صفحات: << 1 ... 60 61 62 ...63 ...64 65 66 ...67 ...68 69 70 71 >>
30ام آبان 1393یا رب
گلهاى آرامش بخش
(ويژگيهاى زن نمونه در فرهنگ اسلام )
حتما تا به حال نام مسكن را شنيده ايد، مسكن ؛يعنى آرام بخش . طبيعى است كه هر ناآرامى با مسكن مخصوص به خود آرام مى يابد؛ و البته كه تمامى ناآرامى ها مربوط به جسم نيست ، بلكه چه بسيار از آنها كه ريشه در روان و نفس آدمى نيست ، بلكه چه بسيار از آنها كه ريشه در روان و نفس آدمى دارند. شايد بتوان ناآرامى همراه با درد دندان را با خوردن يك آرام بخش تسكين بخشيد، اما هيچگاه چاره اضطراب روان و بيقرارى روح ، خوردن ، كپسول و قرص نيست .در نظام هستى ، زن و مرد هر يك به تنهايى ناقص و نيازمند به ديگرى است و بر اساس همين نياز هر كدام مشتاق ديگرى و متمايل به اوست .
چرا كه هر ناقص مشتاق كمال و هر نيازمند، خواهان بى نياز و از بين رفتن نياز خود است بر اين اساس ، در نقطه اى كه زن و مرد به هم مى رسند و از اجتماع آن دو يك واحد بدون نقص تشكيل مى شود، آرامش ، و سكونت به دست مى آيد و اين حقيقتى است كه قرآن كريم بيانگر آن است :((و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها)) اين ميانه آرامش در قرآن كريم ، از آيات الهى معرفى شده است . خداوند متعال با حكمت و لطافت ، وجود زن را مايه آرامش مرد قرار داده است .در زبان مبارك حضرت اميرالمؤ منين - عليه السلام - نيز از زن به عنوان ريحانه - گل - ياد شده است. آرى ، زن گلى است آرامش بخش ، و آن هنگامى است كه شرايط لازم براى يك گل آرامش بخش را، از ديدگاه فرهنگ اسلامى - قرآن و روايات - دارا و در پاسدارى از آنها كوشا باشد.
زن يكى از زيباترين مظاهر لطف و رحمت الهى است كه با خلقتش آسايش و آرامش به عالم هستى اهداء گشته است .
زن با بهترين نقش و اساسى ترين جايگاه پا در عرصه گيتى نهاد تا متانت و طماءنينه كه سرمايه و هستى مردان است را مفهوم بخشيده و مرد را ناخودآگاه تا بسوى بالاترين ارزشها و كمالات همراهى نمايد و با اين افتخار بهشت را به بهترين بودن خويش زينت داده و افتخار آنرا داشته باشد كه به كلمات مباهات آميز نبى الله الاعظم و ائمه معصومين (عليهم السلام ) آمده تا بفرمايند: بهشت زير پاى مادران است و قدر و منزلت زن و مادر را از بهشت هم بالاتر ببرند.چه فخر و افتخارى بالاتر از اينكه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها هم يك زن بوده و حضرت نبى اكرم (صلى الله عليه وآله ) اشرف خلايق و بالاترين و ارزشمندترين موجود و خلق بارها و بارها خود را فدائى حضرت فاطمه سلام الله عليها بخواند و مگر نه اينست كه كلام پيامبر (صلى الله عليه وآله ) كلام خداست .
و مگر نه اينست كه در آن خطاب الهى علت خلقت را به او برمى گرداند و مى فرمايد: لو لا فاطمه لما خلقتكما يعنى اگر نبود فاطمه نه تو اى پيغمبر و نه على اميرمومنين (عليه السلام ) را خلق نمى كردم .آنقدر در فزونى مقام و جايگاه او بخاطر وجود مبارك حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام ) گفته هاى قدسى موجود است كه مردان را مبتلا به يك رشك و غبطه مى كند كه خوشا به حال زنان با آن مقام رفيع .با آرزوى آنكه بيشتر و بهتر جايگاه ارزشمند زن را شناخته و بتوانيم حق او را اداء نماييم . پس بیاید ما زنان ابتدا با شناخت و معرفت به خود مقام والای خود را درک کنیم و سپس بدانیم که چه کارهایی را باید انجام دهیم تا کانون خانواده را با رنگ زیبای خوشبختی گرمتر کنیم
یا رب
نظر همسر رهبرانقلاب درباره حجاب، خانهداری
پایگاه 598- متنی که در ادامه می آید مصاحبه با همسر مکرمه مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای می باشد. که برگرفته از مجله محجوبه که نشریه ای خانوادگی، فرهنگی و اجتماعی ویژه بانوان به زبان انگلیسی برای خارج از کشور می باشد. این مصاحبه در سال 1372 چاپ و منتشر شده و به وسیله خانم شیلا مالکی دیزجی به فارسی برگردانده شده است. این مجله که توسط بنیاد اندیشه اسلامی وابسته به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی منتشر می شود در پی آن است که الگویی جامع از شخصیت و جایگاه زن ارائه دهد و با کجروی ها و برداشت های نادرست از مقام و منزلت زن مقابله کند و حقوق و تکالیف زنان در سالم سازی جامعه بشری و نظام حقوق اسلام در زمینه حقوق زن و خانواده معرفی و بیان نماید.
لطفا کمی از دوران مدرسه تان برای ما بگوئید:
من خاطرات روشنی از دوران مدرسه ام از جمله معلم فرزانه قرآنم،خانم پور رنجبر دارم که گویا اخیراً به رحمت ایزدی پیوسته اند این خانم محترم و متین معلم قرآن ما بود.آن روزها لباس او منحصر به فرد بود.گرچه چادر سرش نمیکرد اما حجاب کامل اسلامی داشت.مقنعه بلند او تا کمرش می رسید این خانم شیوه ابداعی ویژه ای در تدریس قرآن داشت.چهره اش که مملو از متانت و وقار بود هنوز جلوی چشمانم هست و هرگز نمیتوانم فراموشش کنم.
شما چطور با همسرتان آشنا شدید؟
من در سال 1343با ایشان ازدواج کردم، البته این ازواج همانطور که در خانواده مذهبی آن زمان مرسوم بود، صورت گرفت به این ترتیب که مادر ایشان برای خواستگاری به منزل ما آمدند و بعد از مباحثات معمول مراسم ازدواج انجام شد.
شما چند فرزند دارید؟
ما چهار پسر و دو دختر داریم.همه پسرانمان قبل از انقلاب و دختران مان بعد از انقلاب(انقلاب اسلامی ایران) به دنیا آمدند.
لطفا کمی در مورد زندگیتان، طی دوران قیام اسلامی علیه شاه صحبت بفرمایید:
آن زمان دوران مشقت باری بود و امتحان الهی بود و من خودم را برای تمام مشکلات ممکن آماده کرده بودم و هرگز درباره هیچ چیز لب به شکوه نگشودم. یادم می آید که طی اولین ماههای بعد از ازدواجمان،یک روز همسرم از من پرسید:اگر من دستگیر شوم تو چه احساسی خواهی داشت؟این سوال غیر منتظره ای بود و من ابتدا خیلی ناراحت و آزرده خاطر شدم،اما ایشان آنقدر درباره درگیری،خطرات و مشکلاتش و وظیفه همه افراد در این رابطه صحبت فرمودند که کاملا مرا قانع کردند.
ایشان این مطلب را درست همان روزی که امام خمینی(ره) دوباره بازداشت شدند و ایشان را از قم به تهران آورده و سپس به ترکیه تبعید کردند،مطرح نمود.درآن روز آقای خامنه ای و دیگران در مشهد برای نشان دادن مخالفتشان با این امر آماده شده بودند و در همین زمان بود که از من دربرخورد با مساله دستگیریشان سوال کردند.از همان روز من خودم را از لحاظ فکری آماده رویارویی با خطراتی که در راه مبارزات همسرم پیش خواهد آمد،نمودم.بنابراین،هر وقت ایشان زندانی یا تبعید میشدند یا هنگامی که مجبور بودند پنهانی و مخفی فعالیت نمایند،تمامی مشکلات را با راحتی تحمل میکردم.بعد ها که ما فرزندان بیشتری داشتیم و زندگی گاهی اوقات مشکل تر می شد که البته خداوند همیشه ما را یاری می نمود و هرگز نا امید نشدم.
شما چگونه همسرتان را در مبارزاتشان یاری نمودید؟
فکر می کنم بزرگترین نقش من حفظ جو آرامش خانه بود.طوری که ایشان بتوانند با خیال راحت به کارشان ادامه دهند.من سعی داشتم تا ایشان را از نگرانی در مورد خو و فرزندانم دور نگهدارم.گاهی اوقات که برای ملاقات ایشان به زندان می رفتم از مشکلاتی که داشتیم چیزی به ایشان نمی گفتم و در پاسخ به سوالاتشان درباره وضعیت خودم و فرزندان صرفا خبرهای خوب می دادم.برای مثال،طی ملاقاتهایی که با ایشان در زندان داشتم یا در نامه هایی که در دوران تبعید برای ایشان می نوشتم هرگز چیزی در مورد بیماری فرزندان نمی گفتم و نمی نوشتم.
البته من نیز در زمینه های مختلف نظیر پخش اعلامیه ها،حمل پیام ها،اختفای اسناد و نظیر آن فعالیت داشتم.ولی فکر میکنم اصلا قابل ذکر نیستند.در آخرین ماههای مبارزه در رابطه با پیام های تلفنی امام خمینی(ره) از پاریس کار میکرد من آنها را برای تکثیر و توزیع به مراکزی در مشهد و دیگر شهر ها ارسال می نمودم و اخبار را از مشهد و دیگر شهرهای خراسان جمع آوری نموده و به پاریس مخابره می کردم.اما فکر می کنم مهمترین کار زنان مبارز و آزاده آن زمان ،پشتیبانی معنوی،همدردی و راز داری و تحمل مشقات بود.
آیا همسرتان در خانه به شما کمک میکنند؟
در حال حاظر نه ایشان چنین فرصتی دارند و نه از ایشان چنین انتظاری داریم.اما یک خصیصه بسیار پسندیده ای که ایشان دارند و می تواند نمونه و سر مشقی برای دیگران باشد این است که زمانی که ایشان در منزل هستند، اگرچه معمولا خسته از کار روزانه می باشند اما سعی دارند تا جو خانه را از مشکلات محیط کارشان به دور نگهدارند.
آیا شما کارمند دولت هستید؟
به عنوان یک زن مسلمان در جمهوری اسلامی ایران، نظیر تمامی خواهران مسلمان دیگر، وظایفی بر عهده دارم و با تمام توانم آنها را انجام می دهم، اما هیچ مسوولیت رسمی بخصوصی ندارم.
همسر شما چه انتظاری از شما دارند؟
ایشان بیش از هر چیزی دیگری انتظار دارند که محیط خانوادگی آرام و شاد و سالم باشد.
لطفا نظراتتان را در مورد حجاب اسلامی برای خوانندگان ما بفرمایید:
به نظر من ((بهترین پوشش برای خارج از منزل،چادر،میباشد)). البته شرعا پوشیدن انواع دیگر پوشش در صورتی که بدن را کامل بپوشاند و جذب و تنگ نباشد اشکالی ندارد.اما به طور کلی چادر ترجیح دارد.برای درون خانه کاملا متفاوت است.البته پوشش در هر شرایطی باید مطابق عفت اسلامی باشد.
سیره زندگانی شما چگونه است؟
سالهاست که ما اشیای تجملاتی را به خانه مان راه نداده ایم.زیبایی خوب است اما نباید خودمان را درگیرزندگی تجملاتی بکنیم.ما در خانه مان دکوراسیون به معنای متداول آن،فرشها و پرده های قیمتی،مبلمان و غیره نداریم. سالها پیش خودمان را از این چیزها رها کرده ایم،والدین آقای خامنه ای در این رابطه سر مشق ما بوده اند و مادر ایشان چنین تجملاتی را مورد انتقاد قرار میدادند و من نیز همین عقیده را دارم. همیشه به فرزندانمان توصیه میکنم که آنها هم باید در رفتار شخصی شان این گونه باشند.زیرا اشیای لوکس غیر ضروری میباشد.
«لازم به ذکر است که مصاحبه ی مذکور در ماهنامه خبری و فرهنگی ره آورد دانشگاه در سال 1372 منتشر گردیده است»
منبع
یا رب
ماجرا خيلي وقت بود توي دل هاي ما مانده بود ، اما با تصوير زني در تلويزيون جرقه اش خورد و احساسات ما را منفجر كرد.
زن محكوم بود به خيانت، عمل خلاف عفت و قتل. نشسته بود و داشت در مورد ماجراهاي سياسي پيرامون محكوميتش حرف مي زد.
چيزي كه توجه من (و خيلي هاي ديگر مثل من) را جلب كرد، نه اعترافات سياسي او بود ، نه جرم غير قابل تصورش و نه حتي لحن عامي او. ما در بهت چادر مشكي و رو گرفتن سفت و سختش بوديم.
ما ناگهان احساس كرديم به يكي از عزيزترين هاي زندگي مان دارد توهين مي شود. قبل از آن هم اين را ديده بوديم، اما هيچ وقت اين طور جوش نياورده بوديم.
قانون نيست. اما مثل يك قانون نانوشته، همه متهمين مرد لباس هاي خاكستري مهردار مي پوشند و همه زن ها چادر مشكي به سر مي كنند.
مهم نيست كه آن زن قبلا چه جوري بوده، حالا بدون هيچ انتخابي بايد چادر سرش كند.
شايد هم چادر را براي قايم شدن پشت سياهي اش و ديده نشدن در تصويرها به آنها نشان مي دهند.
در هر حال اين ماجرا بدجوري ما را كه چادر را خودمان، نه براي قايم شدن يا گرفتن عفو يا به اجبار انتخاب كرده ايم، ناراحت كرد.
يك پست در يك وبلاگ تبديل شد به يك اعتراض كه بعد از 30 سال كه خودمان شعار ” چادر، حجاب برتر” را توي كتاب هاي درسي و روي در تاكسي و روي بيل بوردهاي بزرگراه و توي تراكت هاي نماز جمعه پخش كرده ايم، آن وقت چادر را به اجبار سر متهمين و محكوميني مي كنند كه گاهي آدم از گفتن جرمشان هم شرم دارد .
نمي خواهم به چادر تقدس بيخودي بدهم يا بگويم هر كسي بي چادر است حتما متهم! اما قبول كنيد كه براي آنكه حجاب را به عنوان يك ارزش نشان بدهيم بايد خودمان ارزشمندي ها را حفظ كنيم.
يادداشتي از منصوره مصطفي زاده
یا رب
مقدمه :
در گذر زمان و با تغيير نسلها، گويا يک پديده اجتنابناپذير است و آن کوچک شدن همه چيز است. خانههاي نقلي، ماشينهاي کوچک،شلوارهاي کوتاه و تنگ، مانتوهاي چسبان وپيراهنهاي تنگ. اين موارد آخر در ذهن تداعي ميکند که خياط، هميشه پارچه کم ميآورد. اما اين لباسهاي تنگ اگر محصول جبر زمانه نباشند، حاصل مد هستند که براي سلامت بدن خطرناک است.
کوفتگی و خستگی
لباس تنگ، عروق پوست را تحت تأثير قرار داده و در قسمتهايي مانع گردش صحيح خون ميشود، به خصوص اگر تنگي لباس در ناحيه لگن، زانو، سينه و حلقه آستينها باشد. همين اختلال جريان خون باعث همان عارضه شايع لباس هاي تنگ ميشود، يعني احساس کوفتگي و خستگي. البته گاهي اين تنگي به حدي زياد ميشود که قسمتهايي از پوست کبود ميشود.
مشکلات گوارشی و عفونت مثانه
يکي ديگر از مشکلات لباسهاي تنگ مشکلات گوارشي است. در واقع لباس تنگ حرکات دودي (حرکات کرم گونه) دستگاه گوارش را مختل ميکند و موجب تجمع گاز در معده و نفخ شکم ميشود که معمولاً با درد شکم همراه است. همچنين پوشيدن لباس زير تنگ ، باعث افزايش احتمال ابتلا به عفونت مثانه در خانم ها ميشود.
کهیر فشاری و …
يکي ديگر از عوارض لباسهاي تنگ، نوعي کهير به نام کهير فشاري است. اين نوع کهير در اثر فشار موضعي بر بدن ايجاد مي شود. معمولاً 4 تا 6 ساعت پس از پوشيدن لباس تنگ، يک تورم عميق همراه با خارش، سوزش و درد ايجاد ميشود که پس از 8 تا 72 ساعت از بين ميرود. گاهي تب و لرز، ضعف، خستگي و سردرد هم در کنار اين عارضه وجود دارد. بررسي هاي انجام شده نشان مي دهد پوشيدن لباسهاي خيلي تنگ در بلند مدت، احتمال گسترش تومورهاي سرطاني را در بافت سينه افزايش خواهد داد.
بروز آلرژی و حساسیت
دکتر حسين طباطبايي، متخصص پوست و مو، استاد دانشگاه علوم پزشکي تهران در اين باره ميگويد:«پوشيدن لباس تنگ در افراد سالم مشکل چنداني ايجاد نميکند، زيرا معمولاً افراد به مدت طولاني لباس تنگ نميپوشند و آن را پس از ساعاتي تعويض ميکنند. پوشيدن لباس تنگ معمولاً براي افرادي مشکل ايجاد ميکند که زمينه آلرژي و حساسيت دارند. مهمترين لباسي که ايجاد مشکل ميکند، معمولاً شلوارهاي جين تنگ است نه بلوزهاي تنگ. لباس تنگ در افرادي که زمينه آلرژي دارند، باعث ايجاد اگزماي تماسي ميشود، به خصوص اينکه لباسهاي زير و بلوزها معمولاً از جنس نخ نيستند و حتماً در آنها از مواد نايلوني و پلاستيکي استفاده ميشود.
اختلال در گردش خون
مشکل ديگري که لباس تنگ به خصوص وقتي مستمر و دائمي پوشيده شوند، ايجاد ميکند، اختلال در جريان گردش خون است عروق پوست، عروق بسيار ظريف و نازکي هستند که کار تغذيه و خونرساني به پوست را بر عهده دارند. وقتي اين عروق تحت فشار دائمي قرار ميگيرند به تدريج تنگ و بسته ميشوند. درنتيجه جريان خون بافتي که مورد فشار قرار گرفته اس به هم ميخورد و رشد پوست مختل ميشود. به همين دليل پوست هم ميتواند به آساني زخم شود و هم ميتواند به دليل نقص
تغذيهاي که پيدا ميکند دچار بريدگي شود. گاهي حتی خود بيماران هم نميدانند که تنگي لباسشان سبب ايجاد زخم و بريدگي در پوست شده است. اين مشکلات در ابتدا خود را با سوزش و خارش نشان ميدهند. در اين صورت فرد بايد بلافاصله لباسش را عوض کند تا اختلال جريان خون برطرف شود.»
یا رب
این ماجرا واقعی است ؛ گوش کنید! شاه بیت این غزل اینجاست!
سال 1381، شامگاه یک پنجشنبه تابستانی
تهران، خیابان افریقا، یک پاساژ باحال سانتی مانتال
«لطفا حجاب اسلامی را رعایت فرمایید» .
دخترکان جوان، لاک زده و مانیکور کرده، با هفت قلم آرایش و موهای افشان به دهها مغازه برمی خورند که این تابلو بر روی در ورودی آنها - جایی که همه آن را ببینند - نصب شده است .
توجهی به این نوشته کنند؟ اصلا!
اندکی از این زلف پریشان در پس روسری حریرآسای خویش پنهان کنند؟ ابدا!
اگر اینان چنین کنند، تکلیف آنان چه می شود؟ آنان که آمده اند برای گره گشایی از زلف یار!
معاشران گره از زلف یار بازکنید
شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
بگذریم . . . برای غربت حافظ همین بس . همین که شب خوش قصه او شامگاه یک پنجشنبه تابستانی باشد در یک پاساژبا حال سانتی مانتال!
بگویی اندکی ناشادمانی و رنج، یا شکوه و گلایه در زوایای رخسارش پیدا باشد، هرگز!
تازه از فرانسه برگشته بود . می خندید و می گفت مهد دموکراسی، تحمل یک متر روسری را نداشت . نتوانستند حضور چند دختر محجبه را در مدارس خود بپذیرند . . . چه راحت حکم به اخراج ما کردند .
گفتم چرا می خندی؟ گفت چرا نخندم! بر سر عقیده ام ماندم تا آخر! این جالب نیست؟
گفتم همه این حرفها بخاطر یک متر روسری است؟ جوابی که داد از سن و سالش خیلی پخته تر بود . زیرکانه و هوشمندانه!
نه! این بهانه است . آنها حجاب را فرهنگ می دانند، نه تمدن، نه اصالت و نه هویت! . . . صرفا اعتقادی فردی که محدودیت و انحصار در دل آن است .
می دانید، زن غربی خیلی بخشنده است . همه را از خوان پر نعمت خویش بهره مند می کند، اما خود همیشه سرگردان و تشنه است!
گفتم تشنه چه چیز؟
گفت تشنه این که به او بنگرند، طالبش شوند و پی اش را بگیرند . همه همت زن غربی این است که از کاروان مد عقب نماند و هر روز جلوه ای تازه کند . او اسیر و در بند خویش است . . . و در این اسارت، سرخوش . او هرگز به رهایی فکر هم نمی کند، چون آزاد است و رها . . . اما در قفس!
زن غربی نمی داند کیست!
- نداند، چرا با تو و حجاب تو سرستیز دارند؟
با تعجب نگاهم کرد و گفت این حکایت همان پسری است که هر چه معلمش به او گفت بگو «الف » نگفت، پرسید چرا؟ گفت «الف » اول راه است . اگر گفتم، می گویی بگو «ب » . . . این رشته سردراز دارد .
آنها همه می دانند اگر زنی محجب شد، دیگر در کوچه و خیابان از لوازم آرایشی که آنها می سازند، استفاده نمی کند، دیگر لخت و عور مبلغ کالاهای آنان نمی شود، دیگر با مردان بیگانه به دریا نمی رود، دیگر نمی تواند در هر مجلس و محفلی شرکت کند، بزند و برقصد . . . !
باز هم فکر می کنید همه این حرفها به خاطر یک متر روسری است؟
در اتاق رئیس «مؤسسه اسلامی نیویورک » را گشود و داخل شد . آنگاه بی مقدمه گفت آقا من می خواهم مسلمان شوم!
مرد سرش را از روی کاغذ برداشت، چشمش به دختر جوانی افتاد که چیزی از وجاهت و جمال کم نداشت .
گفت باید بروی تحقیق کنی . دین چیزی نیست که امروز آن را بپذیری و فردا رهایش کنی .
قبول کرد و رفت، مدتی بعد آمد . مرد راضی نشد . . . باز هم باید تحقیق و مطالعه کنی . آنقدر رفت و آمد که دیگر صبرش لبریز شد . فریادی کشید و گفت «به خدا اگر مسلمانم نکنید، می روم وسط سالن، داد می زنم و می گویم من مسلمانم .»
. . . مرد فهمید این دختر جوان در عزم خود جدی است .
چیزی به میلاد پیامبر اکرم (ص) نمانده بود . آماده اش کردند که در این روز مهم طی مراسمی به دین مبین اسلام مشرف شود .
جشنی بپا کردند و در ضمن مراسم اعلام شد که امروز یک میهمان تازه داریم: یک مسلمان جدید! . . . و او از جا برخاست .
کسی از بین مردم صدا زد لابد این دختر خانم هم عاشق یک پسر مسلمان شده و خیال کرده دین اسلام جاده صاف کن عشق اوست! چه اسلامی؟ همه حرف است!
(نخود این آش شد . نمی دانم چه سری است که بعضی ها دوست دارند نخود هر آشی بشوند) .
- نه، نه . . . اشتباه نکنید . این خانم نه عاشق شده و نه با چشم بسته به این راه آمده، او مدتهاست تحقیق کرده و با بصیرت دین ما را پذیرفته است . چیزهایی از اسلام می داند که شاید هیچکدام از شما ندانید! کدام یک از شما مفهوم «بداء» را می دانید؟ همه نگاه کردند به هم، مسلمانان نیویورک و مساله اعتقادی بداء؟
اما او از این مفهوم و دهها مورد نظیر آن کاملا مطلع است .
بگذریم . او در آن مجلس مسلمان شد و برای اولین بار حجاب را پذیرفت .
خانواده مسیحی دختر که با یک پدیده جدید مواجه شده بودند، شروع به آزار و اذیت او کردند و روز به روز بر سخت گیری و فشار خویش افزودند .
دختر مانده بود چه کند! باز راه مؤسسه اسلامی نیویورک را درپیش گرفت و مسؤولان این مرکز را در جریان کار خود قرار داد . آنان نیز با برخی از علمای ایران تماس گرفتند و مطلب را با آنان در میان گذاشتند . در نهایت، کار به اینجا رسید که اگر خطر جانی او را تهدید می کند، اجازه دارد روسری خود را بردارد .
گوش کنید!
شاه بیت این غزل اینجاست;
دختر پرسید اگر من روسری خود را برندارم و در راه حفظ حجابم کشته شوم، آیا شهید محسوب می شوم؟
پاسخ شنید، آری .
و او با صلابت و استواری گفت: «والله قسم روسری خود را برنمی دارم، هر چند در راه حفظ حجابم، جانم را از دست بدهم .»
آنچه خواندید، سه پلان از یک ماجراست .
پلان اول، حکایت ماهیانی که در آب زندگی می کنند، همه عمر در آب غوطه ورند، اما مرتب از هم می پرسند: آب کو؟
پلان دوم، حکایت ماهی دور افتاده از آبی که آنقدر تن به شن های ساحل می زند تا بالاخره راهی به دریا باز کند .
. . . و پلان سوم، حکایت ماهی گداخته ای که هرم گرمای خشکی نفسش را بریده، حسرت آب بردلش مانده، اما راه دریا را از دل خویش می جوید!
بازگردیم به خیابان آفریقا، آن پاساژ با حال سانتی مانتال، بی اعتنایی دختران جوان به آن تابلو و قهقهه های مستانه!
شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد زتو، این دیر خراب، آلوده.
یا رب
قرآن كريم در آيات فراواني از خانواده و وظايف هر يك از زن و شوهر سخن گفته است; براي اختصار به برخي از وظايف شوهر نسبت به همسرش اشاره ميكنيم:
1. تأمين معاش و نفقة زن:
“الرِّجَالُ قَوَّ َمُونَ عَلَي النِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَيَ بَعْضٍ وَبِمَآ أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَ َلِهِم…;(نسأ،34) مردان، سرپرست و نگهبان زنانند; به خاطر برتريهايي كه ]از نظر نظام اجتماع[ خداوند براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است و به خاطر انفاقهايي كه از اموالشان ]در مورد زنان[ ميكنند…”
بدين وسيله، مرد و سرپرست خانواده وظيفه دارد كه در برابر زن و فرزندان خود، براي پرداختن هزينههاي زندگي و پرداخت مهريه و تأمين زندگي آبرومندانة آنها تلاش و فعاليت نمايد.
از امام صادق7 سؤال شد: “حق زن بر عهده شوهرش چيست؟” فرمود: “او را از جهت غذا و خوراك تأمين كند و پوشاك و لباس او را بدهد و اگراز روي غفلت و ناداني خلافي كرد از او درگذرد."(فروع كافي، شيخ كليني;، ج 5، ص 513، دارالتعارف للمطبوعات.)
2. رعايت عدالت، حسن خلق و ايجاد فضاي مودت و دوستي:
“وَ مِنْ ءَايَـَتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْكُنُوَّا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَة;(روم،21) و از نشانههاي او اينكه همسراني از جنس خودتان براي شما آفريد تا در كنار آنها آرامش يابيد و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد.”
از بين رفتن اين دو اصل، يعني “مودت” و “رحمت” در زندگي خانوادگي باعث ميشود كه هزاران بدبختي و ناراحتي و اضطراب به وجود آيد.
3. از لحاظ معنوي، مرد بايد خانواده خود را از جهنم نجات دهد و فضاي معنوي و بهشتي در خانه ايجاد نمايد:
“يَـََّأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا قُوَّا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا…;(تحريم،6) اي كساني كه ايمان آوردهايد! خود و خانوادة خويش را از آتشي كه هيزم آن انسانها و سنگها است نگاه داريد.”
خلاصه آن كه مرد بايد توجه كند كه زن، شريك و سهيم زندگي است; هرگز نبايد بيش از وظايف لازم بر او تحميل كند و دربارة او ستم روا دارد و توقع نداشته باشد كه او در مقابل مرد، همانند خدمتكار و كنيز، تمام احتياجات و اوامرش را انجام دهد. زن نزد شوهر امانت پروردگار است و بايد در چگونگي برخورد و رفتار با او خداوند عزيز را طرف حساب قرار دهد و كمترين ستم، مزاحمت و آزار را درباره او جايز نداند و با نهايت عدالت، انصاف، مهرباني و خيرانديشي با او رفتار كند.(ر.ك: زناشويي از نظر قرآن مجيد و احاديث معتبر، حسن مصطفوي، ص 71ـ75 و ص 217، انتشارات گلي / خانواده در قرآن، دكتر احمد بهشتي، ص148، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.)
یا رب
حدیث (1) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
مِن سَعادَةِ المَرءِ المُسلِمِ الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ وَالمَسكَنُ الواسِعُ وَالمَركَبُ البَهىُّ وَالوَلَدُ الصّالِحُ؛
از خوشبختى مرد مسلمان، داشتن همسرى شايسته، خانه اى بزرگ، وسيله اى راحت براى سوارى و فرزندى خوب است.
بحارالأنوار، ج76، ص155، ح 35
حدیث (2) امام على عليه السلام :
أَحسِنِ الصُّحبَةَ لَها فَيَصفُوَ عَيشُكَ؛
با همسرت خوش رفتار باش تا زندگى ات با صفا گردد.
من لايحضره الفقيه، ج4، ص392، ح5834
حدیث (3) امام باقر عليه السلام :
اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَ اللّه اَشَّدُّكُم اِكراما لِحَلائِلِهِم؛
گرامى ترين شما نزد خدا، كسى است كه بيشتر به همسر خود احترام بگذارد.
تهذيب الاحكام، ج8، ص141، ح87
حدیث (4) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
إنَّ الرَّجُلَ إذا نَظَرَ إلَى امرَأَتِهِ وَنَظَرَت إلَيهِ نَظَرَ اللّه تَعالى إلَيهِما نَظَرَ الرَّحَمَةِ؛
وقتى مردى به همسر خود نگاه كند و همسرش به او نگاه كند خداوند بديده رحمت به آنان نگاه مى كند.
نهج الفصاحه، ح 621
یا رب
خداوند، یگانه و یکتا
«لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ»
اگر در آسمان و زمين، جز «اللَّه» خدايان ديگرى بود، فاسد مى شدند (و نظام جهان به هم مى خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى كنند! (1)
رد تثلیث و ابطال اعتقاد به خدایان سه گانه
«لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»
آنها كه گفتند: «خداوند، يكى از سه خداست» (نيز) بيقين كافر شدند معبودى جز معبود يگانه نيست و اگر از آنچه مى گويند دست بر ندارند، عذاب دردناكى به كافران آنها (كه روى اين عقيده ايستادگى كنند،) خواهد رسيد. (2)
«يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً»
اى اهل كتاب! در دين خود، غلوّ (و زياده روى) نكنيد! و در باره خدا، غير از حق نگوييد! مسيح عيسى بن مريم فقط فرستاده خدا، و كلمه (و مخلوق) اوست، كه او را به مريم القا نمود و روحى (شايسته) از طرف او بود. بنا بر اين، به خدا و پيامبران او، ايمان بياوريد! و نگوييد: « (خداوند) سهگانه است!» (از اين سخن) خوددارى كنيد كه براى شما بهتر است! خدا، تنها معبود يگانه است او منزه است كه فرزندى داشته باشد (بلكه) از آن اوست آنچه در آسمانها و در زمين است و براى تدبير و سرپرستى آنها، خداوند كافى است. (3)
____________
(1) انبیاء، 22.
(2) مائده، 73.
(3) نساء، 171.
یا رب
” خليفه” به معنى جانشين است، ولى در اينكه منظور از آن در اينجا جانشين چه كسى و چه چيزى است مفسران احتمالات گوناگونى داده اند.
بعضى گفته اند منظور جانشين فرشتگانى است كه قبلا در زمين زندگى مىكردند.
و بعضى گفتهاند منظور جانشين انسانهاى ديگر يا موجودات ديگرى كه قبلا در زمين مى زيسته اند.
بعضى آن را اشاره به جانشين بودن نسلهاى انسان از يكديگر دانسته اند.
ولى انصاف اين است كه- همانگونه كه بسيارى از محققان پذيرفته اند- منظور خلافت الهى و نمايندگى خدا در زمين است، زيرا سؤالى كه بعد از اين فرشتگان مى كنند و مى گويند نسل آدم ممكن است مبدء فساد و خونريزى شود و ما تسبيح و تقديس تو مى كنيم متناسب همين معنى است، چرا كه نمايندگى خدا در زمين با اين كارها سازگار نيست.[1]
خداوند این قدرت را در انسان نهاده است که بتواند به اذن و اجازه اش دخل و تصرف کند، اگر انسان رشد کند و تقوای لازم را داشته باشد نیروهای نهفته وجودش بارور و شکوفا می شود، خداوند در مورد حضرت عیسی(علیه السلام) می فرماید:
«أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين»[2]( من از گل براى شما چيزى به صورت پرنده مىسازم، پس در آن مى دمم كه به اراده خداوند پرنده اى مى گردد، و كور مادرزاد و پيس را بهبود مى بخشم و مردگان را به اراده خداوند زنده مى كنم، و شما را از آنچه مى خوريد و آنچه در خانه هايتان ذخيره مى كنيد خبر مى دهم. حقا كه در اين نشانه اى (از توحيد و علم و قدرت خدا و نبوت من) است براى شما اگر مؤمن باشيد).
یا رب
1ـ قرائت
قرائت، همان تلاوت و خواندن قرآن كریم است، یعنی هرگاه تلاوت قرآن به گونهای باشد كه از نصّ وحی الهی حكایت كند و برحسبِ اجتهادِ یكی از قرّاء معروف ـبرپایه و اصول مضبوطی كه در علم قرائت شرط شده استـ استوار باشد، قرائت قرآن تحقّق یافته است[1].
امام صادق،(ع)، میفرماید: «قرآن یكی بیش نیست و اختلاف بر سر قرائت آن، از جانب راویان (قاریان) صورت گرفته است»[2].
قرآن دارای نصّ واحدی است و اختلاف میان قرّاء بر سرِ بدست آوردن و رسیدن به آن نصّ واحد است و عوامل اختلاف چند چیز است:
1ـ اختلاف مصاحف اوّلیه، چه پیش از اقدام به یكسان كردن مصاحف در زمان عثمان و چه پس از آن.
2ـ نارسایی خط و نوشتههای قرآن كه از هرگونه علایم مشخصه و حتّی از نقطه، عاری بوده است.
3ـ ابتدایی بودن خط، نزد عرب آن روز[3].
2ـ ترتیل
حضرت علی،(ع)، درباره معنای ترتیل میفرماید: «انتخاب محلّ مناسب برای وقف كردن و تلفّظ صحیح حروف»[4].
3ـ تجوید
علم تجوید، زاییده علم قرائت بوده و عبارت است از: قواعدی كه از قرائات سبعه، استنباط و تدوین گردیده است. در علم تجوید از مخارج و صفات حروف و سایر دستورهای تلاوت قرآن مجید، بحث میشود. نخستین كسی كه این علم را به رشته تحریر درآورد ابومزاحم موسیبنعبیدالله است كه در قرن چهارم میزیسته است[5].
4ـ قرّاء سبعه
قرائت قرآن، بین قاریان، در مواردی اختلاف داشت و چون تعداد قاریان در طی سالیان متمادی افزایش مییافت، اختلاف قرائات نیز روز به روز زیاد میشد. تا این كه ابن مجاهد از میان كلیه قرائات، هفت قرائت را برگزید. آنان عبارتند از:
1ـ نافع، 2ـ ابنكثیر، 3ـ ابوعمرو، 4ـ عاصم، 5ـ حمزه، 6ـ كسایی، 7ـ ابنعامر[6].
5ـ اسباب نزول
دانشی كه عهدهدار بیان و توضیح حوادث و جریانهای تاریخی است كه نزول آیات قرآنی را ایجاب كرده است[7].
6ـ آیات الاحكام
احكام شرعی دارای منابعی است كه از جمله این منابع، قرآن كریم است. قرآن در قالب تقریباً پانصد آیه، به بیان احكام شرعی از قبیل امر و نهی و مباحث حقوقی پرداخته است. بررسی این آیات از جهات گوناگون، در جهت كشف مقصود و منظور شارع مقدّس، علم «آیاتالاحكام» را به وجود آورده است[8].
7ـ تفسیر
برای تفسیر، معانی گوناگونی وجود دارد. از آن جمله تعریفی است كه امام فخر رازی بیان میكند: «تفسیر، علمی است كه در آن، از الفاظ كلام پروردگار، از جهت دلالت بر مراد و مقصود خداوند، بحث صورت میگیرد».
به عبارت دیگر: تفسیر، دانشی است كه در زمینه معانی آیات قرآن، اسباب نزول، محكم، متشابه، ناسخ، منسوخ و دیگر شوؤن آن، گفتگو میكند[9].
8ـ تأویل
تأویل در لغت به معنی بازگردانیدن و رجوع است و در قرآن مجید عبارت است از: اِرجاع و رجوعدادن آیات متشابه، به یكی از معانی كه احتمال میرود.
به عبارت دیگر: تأویل، معلوم كردن باطن آیه است. البته بعضی تفاوت چندانی از جهت معنی، بین تفسیر و تأویل، قایل نیستند[10].
9ـ فرق تأویل و تفسیر
نظر مرحوم علاّمه طباطبایی در تفسیر المیزان، آن است كه تأویل یك وجود خارجی است و از سنخ تفسیر نیست. تفسیر گاهی به ظاهر است، گاهی به باطن، اما تأویل از سنخ لفظ نیست، از نوع مفاهیم نیست، بلكه از سنخ واقعیت خارجی است… تأویل به نظر علاّمه طباطبایی در مقابل تفسیر است، زیرا تأویل، آن عین خارجی است كه هیچ سنخیت با تفسیر و مفاهیم تفسیری ندارد. دیگران تأویل را بر همان برداشتهای باطنی حمل كردهاند، و در واقع تأویل را با تفسیر به باطن، در یك ردیف و یك معنا گرفتهاند[11].
10ـ خاصّ
آیاتی است كه درباره شخص معیّن و یا مورد خاصّ نازل شده باشد، مانند:
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ؛[12] ای پیامبر، آنچه را كه از ناحیه پروردگارت به تو نازل شده، (به مردم) برسان[13].
11ـ عام
برخلاف خاص، آیاتی كه عمومیت داشته و شامل تمام افراد باشد. مانند آیاتی كه با خطاب یا أَیُّهَا النَّاسُ… همراه است[14].
12ـ مجمل
آیاتی را میگویند كه بدون تفصیل نازل شده، و از ظاهر آیه، مراد و معنی و تفسیر آن به صورت مفصّل معلوم نباشد، بلكه محتاج به توضیح باشد. مانند بیشتر آیاتی كه مربوط به احكام است. نظیر:
أَقِیمُوا الصَّلاهَ؛[15] نماز را بپا دارید[16].
13ـ ظاهر
منظور، معانی ظاهری الفاظ آیات است. مثل:
وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ؛[17] براستی كه خداوند نسبت به بندگان بیناست[18].
14ـ باطن
برخلاف ظاهر، عبارت از معنایی است كه متناسب با ظاهر آیه، بعد از تعقّل و تفكّر و اجتهاد و مراجعه به آیات دیگر، استنباط شود[19].
15ـ مطلق
یعنی رهاشده، و در قرآن مجید آیاتی است كه بدون هیچ قیدی باشد، مانند:
إِنَّ اللَّهَ عَلی كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛[20] براستی كه خداوند بر هر چیز تواناست[21].
16ـ مقید
آیاتی است كه مقید به خصوصیتی باشند. مانند:
وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً؛[22] و مردم را حج و زیارت آن خانه واجب است بر هر كسی كه توانایی برای رسیدن بدانجا یافت[23].
17ـ حروف مقطّعه
در ابتدای 29 سوره از سورههای قرآن، یك یا چند حرف از حروف الفبا (مجموعاً 78 حرف است و با حذف مكرّرات، 14 حرف میشود، یعنی نصف حرف هجاء كه 28 حرف است) وجود دارد كه این حروف را حروف مقطّعه گویند و عبارتند از: أ، ج، ر، س، ض، ط، ع، ق، ك، ل، م، ن، ه، ی.
بدرالدّین زركشی میگوید: «از تركیب این حروف، میتوان این جمله را ساخت: نص حكیم قاطع له سر». فیض كاشانی جمله صراطُ علیٍّ حقْ نُمسِكُه را ساخته است[24].
18ـ محكمات
آیاتی كه معنا و مراد آنها روشن است. به اینگونه آیات باید ایمان آورد و عمل كرد، مانند آیه:
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ؛[25] بگو: او خداوند یگانه و بیهمتاست[26].
19ـ متشابهات
آیاتی را گویند كه استقلال در افاده مدلولِ خود نداشته باشند و به واسطه محكمات، معنای آن روشن میشود. مانند آیه:
الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی؛[27] خدا بر تخت خود قرار گرفت[28].
20ـ ناسخ و منسوخ
در میان آیاتِ احكام كه در قرآن آمده است، آیاتی هست كه پس از نزول، جای حكمِ آیاتی كه قبلاً نازل شده و مورد عمل بودهاند را گرفته و به زمان اعتبارِ حكم قبلی، خاتمه داده است. آیات قبلی، منسوخ و آیات بعدی را ناسخ گویند. چنانكه در اول بعثت، مسلمانان دستور داشتند كه با اهل كتاب به مسالمت رفتار كنند:
فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ؛[29] پس عفو و گذشت كنید و نادیده بگیرید، تا امر خدا بیاید.
و پس از چندی آیه قتال آمد و به حكم مسالمت، خاتمه داد:
قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِر…ِ؛[30] با كسانی كه به خدا و روز قیامت ایمان ندارند بجنگید[31].
21ـ حد قرآن
در حدیث است كه:
اِنْ لِلْقُرآنِ ظَهْراً وَ بطْناً وَ حَدّاً وَ مطلَعاً؛ قرآن، ظاهری و باطنی دارد، و حدی و مطلعی دارد.
و غرض از حد، آن اندازه از معنی است كه دیگران نمیتوانند از آن تجاوز كنند، یعنی عجزِ مردم، آنها را از تجاوز منع میكند[32].
22ـ فرق قرآن و حدیث قدسی
قرآن مجید با همان الفاظ، معانی و ترتیب خاصّش از جانب پروردگار بر پیامبر اكرم،(ص)، در مقام تحدی و اعجاز نازل شده است و معجزه میباشد و هیچ كس قادر به آوردن مانند آن ـبه جهت رفعت كلام پروردگار متعالـ نیست ولی حدیث قدسی گرچه مانند قرآن، از جانب پروردگار است، لكن در مقام تحدی و اعجاز نبوده و معجزه به شمار نمیآید، مانند این حدیث قدسی:
ألصَّوْمُ لی وَ أنَا أجْزی بِهِ؛[33] روزه مخصوص من است، و من خود جزای آن میباشم[34].
23ـ وجوه
اگر در لفظ یا عبارتی چند معنا احتمال رود، این معانی را وجوه گویند. بدین معنا كه عبارت مذكور را بتوان بر چند وجه تعبیر كرد و هر وجهی را تفسیری شمرد[35].
24ـ نظایر
نظایر، در الفاظ و تعابیر مترادفه به كار میرود و آن هنگامی است كه چند لفظ (كلمه یا جمله) یك معنای تقریبی واحد را افاده كنند. این بیشتر در الفاظی یافت میشود كه دارای معانی متقارب و مترادف باشند و جدا ساختن آنها، گاه دشوار مینماید[36].
25ـ تحدّی
مبارزهطلبی و دعوت نمودن منكران نبوّت، برای آوردن مثلی برای معجزه را تحدی گویند. تحدّی اختصاص به اعجاز قرآن ندارد بلكه معجزات پیامبران گذشته نیز همواره همراه تحدّی بوده است[37].
26ـ تحریف
تحریف در اصطلاح به هفت معنا آمده است:
1ـ تحریف در دلالت كلام؛ یعنی تفسیر و تأویل ناروا، 2ـ ثبت آیه یا سوره در مصحف برخلاف ترتیب نزول، 3ـ اختلاف قرائت كه برخلاف قرائت مشهور باشد، 4ـ اختلاف در لهجه، 5ـ تبدیل كلمات؛ یعنی لفظی را از قرآن برداشتن و مرادف آن را جایگزین كردن، 6ـ افزودن بر قرآن، 7ـ كاستن از قرآن[38].
27ـ سوره
برای لفظ سوره معانی گوناگونی ذكر كردهاند، از جمله:
1ـ مخفَّف و تسهیلیافته، در این صورت، سؤره، تلفظ میشود كه در اصل به معنای باقیمانده آشامیدنی در ظرف میباشد و چون سوره قرآن قطعه و قسمتی از آن است، بدین جهت سورهاش نامیدهاند.