انسان كامل در عرفان امام خمينى
یا رب
امـام خـمـيـنـى از آخـريـن چهره هـاى عرفـانـى است كه به بحث انسان كـامل پـرداخت. ايشان عرفان نظرى را در محضـر آقا ميـرزا محمـد علـى شـاه آبـادى صـاحب رشحات البحار و از شاگـردان آقا ميرزا هاشم فرا گرفت.
امام خمينـى مـدت شـش سال در محضـر مرحـوم شاه آبادى با رمـوز عرفان آشـنـا شـد و در 27 سـالگى فصوص الحكـم را نزد وى خـواند و پـس از هـجـرت او به تهران تعليقات مفيد و راهگشاى خودرا بر شرح فصوص الـحـكـم قيصرى و مصباح الانـس نگاشت و مصباح الهدايه و شرح دعاى سـحـر را نـوشت و مدتى در حوزه قـم شرح فصوص تدريـس كرد.
ايشان تـعـلـيـقـات خـود بر شرح فصـوص الحكـم را در سال 1355ه.ق. در 35 سـالگـى به پـايـان رسـانـد.
تـعليقات امام بـر شـرح قيصـرى رومـى پـر بها و دلـرباست و به تعبير اسـتـاد سـيد جلال الـدين آشتيانـى ايـن تعليقه حاكـى از ذوق سرشار ايشان است.
امـام پـاره اى از مطـالب شـرح قيصـرى را نقـد كـرده و گاه ديدگاههاى شـيـخ اكـبر محى الديـن ابـن عربـى را نيز به بـوته بـررسـى نهاده و از اسـتـاد محقق خـود ميـرزا محمـد علـى شـاه آبـادى درتـاييـد مطـالب خـود سخنـانـى را نقل كـرده است.
از بـحـثهاى اسـاسـى امام خمينـى در تعليقه و آثـار ديگـرش از جمله شـرح چهل حـديث و مصبـاح الهدايه و شـرح دعاى سحر بحث انسان كامل اسـت. امام ايـن بحث را همانند عرفاى ديگر به دنبال بحث از پايه ها و مرتبه هاى جلـوه حق مـورد بحث قرار مـى دهد:
(هـر مـوجـودى داراى جهت ربوبى است كه ظهور حضرت ربـوبيت را در او فـراهـم مـى سازد و هر اثرگذارى و پديدآورى درعالـم از سـوى
اوست. پـس در عـالـم وجـود اثـر گذارى جز خـدا نيست چشم اندازهاى ظهور ربـوبـيـت خـدا گـوناگـوننـد در بـرخـى از چشـم انـدازهـا ربـوبيت حق بـر حسب مـراتبـش نمـود يافته است.)
مـرتبه هـاى ظهور را شمـارى پنج و شمـارى شـش دانسته اند:
1. مـرتـبـه غـيـب مـغـيب غيب اول تعيـن اول حضرت ذات وحقيقه الحقايق.
2. غـيـب ثانـى تعيـن ثانـى و مـرتبه دوم ذات كه اشيا بـا صفت علمى در آن آشكارمى شوند.
3. مـرتبه ارواح و ظهور حقايق مجـرد و بسيط و عالـم غيب عالـم امر و عالم علوى و عالم ملكوت.
4. مـرتـبـه عـالـم مثـال عالمـى كه بيـن عالـم ارواح وعالــم اجسام واسطه قرار گرفته و در زبان شرع عالـم برزخ خـوانده شـده است.
5. عالـم اجسـام و پـديـده هـاى مادى.
6. مـرتبه انسان كامل كه جـامع همه مـرتبه هاى ظهور الهى است و از آن به مـرتبه عمائيه هـم تعبيـر مى شـود. امام مـى نـويسـد:
(هـمـه مـرتـبه هـاى ظهور به مـرتبه اتـم احمـدى كه داراى خلافت كلـى الهى و صـورت ازلـى و ابـدى است پـايان مـى پذيـرنـد.) گـاه مرتبه نخست و دوم يكـى دانسته شـده و از مجمـوعه مرتبه ها به حضرات خمس تعبير شده است.
در عرفان امام خمينـى نخستيـن حقيقتـى كه در عالـم وجـود ظاهر شـده انـسـان كـامـل اسـت. او صـورت حق و جلـوه تمام اسماء حسنـى و امـثـال علياى الهى است.او تـام تـريـن كلمات الهى است و به وسـيـله اوست كه دايره وجـود به آخر مى رسد نباء اعظم است29. تـجلى خدا در انسان كامل بدون واسطه هيچ صفتـى يا اسمـى نيست. عـيـن ثابت انسان كـامل بـر سـايـر اعيان ثـابته ممكنات سيادت دارد.
نـسـبـت ميان عيـن ثـابت انسـان كـامل و اعيـان ديگـر در حضـرت اعيان مـثل نسبت بيـن اسـم اعظم الهى درحضرت واحـديت با اسماء ديگـر است. بـنـابـرايـن چنانكه اسـم اعظم در هيچ آيينه اى رخ نمى تابد و به هـيـچ تـعـيـنـى متعيـن نمى شـود و به جهت جلـوه در همه مرتبه هاى اسـمـائـى ظـاهر شده و تابش نورش در همه چشـم اندازها بازتاب مـى يـابـد و جلوه همه اسماء بسته به جلـوه آن است. عيـن ثابت انسان كـامـل نـيز به جهت جمعيت اجمالـى منتسب به حضرت جمعيت در صـور اعـيان ظاهرنمى شـود و به ايـن جهت غيب است و به جهت ظهور در صـور اعيان ظاهر بر حسب استعداد ظاهر مـى شود.
انـسـان كـامل داناى همه مـراتب تاويل است. او همان لحظه اى كه كـتاب محسـوس راكه در اختيار اوست مـى خـوانـد از صحيفه عالـم مثال و عـالـم الـواح و عـالم ارواح تا علـم اعلى حضـرت تجلـى تا حضرت علم تا اسـم اعظم را مى خـواند و راسخ در علـم است.
او داراى احـديـت جـمـع اسـمـاء و اعيـان و مظهر حضـرت احــديت جـامع اسـت و هـيچ يك از اسمـاء را در او غلبه تصـرف نيست.
حق جمـال خـود را در آيـيـنه وى مـى بينـد. او چنـانكه آيينه شهود ذات حق اسـت آيـيـنـه شـهـود همه اشيا نيز هست.
چنانكه ذات الهى بـا احـديـت جـمع خـود يگانه بخـش همه اسماء و صفات است حقيقت انسان كـامـل نيز از بـاب ايـن كه حكـم سـايه همـان صـاحب سـايه است احـديت همه اعيان است.
حـقيقت انسـان كامل درمقـام غيبـى آن بـا هيچ امتيازى امتياز نمى يابد و به هيچ ويژگى و چگـونگـى نمـوده نمـى شـود و در هيچ آيينه اى نـمـود پـيـدا نـمى كند ولـى در مقام جلـوه در نقشها و گـونه هاى اسـمـا و ويژگيها و بازتاب نور در آيينه نمـودها و امتيازها به هـيـئت كره هاى در هـم داخل شده است كه بعضـى بعض ديگر را در خـود گـرفـته است با ايـن فرق كه كره اى روحانى به عكـس كره هاى حسى ايـن مركز است كه محيط را درخـود مى گيرد.
نـقـش انـسـان كـامل به عنـوان ولـى مطلق الهى جلـوه اسماء بـرابـر خـواسـت عـدل اسـت. امـام در شـرح ايـن نكته در مصبـاح الهدايه مى نويسد:
(هـر يـك از اسـمـاء الهى درحضـرت واحـديت مقتضـى آن بــود كه كمال ذاتـى خـود را كـه در او و مـسـماى او نهان بـود به طور اطلاق اظـهـار كنـد. اطلاق به ايـن معنـى كه كمال ذاتـى او بايد اظهار شـود و حـتـى اگـر اقـتـضـاهاى ديگـر اسماء را در پـرتـو ظهور خود محجـوب سـازد مـثـلا جـمال حضرت حق تعالى مقتضى ظهور جمال مطلق است و مـعـنـاى ايـن اطلاق آن كه جلال حق محكـوم جمال گـردد و در او مخفـى شـود و جـلال حق مقتضـى آن است كه جمـال در باطـن خويـش گـرفته و زير قـهـر و سـلطه خـود درآورد و همچنيـن ديگر اسماء الهى . از طرفى حـكـم الهى مقتضـى آن است كه ميان آنها باعدالت حكـم كنـد و ظهور هـر يـك از آنـهـا طـبق مقتضاى عدل شـود. پـس اسـم اعظم الله كه حـكـومـت مطلقه از آن اوست و حاكم علـى الاطلاق بر همه اسماء است بـا دو اسـم: حـاكـم و عادل تجلـى نمـود و در ميـان اسمـاء بـا عدالت حـكـم كـرد. پـس امـر الـهى عدالت را اجـرا نمـود و سنت الهى كه تـبـديلـى در آن نيست جارى گـرديـد و كار تمام شـد و قضا انجـام شـد و به امضا رسيد. پـس براى تـو روشـن كه شان پيغمبر در هر نشئه اى از نشئه هـا و در هـر عـالـمـى از عـوالـم آن است كه حــدود الهى را محافظت نموده و نـگـذارد كه آنها از حد اعتدال خارج شـوند و از مقتضـاى طبيعت آن حـدود جـلـوگـيـرى كنـد و نگذارد كه مقتضــاى طبيعى آنها اصلا ظهور يـابـد بلكه از اطلاق آنها جلـوگيرى كنـد; زيرا اگر بخـواهد به طـور اطـلاق از ظهور مقتضا جلوگيرى كند از حد حكمت بيرون رفته و قسر در طـبـيـعـت لازم مى آيد و ايـن خود بـرخلاف عدالت در قضيه است و خـلاف عـدالـت بـر خلاف نظام اتـم و سنت جارى است. پس پيامبر كسى اسـت كـه بـا دو اسـم (الـحكـم) و (العدل) ظهور نمـوده و از اطلاق طبيعت مانع گـردد و به عدالت در قضيه دعوت كند.)
پس شان نبى به عنوان آيينه اتـم در هر نشئه اى از نشئه ها و در هـر جـهانـى از جهانها حفظ حدود الهى است و جلـوگيـرى از خـارج شـدن از اعتدال.
نـزول خـليفه و قطب در درجه هـا و مـرتبه هـاى امتيـازهـا و نمـودهاى خـلقـى و دگرگونى آن با دگرگـونيهاى زمينى و آسمانـى سبب در پـرده شـدن او از حـق و خـلق و از مرتبه هاى وجـود نمـى شـود. بنابرايـن ولـى و خـلـيـفه شاهد حضرات اسمائى و اعيانى (اعيان ثابته) در حـضـرت عـلـمـى اسـت و هـمه درجه ها و مـرتبه هاى نزول اسمائى و اعيانـى را در حضـرت غيب و شهادت مـى بينـد.
بـنـابرايـن ولـى و خليفه يادآورنـده همه مرتبه هاست و شمارى از اهـل ذوق گـفـتـه انـد: حقيقت معراج يـادآورى روزگـاران پيشيـن و اكـوان سـابقه بـوده است.