حرکت جوهری 8
اکنون مبحث حرکت جوهری را به طور خلاصه و با اشاره به نتایج و لوازم مهم آن در اینجا می آوریم. حرکت در نزد فیلسوفان پیش از ملاصدرا، چه در حکمت مشّاء و چه در حکمت اشراقی، اختصاص به اعراض داشت. در نظر این فیلسوفان، حرکت تنها در چهار مقوله ی عرضی واقع می گردد. جوهر و نُه عرض که به مقولات عشر مشهورند، در حقیقت منظرهایی هستند که فیلسوف از آن منظرها به جهان هستی عینی محسوس می نگرد. به نظر فیلسوفان مشّائی، موجودات جهان را تنها می توان در این ده مقوله مشاهده کرد. مثلاً اگر به جسمی می نگریم، این جسم جوهریست که صفاتی دارد از قبیل رنگ، وزن، کیفیت مثل مزه و یا شکل و وضعی دارد، و نسبتی با دیگر موجودات دارد و قس علیهذا. هریک از این صفات که برشمردیم، در جزء یکی از مقولات نُه گانه هستند که با جوهر رویهم رفته جسم موردنظر ما را تشکیل می دهند. تمام اشیاء و موجودات این عالم، از جماد و سنگ و درخت و حیوان و آدم و دیوار و غیره، به همین نحو و از همین منظر، یعنی از منظر مقولات قابل ملاحظه و مشاهده هستند. در نظر فیلسوفان، حرکت نیز عرضی است که در چهار مقوله واقع می شود. البته یک نکته را نباید از نظر دور داشت و آن اینکه حرکت در نظر ارسطو و سپس پیروان او، یکی از مهمترین موضوعهای جهان به شمار می رود. به ویژه ارسطو، برای حرکت جایگاه بزرگی قائل بود و جهان را در حقیقت متحرک می دید. ارسطو به عنوان هوشیارترین مغز متفکر جهان باستان و به نظر ما برای تمامی دورانها، اهمیت حرکت را دریافته بود، زیرا توجه کرده بود که همه چیز در جهان پیرامونی او در حرکت است، حتی اگر ساکن به نظر بیاید. از این رو وی دستگاه فلسفی عظیم خود را بر پایه مفاهیمی چون علل چهارگانه و قوه و فعل قرار داد تا درواقع بتواند همین حرکت را در جهان توجیه کند. اما چیزی که او از آن غفلت داشت این بود که حرکت در اصل در جوهر جهان است و نه در اعراض و صفات آن. برای ارسطو که یکسره از عقل پیروی می کرد، براساس استدلال عقلانی، حرکت و تغییر در جوهر غیرممکن بود، زیرا در این صورت دیگر چیزی ثابت باقی نمی ماند تا حرکت در آن اتفاق بیفتد. اما برای ملاصدرا که به جز عقل، اهل عرفان بود و به مفاهیم آیات قرآنی می اندیشید، این پرسش پیش می آمد که با حرکت در عرض، چگونه می شود مثلاً این سخن خداوند را فهمید که می فرماید« یومَ تُبدّل الارضُ غیرَ الارض» ؟ البته ملاصدرا برای عقل نیز اعتبار زیادی قائل بود و آن را جدا از دین نمی دانست، چنانکه حتی پا را تا آنجا پیش گذاشت که حرکت جوهری را به ارسطو نیز نسبت داد. زیرا در نظر او فیلسوف بزرگی چون ارسطو، نمی بایست حرکت در مقوله جوهر را نادیده انگاشته یا از آن غفلت کرده باشد. البته استناد ملاصدرا به کتاب اثولوجیا است، که درواقع گزیده ای از انئادها یا تاسوعات افلوطین است به قلم مؤلفی ناشناس، که در عالم اسلامی به اشتباه به ارسطو نسبت داده شده بود. تنها در همین سده ما بود که با کشف تمامی آثار افلوطین، آشکار گردید که این اثر چیزی جز گزیده هایی از انئادها نیست. به هر روی، ملاصدرا نخستین کسی بود که به طور جدی و گسترده، نه به نحو اشاره و ضمنی، به موضوع حرکت جوهری پرداخت و آن را از مباحث مهم فلسفی ساخت. در نظر ملاصدرا ما در جهانی زندگی می کنیم که لحظه به لحظه در حال نو شدن است. زیرا خداوند که منبع فیض لایزال است، هرگز افاضه ی خود را به جهان مخلوق خویش قطع نمی کند، که در این صورت جهان لحظه ای پا برجا نمی ماند. خداوند فیاض است. الرحمن است و الرحیم. رحمانیت و رحیمیت او آن است که همواره و برای همه موجودات جهان، منبع خیر است، به آنان وجود می دهد که بالاترین خیر و خیر محض است. اگر خداوند فیض خود را قطع کند، جهان از میان خواهد رفت. پس خیر شامل او مستلزم آن است که همیشگی باشد. چنان نیست که یکبار جهان را آفریده باشد و آن را رها کرده باشد؛ مانند مصنوعی که انسان می سازد و پس از آن، آن را رها می کند. چنین مصنوعی، همانگونه که ما مرتب نمونه های آن را در جهان پیرامونی خویش می بینیم، از بناها و پلها و قصرها گرفته تا آسیابها و خودروها و موشکها، هریک پس از زمانی از میان می روند؛ زیرا خالق آنها همان یکبار آنها را آفریده و رها کرده است. اما به دور از ذات رحمن و رحیم خداوندی است که جهان خلقت به حال خود رها کرده شود. ذات خداوند، آفرینش است. خلق دائم است. به همین جهت است که ملاصدرا آیاتی را در قرآن کلام خدا پیدا می کند که دلالت بر این معنی دارند. در نظریه ی حرکت جوهری، جهان چنین جهانی است که مرتب در حال آفریده شدن است. زیرا در ذات خود متحرک است. زیرا حرکت در جوهر جهان جریان دارد نه در ظواهر و مظاهر و صفات آن. یعنی حرکت، تنها در مقولات نیست؛ البته در مقولات هست اما از آن جهت هست که در اصل در جوهر زیرنهاده ی این مقولات هست. اگر ذات جهان حرکت پذیر نبود، در مقولات نیز حرکتی وجود نمی یافت. خداوند، در هر لحظه جهان را می میراند و سپس دوباره آن را زنده می کند. تنها از این طریق است که فیض مداوم و لاینقطع خداوندی ممکن و میسر است( برای خداوند همه چیز ممکن و میسر است، از دیدگاه ما موجودات ممکن چنین است) . اگر غیر از این بود، احتیاج موجود ممکن به ذات غنی واجب الوجود دیگر معنی نداشت. با نظریه حرکت جوهری، هم این احتیاج دائمیِ( اصلاً دائمی هم نباید گفت، بلکه باید گفت احتیاج ذاتیِ) موجودِ ممکن به خدا توجیه می شود؛ و هم معنی حدوث روشن می گردد. زیرا حادث یعنی در تمام مراتب و شئون وجودی خود حادث؛ یعنی حادث همیشگی، حادث دائمی، حادث ذاتی، محتاج به حدوث دائمی، محتاج دائمی، همواره محتاج به علت وجودی و علت مبقیه و علت محض، نیازمند حقیقی نه نیازمند لفظی. این است معنی حدوث و این است ربط حادث به قدیم در اندیشه ی ملاصدرا. ملاصدرا می گوید: