صفحات: 1 ... 57 58 59 ...60 ... 62 ...64 ...65 66 67 ... 71

9ام فروردین 1394

زنجیر 35 متری چرا؟

731 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

یا رب

سوال:


قرآن می فرماید که جهنمی ها را با زنجیر 70 ذراعی که من پرسیده ام می شود 35 متر می بندند این کار برای چیست؟ چرا 35 متری؟ چرا می بندند مگر می تواند فرار کند؟

=========

پاسخ:


ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ
سپس او را در زنجيرى كه طول آن هفتاد ذراع است در بند كشيد.


او را بگيريد و زنجيرش كنيد! در ادامه آيات گذشته كه سخن از ((اصحاب شمال )) مى گفت كه نامه اعمالشان را به دست چپشان مى دهند و آه و ناله از آنها برمى خيزد و آرزوى مرگ مى كنند، در آيات مورد بحث به گوشه اى از عذابهاى آنها در قيامت اشاره كرده مى فرمايد: ((در اين هنگام به فرشتگان عذاب دستور داده مى شود: بگيريد او را، و در بند و زنجيرش كنيد))! (خذوه فغلوه ).
((غلوه )) از ماده ((غل )) چنانكه قبلا هم گفته ايم زنجيرى است كه گاه به وسيله آن دست و پاى مجرمان را به گردن آنها مى بستند و بسيار مشقتبار و رنج آور بوده . ((سپس گفته مى شود او را در آتش دوزخ وارد كنيد)) (ثم الجحيم صلوه ).
((بعد او را به زنجيرى بكشيد كه درازاى آن هفتاد ذراع است )) (ثم فى سلسة ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه ).
((سلسله )) به معنى زنجير است ، و در اصل از ماده ((تسلسل )) به معنى تكان خوردن و لرزش گرفته شده ، زيرا حلقه هاى زنجير مى لرزند و تكان مى خورند. تعبير به ((هفتاد ذراع )) ممكن است از باب ((تكثير)) باشد، زيرا عدد هفتاد از اعدادى است كه غالبا براى كثرت به كار مى رود، و نيز ممكن است كه منظور همان عدد هفتاد باشد، به هر حال چنان زنجيرى را آنچنان اطراف مجرمان مى پيچند كه سرتاپاى آنها را فرا مى گيرد.
بعضى از مفسران گفته اند اين زنجيرهاى طولانى براى يك فرد نيست ، بلكه هر گروه را به يك زنجير مى بندند، ذكر اين مجازات بعد از ذكر غل و زنجير در آيات گذشته تناسب بيشترى با همين معنى دارد.
((ذراع )) به معنى ((فاصله آرنج تا نوك انگشتان )) است (در حدود نيم متر) كه واحد طول نزد عرب بوده ، و يك مقياس طبيعى است ، ولى بعضى گفته اند كه اين ذراع غير از ذراع معمول است به طورى كه هر ذراع از آن فاصله هاى عظيمى را دربر مى گيرد، و همه دوزخيان را به آن زنجير مى بندند.
بار ديگر تكرار مى كنيم كه مسائل مربوط به قيامت را با زبان ما ساكنان دنيا نمى توان كاملا بيان كرد و آنچه در آيات و روايات آمده تنها شبحى از آن را ترسيم مى كند.
تعبير به ((ثم )) در اين آيه نشان مى دهد كه بعد از ورود به جهنم در زنجير هفتاد ذراعى گرفتار مى شود، و اين مجازات جديدى است براى آنها، اين احتمال نيز وجود دارد كه همه اين زنجيرهاى فردى و جمعى قبل از ورود در جهنم است ، و ((ثم )) به اصطلاح براى تاءخير در ذكر است .
تفسیر نمونه


آتش جهنم به قدری مهیب و دهشتناک است که وقتی درِ جهنم باز شود تکه های آتش همچون ستاره های آسمان به هر سو پرتاب می گردند و هر شراره ای از آتش، ابر بزرگی از آتش خواهد بود که همچون باران بر سر اهل جهنم خواهد ریخت.
در این حال قبلوب اهل جهنم پراکنده و عقلشان مات و مبهوت و حیران و سرگردان خواهد شد.
تمام انبیا و اولیا و عرفا از مشاهده چنین حالتهایی و از شدت غم و اندوه چنین روزی به خدا پناه برده اند.
آتش جهنم به قدری عظیم است که اگر حلقه ای از زنجیرهای آتشین آن را روی کوههای دنیا بگذارند همه آب خواهند شد. در جهنم اهل عذاب را با زنجیری خواهند بست که طولش 35 متر است.
و زقوم و ضریعی که خوراک اهل جهنم است قطره ای از آنت به تمام دریاها و اقیانوسها ریخته شود تمام حیوانات از بوی بد آن خواهند مرد.
(اقتباس از بحار، ج8، مبحث جهنم)


زنجیر همیشه برای جلوگیری از فرار نیست بلکه در بسیاری موارد برای عذاب کردن است چه اینکه انسان از حبس بدش می آید و بدترین نوع حبس آنست که اورا ببندند که نتواند حرکت کند بخصوص اگر این زنجیر آتشین هم باشد که دو اثر عذاب آور را توامان دارد : یکی دربند کردن و دیگری سوزاندن و اما در تعبیر از طول زنجیر به سبعین باید توجه شود که برخی الفاظ برای بیان زیادت است یعنی قرآن با این تعبیر می خواهد طولانی بودن آنرا برساند نه تعیین اندازه دقیق . چه بسا طول زنجیر بعضی 700 ذراع یا بیشتر باشد .

توسط ن.ع   , در 02:42:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

آیه 8 مجادله درباره کیست؟

381 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

یا رب

سوال:

آیه 8 مجادله درباره کیست؟

==============

پاسخ:

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوَى ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَيَتَنَاجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَتِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَاؤُوكَ حَيَّوْكَ بِمَا لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَيَقُولُونَ فِي أَنفُسِهِمْ لَوْلَا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِيرُ

آيا كسانى را كه از نجوا منع شده بودند، نديدى كه باز بدانچه از آن منع گرديده‏اند، برمى‏گردند و با همديگر به [منظور] گناه و تعدّى و سرپيچى از پيامبر، محرمانه گفتگو مى‏كنند و چون به نزد تو آيند، تو را بدانچه خدا به آن [شيوه‏] سلام نگفته سلام مى‏دهند و در دلهاى خود مى‏گويند: «چرا به آنچه مى‏گوييم خدا ما را عذاب نمى‏كند؟» جهنّم براى آنان كافى است در آن درمى‏آيند، و چه بد سرانجامى است.

شان نزول آیه
جمعى از يهود و منافقان در ميان خودشان جدا از مؤمنان نجوى مى‏كردند و سخنان در گوشى مى‏گفتند و گاه با چشمهاى خود اشاره‏هاى ناراحت كننده‏اى به مؤمنان داشتند.
مؤمنان هنگامى كه اين منظره را ديدند گفتند: ما فكر مى‏كنيم خبر ناراحت كننده از بستگان و عزيزان ما كه به جهاد رفته‏اند به آنها رسيده و از آن سخن مى‏گويند و همين باعث غم و اندوه مؤمنان مى‏شد.
هنگامى كه آنان اين كار را تكرار كردند، مؤمنان شكايت به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نمودند.
پيامبر (صلي الله عليه و آله) دستور داد كه هيچ كس در برابر مسلمانان با ديگرى نجوى نكند.
اما آنها گوش ندادند، باز هم تكرار كردند، آيه فوق نازل شد و آنها را سخت بر اين كار تهديد كرد.
2- گروهى از يهود خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله) آمدند و به جاى “السلام عليك” گفتند: “السام عليك” يا ابا القاسم (كه مفهومش مرگ بر تو يا ملالت و خستگى بر تو) بود.
پيامبر (صلي الله عليه و آله) در جواب آنها فرمود: “و عليكم!” يعني همين بر شما باد!
عايشه مى‏گويد: من متوجه اين مطلب شدم و گفتم: مرگ بر شما، خدا لعنت كند شما را و غضب كند!
پيامبر به من فرمود: مدارا كن و از خشونت و بدگويى بپرهيز، گفتم: مگر نمى‏شنوى مى‏گويند: “مرگ بر تو” فرمود: مگر تو هم نشنيدى كه من در جواب آنها “عليكم” گفتم، اينجا بود كه خداوند آيه فوق را نازل كرد كه هنگامى كه اين گروه نزد شما مى‏آيند تحيّتى مى‏گويند كه خدا چنان تحيّتى به شما نگفته است.

توسط ن.ع   , در 02:37:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

دنيا تجليات خداست يعني چه؟

104 کلمات   موضوعات: متفرقه, آموزشی

یا رب

سوال:

دنيا تجليات خداست يعني چه؟

======================

پاسخ:

تجلی از ماده (جلی)، به معنای آشکار کرد، می باشد. و وزن آن (تفعل) است که دلالت بر مطاوعه و اثرپذیری دارد. بنابراین معنای تجلی ظهور و آشکار شدن است.
با این گفته معلوم می شود تجلیات خدا یعنی آنچه از ناحیه خدای متعال آشکار شده است که همان مخلوقات و آفریده های اوست . (إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ) «درآمد و شد شب و روز و آنچه خداوند در آسمان و زمين آفريده است نشانه‏ هايى است براى گروه پرهيزكاران»آیه 6 یونس
موفق باشید

توسط ن.ع   , در 02:35:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

خداوند در برابر حضرت موسی بر کدام کوه تجلی کرد؟

624 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

یا رب

سوال:

در آیه 143 سوره اعراف آمده است که حضرت موسی به خدا گفت می خواهم تو را ببینم که او قرود مرا نمی بینی. اگر می خواهی قدرت مرا بدانی به این کوه نگاه کن. این کوه نامش چی بود و کجا قرار داشت؟ الان اثری از آن هست؟

===================

پاسخ:

وَ لَمَّا جاءَ مُوسى‏ لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني‏ أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني‏ وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني‏ فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى‏ صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنين(143اعراف)
و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى ديد! ولى به كوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد!» اما هنگامى كه پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسان خاك قرار داد و موسى مدهوش به زمين افتاد. چون به هوش آمد، عرض كرد: «خداوندا! منزهى تو (از اينكه با چشم تو را ببينم)! من به سوى تو بازگشتم! و من نخستين مؤمنانم!
در اين آيات و آيات بعد صحنه عبرت‏انگيز ديگرى از صحنه‏هاى زندگى بنى اسرائيل نشان داده شده است، و آن اينكه جمعى از بنى اسرائيل با اصرار و تاكيد از موسى ع خواستند كه خدا را مشاهده كنند و اگر او را مشاهده نكنند، هرگز ايمان نخواهند آورد، موسى ع از ميان آنها هفتاد نفر را انتخاب كرد و همراه خود به ميعادگاه پروردگار برد، در آنجا تقاضاى آنها را به درگاه الهى 3
عرضه داشت، پاسخى شنيد كه همه چيز را براى بنى اسرائيل در اين زمينه روشن كرد، قسمتى از اين ماجرا در سوره بقره آيه 55 و 56، و قسمتى از آن در سوره نساء آيه 153، و قسمت ديگرى در آيات مورد بحث و قسمتى هم در آيه 155 همين سوره بيان شده است.


ترجمه الهی قمشه ای آیه 143 سوره اعراف:

“و چون (قوم تقاضای دیدن خدا کردند) موسی (با هفتاد نفر بزرگان قومش که انتخاب شده بودند) وقت معین به وعده‌گاه ما آمد و خدایش با وی سخن گفت، موسی (به تقاضای جاهلانه قوم خود) عرض کرد که خدایا خود را به من آشکار بنما که جمال تو را مشاهده کنم. خدا در پاسخ او فرمود که مرا تا ابد نخواهی دید ولیکن به کوه بنگر، اگر کوه طور (بدان صلابت، هنگام تجلی) به جای خود برقرار ماند تو نیز مرا خواهی دید.
پس آن‌گاه که تجلی خدایش بر کوه تابش کرد کوه را مندکّ و متلاشی ساخت و موسی بی‌هوش افتاد.
سپس که به هوش آمد عرض کرد: خدایا تو منزه و برتری (از رؤیت و حس جسمانی، از چنین اندیشه) به درگاه تو توبه کردم و من (از قوم خود) اول کسی هستم که (به تو و تنزّه ذات پاک تو از هر آلایش جسمانی) ایمان دارم.”


در جواب اینکه کوه طور در کجا قرار گرفته است باید عرض کنم که آنطور که در تاریخ بیان شده است کوه طور در آن زمان بین مدین و مصر و در صحرای سینا بود.(محمدمهدی اشتهاردی‌، قصه‌های قرآن‌، ص 303.)
اما اگر آیة «فلما تجلی ربه للجبل جعله دکاً و خرّ موسی‌» را بررسی نماییم‌; در این آیه «دک‌» به معنای زمین صاف است‌. «جعله دکّا» یعنی کوه را آنچنان متلاشی و نرم کرد که همانند زمین صاف شد.
علامه طباطبایی‌(ره) در کتاب تفسیر المیزان ج 8، چنین می‌فرماید: «در احادیث اهل بیت‌(ع) چنین آمده که کوه در اثر اندکاک پوسیده شد. و در بعضی دارد که به دریا فرو رفت و تا روز قیامت و در بعضی دیگر تا این ساعت همچنان در دریا فرو می‌نشیند، و ما اگر این روایات را با یکدیگر تفسیر کنیم حاصل جمع آنها این می‌شود که کوه مزبور پوسیده شده و در دریا فرو ریخت و دیگر اثری از آن باقی نیست‌.»

توسط ن.ع   , در 02:32:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

فرق الهام با وحی چیست؟ آیا در قرآن کلمه الهام هم ذکر شده است؟

782 کلمات   موضوعات: آموزشی

یا رب

سوال:

فرق الهام با وحی چیست؟ آیا در قرآن کلمه الهام هم ذکر شده است؟

==================

پاسخ:

وحي، راهکاري شناختي است که از سوي خداوند متعال، با هدف نشان دادن راه نيک بختي به بشر از يک سو و پاسخگو نبودن وسايل شناختي در اختيار او، همچون حس و عقل, از ديگر سوست. بدين سان، اين وسيله شناختي الهي, نارسايي هاي دانش بشري و نيز يافته هاي عقلاني او را در تکاپوي نيازهاي هدايتي، پوشش مي دهد.
چيستي وحي، با همه زوايايش براي ما شناخته شده نيست. تنها مي دانيم که گونه اي دريافت دروني، از راهي جز انديشه ورزي و به دور از خطا مي باشد که در فرايند آن، شخصي که از سوي خداوند گزينش شده به علم غيب و دنياي پنهان از ديده ها راه مي يابد و به دنبال آن، از حقايقي که به نيک بختي يا تيره روزي آدمي پيوسته است، برخوردار مي شود.

فرود آمدن فرشته وحي و پيوند آن با قلب (روح) پيامبر(ص) (شعراء، 193-194) وحي از راه خواب (فتح، 27)، گفت و گوي راستاراست و بي واسطه خداوند (شوري، 51) و يا واسطه شدن چيزي (شوري، 51) از شيوه هاي گوناگوني مي باشد که وحي به وسيله آن ها محقق مي شود.
(1)- محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد (دوره کامل سه جلدي)، صص177-180،شرکت چاپ و نشر بين الملل، تهران، 1381
(2)- علامه محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج2,ص131و ص157،مؤسسه الاعلمي


اما الهام در لغت به معناي القاي مطلبي در نفس و جان است.
بنا بر برخي تفاسير الهام داراي معناي عام و خاص است.
معناي خاص الهام ويژه اوليا و اوصيا است که گاهي با واسطه و گاهي بدون واسطه مي باشد. الهام با واسطه توسط صدايي که از شخص خارج مي گردد و آنگاه شنيده و معناي مقصوداز آن فهميده مي شود، صورت مي پذيرد. اين حالت، مانند رؤيا، در حالات اوليه انبياء رخ مي دهد و اهل حق آن را وحي خفي به شمار مي آورند. اما الهام بدون واسطه عبارت است از القاي معاني و حقايق در قلوب اولياء از عالم غيب که ممکن است به صورت دفعي و ناگهاني باشد و ممکن است به تدريج صورت پذيرد.
معناي عام الهام نيز گاهي با سبب و گاهي بدون سبب و نيز گاهي حقيقي و گاهي غير حقيقي است. الهام حقيقي با سبب از راه تزکيه و تصفيه نفس به دست مي آيد. الهام غيرحقيقي و بدون سبب، براي افرادي که استعداد خاصي دارند، به مقتضاي ويژگي هاي خاص نژادي و جغرافيايي حاصل مي شود مانند براهمه، کشيشان و راهبان.

(3)- لسان العرب، ج 12، ص 555
(4)- نگا: سيد حيدر آملي، جامع الاسرار و منبع الانوار، صص 454 - 455


برخي الهام را مربوط به جنبه ولايت و وحي را مربوط به جنبه رسالت و نبوت دانسته اند و معتقدند الهام، تنها از نوع کشف معنوي صرف است و از اين رو، وحي از خواص نبوت و متعلق به ظاهر و الهام از خواص ولايت و مربوط به باطن است و چون ولايت بر نبوت، تقدم شرفي دارد، الهام نيز برتر از وحي خواهد بود. علاوه بر آن که وحي مشروط به تبليغ است ولي الهام چنين نيست.
تفاوت اساسي ميان وحي و الهام در اين نکته نيز هست که پيامبر فرشته اي را که واسطه در وحي است هنگام القاي وحي به رؤيت بصري مشاهده مي کند ولي در الهام امام و ولي تنها او را حس مي کند و با رؤيت بصري او را نمي بيند.

(5)- شرح فصوص الحکم، داود قيصري، ص 111 ؛ الفتوحات المکيه، ابن عربي، ج 1، ص 78
(6)- الفتوحات المکيه، ج 3، صص 238 - 239)


يک تفاوت اساسي ديگري که ميان وحي و الهام وجود دارد اين حقيقت است که وحي به دليل سنخيت خاص خويش همواره مصون از تلبيس ابليس بوده، پيامبران در همه مراحل فهم، درک و دريافت آن در عصمت الهي قرار دارند، برخلاف الهام که گاهي شيطاني است و همواره مصون از خطا نمي باشد.
اما از آنجا که امامان، معصوم مي باشند در حوزه الهام نيز مانند وحي در خصوص پيامبران همواره الهامشان حقيقي و رباني است زيرا هم در مرحله فهم و هم درک و هم دريافت مصون از خطا مي باشند.


در قرآن كريم در آيه 8 سوره مباركه شمس آمده است :
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
سپس پليدكارى و پرهيزگارى ‏اش را به آن الهام كرد
كلمه الهام كه مصدر الهم است ، به معناي آن است كه تصميم و آگهي و علمي از خبري در دل آدمي بيفتد ، و اين خود افاضه‏ اي است الهي ، و صور علميه‏ اي است يا تصوري و يا تصديقي كه خداي تعالي به دل هر كس كه بخواهد مي ‏اندازد ، و اگر در آيه شريفه هم تقواي نفس را الهام خوانده ، و هم فجور آن را ، براي اين بود كه بفهماند مراد از اين الهام اين است كه خداي تعالي صفات عمل انسان را به انسان شناسانده ، و به او فهمانده عملي كه انجام مي‏دهد تقوي است و يا فجور است.


توسط ن.ع   , در 02:27:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

زمان در سوره دهر

349 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

یا رب

سوال:

چرا در این آیه حین را به معنای زمان زیاد گرفته اند در حالی که انسان در شکم مادرش زمان زیادی را نمی گذراند: هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً (1دهر)

———————————

پاسخ:


كلمه” حين” به معناى يك قطعه محدود از زمان است، حال چه كوتاه باشد و چه طولانى، و كلمه” دهر” به معناى زمانى ممتد و طولانى و بدون حد است، يعنى زمانى كه نه اولش مشخص است، و نه آخرش.

و منظور از جمله” شَيْئاً مَذْكُوراً” اين است كه انسان چيزى نبود كه با ذكر نامش جزو مذكورات باشد مثلا چيزى در مقابل زمين يا آسمان و خشكى و ترى و غيره بوده باشد، و بدين جهت نامى از او در ميان نبود. هنوز خلق نشده بود تا موجود بشود و مثل ساير موجودات نامش برده شود، و گفته شود: آسمان، زمين، انسان، درخت و غيره،

پس مذكور بودن انسان كنايه است از موجود بودن بالفعل او، و نفى آن يعنى نفى مذكور بودنش تنها به مذكور بودنش خورده، نه به اصل شى‏ء بودن انسان، نمى‏خواهد بفرمايد انسان شى‏ء نبود، چون مى‏دانيم، شى‏ء بوده، ولى شي‏ء كه مذكور شود نبوده، شاهدش اين است كه مى‏فرمايد:” إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ …”

براى اينكه مى‏فهماند كه ماده انسان موجود بوده، و ليكن هنوز بالفعل به صورت انسان در نيامده بود. و زمينه آيه شريفه و آيات بعدش زمينه احتجاج است مى‏خواهد بفهماند انسان موجودى است حادث، كه در پديد آمدنش نيازمند به صانعى است تا او را بسازد و خالقى كه او را خلق كند، و همين طور هم بوده است، پروردگارش او را آفريده و به تدبير ربوبيش به ادوات شعور يعنى سمع و بصر مجهزش كرده، تا با آن ادوات شعور به راه حق هدايت شود، راهى كه در طول حياتش واجب است طى كند، حال اگر كفران كند به سوى‏
عذابى اليم مى‏رود، و اگر شكر كند به سوى نعيمى مقيم سير مى‏كند.

و معناى آيه اين است كه:” هل اتى- قد أتى": به تحقيق آمد بر آدمى قطعه‏اى محدود از زمانى ممتد و غير محدود در حالى كه انسان بالفعل در شمار مذكورات نبود(ترجمه الميزان، ج‏20، ص: 194)

توسط ن.ع   , در 02:24:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

آيا ميدانستيد به حضرت زهرا هم وحي ميشود؟

769 کلمات   موضوعات: متفرقه, آموزشی

یا رب

حضرت زهرا(س) «محدثه» يعني كسي كه فرشتة الهي با او گفتگو داشته است و البته اين امر هرگز ملازم با پيامبري نيست.

با اين توضيح كه يكي از فضايلي كه براي حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ برشمرده اند، كه البته از بزرگترين فضايل آن حضرت است، نزول جبرئيل بر وي مي باشد. در كتاب كافي به سند معتبر آمده كه فاطمه پس از مرگ پدر دچار اندوهي عميق شد. اين بود كه جبرئيل جهت عرض تسليت خدمت ايشان آمده، و اخباري از آينده را برايش بيان نموده و علي ـ عليه السّلام ـ آنها را مي نوشت.(1) اين نوشته ها بعدها به «مصحف فاطمه» مشهور شد.(2) و به عنوان يكي از منابع علم ائمه، از امامي به امام ديگر سپرده شد. تا اينكه سرانجام به دست امام عصر رسيد.(3) از اين رو فاطمه عنوان «محدثه» يافت. يعني كسي كه با فرشتگان گفت و شنود دارد.(4) اين ويژگي مهم، ما را بر آن مي دارد تا اندكي پيرامون چگونگي دستيابي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ به وحي و وجه تمايز آن با وحي در نبوت، سخن بگوييم.

وحي تشريفي


قرآن، مواردي غير از آنچه را كه ما به عنوان وحي بر انبياء مي شناسيم، را نيز وحي ناميده است. از جمله اينكه فرموده: وَ أَوْحي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً (و پروردگار تو به زنبور عسل وحي نمود كه از كوهها، خانه هايي برگزين)(5) و فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحي فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها (پس آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد و در هر آسماني، كار آن را وحي نمود)(6) و إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَي الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا (و هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان وحي نمود، من با شما هستم كساني را كه ايمان آورده اند ثابت قدم بداريد)(7) و وَ أَوْحَيْنا إِلي أُمِّ مُوسي أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ (و به مادر موسي وحي كرديم كه موسي را شير بده و هنگامي كه بر جان او ترسيدي، وي را به دريا بينداز)(8) و وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَي الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي (و هنگامي كه به حواريون وحي كردم كه به من و رسولم (عيسي) ايمان بياوريد)(9) و نيز نزول جبرئيل به صورت انسان بر مريم و سخن گفتن با وي.(10)

اين آيات و تفاسير آن مي رساند آنچه از وحي شنيده شده كه مخصوص پيامبران است، «وحي تشريعي» مي باشد. ولي «وحي انبايي» بر غير پيامبر نيز نازل مي شود. تفاوت اين دو قسم وحي در آن است كه براساس وحي تشريعي، فرد به مقام نبوت نايل آمده ولي در وحي انبايي، بدون اينكه فرد از مقام نبوت برخوردار شود، به اخبار غيبي دست مي يابد. نزول وحي دربارة حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ نيز از قبيل وحي انبايي بوده و در آن مطالبي از جمله اخبار گذشته و آينده تا روز قيامت آمده است.(11)

حضرت فاطمه (س) و نزول جبرئيل


هرگاه نفس انسان از جنبة كمالات به مرتبه اي رفيع برسد، صورت هاي ملكي و ملكوتي برايش تمثّل مي يابند.(12) چنانكه دربارة حضرت مريم ـ سلام الله عليها ـ جبرئيل به صورت بشري، برايش تمثل يافت. فاطمه ـ سلام الله عليها ـ از اهل بيت پيامبر و به حكم آيه تطهير(13) معصوم مي باشد. حقيقت عصمت، نيروي ملكوتي است كه دارنده اش را از هرگونه عيب و زشتي، حفظ مي نمايد.

امام خميني دربارة شايستگي وجودي حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ براي دريافت وحي مي گويد: «مسألة فرود آمدن جبرئيل (بر حضرت زهرا) يك مسأله ساده نيست. خيال نشود كه جبرئيل براي هر كس امكان نزول دارد. يك تناسب كامل ميان مقام و عظمت جبرييل كه روح اعظم است، و روح آن شخصي كه جبرييل بر او وارد مي شود، لازم است.»(14)

و به دليل همين وسعت روح و شأن رفيع فاطمه ـ سلام الله عليها ـ بود كه پيامبر اكرم درباره اش فرموده: هر كس فاطمه را آن گونه كه حق معرفت بدو است بشناسد، ليلة القدر را ادراك كرده است، و همانا كه فاطمه ناميده شده است بدين لحاظ كه خلق از كنه معرفتش بريده شده اند ـ يعني به كنه معرفت او نمي رسند(15)


پاورقی:
1. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، انتشارات مسجد چهارده معصوم، ج 2، ص 355 ـ 356.
2. همان، ج 1، ص 346.
3. ابي جعفر محمد بن جرير بن رستم (طبري)، دلائل الامامه، قم، منشورات رضي، چاپ سوم، 1363، ص 28.
4. صدوق، علل الشرايع، نجف، مكتبة الحيدريه، 1385 هـ ، ص 182، باب 146، ح1.
5. نحل: 68.
6. فصلت: 12.
7. انفال: 12.
8. قصص: 7.
9. مائده: 111.
10. مريم: 16ـ21.
11. ر.ك. طبري، دلائل الامامه، قم، منشورات الرضي، چاپ سوم، 1363، ص 27 ـ 28.
12. ر.ك. حسن زاده آملي، حسن، شرح فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية، نشر طوبي، 1379، ص 350.
13. احزاب: 33.
14. صحيفة نور، ج 19، ص 278.
15. حسن زاده آملي، حسن، شرح فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية، نشر طوبي، 1379، ص 261.

توسط ن.ع   , در 02:22:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

آیا حیوانات مامور به عبادت هستند؟

398 کلمات   موضوعات: متفرقه, آموزشی

یا رب

سوال:

آیا حیوانات مامور به عبادت هستند؟ اگر حیوانات عبادت می کنند و اختیار هم ندارند پس چرا قران مشرکان و کفار را به حیوان مثال می زند؟ اگر حیوان عبادت می کند دیگر نباید کافر را به او مثال زد. قرآن یک جا می گوید، پرندگان با حضرت داود ذکر خدا می گفتند. یعنی اینکه حیوانات عبادت می کنند.
یک جا می گوید کافران مانند حیوانات هستند و چیزی نمی فهمند؟ اولئک کالانعام . بالاخره حیوانات عبادت می کنند یا نه؟ چرا مشرکان و کفار را قرآن به حیوانات تشبیه کرده است؟ چرا به چیز دیگری شبیه نکرده؟ چرا به شیطان که عبادت نمی کند شبیه نکرده ؟

=======================

پاسخ:


بعضی از علماء معتقد به حشر حیوانات هستند (ماخذ این استدلال آیه و اذا الوحوش و حشرت )

و وقتی موجودی برایش حشر قائل شویم لاجرم برایش باید اختیار هم قائل شویم و همینطور عقلی که مبنای اختیار است و وحی ای که هادی آن اختیار است و …

که البته این مطلب به عقیده این حقیر صحیح نیست.

عبادت به سادگی انجام اعمال و ادای کلماتی در طول شبانه روز نیست. عبادت وابسته به فهم وحی و سفارشاتی که در آیات کتاب خدا بدانها اشاره شده - پرهیزکاری از گناه و تزکیه نفس است تا انشاالله سیر الی الله تعالی.

پیچیدگی و ظرافت عبادت صحیح برای انسانهای هدایت شده هم زیاد به نظر می آید چه رسد به انسان عادی و یا حتی حیوان.

اما موجودات دیگر بغیر از انسان در مسیر هدایت انسان قرار گرفته و همچنین در مسیر ذکر خداوند است برای یادآوری بر انسانی که تمام خلقت بخاطر اوست.

انسان با درک جهان خلقت متوجه این مطلب میشود که تمام موجودات اعم از حیوانات حشرات جامدات - نباتات و غیره همگی در حال وصف خالق اند برای انسان.

ولی چون ذی شعور نیستند و بالطبع بدون اختیار ( چون اختیار با حضور عقل و شعور معنا پیدا میکند و الا بدون شعور اختیار بی مفهوم است )

وقتی کافری را خداوند در قرآن شان حیوان و پست تر را برایش در نظر میگیرد بدنی خاطر است که یک کافر نفس لوامه و بعد بالطبع مطمئنه را بطور تدریجی از دست داده - تمام افعال شخص از تعالی انسانی دور شده و شخص اسیر نفس اماره میشود و از سلک انسانها خارج به حیوان و یا پست تر تبدیل میشود.

برای حیوان هم عبادت اختیاری ای قابل تصور نیست لذا حشر و ثواب و توبه و … برای غیر انسان بی مفهوم است.

توسط ن.ع   , در 02:18:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

صبر در برابر آزار کافران

162 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی

یا رب

صبر در برابر آزار کافران


وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَى اللّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ

و چرا بر خدا توکل نکنیم و حال آنکه ما را به راه‏هایمان رهبرى کرده است و البته ما بر آزارى که به ما رساندید شکیبایى خواهیم کرد و توکل‏کنندگان باید تنها بر خدا توکل کنند
خدایى که هدایت کرد، حمایت هم مى‏کند. پس تنها بر او توکّل کنیم.«نتوکل على اللَّه و قد هدینا»
راه انبیا همان راه خداست. (به جاى «سبله» فرمود:) «سُبلنا» چنانکه در جاى دیگر مى‏فرماید: «قل هذه سبیلى ادعوا الى اللَّه على بصیرة»
لازمه پیمودن راه خدا، تحمّل سختى‏هاست. «سبلنا - لنصبرنّ»
هم باید بر خدا توکل کرد و هم باید در برابر مخالفان صبر و مقاومت نمود. «نتوکل على اللَّه… ولنصبرنّ»
مؤمن با آزار و شکنجه، از عقیده و عملش دست برنمى‏دارد. «لنصبرنّ على ما آذیتمونا»
کسى مى‏تواند صبر کند که تکیه‏گاهى داشته باشد. «لنصبرنّ… على اللَّه نتوکل


آیه شماره 12 از سوره مبارکه ابراهیم

توسط ن.ع   , در 02:16:00 ب.ظ نظرات
9ام فروردین 1394

ابليس از جنس فرشته يا جن ؟

516 کلمات   موضوعات: آموزشی

یا رب

سوال:

امير مومنان علي عليه السلام در خطبه قاصعه نهج البلاغه از ابليس به ملك تعبير كرده است و برخي از مفسران مانند شيخ طوسي و … نيز گفته اند ابليس فرشته بود و براي همين خدا به او فرمود بر آدم سجده كن ؛ با اين نگاه معناي «وكان من الجن» چيست؟

=============

 

پاسخ:

ظاهر کلام الهی صراحت دارد که شیطان از ملائکه نیست بلکه از گروه جنیان است:

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»؛ به ياد آريد زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» آنها همگى سجده كردند جز ابليس ـ كه از جن بود ـ و از فرمان پروردگارش بيرون شد. (کهف، 50)

کسانی که قائلند ابليس از فرشتگان بوده آيه فوق را به مفهوم لغوى آن تفسير مى ‏كنند، و مى ‏گويند منظور از “كانَ مِنَ الْجِنِّ” اين است كه ابليس از نظر پنهان بود، هم چون ساير فرشتگان.

ولی در جواب بیاید گفت كه اين معنى كاملا خلاف ظاهر است.

در خطبه قاصعه نهج البلاغه نیز نام “ملک"، از باب مجاز برای شیطان به کار برده شده است. (تفسير نمونه، ج ‏12، ص 467)

از طرفی کسانی که قائلند شیطان از ملائکه نبوده بلکه از جنیان است، ادله متعددی اقامه کرده اند:

1. شیطان کافر است در حالی که ملائکه معصوم هستند:

«عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ»؛ آتشى كه فرشتگانى بر آن گمارده شده كه خشن و سختگيرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى‏كنند و آنچه را فرمان داده شده‏اند (به طور كامل) اجرا مى‏نمايند! (تحریم، 6)

2. ملائکه ذریه و زاد و ولد ندارند در حالی که شیطان ذریه و فرزند دارد:

«أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُوني‏ وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً»؛ آيا (با اين حال،) او و فرزندانش را به جاى من اولياى خود انتخاب مى‏ كنيد، در حالى كه آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبردارى از شيطان و فرزندانش به جاى اطاعت خدا،) چه جايگزينى بدى است براى ستمكاران! (کهف، 50)

3. روایات به صراحت، شیطان را از جنیان دانسته اند و از جنس ملائکه بودن ابلیس را باطل دانسته اند:

در روایتی از امام رضا علیه السلام در این زمینه آمده:
فرشتگان همگى معصوم و از كفر و زشتيها به لطف پروردگار، محفوظ هستند. راوى حديث مى ‏گويد: به امام عرض كردم مگر ابليس فرشته نبود؟ حضرت فرمودند: نه، او از جن بود، آيا سخن خدا را نشنيده‏ ايد كه مي فرمايد: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ». (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج ‏1، ص 269)

در حديث ديگرى از امام صادق علیه السلام نقل شده فرمودند:
ابلیس از جن بود، ولى همراه فرشتگان بود، آن چنان كه آن ها فكر مى ‏كردند از جنس آنان است (بخاطر عبادت و قربش نسبت به پروردگار) ولى خدا مى ‏دانست از آن ها نيست، هنگامى كه فرمان سجود صادر شد آن چه مى ‏دانيم تحقق يافت (پرده‏ ها كنار رفت و ماهيت ابليس آشكار گرديد). (الكافي، ج ‏2، ص 308، ح 6؛ تفسير نورالثقلين، ج ‏3، ص 267؛ البرهان في تفسير القرآن، ج ‏3، ص 643)

بنابر این؛ ابلیس در گروه ملائکه بوده است ولی از جنس آن ها نبوده بلکه از گروه جنیان است.

توسط ن.ع   , در 02:14:00 ب.ظ نظرات

1 ... 57 58 59 ...60 ... 62 ...64 ...65 66 67 ... 71