موضوع: "آیات قرآن"

صفحات: 1 2 4 ...6 7

4ام تیر 1397

نقش حرف «لا» در ابتدای برخی سوگندهای قرآنی مانند آیه نخست سوره قیامت چیست؟

387 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

در ابتدای برخی سوگندهای قرآنی، حرف «لا» در ابتدای سوگند آمده است؛ مانند آیات اول و دوم ابتدای سوره قیامت که می‌فرماید: «لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَة» و نیز آیه ابتدایی سوره بلد.
در این‌که نقش حرف «لا» در این آیات چیست، مفسران نظریات متفاوتی ارائه کرده‌اند:
1. غالب مفسران معتقدند که حرف «لا» به معنای نفی نبوده، بلکه تنها برای تأکید بوده و نه تنها سوگند را نفى نمی‌کند، بلکه آن‌را مؤکدتر می‌کند؛ زیرا قرآن به امورى مهم‌تر از قیامت، مانند ذات پاک خدا، سوگند یاد کرده بنابر این، دلیلى ندارد که به روز قیامت در این‌جا قسم یاد نشود.
2. حرف «لا» نشانگر جمله‌ای مستقل و مقدّر است؛ یعنى نه چنین است که کفار می‌گویند. من قسم می‌خورم به روز قیامت. و «لا» ردّ بر مشرکانی است که بعث و نشور را انکار کرده‌اند. پس گویا گفته چنین نیست که شما گمان کرده‌اید. آن‌گاه سوگند به روز رستاخیز خورده می‌شود، و قیامت که شما برانگیخته خواهید شد، تا این‌که فرق و امتیازى باشد میان سوگند انکارى و سوگند ابتدایى و استینافى.
3. «لا» در این‌جا نافیه بوده و معنایش این است که سوگند نمی‌خورم به روز قیامت؛ از جهت ظهور، و واقعیتش؛ به دلایل عقلى و نقلی. به عبارتی، آن قدر واضح است که نیازی به سوگند نیست. و برخی این‌گونه تفسیر کرده‌اند که سوگند نمی‌خورم به روز قیامت؛ به دلیل آن‌که شما اقرار به آن نمی‌کنید.و یا این‌که موضوع به قدرى مهم است که به آن سوگند یاد نمی‌کنم (مثل این‌که گاهى مردم به یکدیگر می‌گویند به جان تو قسم یاد نمی‌کنم که برتر از سوگند است).
4. حرف «لا»، صله است؛ یعنی از آن‌جایی که قرآن بعضی از آن به بعض دیگرش متصل و مرتبط است، پس در حکم یک کلام است؛ از این‌رو، گاهی یک مطلبی در یک سوره بیان می‌شود، و جوابش در سوره دیگر می‌آید؛ مانند قول خدای متعال که در سوره حجر می‌فرماید: «وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ»؛[(و گفتند: اى مردى که قرآن بر تو نازل شده، حقا که تو دیوانه‌اى). اما جوابش در سوره قلم آمده است: «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ»؛ (که تو، به فضل پروردگارت، دیوانه نیستى). در این صورت شاید بتوان گفت؛ این همان احتمال دوم است؛ یعنی ردّ بر مشرکانی است که بعث و نشور را انکار کرده‌اند و در این آیات، سخن آنها را با سوگند پاسخ می‌دهد.

توسط ن.ع   , در 01:20:00 ق.ظ نظرات
4ام تیر 1397

«تلاوت»، «قرائت» و «ترتیل» چه تفاوتی با هم دارند؟

291 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

. «تِلاوت»، از ریشه «تلو»، به معنای خواندن است به نوشته برخی از علمای لغت، این ریشه یک معنا بیش ندارد و آن «اتّباع»؛ یعنی «در پی آمدن» است و چون در خواندن قرآن، آیات در پی یکدیگر می‌آیند، به آن «تِلاوة القرآن» گفته شده است.
مفسران قرآن نیز تلاوت را به معنای خواندن و برگرفته از معنای اصلی آن (اتّباع؛ در پی آمدن) دانسته‌اند.
فرق معنایی تلاوت و قرائت این است که معنای تلاوت اخصّ از قرائت است؛ یعنى هر تلاوتى قرائت هست امّا هر قرائتى تلاوت نیست. و چون در مورد قرائت قرآن به کار رود متضمّن این نکته لطیف هست که قارى باید از تعلیمات قرآن پیروى کند.
ناگفته نماند که تلاوت و قرائت در خواندن دیگر کتابهای آسمانی نیز کاربرد داشته و در فرازهایی از قرآن نیز بدان اشاره شده است.
2. ترتیل از «رَتَل»، به معنای منظم و استوار کردن آمده‏ است.با توجه به معناى لغوى این کلمه، منظور این است که قرآن با آرامش و طمأنینه و به صورت منظم و مرتب و بدون عجله و شتاب خوانده شود که در چنین حالتى هم در خواننده اثر خود را می‌گذارد و هم شنونده را تحت تأثیر جاذبه خود قرار می‌دهد. ترتیل هنر درست و شمرده و شیوا خواندن قرآن است. در تفسیر ترتیل روایاتى از معصومین(ع) رسیده است که در هرکدام به یکى از ابعاد وسیع آن اشاره شده است؛ مانند مکث در آیات، با صداى خوب خواندن، به‌طور روشن بیان کردن، خوب ادا کردن حروف و آشنایى با وقف‌هاى آن، و چنان خواندن که دل‌هاى سنگین را بیدار کند.
در تفاوت قرائت و تلاوت با ترتیل می‌توان گفت؛ «قرائت» و «تلاوت» در جریان ترتیل مطرح است و جزئى از آن به حساب می‌آیند که عمدتاً به بخشى از «ترتیل در لفظ» نظر دارد و «ترتیل در معنا» را شامل نمی‌شود.

توسط ن.ع   , در 01:18:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

اگر شیطان از آتش است، چگونه در آتش خواهد سوخت؟

941 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, مرگ,برزخ,آخرت

پاسخ اجمالی
جهان همواره در حال تغییر و تحول است و خصوصیات اشیا، با فعل و انفعالاتی قابل تغییر بوده و حتی دانشمندان بشری نیز می توانند، جسمی را که روزی به عنوان ماده ای نسوز از آن استفاده می شده، با انجام تغییراتی در آن و بدون اضافه نمودن عنصری جدید، به ماده ای قابل اشتعال تبدیل نمایند. اکنون که انسان به چنین قابلیتی دست یافته، آیا باز هم جای ابهامی وجود دارد که پروردگار آفریننده هستی بتواند با اندک تغییری در عناصر تشکیل دهنده شیطان، او را با آتش جهنم بسوزاند؟!
پاسخ تفصیلی
در پاسخ، نخست داستانی در این زمینه نقل می شود که هر چند در مستند بودن آن تردیدهایی وجود دارد، اما به هر حال، پاسخ موجود در آن، منطقی بوده و با پرسش شما نیز در ارتباط است:

 

فرد به ظاهر دانشمندی در جلسه ای که بهلول عاقل در آن شرکت داشت، همین پرسش را مطرح نمود. مدتی بعد بهلول، پیشانی آن مرد را با کلوخی هدف قرار داده و سر او را مجروح و خون آلود نمود و در پاسخ اعتراض او بیان داشت که آیا مگر این کلوخ از خاک نیست و آیا مگر تو از خاک آفریده نشدی؟! اگر آتش نمی تواند آتش را بسوزاند، پس خاک چگونه می تواند به خاک آسیب برساند؟[1]

 

براین اساس، توجه داشته باشید همان گونه که انسان، خاک نیست، بلکه از خاک آفریده شده، شیطان نیز آتش نبوده، بلکه از آتش آفریده شده است و همان گونه که خاک می تواند به انسان، آسیب برساند، آسیب رساندن آتش به شیطان نیز موضوعی محال و دور از ذهن نیست، چنانچه نمونه های بسیاری وجود دارد که موادی با منشأ یکسان، بر یکدیگر تأثیر منفی گذاشته و به آنان آسیب می رسانند و نیز ویژگی های برخی مواد، با اندک تغییری در آن، کاملا برعکس خواهد شد. لطفا در موارد ذیل دقت فرمایید:

 

1. می دانیم که یخ از آب تشکیل شده و آب جوش نیز همان آب است و در ترکیب مولکولی آنها، کوچک ترین تفاوتی نیست، اما اگر یخ را در مجاورت آب جوش قرار دهیم، آسیب دیده و به تدریج از میان خواهد رفت.

 

2. اگر از ما بپرسند که دشمن آتش چیست و با چه وسیله ای می توان به مبارزه با آن پرداخت، بی تردید آب را معرفی خواهیم نمود. آتش گرفتن آب، بسیار عجیب تر از آتش گرفتن آتش است! اما جالب است بدانید که اگر آب را با عبور جریان الکتریسیته و با کمک کاتالیزور، به اجزای تشکیل دهنده آن، یعنی اکسیژن و ئیدروژن تقسیم نموده و هر کدام از این دو عنصر را در گوشه ای نگه داری نماییم و سپس شعله آتش را به آنها نزدیک کنیم، خواهیم دید که قسمت اکسیژن آن شعله ور شده و قسمت ئیدروژن آن منفجر خواهد شد! و جالب تر آن که بدانید خداوند به هر دو مورد آن در قرآن کریم، اشاره نموده و در بیان نشانه های قیامت، یک بار اعلام می دارد که در آن روز دریاها شعله ور خواهند شد،[2] و در جای دیگر تصریح به منفجر شدن دریاها می نماید![3] برخی مفسران پیشین که در ارتباط با عناصر تشکیل دهنده آب، اطلاعی نداشتند، آتش گرفتن آب را موضوعی بسیار عجیب و تقریبا محال دانسته و بر همین اساس، برای این آیه، توجیهات مختلفی بیان می نمودند.[4] البته، روایتی از مولا علی (ع) وجود دارد که ایشان از فردی یهودی پرسیدند: جهنم کجاست؟ مرد یهودی پاسخ داد: دریا! امام (ع)، حرف او را تأیید نموده و فرمودند که او راست می گوید.[5]

 

3. تمام گیاهان با فتوسنتز، یعنی با استفاده از نور خورشید (که برگرفته از آتش است)، رشد و نمو می یابند و حتما می دانید که امروزه، در گلخانه ها، تنها با استفاده از آب و نور و حتی بدون نیاز به خاک، گیاهانی را پرورش می دهند. حال پرسش ما این است که اگر چنین گیاهانی که تنها از آتش و آب تشکیل شده اند را مقابل حرارت آتش قرار دهیم، آیا آسیبی به آنان وارد نخواهد شد؟!

 

4. امواج مختلفی در فضا وجود دارند؛ مانند امواج منتشره توسط ماهواره ها، ایستگاه های رادیو و تلویزیون، تلفن های همراه و دیگر وسائل مخابراتی و …. که فرمول های مشترکی بر تمام آنها حاکم بوده و تفاوت آنان، تنها در مواردی؛ مانند فرکانس ها و طول موج های مختلف است.

 

با این وجود، آنها می توانند بر هم تأثیر گذار بوده و عملکرد صحیح یکدیگر را مختل نمایند!. جنگ الکترونیکی که حتما آن را شنیده اید، با استفاده از چنین قابلیتی امکان پذیر است. آیا این پرسش برایتان مطرح نشده که چگونه امواج می توانند به امواج دیگر آسیب برسانند؟! و … .

 

امروزه، قانونی در فیزیک وجود دارد، مبنی بر این که: ماده و انرژی، هیچ گاه از بین نخواهند رفت، بلکه دائما از حالتی به حالت دیگر تبدیل خواهند شد. به همین دلیل، یک ماده یا انرژی، با تغییراتی که در آن به وجود می آید، قابلیت های متفاوتی خواهد یافت و آبی که یک روز، خاموش کننده آتش به شمار می آمد، با تغییری فیزیکی، به کمک آتش شتافته و در شعله ور نمودن و انفجار آن، تأثیر مثبت خواهد گذاشت!

 

پروردگاری که چنین قابلیت های شگفت آوری در جهان طبیعت آفریده است، به راحتی می تواند با اراده خود و با فعل و انفعالات اندکی در خصوصیات شیطانی که از آتش آفریده شده و یا حتی تبدیلش به ماده ای قابل اشتعال، او را در آتش جهنم بسوزاند: “إن ذلک علی الله یسیر"؛ و این بر خداوند آسان است.[6]

 

 

[1] حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین، تفسیر اثناعشری، ج 4، ص 28، انتشارات میقات، تهران، 1363 ه ش.

[2] تکویر، 6، “و إذا البحار سجّرت".

[3] انفطار، 3، “و إذا البحار فجّرت".

[4] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 20، ص 231، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364 ه ش.

[5] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 30، ص 43، دار المعرفة، بیروت، 1412 ه ق.

[6] حج، 70.

توسط ن.ع   , در 12:27:00 ب.ظ نظرات
2ام تیر 1397

منظور از سنت الهی که تغییر ناپذیر است، چیست؟

375 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی, فلسفه


پرسش
در قرآن آمده است سنت الهی تغییر نمی‌کند. منظور از این سنت الهی که تغییر نمی‌کند چیست؟

 


پاسخ اجمالی
سنت الهی عبارت است از: مجموعه قوانین ثابتی که در نظام هستی جاری است، اعم از قوانین مادی یا معنوی. به عبارت دیگر، قانون اسباب و مسببات که در قرآن، «سنّت خدا» نامیده می‌شود، ایجاب می‌کند که جهان آفرینش بر اساس نظام خاصّ خود، اداره شود. قرآن کریم، بارها تأکید نموده که سنّت خدا، تغییر ناپذیر است: «سُنَّةَ اللهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبْدیلاً»؛[1] این سنت خداوندى است که در میان پیشینیان نیز بود و در سنت خدا تغییرى نخواهى یافت.
این، بدان معنا است که مدیریت و کارهاى خداوند متعال، قانونى خاص دارد که ثابت و تغییر ناپذیر است و مانند قوانین اعتبارى(قراردادى)، تغییر پذیر نیست؛ زیرا اشتباه و خطا در افعال الهى نیست و تمام آنها موافق با حکمت و عین صلاح است؛ لذا تغییر پذیر نیست. البته برخی از قوانین تغییرناپذیر می‌توانند وابسته به عنصری تغییرپذیر باشند: «إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ».[2] خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتى) را تغییر نمى‏دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.
امام صادق(ع) در حدیثى، این حقیقت را روشن‏تر بیان می‌نماید: «أبَى الله أَن یُجرِىَ الأشیاءَ إلّا بِأسبابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَى‏ءٍ سَبَباً»؛[3] خداوند، امور را جز از طریق اسباب، به پیش نمى‏برد. پس براى هر چیزى سبب قرار داده است.
بنابر این، از مجموع آیات در این زمینه به خوبى استفاده می‌شود که منظور از «سنت» قوانین ثابت و اساسى - تکوینى یا تشریعى الهى - است که هرگز دگرگونى در آن روى نمی‌دهد. به تعبیر دیگر خداوند در عالم تکوین و تشریع اصول و قوانینى دارد که مانند قوانین اساسى مرسوم در میان مردم جهان، دست‌خوش دگرگونى و تغییر نمی‌شود، این قوانین هم بر اقوام گذشته حاکم بوده، و هم بر اقوام امروز و آینده حکومت خواهد کرد.
به عنوان نمونه یارى پیامبران(ع)، شکست کفار، لزوم عمل به فرمان‌هاى الهى هر چند ناخوشایند محیط باشد، عدم فایده توبه به هنگام نزول عذاب الهى، و… جزو این سنت‌هاى تغییر ناپذیر خواهد بود.[4]

[1]. احزاب، 62.
[2]. رعد، 11.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏1، ص 183، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏17، ص 435، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.

توسط ن.ع   , در 12:18:00 ب.ظ نظرات
2ام تیر 1397

جایگاه ارتباط والدین در اسلام

2336 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, اخلاق, سبک زندگی, خانواده

نگاه رسانه ای به جایگاه والدین در اسلام برای ترسیم شایسته این جایگاه برای برنامه سازان ضروری است. از این رو، به سفارش اسلام در مورد والدین نظری می افکنیم.

قرآن در مورد والدین چنین دستور می دهد:

وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا إِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریمًا وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَّبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیرًا. (اسراء: 23 و 24)

و پروردگارت فرمان داده است: جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. هرگاه یکی از آن دو یا هر دوی آنها به پیری رسیدند کمترین اهانتی به آنها روا نداشته و بر آنها فریاد مزن و گفتار سنجیده و لطیف و بزرگوارانه به آنها بگو و بال های تواضع خویش را خاضعانه در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا، همان گونه که مرا در کودکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده.

در این آیه شریفه، چندین نکته مهم در رفتار با والدین سفارش شده و جایگاه آنان تبیین گشته است. پس ضرورت دارد با توجه به این موارد، در تهیه و انتخاب برنامه ها به این موارد توجه شود:

 

1. جایگاه احترام به والدین پس از بندگی خداست. بنابراین، پس از عبادت خدا باید به والدین احسان کرد. تبیین این جایگاه عالی برای والدین در برنامه های گوناگون مسئولیت مهمی است که قرآن از برنامه سازان می طلبد.

 

2. به والدین احسان کنید. احسان چیزی بیشتر از اطاعت و احترام است که همه آنها را در بر دارد و بیش از آن را می طلبد.

3. به هر دو باید یکسان احسان شود و فرزند در احسان به هیچ کدام نباید کوتاهی کند.

 

4. فرزندان باید مواظب باشند، که کوچک ترین لرزش غم آلودی در قلب والدین پدیدار نگردد. این مطلب را قرآن با انتخاب یک نمونه بیان می کند و می فرماید: «به آن دو اف نگو.»امام صادق علیه السلام می فرماید: «اگر خداوند کلمه ای کمتر از اف سراغ داشت،از گفتن آن نهی می فرمود».

از این تعبیر کوتاه می توان به انبوهی از وظایف و ظرایف آگاه شد که رعایت آنها در ایجاد ارتباط کلامی و عاطفی با والدین ضرورت دارد. در ارائه الگوهای کلامی میان فرزندان و پدر و مادر باید به این مطالب توجه داشت و این نکته ها را به مخاطب القا کرد.

 

5. خداوند در ادامه آیه فرموده است: «آنان را از خود با خشونت مران». از این آیه می توان فهمید که نشان دادن هر گونه رابطه خشونت آمیز فرزندان با پدر و مادر، مخالف دستور خداست. پس همان گونه که در انتخاب یا سانسور کردن فیلم های خارجی و… به مطالب و روابط جنسی و شهوت آلود حساسیت نشان داده می شود، باید در ترجمه یا ارائه صحنه ها و کلمات خشن و توهین آمیز نسبت به پدر و مادر همان حساسیت اعمال شود. کاری که متأسفانه آن چنان که در شأن این موضوع است، رعایت نشده است. افزون بر کلام خشونت آمیز و موهن، از نگاه تند به پدر و مادر نیز نهی شده است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ نَظَرَ الی اَبَوَیةِ نَظَرَ ماقتٍ و هُما ظالمانِ لَهُ، لَمْ یَقْبَلِ اللهُ لَهُ صلاةٌ.

هر کس به پدر و مادرش با چشم خشم آلود نگاه کند، در حالی که پدر و مادر به او ستم کرده اند، خداوند نماز چنین فرزندی را هرگز نمی پذیرد.

در این حدیث شریف، جایگاه بلند پدر و مادر روشن شده است.

یکی از مسائل مهمی که سبب می شود در برنامه ها،صحنه های نامطلوب میان فرزند و والدین به تصویر کشیده شود، رعایت نکردن حقوق فرزندان از طرف والدین و ستم آنان به فرزندان است که چنین تصویرهایی آثار تربیتی نامطلوبی در خانواده و فرزندان بر جای می گذارد.وقتی ستم برخی والدین در رسانه به تصویر کشیده می شود و واکنش طبیعی فرزندان در فرهنگ های مختلف را نشان می دهیم، در این لحظه، بیننده جوان یا نوجوان،حق را به فرزند می دهد و همان احساس نفرت شخصیت ستم دیده نسبت به ستم کار را پیدا می کند. این حس خودآگاه یا ناخودآگاه، به رابطه وی با والدین خودش نیز منتقل می شود و او به سراغ صحنه های زندگی خویش برمی گردد که در آنها والدین به او ستم کرده اند. آن گاه فرایند حس کینه، نفرت، انتقام جویی و تقلید از رفتار و شخصیت داستان، او را به سوی رفتارهای خشن، اعتراض آمیز و ناپسند می کشاند. بدین ترتیب تماشای صحنه هایی که برای هشدار به والدین به تصویر کشیده شده است؛ نتیجه بر عکس می دهد و به خشونت جویی فرزندان می انجامد.

برخلاف فرهنگ های مختلف در دنیا که با برنامه ها و آثار خویش، اعتراض بر والدین ستم کار را روا می دارند، حضرت صادق علیه السلام این عمل را هرگز روا نمی دارد و آن را بی معرفتی در مقابل خدمات جانی و مالی و عاطفی پدر و مادر می شمارد.

آموزه های اسلامی، شورش فرزندان علیه والدین و گسست رابطه عمیق والدین و فرزندان را به دلیل یک رفتار حتی ستم کارانه والدین جایز نمی دانند و آن را عامل پذیرفته نشدن دایمی نماز فرزند می شمارند.

این عمق نگرش امام علیه السلام اگر در برنامه در نظر گرفته شود، در حفظ و تعمیق روابط خانوادگی آشکار خواهد شد. چون نگاه های ما سطحی است، راه حل های ما نیز سطحی است و در نتیجه، آثارش نیز زودگذر و گاه خنثی است. می بینیم که با وجود ساخت و پخش برنامه های بسیار پرحجم در مورد مسائل و روابط خانوادگی و تربیتی، مشکلات اجتماعی مانند: طلاق، فرار دختران از خانه و… رو به رشد است.

با نگاهی تحلیلی به همین حدیث مشخص می شود که چرا نگاه خشمگینانه به والدین حتی پس از ستم آنها نارواست. شاید یکی از نکته ها این باشد که رابطه عمیق و طولانی بین والدین و فرزندان، آن قدر مهم و اساسی است که حتی با وجود ستمگری والدین، گسستن این رابطه درست نیست؛ زیرا این گسست به افتادن فرزند در ورطه ستمگری سهمگین تر و سنگین تر شیّادان اجتماعی و سودجویان به ظاهر مهربان می انجامد.

 

6. سخن گفتن محترمانه، لطیف و فاخر در برابر پدر و مادر، دستور خداست که فرزندان باید آن را رعایت کنند: «و قُل لهما قولاً کریما؛ با کلام تکریم آمیز و بزرگوارانه با والدین حرف بزن».

آنچه بزرگ از کوچک تر توقع دارد، احترام و تکریم و بزرگداشت است و آنچه نیاز کوچک به بزرگ است، محبت، دل سوزی و شفقت است. از این رو، بر اساس نیازهای حقیقی هر طیفی،اسلام دستورهای ویژه ای صادر کرده است. در مورد فرزندان و زنان به محبت، انفاق، دل سوزی و رسیدگی بسیار تأکید می کند و در مورد بزرگان، به بزرگداشت،اطاعت پذیری جهت رشد و احترام پای می فشارد. در این آیه شریفه،پس از نهی از هرگونه خشونت و بی احترامی به والدین، به ایجاد رابطه کلامی احترام آمیز دستور می دهد.

فرزندان موظف هستند که در سخن گفتن با والدین به گونه ای عمل کنند که تکریم والدین در کلام آنان موج زند. مردی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پرسید: حق پدر بر فرزند چیست؟ حضرت فرمود: «او را به اسم صدا نزند (یعنی او را با کنایه یا کنیه احترام آمیز صدا کند) و جلوتر از پدر راه نرود و بالاتر از پدر ننشیند و موجب دشنام به پدرش نگردد (یعنی کاری نکند که مردم به پدر او دشنام دهند)».

این حدیث شریف از نام بردن والدین بدون احترام نهی کرده است.

با تأمل در خطاب هایی که در قرآن از فرزندان نسبت به پدران نقل شده است، در می یابیم که بزرگان دینی با همان احترامی که با خدا حرف می زدند، با والدین خود سخن می گویند، برایشان دعا می کنند و بخشش می طلبند.

حضرت یوسف علیه السلام ، والدین خود را بر روی تخت نشاند: «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ.» (یوسف:100) و نام پدر خود را بر نام خود مقدم داشت: «یا أَبَتِ إِنّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا». (یوسف:4)

حضرت اسماعیل علیه السلام در مقابل کشته شدن به دست پدر تسلیم بود: «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُوءْمَرُ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرینَ» (صافات: 102)

 

7. خداوند پس از آن همه دستور باز می فرماید: «واخفض لهما جناح الذل من الرحمة؛ یعنی بال ذلت خویش را برای پدر و مادرت از روی شفقت و دل سوزی فروتنانه بگستران». در این دستور قرآنی به خودشکنی ذلت بار و مشتاقانه دستور داده شده است؛ تواضعی که جز خدا کسی شایسته نثار چنین فروتنی نیست. در این آیه، والدین بدون در نظر گرفتن هیچ گونه صفتی به طور مطلق، شایسته این تکریم ها دانسته شده اند؛ یعنی اگر چه خوب نباشند، باز باید همه مفاد آیه درباره آنان عملی شود.این سخن از آن روست که هیچ صفت و شرطی برای والدین مورد سفارش بیان نشده است و به هیچ شرطی جز عبادت الهی تخصیص نیافته اند. اطاعت از والدین جز آنجا که با پیروی از خدا تضاد پیدا می کند، واجب است. از نظر اسلام، هر چه فرزند، فروتنانه به والدین خود خدمت کند، باز نمی تواند حق آنان را ادا کند.

«روزی مردی مشغول طواف بود و مادرش را نیز بر دوش گرفته بود و طواف می داد. در همان حال، چشمش به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم افتاد. عرض کرد: یا رسول الله! آیا من با این کار، حق مادرم را انجام دادم؟ پیامبر فرمود: نه، حتی یکی از ناله های او را هنگام وضع حمل جبران نکرده ای».

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در راستای عمل به این آیه، خاطرات زیبایی به یادگار گذارده اند. «ابو طفیل گوید: کودک بودم که دیدم زنی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمد. آن حضرت عبای خودش را برای او گستراند و زن روی آن نشست. پرسیدم: او کیست؟ گفتند: این زن، پیامبر را در کودکی را شیر داده است».

از عمرو بن سائب نیز روایت شده است که روزی پیامبر نشسته بود که پدر رضاعی اش آمد. حضرت یکی از پیراهن های خود را برای او پهن کرد و او را بر آن نشاند. آن گاه مادر رضاعی اش آمد. حضرت گوشه ای دیگر از پیراهن را باز کرد و او را بر آن جای داد. سپس برادرش آمد. حضرت از جای برخاست و او را در کنار خویش نشاند.

به تصویر کشیدن صحنه هایی از این دست و با این مفهوم ها می تواند بدون هیچ آثار منفی، ارزش این مطلب مورد تأکید دین را انتقال دهد.

ائمه علیهم السلام در رعایت احترام والدین به نکته هایی توجه می فرمودند که فوق العاده برای ما آموزنده است. امام سجاد علیه السلام نسبت به مادرش بی اندازه نیکی واحسان می کرد، ولی از غذا خوردن با وی خودداری می ورزید. یاران آن حضرت، پی در پی از این موضوع جویا می شدند و می پرسیدند: شما از نیکوترین و اصیل ترین مردم هستید و نسبت به مادر بیش از همه به نیکی رفتار می کنید. پس چگونه است که از غذا خوردن با او (از یک ظرف) پرهیز دارید؟ امام علیه السلام پاسخ داد: بیم دارم به لقمه ای دست ببرم که او زودتر متوجه آن شده باشد و به همین جهت از من برنجد.

با تحلیل نکته موجود در این حکایت در می یابیم که امام مراقب است حتی اندک دلگیری در قلب مادر نسبت به او پدیدار نگردد و یا ضعیف ترین حالت روانی ناراحت آمیز در قلب مادرش به وجود نیاید.

«روزی زنی به خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آمد و گفت: ای رسول خدا! مادرم به اندازه ای پیر و ناتوان شده است که قدرت حرکت ندارد. من او را شست و شو می دهم و غذا به وی می خورانم. آیا با این عمل، حق مادرم را ادا کرده ام؟ حضرت فرمود: خیر. او این عمل را در حالی انجام می داد که دوست می داشت تو زنده بمانی، ولی تو آرزو داری که هر چه زودتر از دستش راحت و آسوده شوی».

نکته جالب توجه در سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم تفاوت داشتن خدمت مشتاقانه و خیرخواهانه با خدمت از روی اجبار و بدون شوق و انگیزه است. در آیه شریفه نیز این نکته وجود دارد که بال شکستگی متواضعانه فرزند باید از روی رحمت و رغبت و عشق باشد؛ عشقی که از معرفت به حق والدین و قدرشناسی فرزند ریشه گرفته باشد. از نظر روان شناسی نیز خدمت و احترام مشتاقانه و آکنده از محبت و بلکه رغبت در اثرگذاری با خدمت های بی روح مثل خدمات اداری، پزشکی و پرستاری و… که به جبر پول یا قانون صورت می گیرد، بسیار متفاوت است. روح خدمت در اشتیاق و نیت آن است؛ که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «نیت المؤمن خیرٌ من عمله»، به همین دلیل، نیت آکنده از محبت خدا با نیت خالی از حب الهی، زمین تا آسمان فرق دارد. قدرت به تصویر کشیدن و انتقال چنین ظرافت های تربیتی-اخلاقی را هنر اسلامی می گویند.

 

8. آخرین نکته، دعا برای والدین است که قرآن می فرماید: «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیرًا؛ بگو: پروردگارا آن دو را مورد رحمت قرار بده همان گونه که مرا در کودکی پرورش دادند». (اسراء:24)

در این آیه، با کلمه «قل»، به دعا دستور داده شده است؛ یعنی دعا برای پدر و مادر دستور قرآن است. نمونه های دعا نیز در قرآن برای الگوگیری بیان شده است.در این دعا، به طلب رحمت برای والدین دستور داده شده و علت آن نیز در قالب دعا بیان گشته است که چون آنان تو را در کودکی پرورش داده اند، تو نیز در بزرگسالی بر آنان رحم کن.

القای روحیه طلب دعا و خیرخواهی معنوی و مادی برای والدین در رسانه بسیار لازم است و جای خالی آن احساس می شود. جایگاه خطیر تلویزیون وقتی با اهمیت جایگاه والدین در دیدگاه اسلامی ترکیب شود، بر حساسیت و سنگینی تکلیف برنامه سازان مسئول و متعهد می افزاید.

سیره زیبای بزرگان دین در این موضوع بسیار اهمیت دارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در همین مورد فرموده است:

یُقالُ لِلْبارِّ بوالدَیْهِ اِعْمَلْ ماشِئْتَ فَاِنّی سَأَستَغْفِرُ لَکَ وَ یُقالُ لِعاقٍّ لِوالِدَیْهِ اِعْمَل ما شِئْتَ فَاِنّی لا أغفرُ لَکَ.

به نیکوکار به والدین اش گفته می شود: هر چه خواهی بکن که تو را به زودی خواهم بخشید و به عاق والدین گفته می شود: هر چه می خواهی بکن که تو را نخواهم بخشید.

توسط ن.ع   , در 04:34:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

لزوم اطاعت از والدین در آیات و روایات

1180 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, اخلاق, سبک زندگی, خانواده

لزوم اطاعت از والدین در آیات و روایاتخداوند متعال، در چند آیه لزوم اطاعت از والدین را پس از دعوت به عبادت خود، قرار می دهد:

وَ قَضی رَبُّک اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِیاه وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(39)

وَ اعْبُدُوا اللّه وَ لا تُشْرِکوا بِهِ شیئاً و بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(40)

[40]اَلاّ تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(41)

لا تَعْبُدُونَ اِلاَّ اللّه وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(42)

در این آیات، اطاعت از والدین، همراه و بلافاصله بعد از دعوت به توحید آمده است. از این آیات استفاده می شود که بعد از خداوند، پدر و مادر، بزرگترین حق را بر گردن فرزندان دارند. خداوند متعال، خالق و آفریدگار انسان است و شکر و اطاعت او به منزله ادای حقّ پروردگار است. پدر و مادر نیز که مجرای این خلقت بوده اند و زحمات زیادی در تربیت فرزند کشیده اند باید مورد سپاس و اطاعت قرار گیرند.

شخصی از امام صادق علیه السلام در مورد آیه: «وَ بِالْوالَدینِ اِحْساناً» سؤال کرد که معنای این احسان به پدر و مادر چیست. حضرت فرمود: احسان، آن است که آنها را وادار نسازی که نیازها و حوائج خویش را از تو درخواست کنند.

مرحوم طبرسی در ذیل تفسیر آیه «اِمّا یبلُغَنَّ عِنْدَک الْکبَرَ» می فرماید که اگر اطاعت از والدین در هر حال، اعم از حال پیری یا میانسالی، واجب و ضروری است، پس چرا خداوند در آیه، شرط کهولت را ذکر نموده است.(43)

ایشان در جوابی می فرماید: نیاز والدین در این حال و شرایط، بیشتر از ایام دیگر است؛ چون آنها در آن سن، ضعیف شده اند و تدریجاً به همان حالت نیازمندی و احتیاج می رسند که فرزند در زمان طفولیت به آن دچار

[41]بوده و علاوه بر این، انسان در این سن و سال، دارای روحی حسّاس و رنجور می شود.

والدین در زمان پیری، قویترین نیروی تحکیم و تشدید روابط عاطفی و پیوندهای روحی و تربیتی در کانون خانواده اند و وجود آنان، گرمابخش محیط خانواده است.

اویس قرنی، آن یار باوفای پیامبر صلی الله علیه و آله برای جلب رضای مادر و اطاعت او بدون دیدار با پیامبر صلی الله علیه و آله از مدینه به سوی وطن خود بازگشت؛ تنها برای به دست آوردن دل مادرش تا رضایت او را جلب کند.

گویند که اویس، شتربانی می کرد و از اجرت آن، مادرش را اداره می کرد. وقتی از مادرش اجازه گرفت که به زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه مشرّف شود، مادرش گفت که رخصت می دهم، به شرط آنکه بیشتر از نیم روز توقف نکنی.

اویس به مدینه سفر کرد. چون به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، اتفاقاً در آن روز، پیامبر خانه نبود. اویس نیز به یمن مراجعت کرد. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه مراجعت کرد، فرمود: «این نور کیست که در این خانه می بینم؟». گفتند: «شتربانی که اویس نام داشت». فرمود: اویس این نور را در خانه ما به هدیه گذاشت و رفت.

پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اویس می فرمود:

انی لانتم روح الرحمن من طرف الیمن.(44)

پس در حین پیری هم نباید پدر و مادر را رنجانید، پرخاش و تندخویی

[42]تدریجاً عامل سردی در محیط خانوده خواهد شد. امام صادق علیه السلام می فرماید:

أتی رجل رسول الله صلی الله علیه و آله فقال: «یا رسول اللّه ! اِنّی راغب فی الجهاد نشیط»، قال: فقال له النبی صلی الله علیه و آله : فجاهد فی سبیل اللّه فانّک ان تقتل تکن حیاً عندالله ترزق و ان تمت فقد وقع أجرک علی الله و ان رجعت، رجعت من الذّنوب کما ولدت»، قال: «یا رسول الله! انّ لی والدین کبیرین یزعمان انّهما یأنسان بی و یکرهان خروجی»، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله : فقّر مع والدیک فوالّذی نفسی بیده لأنسهما بک یوماً و لیلة خیر من جهاد سنة.(45)

در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله مردی به حضور آن حضرت شرفیاب شد و عرض کرد: ای رسول خدا! علاقه دارم در جهاد شرکت کنم». پیامبر صلی الله علیه و آله هم او را به امر خیر تشویق نمود، تا اینکه آن مرد عرض کرد: یا رسول الله! من پدر و مادر پیری دارم که از رفتن من به جبهه کراهت دارند». رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در این صورت، ملازم پدر و مادرت باش. سوگند به آن خدایی که جانم در دست اوست، بودن یک شبانه روز با آنها از جهاد یک سال بهتر است.

در این زمینه پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

برّ الوالدین یجزنی عن الجهاد.(46)

نیکی به پدر و مادر، جای جهاد رامی گیرد.

مردی مسیحی بعد از قبول اسلام، خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض

[43]کرد که پدر و مادرم مسیحی هستند و مادرم نابیناست. حضرت او را به احسان و نیکی بیشتر به آنان سفارش کرد. او نیز به نیکی با آنان رفتار می کرد، آنچنان که خودش به مادرش غذا می داد و لباس او را مرتّب می کرد. مادرش هم که تغییر رفتار او را مشاهده کرد، تحوّل روحی در وجودش پیدا شد و با اقرار به یگانگی خدا و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام آورد.(47)

انسان باید با شیوه ای نیکو با پدر و مادرش برخورد کند و به گونه ای در مقابل آنها سخن بگوید که گویا یک گناهکار و متخلّف با مولای خود گفتگو می کند و حتی اگر از جانب آنان با تندخویی مواجه شود، باز هم نباید متانت و نزاکت خود را از دست بدهد.

از امام صادق علیه السلام روایت است که در تفسیر آیه «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کریماً» فرمود: یعنی اگر تو را زدند، بگو خدا شما را بیامرزد. «این است سخن شریف تو».(48)

رعایت احترام والدین، هیچ حدّ و مرزی نمی شناسد. لذا باید مواظب باشیم که از محدوده طاعت و تواضع در برابر والدین، خارج نشویم. باید در جمیع ابعاد رفتاری و اخلاقی خود، نهایت تواضع را در پیش آنها داشته باشیم.

مرحوم آیة الله دستغیب در کتاب سرای دیگر در تفسیر سوره واقعه، داستانی را نقل می کند که حضرت یوسف علیه السلام وقتی عزیز مصر بود، از پدرش یعقوب علیه السلام و برادرانش دعوت نمود که به مصر بیایند.

[44]حضرت یعقوب را در محملی نشانیدند و نزد یوسف آوردند. یوسف هم برای تشریفات، استقبالی را تدارک دید و با جمعی از بزرگان مصر به پیشواز پدر و برادرانش آمد تا وقتی که به یکدیگر نزدیک شدند در اینجا یوسف ملاحظه سلطنت ظاهری خود نمود و رعایت احترام پدرش را نکرد و از مرکب پیاده نشد، اینجا بود که ترک اولی کرد، جبرئیل بر او نازل شد و گفت کف دستت را نگاه کن دید نوری از دستش بیرون رفت جبرئیل گفت به واسطه این عمل تو نور نبوّت از نسل تو خارج شد. و لذا از نسل یوسف کسی پیغمبر نشد. خداوند می فرماید: وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما. با دقت در این فرمایش الهی انسان نباید پیوستگی خود را با پدر و مادر سست گرداند و همواره به یاد زحمات و مشقات آنان در جهت پرورش خود باشد.

39 - سوره اسراء(17)، آیه 23.40 - سوره نساء (4)، آیه 36.41 - سوره انعام (6)، آیه 151.42 - سوره بقره (2)، آیه 83.43 - مجمع البیان، ج 6، ص 409.44 - منتهی الآمال، ج 1، ص 142.45 - اصول کافی، ج 2 (باب البرّ بالوالدین)؛ و به همین مضمون ر. ک: حدیث بیستم همان باب.46 - نهج الفصاحه، ح 1086.47 - اصول کافی، ج 2 (باب البرّ بالوالدین)، ص 16.48 - همان.

توسط ن.ع   , در 04:33:00 ق.ظ نظرات
2ام تیر 1397

نیکی به پدر و مادر

550 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, اخلاق, سبک زندگی, خانواده

«وقضی ربّک الاّ تعبدوا الاّ ایاه و بالوالدین احساناً اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما افّ و لا تنهرهما و قل لهما قولاً کریماً؛ پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. اگر یکی از آن دو یا هر دو نزد تو به پیری رسیدند، به آنان «وای» مگو و آنان را مران و با آنان [لطیف و سنجیده و] بزرگوارانه سخن بگو».

سوره اسراء ـ آیه 23

 

نکته:
بارها در قرآن، احترام به پدر و مادر توصیه شده است، آن هم در کنار دعوت به توحید. در احادیث نیز احسان به والدین بسیار سفارش شده و از آزردن آنان نکوهش، به عمل آمده است، چنان که آمده است:

نگاه رحمت به والدین، پاداش حج مقبود دارد. رضایت آن دو، رضای الهی است و خشم آنان خشم خداست. احسان به پدر و مادر عمر شخص را طولانی می کند و سبب می شود که فرزندان او هم به وی احسان کنند.

در حدیث است که حتی اگر تو را زدند، تو «اُف» نگو، خیره نگاه مکن، دست بلند مکن، جلوتر از آنان راه نرو، آنان را به نام صدا نزن، کاری مکن که مردم به آنان دشنام دهند، پیش از آنان منشین،پیش از آن که از تو چیزی بخواهند به آنان کمک کن.

مردی مادرش را به دوش گرفته بود و طواف می داد و پیامبر را در همان حالت دید. پرسید: آیا حقّ مادرم را ادا کردم؟ فرمود: حتّی حق یکی از ناله های زمان زایمان را ادا نکردی.

از پیامبر اکرم (ص) سؤال شد: پس از مرگ پدر و مادر هم می توان به ایشان احسان کرد؟ فرمود: آری، از راه نماز خواندن برای آنان و استغفار برایشان و وفا به تعهداتشان و پرداخت بدهی هایشان و احترام به دوستانشان.

مردی از پدرش نزد پیامبر (ص) شکایت کرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود. پدر پیر گفت: روزی من قوی و پول دار شده و به من کمک نمی کند. رسول خدا گریست و فرمود: هیچ سنگ و شنی نیست که این قصه را بشنود و نگرید! سپس به فرزند فرمود: «انت و مالک لأبیک» تو و دارایی ات از آن پدرت هستید.

مردی از مادرش شکایت کرد که بداخلاق است. پیامبر (ص) فرمود: آن روز که حامله بود، بداخلاق نبود،شب های بسیاری به خاطر تو بیدار شد، روزها برایت غصّه خورد. تو برای مادرت چه کردی؟ گفت: او را به حج بردم. فرمود: حقّ او را ادا نکرده ای.

امام صادق (ع) فرمود: اگر لفظی رقیق تر از «اُف» بود، خداوند آن را می فرمود. اولین گام عاقّ شدن، گفتنِ «اُف» است، عمل کسی که عاقِّ والدین باشد پذیرفته نیست، حتی اگر شهید در جبهه باشد.

پیامها:
1. فرمان به نیکی به والدین هم چون فرمان توحید، قطعی و نسخ نشدنی است (قضی).

2. از پدر و مادر جدا نشوید و با آنان زندگی کنید (یبلغنّ عندک الکبر).

3. هم احسان لازم است، هم سخن زیبا و خوب (احساناً… قولاً کریماً).

4. احسان به والدین، تنها مالی نیست، بلکه شامل محبّت، ادب، آموزش، مشورت، اطاعت، تشکر، مراقبت و … هم می شود.

5. سالندان روحشان ظریف تر و توقّعشان بیشتر می شود و بهانه جویی و نیاز بیشتری پیدا می کنند. در آن شرایط، حتی کلمه ناپسند «اُف» هم نباید به آنان گفت.

6. چون والدین، به صورت فطری با همه وجود به فرزند احسان می کنند، سفارش قرآن به احسان، متوجّه فرزندان است.

توسط ن.ع   , در 04:32:00 ق.ظ نظرات
1ام تیر 1397

انسان پس از قیامت

644 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, خلقت انسان, انسان

سوال: پس ازقیامت دوباره انسان خلق می شود؟ 

پاسخ:

از دیرباز این قبیل پرسشها ذهن بشر را مشغول داشته كه آیا خداوند بعد از این دنیا و تحقق قیامت، موجودات دیگری را خلق خواهد كرد؟ آیا دوباره حضرت آدمی آفریده می شود و جهان دیگری برپا خواهد شد؟ و …

در پاسخ به این قبیل پرسشها گفتنی است: در برخي روايات به تکرار این فرایند خلقت اشاره شده است که به دو نمونه بسنده می کنیم:

1. ابوخالد قماط می‌گوید به امام صادق ـ علیه السّلام ـ عرض كردم: زمانی كه بهشتیان وارد بهشت و اهل دوزخ وارد جهنم شدند چه می‌شود؟ حضرت فرمود: اگر خداوند بخواهد موجوداتی را بیافریند و برای آنها دنیایی را ایجاد كند، این كار را انجام می‌دهد.

2. محمدبن مسلم از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت كرده كه حضرت فرمود: خداوند از روزی كه در زمین بنای آفرینش را نهاد هفت عالم فرید كه آنها از فرزندان آدم به حساب نمی‌آمدند، آنها را از زمین آفرید و پی در پی بر آن ساكن شدند و سرانجام منقرض شدند. پس آدم ابوالبشر (پدر بزرگ نسل حاضر) را آفرید و فرزندان او را از نسل او خلق كرد، به خدا سوگند هیچ‌گاه بهشت از ارواح مؤمنان خالی نبوده و آتش از ارواح كافران و گنهكاران خالی نمانده است. شاید این گونه می‌پنداری كه چون قیامت برپا گردد و خداوند بدن‌های اهل بهشت را با ارواح آنها همراه گرداند و بدن‌های اهل دوزخ را همراه ارواح‌شان در جهنم یكی سازد، دیگر او در شهرها مورد پرستش قرار نمی‌گیرد و خلقی نمی آ‌فریند تا او را بپرستند و به یكتایی و بزرگی او بپردازند؟ چنین نیست به خدا سوگند آفرینشی خواهد داشت، كه بدون نر و ماده پدید آمده و او را بندگی كنند، بزرگش شمارند. او زمینی می‌فریند كه نان را حمل كند و سمانی بیافریند كه در سایه‌اش باشند. یا نمی‌بینی خداوند می‌فرماید: «یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ» یعنی در آن روز، این زمین به زمین دیگر، و آسمان ها به آسمان های دیگر تبدیل می‌شود. و می‌فرماید: «أَفَعَیینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ» یعنی آیا ما از آفرینش نخستین عاجز و ناتوان ماندیم كه آنان درآ فرینش جدید شک و شبهه داشته باشند.

بنابراین از آیه استفاده می‌شود كه اگر خداوند این عالم و همه موجودات در آن را آفریده و آن را به بهترین نظامی تدبیر كرده، با قدرت و علم او بوده و همین قدرت و علم هنوز هم باقی بوده و چیزی از آن كم نشده، پس خداوند از خلقتی جدید و اینكه خلقت دنیایی عالم را به خلقتی دیگر تبدیل كند، عاجز نیست، البته گرچه از اين حديث معلوم مي شود كه روند خلقت و آفرينش بعد از قيامت نيز ادامه دارد، ولي چنان كه در خود روايت تصريح شده آن عالم وضعیتی تقریبا متفاوت از جهان کنونی خواهد داشت. ضمناً عقل و نقل و متكلمان اسلامی چنین چیزی را نفی نمی‌كنند.

علامه طباطبایی در ذیل یة «یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ» می‌فرماید: معنای تبدیل آن است كه حقیقت آسمان و زمین و آنچه بین آنهاست، همان آسمان و زمین است، جز اینكه نظام جاری در آنها غیر از نظام جاری در دنیاست، بنابراین اوصاف زمین و آسمان تبدیل می‌شود نه خود آنها.زیرا تبدیل غیر از معدوم كردن است و بعید نیست از همین ماده و عناصری كه اكنون در بنای آسمان و زمین به كار رفته است نظامی تازه ساخته و موجودات تازه‌ای آفریده شود.

نتیجه آنکه پس از برپایی قیامت، بساط آفرینش برچیده نمی‌شود گرچه خداوند، گسترة آسمانها را طومار گونه درهم می‌پیچد. نسل كنونی انسان ساكن بر روی كرة خاك كه فرزندان حضرت آدم و حوا به شمار می‌روند نخستین سلسله بشر نیستند بلكه در رتبه و پایه‌های بعدی قرار گرفته و پیش از آن چندین نسل منقرض شده‌اند و پس از انقراض این نسل، دگربار آفریده دیگری بدون پدر و مادر در زمینی جدید آفریده می‌شود و این گونه گزاره‌ها نشان دهنده دوام فیض خداست.

توسط ن.ع   , در 06:54:00 ب.ظ نظرات
1ام تیر 1397

حرکت جوهری در قرآن 2

613 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, فلسفه

پس می توان میان دو دسته از آیات و و روایات به سادگی جمع کرد؛ زیرا اگر در یک دسته از آیات و روایات از تحول درونی سخن به میان آمده و در دسته دیگر، از ارواح قبل از اجساد سخن به میان آورده و گفته است: «خَلق الله الأرواح قبل الأجساد»( بحارالأنوار، ج58، ص132)، مراد و منظور همان تفاوتی است که بیان شد.

به هر حال، از آیات قرآنی به دست می آید که روح آدمی که همان نفس است(شمس، آیه 7 و آیات دیگر) عصاره تحول درونی است که یک حقیقت از جایی آغاز کرده و به جایی دیگر رسیده است.

باید توجه داشت که هرگز روح انسانی، روح مجرد تام نیست تا گفته شود که حرکت و سیر برای مجرد تام معنایی ندارد؛ بلکه روح انسانی با انشاء و نفخی که صورت می گیرد یک مرتبه تنزل یافته از روح مجرد است؛ از این روست که نیازمند وسیله و ابزار در کارها خود بوده و هم چنین حرکت و حرکت جوهری در آن معنا می یابد.

به هر حال، حقیقت انسان چیزی است که هماره با او است و این حقیقت در یک حرکت جوهری از یک تا صد در حال حرکت است؛ زیرا روح انسانی مجرد تام نیست و آن چه حرکت در آن معنا ندارد در تجرد تام است نه در تجردی غیر تام.

از آن جایی که تجرّد نفس انسانی، تجرّد نفسی است نه عقلی؛ پس هر چند نفس انسانی به اعتبار این که تنزلی از مقام روح الهی است ، در مقام ذات، مجرّد است ، ولی در مقام فعل از تجرد تام بهره ای ندارد، به ویژه که سابقه ی مادّیت نیز دارد؛ زیرا از خلق آمده تا جایی که ظرفیت تحول انشایی را پیدا کرده و خلق جدیدی شده است. این نفس انسانی با تحوّل جوهری مجرّد می شود و باید چنین چیزی حرکت جوهری را تحمل می‌کند.

خداوند در آیه 6 سوره  «انشقاق» می فرماید «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ؛ ای انسان به راستی تو در حال تلاش به سوی خداوندی هستی تلاشی که نتیجه آن ملاقات با خداوند است.»

پس از این آیه و نیز آیاتی که درباره صیرورت انسان(آل عمران، آیه 28) و انقلاب (اعراف، آیه 125) به سوی خدا سخن به میان آورده است از یک تحوّل درونی سخن به میان می آید؛ زیرا اگر بر اساس آیه 4 سوره حدید هماره خدا با انسان است: «هُو مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ»، پس این کدح و تلاش و سفر و صیرورت و شدن و انقلاب چه معنایی دارد؟ چرا باید انسان یک سیر تند و خسته کننده ای به سوی خداوند داشته باشد تا به خدا برسد؟ شکی نیست که این سیر همان طوری که از واژه صیرورت به معنای شدن و دگرگونی و انقلاب و تحول به دست می آید یک سیر درونی است؛ وگرنه مکان معیّنی که نیست که انسان با سِیر آن مکان را و آن راه را طی کند تا به لقای حق برسد.

 پس از آیه 6 سوره «انشقاق» و آیات دیگر به دست می اید که روح انسانی با آن که به یک معنا مجرد است ولی این تجردش نفسی است نه عقلی، ناقص است نه تام؛ از این روست که هم با تجرّد روح سازگار است و هم با تحوّل‌پذیری روح انسانی.

این حقیقت انسانی در تحول پذیری اش با حفظ حقیقت می تواند انسان متاله(بقره، آیه 138)، انسان ربانی(آل عمران، آیه 79)، انسان چارپا(اعراف، آیه 179؛ فرقان، آیه 44) یا پست تر از آن ها(همان) یعنی گیاه و چوب خشک و سنگ شود.(جن، آیه 15؛ بقره، آیات 24 و 74) این سیر و حرکت انسان در دو سمت صفر و صد است با آن که خداوند این حقیقت انسانی را در درجه پنجاه و میانه قرار داده و تسویه کرده تا در میانه اعتدال و تعدیل شده باشد.(شمس، آیه 7 و حجر، ایه 29 و ایات دیگر)

توسط ن.ع   , در 01:50:00 ق.ظ نظرات
1ام تیر 1397

حرکت جوهری در قرآن 1

742 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, فلسفه

یکی از اصطلاحات فلسفه اسلامی و صدرایی، حرکت جوهری است. حرکت بر اساس فلسفه مشایی تنها در عوارض است و از آن جایی که حرکت جوهری به معنای تغییر ماهیت چیزی است نمی تواند معقول و مقبول باشد؛ زیرا ماهیت چیزی اگر تغییر کند به معنای آن است که آن چیز دیگر خودش نخواهد بود؛ بلکه اگر تغییراتی است تنها در بنا است نه زیربنا و جوهر چیزها.

اما به نظر می رسد که حرکت جوهری ضمن حفظ حقیقت یک چیز تحول و تغییر را می تواند اثبات کند؛ این بدان معناست که حقیقت یک چیزی از یک تا صد است و آن چیزی در یک تا صد در حالت حرکت و تغییر است؛ بنابراین، با حفظ کلیاتی از حقیقت خود، می تواند تغییراتی را موجب شود که از ضعف به شدت یا بر عکس باشد؛ یعنی از شدت به ضعف گرایش یابد.

وقتی به یک حقیقت در حرکت جوهری نگاه می شود و فرآیند تغییرات آن ملاحظه و بررسی و تحلیل می شود، به ظاهر این تغییرات چنان ژرف و عمیق و بنیادین است که شخص گمان می کند که تنها این دو چیز در لفظ مشترک هستند و هیچ اشتراک حقیقی و واقعی میان دو حالت آن چیز نیست. مثلا حرکتی که یک موجود زنده در یک نمک زار پس از مرگ به خود می بیند. این موجود زنده آن چنان استحاله می شود که تنها یک تصویر و شکل جانور است در حالی چیزی جز یک گلوله نمک نیست. به طوری اگر خرد شود و شکل ظاهری آن به هم ریزد با بقیه نمک های موجود در همان نمک زار هیچ فرقی نمی کند.

اما حقیقت این است که در حرکت جوهری مساله تنها اشتراک لفظی نیست، بلکه حقیقت آن است که یک اشتراک معنایی در میان آن است. به عنوان نمونه شما ، نور کرمک شتاب را در مقایسه با نور خورشید در نظر بگیرد. هر چند که تفاوت و فرق بسیاری میان این دو نور وجود دارد، ولی شکی نیست که هر دو در اصل نور بودن هیچ تفاوتی ندارند. تنها تفاوت و فرقی که می توان مطرح کرد همان شدت و ضعف نور است. از همین روست که این نوع از تفاوت ها را تفاوت تشکیکی می گویند؛ زیرا انسان را به شک می اندازد که نکند نور کرمک شتاب اصلا نور نباشد و تنها این دو در لفظ مشترک باشند نه در معنا؛ اما با دقت دانسته می شود که این دو به حقیقت نور هستند و تفاوت آن ها در شدت و ضعف آن هاست.

خداوند در آیات قرآنی از حرکت جوهری در انسان ها سخن به میان آورده است. به این معنا که حقیقت انسان یک چیزی است که همان روح الهی است که خداوند در یک مرتبه از مراتب خلقی بشر به آن به عنوان نفس می بخشد. این روح به طور طبیعی قبل از اجساد آدمی وجود دارد؛ چون که حقیقتی از امر الهی است که غیر از خلق الهی است.

خداوند در آیه 14 سوره مومنون بیان می کند که فرآیند خلقت انسان از نطفه آغاز می شود تا جایی که یک تحول اساسی و شگرف رخ می دهد و آن جسد به انشای الهی خلقی دیگر می گردد با آن که همان حقیقت خود را دارا است: «ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ». در این جا همان اتفاقی برای هر بشری می افتد که برای حضرت آدم(ع) پس از ساخت جسد و کالبد خاکی اش اتفاق افتاد و خداوند فرموده است: «نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی؛ از روحم در آن کالبد دمیدم».(حجر، آیه 29)

هر چند خداوند در آیه 14 سوره مومنون از واژه و اصطلاح نفخ روح برای هر بشری سخن به میان نیاورده و تنها به «ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ» بسنده کرده است؛ اما در آیه 9 سوره سجده می فرماید: ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ؛ سپس آن را تسویه کرده و از روحش در آن دمید. این آیه درباره خلقت نوع بشر است. از این جا دانسته می شود که این انشاء همان نفخ روح است که ظاهرا خلقتی دیگر است؛ بلکه باید گفت به حقیقت یک خلقت دیگری است؛ زیرا روح که موجودی مجرد تام است با نفخ از آن در کالبد به مجرد ناقص و نه تمام در می آید که از حالت امری به حالت خلقی تنزل یافته است. این تنزل و تجلی در مراتب پایین تر از امر را خلق می گویند؛ زیرا خداوند روح را از مصادیق امر دانسته نه خلق.(اسراء، آیه 85) پس وقتی روح به نفخ الهی در کالبد به شکل نفس در می آید و انشایی دیگری است که امر الهی را به خلق تنزل می دهد.

کلیدواژه ها: حرکت جوهری, فلسفه, قران
توسط ن.ع   , در 01:50:00 ق.ظ نظرات

1 2 4 ...6 7