، مسئله تجسم «نیت ها» یا «ملکات نفسانی» نیز مطرح است و مقصود این است که صورت حقیقی انسان بستگی به همان نیتها، خصلتها و ملکات نفسانی او دارد، و براین اساس، اگر چه انسانها از نظر صورت ظاهری یکسانند، ولی از نظر صورت باطنی یعنی خصلتها و ملکات، انواع یا اصناف گوناگونی دارد.
آنچه اعتقاد بدان ضرورت دارد اصول عقاید است که یکی از آنها اصل معاد است. در مورد معاد، اعتقاد به کلیت آن ضرورت دارد، اما اعتقاد به جزئیات معاد که مثلاً کیفیت بازسازی اجسام چگونه است، از ضروریات دین و مذهب نیست.
توضیح اینکه معاد جسمانی دست کم به دو فرض قابل تصور است:
1. عین همان مواد تشکیل دهنده انسان هنگام مرگ، در قیامت مجدداً بازسازی شوند.
2. روح انسان در قالبی مادی، اما نه لزوماً در همان موادی که قبل از مرگ با آن بوده بازسازی شوند.
اعتقاد به هر کدام از دو مورد فوق، انکار ضروری دین نخواهد بود. اما با توجه به ظاهر آیاتی؛ مانند آیات 78 و 79 سوره یس؛ آیات 49 و 98 و 99 سوره اسراء و … به نظر میرسد انکار کامل معاد جسمانی انکار ضروری خواهد بود.
پاسخ اجمالی
هرچند دلایل عقلی، بر لزوم معاد و جهانی جز این زندگی دنیوی گواهی می دهند، اما کیفیت و چگونگی معاد و این که آیا معاد تنها روحانی است، یا روحانی و جسمانی و با پذیرش جسمانی بودن، آیا این جسم عنصری و مادی است، یا جسم برزخی و مثالی؟ اینها مسئله ای نیست که از راه براهین عقلی بتوان آن را ثابت نمود؛ به همین جهت گروهی از متکلمان معاد را تنها جسمانی دانسته و به وجود روحی به غیر از جسم و مکانیسم بدن معتقد نیستند. عده ای از فلاسفه به ویژه پیروان حکمت “مشاء” تنها به معاد روحانی معتقدند و می گویند پس از مرگ علاقه روح به بدن قطع می گردد، اما از آن جا که روح موجود پیراسته از ماده است فنا و نیستی در آن راه ندارد و پس از قطع علاقه از بدن، باقی و جاوید خواهد ماند.
اما بسیاری از حکما، عرفا و دانشمندان علم کلام و عالمان شیعی؛ نظیر شیخ مفید، شیخ طوسی، خواجه نصیر و… به هر دو معتقدند و می گویند: در رستاخیز روح به بدن باز می گردد، در نتیجه معاد انسان جسمانی است.
پاسخ تفصیلی
آنچه مسلم و قطعی است، این است که معاد و رستاخیز مانند خداشناسی از عقاید همگانی پیروان ادیان و مذاهب به شمار می رود، لذا افرادی که به مبدأ حکیمی معتقدند – گرچه از مذهب خاصی پیروی نکنند – به وسیله وجدان باطنی و شعور درونی خود بدین باور عمومی (رستاخیز) اعتراف دارند، ولی در چگونگی آن اختلاف دارند. آیا معاد جسمانی است یا روحانی، در صورت جسمانی بودن آیا بدن اخروی عین همان بدن طبیعی است که انسان در این جهان با آن زندگی می کرد، یا بدن لطیف تر، که از آن به بدن مثالی و یا برزخی یاد می کنند.
در این جا به صورت خلاصه نظریات دانشمندان را مطرح، سپس نظریه مشهور را بیان می کنیم:
1. گروهی از متکلمان معاد را تنها جسمانی دانسته و به وجود روحی غیر از جسم و مکانیسم بدن معتقد نیستند.
2.عده ای از فلاسفه به ویژه پیروان حکمت “مشاء” تنها به معاد روحانی معتقدند و می گویند: پس از مرگ علاقه روح به بدن قطع می گردد، اما از آن جا که روح موجود پیراسته از ماده است، فنا و نیستی در آن راه ندارد و پس از قطع علاقه از بدن، باقی و جاوید خواهد ماند. این نظریه از آن جا ناشی می شود که این گروه از فلاسفه نتوانستند اشکالات و شبهات معاد جسمانی را حل کنند، لاجرم به معاد روحانی معتقد شدند و معاد جسمانی را انکار کردند.
3.بسیاری از حکما، عرفا و دانشمندان علم کلام و عالمان شیعی؛ نظیر شیخ مفید، شیخ طوسی، خواجه نصیر و… به هر دو معتقدند و می گویند: در رستاخیز روح به بدن باز می گردد، در نتیجه معاد انسان جسمانی است، البته نه جسم بدون روح، بلکه جسمی که دارای روح است. دارندگان این نظریه خود به دو گروه تقسیم شده اند:
الف. برخی از آنان معتقدند روح در قیامت به بدن طبیعی و عنصری که دارای فعل و انفعالات طبیعی و شیمیایی است باز می گردد.
ب. عده ای نیز برآنند که روح در سرای دیگر به بدن مثالی و برزخی که لطیف است و جرم و ماده ندارد، اما از مقدار و شکل برخودار است تعلق می گیرد. این بدن لطیف به گونه ای عین بدن دنیوی است و هرکس آن را ببیند می گوید این همان انسانی است که در دنیا زندگی می کرد، ولی از این جهت که دارای جرم و ماده نیست و قابلیت فعل و انفعال شیمیایی و فیزیکی ندارد با آن تفاوت دارد؛ مانند جسمی که انسان در خواب و رؤیا می بیند.
هرچند دلایل عقلی بر لزوم معاد و جهانی جز این زندگی دنیوی گواهی می دهند، اما کیفیت معاد و این که آیا معاد تنها روحانی است، یا روحانی و جسمانی و با پذیرش جسمانی بودن، آیا این جسم عنصری و مادی است یا جسم برزخی و مثالی؟ اینها مسئله ای نیست که از راه براهین عقلی بتوان آن را ثابت نمود؛ به همین جهت است که حکیم بزرگ بوعلی سینا می گوید: باید دانست بخشی از معاد از طریق شرع نقل شده و شریعت آن را پذیرفته است و راهی برای اثبات آن جز از طریق شرع و تصدیق پیامبر نیست و آن مربوط به زنده شدن بدن است، باید کیفیت معاد جسمانی و جزئیات آن را به دلیل شرع و گزارش وحی بپذیریم؛ زیرا معیار مذکور مطمئن ترین و کامل ترین معیاری است که بشر می تواند از این راه، حقایق اطمینان بخشی به دست آورد.
بنابراین، ضروری است در باره کیفیت معاد به سراغ آیات قرآن و روایات رفته و در باره این امر خطیر از آنان مدد جست.
قرآن و معاد جسمانی
آیات قرآن به روشنی گواهی می دهد که معاد انسان ها در رستاخیز تنها روحانی نبوده، بلکه این بازگشت روحانی و جسمانی است، همچنین جسمی که روح به آن تعلق خواهد گرفت همان جسم عنصری دنیوی است. آیات فراوانی براین مطلب دلالت دارد که در این جا به جهت اختصار تنها به نقل چند نمونه اکتفا می کنیم:
1. برخی از آیات در پاسخ کسانی است که زنده شدن استخوان ها را محال می پنداشتند؛ مانند: ” بگو استخوان ها را آن کس که آنها را بار نخست آفرید زنده می کند". . “آیا انسان مىپندارد که هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهیم کرد"؟. “آرى قادریم که (حتّى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم"!
2.تعدادی از آیات گواهی می دهند که انسان روز قیامت از قبر برخاسته و پای محاسبه می آید، آن جا که می فرماید: “آیا نمىداند در آن روز که تمام کسانى که در قبرها هستند برانگیخته مىشوند". و “… (بار دیگر) در «صور» دمیده مىشود، ناگهان آنها از قبرها، شتابان به سوى (دادگاه) پروردگارشان مىروند".
3.گاه قرآن امکان معاد جسمانی را از طریق وقوع آن در دنیا روشن می کند؛ مانند سرگذشت شگفت انگیز عزیر (ع) و داستان حضرت ابراهیم (ع) در پرسش از خداوند از چگونگی معاد جسمانی. از این که قرآن کریم گاهی از طریق ارجاع به زندگی نخست و گاهی با ارائه نمونه هایی از احیای مردگان؛ مانند داستان عزیر یا داستان اصحاب کهف و… سخن به میان می آورد، می توان نتیجه گرفت که حیات مجدد انسان با همین بدن مادی همراه خواهد بود.
از سخنان امام علی (ع) در نهج البلاغه نیز می توان فهمید که معاد انسان ها در سرای دیگر با بدن طبیعی خواه بود. آن حضرت در این باره می فرماید: “بدانید که این پوست نازک انسان را بر آتش شکیبی نتواند بود، پس به خود رحم کنید …". یا آن جا که می فرماید: “… و رستاخیز پیش آید، آن گاه از قالب گورها … بازشان گیرد و بیرونشان کشد، در حالی که همه در جهت امر خداوندی دوان اند و به سوی معادش شتابان…". حضرتش در جایی دیگر می فرماید: “… و هر آ ن که را زمین در درون خود دارد بیرون ریزد، پس خداوند آنان را در پی کهنگی، باز آفرینی کند، و در پی پراکندگی، اجزاشان را فراهم آورد…".
4. نعمتهای فراوانی که مژده استفاده از آنها در بهشت به افراد نیکوکار داده شده، نظیر استفاده از میوه های رنگارنگ و گوشت پرندگان ، ازدواج با حور العین و …، از مواردی هستند که تصور آنها بدون جسمانی بودن معاد، دشوار به نظر می رسد.
نتیجه: مشهور متکلمان، فلاسفه و عالمان دینی با بهره گیری از آیات و روایات معتقدند که معاد انسان ها در قیامت جسمانی است.
خلاصه نظریهی منسوب به صدر المتألهین این است که: «نفس بعد از مفارقت از بدن عنصرى همیشه خیال بدن دنیوى خود را مىنماید و همینکه خیال بدن خود را نمود بدنى مطابق بدن دنیوى از نفس صادر مىشود و نفس با چنین بدنى که از قدرت خیال بر اختراع بدن(مثالى) فراهم شده است در معاد محشور خواهد شد…».
به نظر برخی از محققان اینگونه معاد، با معاد جسمانی قرآنى سازگاری ندارد؛ زیرا بر اساس ظواهر آیات قرآن، خداوند متعال در قیامت دوباره بدن انسان را به قدرت خود بازسازى مىکند و انسانها با آن بدن از قبرها(اجداث) خارج مىشوند؛ به دلیل همین، شمارى از بزرگان تصریح کردهاند که این معاد با معاد قرآن کریم و با اخبار همخوانی ندارد. برخی از صاحب نظران معتقدند که علّامه طباطبائى نیز در این شمار است؛ یعنی نظریه صدرا را مطابق آیات و روایات نمیداند.
پاسخ اجمالی
نیروی اراده و قدرت اختیار و انتخاب هر چند از ویؤگی روح انسان است. اما گاهی به صورت تعلیق در می آید و از فعلیت می افتد؛ مانند زمانی که در حال بی هوشی است. در مورد اراده و اختیار پس از مرگ می توان گفت: انسان هر چند در عالم پس از مرگ از اراده و اختیار برخوردار است. اما دایره اراده و حوزه حق انتخاب مانند دنیا نیست که هر هدفی را بتواند مد نظر قرار دهد؛ و هر وسیلهای را برای رسیدن به آن هدف میتواند اراده و اختیار کند و در موارد زیادی هم به نتیجه دلخواه خود برسد.
پاسخ تفصیلی
در پاسخ به این سؤال ابتدا نکتهای که باید در نظر داشت این است که وجود انسان در عالم پس از مرگ چگونه است؟ آیا مانند زندگی دنیا یا به گونه دیگری است؟
در این باره عقل به طور اجمال درک میکند که زندگی در عالم پس از مرگ باید به شکل بسیار تکامل یافتهتری باشد. اما عقل اطلاع دقیقی از آن نمیتواند در اختیار ما قرار دهد؛ از اینرو اطلاع دقیق در این موضوعات فقط از طریق علوم وحیانی به دست میآید. به نظر میرسد با توجه به مجموعه آیات و روایات میتوان به یک جمع بندی رسید و آن اینکه از یک سو بر اساس متون دینی، عالم آخرت صحنه نمایش نتیجه اعمال و کارها است: «امروز هر کس در برابر کارى که انجام داده است پاداش داده مىشود؛ امروز هیچ ظلمى نیست؛ خداوند سریع الحساب است». «پس هر کس هموزن ذرّهاى کار خیر انجام دهد آنرا مىبیند! و هر کس هموزن ذرّهاى کار بد کرده آنرا مىبیند».
محیط و حوزه عالم پس از مرگ محیط و حوزه عمل و فعالیت نیست. امام علی(ع) میفرماید: «امروز(دنیا) عمل و کار است بدون دیدن نتیجه و حساب؛ و فردا(عالم آخرت) حساب و دیدن نتیجه است، بدون اینکه عمل و کاری در آنجا صورت گیرد».
بنابر این، از آنجا که محیط عالم آخرت مانند دنیا، محیط عمل برای به دست آوردن نتیجه نیست؛ قهرا برخوردار بودن از حق انتخاب برای عمل در آنجا وجود ندارد؛ زیرا موضوع این نوع اراده و اختیار در آنجا وجود ندارد.
اما از سوی دیگر انسان در عالم آخرت موجود جامد و بیروح نیست؛ بلکه از برترین حیات برخوردار است. قرآن کریم میفرماید: «این زندگى دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر مىدانستند».
نتیجه اینکه انسان هر چند در عالم پس از مرگ از اراده و اختیار برخوردار است، اما دایره اراده و حوزه حق انتخاب مانند دنیا نیست که هر هدفی را میتواند مد نظر قرار دهد هر وسیلهای را برای رسیدن به آن هدف میتواند اراده و اختیار کند.
توضیح اینکه انسانها پس از مرگ دو دستهاند:
1. گروهی گرفتار عذابهای دردناک هستند. این عده به جهت احاطه همه جانبه عذاب بر آنها، دامنه فعالیت آنها بسیار محدود است. و شرایطی تقریباً جبری بر آنها حاکم است. و آنها محکوم به تحمل عذاب هستند و راه فراری برای آنها وجود ندارد. قرآن کریم در مورد کیفیت ورود اهل دوزخ به جهنم میفرماید: «[ندا میرسد] او را بگیرید و دربند و زنجیرش کنید! سپس او را در دوزخ بیفکنید! بعد او را به زنجیرى که هفتاد ذراع است ببندید». همچنین جهت هشدار به مؤمنان میفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسانها و سنگها است نگهدارید؛ آتشى که فرشتگانى بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمىکنند و آنچه را فرمان داده شدهاند (به طور کامل) اجرا مىنمایند».
2. گروه دیگر در نعمتهای بیکران بهشتی هستند. این عده هر چند به لحاظ وجود تنوع بینظیر نعمتهای بهشتی در جهت بهرهگیری از آنها دارای اختیار و اراده تام و کامل هستند: «آنچه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنان موجود است و این است جزاى نیکوکاران». «باغهایى از بهشت جاویدان است که همگى وارد آن مىشوند نهرها از زیر درختانش مىگذرد هر چه بخواهند در آنجا هست خداوند پرهیزگاران را چنین پاداش مىدهد».
اما چیزی که باید در نظر داشت این است که انسانهای بهشتی به دلیل تکامل وجودی، چیزی که خلاف تکامل وجودی باشد اراده نمیکنند. به بیان دیگر، دست کم به این درجه میرسند که ارادهای خلاف اراده خداوند ندارند.
نتیجه اینکه هر چند انسان در عالم پس از مرگ از اختیار و اراده بهرهمند است؛ اما اراده و اختیار او مانند اراده و اختیار در این دنیا نیست که هر چیزی (حتی اگر بر خلاف رضایت خداوند باشد) را میتواند اراده کند و تا حدودی نیز موفق به انجام آن میشود؛ در عالم آخرت چنین چیزی وجود ندارد؛ حال یا از این جهت است که انسانها به تکامل رسیدند و چنین ارادهای در آنها محقق نمیشود؛ یا از این جهت است که امکان انجام چنین اموری در آنجا وجود ندارد.
آیا انسان به حقیقت و ماهیت روح خود پس از مرگ شناخت پیدا میکند؟
فیلسوفان در مورد شناخت نفس بر این باورند که شناخت نفس به دو گونه متصور است:
1. شناخت نفس از راه فکر و استدلال؛ این نوع از شناخت هم ممکن است و هم آسان.
2. شناخت شهودی؛ مقصود از شناخت شهودی نفس، شناخت به مقدار توانایی انسان است. این نوع از شناخت هر چند مشکل است، ولی امکان دارد؛ دلیل مشکل بودنش این است که مکاشفه و شهود در اثر ریاضت نفس و مبارزه با هوا و هوس به دست میآید. و انسانی که به این مقام رسیده در حقیقت وارد در عالم مجردات و عالم غیر مادی شده است.
مرگ و انتقال انسان از عالم دنیا به عالم آخرت موجب گسترش علم انسان میگردد که قابل مقایسه با آگاهی و شناخت انسان در دنیا نیست. به بیان دیگر، میتوان گفت؛ تفاوتی که بین علم جنین در شکم مادر و علم انسان در این عالم وجود دارد، همان تفاوت بین علم انسان در دنیا، با علم او آخرت وجود دارد؛ زیرا مرحلهی پس از مرگ در حقیقت مرحلهی تکاملیافته زندگی دنیا است؛ در نتیجه شناخت و آگاهی انسان پس از مرگ نسبت به ماهیت و حقیقت خود بسی برتر از شناخت او در دنیا است. بنابراین به مرتبه شناخت شهودی نفس که برترین مرتبه شناخت است، دست یافته است.
البته برای شناخت شهودی نفس مرحله بالاتری نیز متصور است؛ و آن شناخت کنه حقیقت وجود از طریق شناخت نفس است؛ به این بیان که از آنجا که وجود صمدی حضرت حق، حقیقت وجود نفس است و وجود نفس رقیقت آن حقیقت است؛ بنابراین شناخت نفس مستلزم شناخت کنه ذات خداوند گردد؛ چنین شناختی امکان ندارد؛ زیرا این نوع از شناخت به معنای شناخت وجود بیپایان، بینیاز و صمدی حضرت حق است، و این نوع از شناخت قابل دسترسی نیست. در ضمن باید توجه داشت عدم امکان چنین شناختی اختصاص به نفس ندارد، بلکه در مورد هر موجودی چنین شناختی امکان ندارد.