موضوع: "ولایت"

صفحات: 1 3

26ام تیر 1402

فرقه های اسلامی

124 کلمات   موضوعات: ولایت, علمی, کلام(عقاید)

معرف مذهب شیعه، مسئله خلافت بلافصل علی (علیه‌السلام) و فرزندان اوست و ملاک انشعابات اصلی در فِرق شیعه نیز باید همین امر دانسته شود؛ و دیگر اختلافات را نمی‌توان ملاک انشعاب اصلی فرق شیعه دانست؛ بلکه دیگر اختلافات، اگر تعیین‌کننده باشند، موجب پیدایش فرق فرعی می‌شوند. بر این اساس می‌توان گفت که فرقه‌های اصلی شیعه، عبارت‌اند از: زیدیه، کیسانیه، امامیه (شیعه دوازده امامی)، اسماعیلیه، فطحیه و ناووسیه؛ ولی از این فرقه‌های شش‌گانه، تنها سه فرقه باقی مانده‌اند که عبارت‌اند از: زیدیه، اسماعیلیه و امامیه و سه فرقه دیگر منقرض شده‌اند. فرقه‌های دیگری نیز در مسئله امامت در تاریخ پدید آمده‌اند که چند صباحی بیش نپاییده و خیلی زود منقرض شده‌اند؛ لذا علمای ملل و نحل هنگام پرداختن به فرق شیعه به آن‌ها اعتناء نمی‌کنند.

کلیدواژه ها: علمی, فلسفه, کلام
توسط ن.ع   , در 09:21:00 ب.ظ نظرات
15ام تیر 1399

مقولات عشر 4

152 کلمات   موضوعات: ولایت, فلسفه

نظریه ابن سینا در باب مقولات عشر

این توجه به مقولات عشر و تاکید برآن درعلم منطق تا زمان ورود منطق به عالم اسلام ادامه داشت، اما طولی نکشید که منطق دانان مسلمان مباحثی را در موضوع و محدوده علم منطق بیان کردند و ” ابن سینا ” که شاید بزرگترین منطق دان مسلمان به حساب می‌آمد، برای اولین بار ادعا کرد: “نیازی به “مقولات عشر” در منطق نیست و دانشجوی منطق بدون دانستن مقولات دهگانه نیز می‌تواند منطق بخواند"؛
این نظریه ابن سینا مورد پذیرش شارحان و منطق دانان قرار گرفت و استدلال او براین موضوع بعد‌ها توسط خواجه نصیرالدین طوسی بیشتر شرح و تبین شد؛
بر همین اساس با اینکه خود ابن سینا مقولات عشر را در کتابهای منطقی خود ذکر کرده بود، اما با گذشت زمان بحث مقولات عشر کم کم از کتب منطقی حذف شد و امروزه به طورکلی در فلسفه از مقولات عشر بحث می‌شود و نه در منطق.

 

#فلسفه# منطق

کلیدواژه ها: فلسفه, معقولات_عشر, منطق
توسط ن.ع   , در 04:57:00 ب.ظ نظرات
15ام تیر 1399

اقسام دلالت

940 کلمات   موضوعات: ولایت, فلسفه

دلالت عقلی
دلالت طبعی
دلالت وضعی(قراردادی)
اقساط دلالت وضعی

 


تردیدی نیست که انتقال ذهن از یک امر به امر دیگر یا به عبارت دیگر دلالت یک شیئ بر شیئ دیگر، بی جهت و بدون سبب نیست.
سبب این انتقال، در واقع همان علاقه و پیوند راسخ و استواری است که میان دو شی در ذهن برقرار است و این پیوند ذهنی نیز علتی دارد که آن علت، علم به ملازمه میان دو شی و همراهی آن ها در بیرون از ذهن است.
و چون این ملازمه و همراهی دو چیز، گاهی ذاتی آن امر است و گاهی طبعی(مربوط به بدن انسان) و گاهی نیز از قرار داد و وضع نشات می گیرد، ذهن انسان بر سه گونه از چیزی به چیز دیگر منتقل می شود.
بنابراین، دلالت بر اساس استقراء بر سه قسم است:

دلالت عقلی
دلالت طبعی
دلالت وضعی


دلالت عقلی

دلالت عقلی یعنی دلالتی که سبب آن، حکم عقل باشد.
مانند دلالت دود بر آتش، دلالت جای پا بر رونده، دلالت مصنوع بر صانع و دلالت متحرک بر محرک.
این نوع دلالت در جایی است که میان وجود خارجی دال و مدلول ، ملازمه ذاتی، یعنی ملازمه واقعی و حقیقی که خارج از دایره انسان و اختیار اوست، برقرار باشد. یعنی در عالم خارج، واقعا میان آن دو، رابطه اثر و موثری برقرار باشد.
چنانچه وقتی انسان بداند که هر جای پایی متعلق به کسی است، به محض دیدن جای پا روی زمین، به وجود رونده پی می برد.

دلالت طبعی

دلالت طبعی عبارت است از دلالت آثار خارجی بدنی بر حالات طبیعی (مزاج انسانی) یا حالات روحی و نفسانی انسان.
مانند دلالت سرعت ضربان قلب بر تب، دلالت سرخی چهره بر خجالت و شرم و دلالت پریدگی رنگ بر ضعف بدن یا ترس.
این نحوه دلالت تنها در جایی است که ملازمه و همراهی میان دو امر، ملازمه ای باشد که طبع انسان اقتضای آن را دارد.

البته باید توجه داشت که در دلالت طبعی، ملازمه میان دال و مدلول، همیشگی نیست؛ بلکه گاهی طبع انسانی از روال معمول خود، تخلف می کند و نیز در اثر گوناگونی طبایع مردم، این آثار بدنی، مختلف می گردد.
این دلالت، بر خلاف دلالت و ملازمه عقلی است که همیشه یکسان است و تخلف بردار نیست.
مثلا هر زمان و هر جا که آتش باشد، حرارت نیز هست؛ اما رابطه میان سرخی چهره و شرمساری چنین نیست؛ چه بسا انسان هایی که به هنگام شرمساری، چهره شان سرخ نمی شود و نیز چه بسیار که سرخی چهره، علتی غیر از شرمساری دارد.

نمونه های فراوان برای دلالت طبعی وجود دارد:
برای مثال، طبع برخی از انسان ها اقتضا می کند که هنگام درد بگویند: “آخ!” و نیز بعضی از انسان ها هنگام تفکر، با ریش خود و یا با وسیله ای بازی می کنند و یا این که بیشتر انسانها ، هنگام خستگی ، خمیازه می کشند.
حال اگر انسان از چنین ملازمه هایی آگاه باشد، با دیدن این امور، ذهنش از یک ملازم به ملازم دیگر منتقل خواهد شد.
مثلا هنگامی که می بیند کسی خمیازه می کشد و چشم هایش نیز قرمز گشته است، پی به خستگی و خواب آلودگی وی می برد.

دلالت وضعی(قراردادی)

دلالت وضعی، عبارت است از دلالتی که سبب آن، وضع و قرارداد میان انسانها باشد؛ به این معنی که چیزی را علامت و نشانه چیز دیگر قرار داده باشند.
مانند دلالت لباس سیاه بر ماتم و عزا؛ و دلالت چراغ قرمز بر منع حرکت خودرو ها؛ و دلالت لفظ میز بر معنی میز.

دلالت وضعی، در جایی است که ملازمه میان دو چیز از وضع و قرار داد نشات گیرد؛ قرارداد مبنی بر این که وجود یکی ، دلیل بر وجود دیگری است.
مانند علائم تلگراف و علائم جبری که هر یک بر معانی مخصوصی دلالت می کنند.

بدیهی است که اگر کسی در موردی آگاه به وضع (قرارداد) نباشد، از این علائم پی به چیزی نخواهد برد و معنایی درک نمی کند.
مثلا هر فرد آدمی که در یک بیابان جای پایی را ببیند، به وجود رونده حکم می کند(زیرا دلالت عقلی برای همه یکسان است)؛ اما کسی که به زبان فارسی آشنا نباشد، از الفاظ دیوار و میز و مادر، چیزی در نمی یابد؛ چرا که وی نمی داند هر یک از این الفاظ را در فارسی برای چه معنایی وضع کرده اند.

یک نکته!

باید دانست که در هر یک از اقساط سه گانه دلالت، عقل است که مدخلیت دارد؛ یعنی این عقل است که حکم به دلالت و ملازمه میان دال و مدلول می کند و بدون دخالت عقل، ذهن از هیچ دالی به مدلول آن منتقل نمی شود.
اما تنها این تفاوت وجود دارد که در دلالت طبعی و وضعی، علاوه بر عقل، عامل دیگر (طبع انسانی یا وضع و قرارداد انسان ها) نیز دخالت دارند؛ در صورتی که در دلالت عقلی، عقل به تنهایی کافی است و به هیچ عامل دیگری نیازی نیست.

اقساط دلالت وضعی

دلالت وضعی بر دو نوع است:

1- دلالت لفظی:
دلالت لفظی در جایی است که آنچه بر اساس قرارداد به عنوان دال تعیین شده است، لفظ باشد. به سخن دیگر، دلالت لفظی یعنی این که برای یک مفهوم و تصور، لفظی (کلمه یا عبارتی) را قرار داده باشیم؛ به طوری که با آگاهی از این لفظ، به مفهوم مذکور منتقل شویم.

2- دلالت غیر لفظی:
این نوع دلالت در جایی است که دال، چیزی غیر از لفظ باشد. مثل علائم، خطوط، تصویر ها و تابلو هایی که در جاده برای بیان اندازه و مسافت و یا تعیین جهت نصب شده اند و یا علامت بودن پارچه و لباس سیاه بر ماتم و عزا و مانند آن.

دلالتی که در منطق مورد توجه است، همان دلالت لفظ بر معنی است که دلالتی وضعی و حاکی از قرارداد فی مابین انسان هاست.

دلالت لفظ بر معنی بر سه قسم است. به این منظور نگاه کنید به:

دلالت لفظ بر معنی
اقسام دلالت لفظ بر معنی

#فلسفه #منطق #دلالت

کلیدواژه ها: دلالت, فلسفه, منطق
توسط ن.ع   , در 12:21:00 ب.ظ نظرات
5ام دی 1397

اهل بیت چه کسانی هستند؟ 2

2016 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی, امامت, ولایت, احادیث

اهل بیت چه کسانی هستند؟ 

پاسخ تفصیلی
اهل بیت اصطلاحی قرآنی، حدیثی و کلامی، به معنای خانواده ی پیامبر گرامی اسلام (ص) است. این اصطلاح در این معنا(اهل بیت) در قرآن کریم در آیه ی تطهیر؛ یعنی آیه ی 33 سوره ی احزاب به کار رفته است. «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (همانا خدا می خواهد آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند).
ریشه ی لغوی «اهل» به معنای انس و قرابت است[1] و «بیت» هم به معنای محل سکونت و جای بیتوته است.[2] اصل اهل البیت در لغت به معنای خویشان فرد است که با او قرابت و خویشاوندی داشته باشند،[3] ولی به طور مطلق در معنای عام تری که شامل تمامی افرادی که در نسب، دین، مسکن، وطن و شهر با فردی شریک باشند نیز استعمال شده است.[4]
اما اهل اصطلاح، از متکلمان، محدثان و مفسران قرآن مجید، اصطلاح «اهل البیت» را که در قرآن مجید به کار رفته به مفهوم خاص به کار برده اند؛ زیرا آنان اعتقاد دارند که در این مورد از پیامبر (ص) و امامان بزرگ وار شیعه روایات زیادی وارد شده و لذا این جمله ی قرآنی تفسیر خاصی دارد.
در این باره که این تفسیر خاص شامل چه کسانی می شود، میان مفسران، محدثان و متکلمان اختلاف نظر وجود دارد:
1. برخی از مفسران اهل سنت اعتقاد دارند که به قرینه ی جمله های قبل و بعد که درباره ی همسران پیامبر اسلام (ص) است، این آیه تنها شامل همسران پیامبر (ص) می شود. اینان در تأیید این نظر، به روایتی از ابن عباس که عکرمه، مقاتل، ابن جبیر و ابن سائب آن را نقل کرده اند، استناد جسته اند و می نویسند: عکرمه در بازار فریاد می زد که اهل بیت پیامبر (ص) فقط همسران او هستند و من با هر کس که منکر این است مباهله می کنم.[5]
برخی از مفسران اهل سنت و همه ی مفسران شیعه این نظر را مورد نقد قرار داده و گفته اند: اگر منظور از اهل بیت در این آیه همسران پیامبر (ص) بود، مناسب بود که مانند عبارات قبل و بعد که خطاب به آنان به صورت جمع مؤنث است، در این آیه: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً» خداوند به جای« عنکم و یطهرکم » می فرمود:« عنکن و یطهرکن » در حالی که چنین نیست و خطاب در این آیه به صورت جمع مذکر (عنکم و یطهرکم) است و این نشان می دهد که گفتار این گروه درست نیست.
اما استناد آنان به روایت نیز مورد تردید قرار گرفته است و از جمله ابوحیان غرناطی – که خود از اهل سنت است – نوشته که انتساب روایت به ابن عباس درست نیست. ابن کثیر نیز گفته است که اگر منظور از این روایت، آن باشد که شأن نزول از آیه ی تطهیر، زنان پیامبرند، این سخن صحیح است، ولی اگر منظور این است که مراد و مصداق آیه زنان پیامبر (ص) باشند و نه دیگران این سخن صحت ندارد؛ زیرا روایات فراوانی این نظر را رد می کند[6].
البته، همان طور که اشاره کردیم سخن ابن کثیر در این که: «شأن نزول آیه ی تطهیر زنان پیامبرند»، هم صحیح نیست؛ زیرا که اولاً: این سخن مخالف سیاق آیات است و ثانیاً: مخالف روایاتی است که خودش آنها را تأیید نموده است.
2. گروه دیگری از مفسران اهل سنت، معتقدند که منظور از اهل بیت در آیه، همسران پیامبر (ص) و نیز علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) هستند.[7] گفتنی است که طرفداران این نظریه برای تأیید دیدگاه خود، به هیچ روایتی استناد نکرده اند.
3. بعضی از مفسران می گویند: ظاهراً آیه عام است و شامل همه ی خاندان پیامبر (ص) اعم از همسران و فرزندشان، نزدیکان و حتی غلامان و کنیزان پیامبر (ص) می گردد. ثعلبی می گوید: همه ی بنی هاشم یا مؤمنان بنی هاشم را نیز در بر می گیرد.[8] این نظر نیز مستند به هیچ روایتی نیست.
4. گروهی از مفسران اشاره کردند که شاید اهل بیت کسانی باشند که صدقه بر آنان حرام است و این نظر بر حدیثی از زید بن ارقم مبتنی است که از او پرسیدند: اهل بیت پیامبر (ص) چه کسانی هستند و آیا زنان پیامبر (ص) نیز جزو آنان به شمار می روند؟ زید گفت: زنان نیز جزو اهل بیت اند. اما اهل بیت پیامبر (ص) کسانی هستند که صدقه بر آنان حرام است؛ یعنی آل علی (ع)، آل عقیل، آل جعفر و آل عباس.[9] به گفته ابوالفتوح رازی، این نظر نیز، قولی شاذ و نادر است و مستندی ندارد.
5. همه ی مفسران شیعه و بسیاری از مفسران اهل سنت - به استناد شواهد و قراین و روایات فراوانی از پیامبر اکرم (ص) حضرت علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و دیگر امامان (ع) و نیز ام سلمه، عایشه، ابوسعید خدری، ابن عباس و دیگر اصحاب – اعتقاد راسخ دارند که آیه ی تطهیر در شأن اصحاب کساء؛یعنی حضرت محمد (ص)، علی ، فاطمه، حسن و حسین (ع) نازل شده است و منظور از اهل بیت آنانند.
تنها پرسشی که به ذهن می آید، این است که چگونه در میان بحث از وظایف همسران پیامبر (ص) مطلبی گفته شده است که شامل همسران پیامبر نیست؟
در پاسخ به این پرسش جواب هایی وجود دارد: از جمله ی آنها پاسخ هایی است که به آنها اشاره می شود.
الف: طبرسی می گوید: این تنها مورد نیست که در قرآن آیاتی در کنار هم قرار دارند که از موضوعات مختلفی سخن می گویند؛ قرآن آکنده از این گونه موارد است. همچنین در کلام فصحای عرب و اشعار آنان نیز نمونه های فراوانی از این دست دیده می شود[10].
ب: علامه طباطبایی(ره) پاسخ دیگری بر این افزوده و نوشته است: هیچ دلیلی در دست نیست که عبارت «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً» همراه این آیات نازل شده باشد، بلکه از روایات به خوبی استفاده می شود که این بخش جداگانه نازل گردیده، و به امر پیامبر (ص) یا هنگام گردآوری آیات قرآن پس از رحلت آن حضرت در کنار این آیات قرار داده شده است[11].
ج: در تفسیر نمونه چنین آمده: پاسخ سومی که می توان از این سؤال داد، این است که قرآن می خواهد به همسران پیامبر (ص) بگوید: شما در میان خانواده ای قرار دارید که گروهی از آنان معصوم اند، کسی که در زیر سایه ی درخت عصمت و در کانون معصومان قرار گرفته، سزاوار است که بیش از دیگران مراقب خود باشد و فراموش نکند که انتساب او به خانواده ای که پنج معصوم پاک در آن است، مسئولیت های سنگینی برای او ایجاد می کند، و خدا و خلق خدا انتظارات فراوانی از او دارند.[12]
اما روایاتی که در مورد شأن نزول و مراد از آیه ی تطهیر نقل شده بسیار زیاد است و به چند دسته تقسیم می شوند:
الف: روایاتی که به صراحت شأن نزول و مراد از آیه ی تطهیر و اصطلاح اهل بیت را پنج تن آل عبا دانسته اند.[13]
ب: روایات تأیید کننده ی حدیث کساء: روایاتی که از ابوسعید خدری و انس بن مالک، ابن عباس، ابوالحمراء و ابوبرزه وارد شده است که پس از ماجرای کساء و نزول آیه ی تطهیر، پیامبر گرامی اسلام مدت یک ماه، یا 40 روز، یا 6 تا 9 ماه به طور مداوم هنگام نماز صبح ، یا در وقت نمازهای پنج گانه به در خانه ی علی و فاطمه (ع) می رفت و می فرمود: «السلام علیکم اهل البیت و رحمة الله و برکاته، الصلاة یرحمکم الله» سپس آیه ی تطهیر را قرائت می فرمود.[14]
در شرح احقاق الحق[15] بیش از هفتاد منبع معروف اهل سنت در این باره گردآوری شده، و منابع شیعی در این زمینه بیش از این است.[16]
پس این مطلب از نظر روایات قطعی است که منظور از اهل بیت در آیه ی شریفه ی (احزاب، 33) پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) می باشند.
این لفظ(اهل بیت) در روایات بر بقیه ی امامان؛ یعنی از امام علی بن الحسین (امام سجاد) تا امام زمان (عج) نیز اطلاق شده است.
ابوسعید خدرى از رسول خدا(ص ) روایت کرده که آن حضرت فرمودند: “من دو چیز گرانبها را در بـیـن شـمـا مى گذارم؛ یکى کتاب خدا که ریسمانى است که از آسمان به زمین کشیده شده است و دیـگـرى عـترت و اهل بیت من، این دو تا قیامت از هم جدا نمى شوند ."[17]
ابوذر غفاری مى گوید: پیامبر اکرم (ص ) فرمودند: “مثَل اهل بیت من مثَل کشتى نوح است. هرکه بر آن سوار شد نجات یافت و آن که تخلف نمود غرق گشت .” [18]
حضرت على (ع) می فرمایند: رسول گرامى اسلام (ص) فرمودند: مـن دو چـیـز گرانبها را در بین شما به امانت مى گذارم، کتاب خدا و اهل بیت خودم این دو، تا قـیـامـت از هـم جـدا نخواهند شد (مانند دو انگشت) جابر عرض کرد: یارسول اللّه (ص) عترت و اهـل بـیت تو چه کسانى هستند؟ حضرت فرمودند: على، فاطمه، حسن، حسین (ع) و امامانی که از نـسـل حـسین (ع) تا قیامت بوجود مى آیند. [19]
حضرت على (ع) فرمودند: من در خانه ی ام سلمه در خـدمـت رسـول خـدا (ص) بـودم که آیه ی «انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت …» نازل گـشـت . پیامبر (ص ) به من فرمودند: این آیه درباره ی تو و فرزندت حسن (ع) و حسین (ع) و امامانى کـه از نـسـل تو به وجود مى آیند، نازل شده است. گفتم: یا رسول اللّه (ص) بعد از تو چند نفر به امـامـت مـى رسـنـد ؟ حضرت فرمود : بعداز تو حسن (ع) و بعد از حسن (ع) حسین (ع) و بعد از حـسـیـن (ع)، فـرزنـدش عـلـى (ع)و بعد از على (ع)، فرزندش محمد (ع) و بعد از محمد (ع) فرزندش جعفر (ع) و بعداز جعفر (ع) فرزندش موسى (ع) و بعد از موسى (ع) فرزندش على (ع) و بـعـد از عـلـى (ع)فـرزنـدش مـحمد (ع) و بعد از محمد (ع) فرزندش على (ع) و بعد از على (ع) فرزندش حسن (ع) و بعد از حسن (ع) فرزندش حجت (عج) به امامت خواهند رسید.نام هاى ایشان به همین ترتیب بر ساق عرش نوشته شده بود، از خدا پرسیدم اینها کیستند ؟ فرمود: امام هاى بعد از تو مى باشند، پاک و معصوم و دشمنان آنان ملعون شده هستند.[20]
روایات فراوان دیگرى نیز وجود دارد که اهل بیت را شامل ائمه ی دوازده گانه ی شیعه مى داند. در این احادیث امام صادق (ع)و دیگر ائمه (ع) از خود به اهل البیت تعبیر کرده و تصریح کرده اند که ما اهل بیت هستیم.[21]
چرا که فلسفه ی تأکید و اصرار قرآن مجید بر اعلان موقعیت ممتاز اهل بیت (ع) این بوده است که مردم در مسیر حرکت کمالی و پیمودن راه هدایت از آنها پیروی کنند (چون هدف اصلی قرآن هدایت انسانهاست «الم ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین»[22]) و چون امامان شیعه مقتدا و هادی امت بوده و هستند، از این جهت عنوان اهل البیت بر آنها تطبیق شده است. از این روی پیامبر اکرم (ص) که در واقع مفسر و مبین قرآن کریم است، وقتی می خواهند مقام مرجعیت دینی و امامت و پیشوایی بعد از خودشان را بیان نمایند، از همین واژه ی اهل بیت استفاده می نمایند.[23]

[1]فیومی، مصباح المنیر، ، ص 28.
[2] همان، ص 68.
[3] همان.
[4] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص 29.
[5] طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 22، ص 7.
[6] ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 5، ص 452 – 453.
[7] فخرالدین، تفسیر کبیر،ج 25، ص209؛ بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج 4، ص163؛ ابوحیان، البحر المحیط فی التفسیر، ج7 ، ص232.
[8] قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص183؛ آلوسی، روح المعانی، ج 22 ، ص14.
[9] ابوحیان، البحر المحیط فی التفسیر ، ج 7، ص 231 – 232.
[10]طبرسی، مجمع البیان، ج 7، ص560.
[11] علامه طباطبائی، المیزان، ج 16، ص 312؛ فخرالدین، تفسیر کبیر، ج 25، ص 209؛ بیضاوی انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج 4، ص 16؛ ابوحیان، البحر المحیط فی التفسیر، ج 7، ص 232؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 183؛ آلوسی، روح المعانی، ج 22، ص 14؛ ابوحیان، البحر المحیط التفسیر، ج7 ، ص 231 – 232؛ طبرسی، مجمع البیان، ج 7، ص560.
[12] تفسیر نمونه، ج 17، ص 295.
[13] طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 22، ص 6-7 ؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص183؛ حاکم ، المستدرک، ج 2، ص416، 3146؛ بخاری، التاریخ ، ج 2، ص69 – 70 ؛ ترمذی، سنن، ج 5، ص663.
[14] طبری، جامع البیان، ج 22،ص 5 - 6؛ بخاری، الکنی، ص 25 - 26، احمد بن حنبل، مسند، ج 3، ص 259؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ج 2، ص11-15؛ سیوطی، درالمنثور، ج6 ، ص606-607.
[15] مرعشی، شرح الحقاق الحق، ج 2، ص502 –547، ج 9، ص 2-91.
[16] در بخش هایی از این مقاله، کتاب شناخت نامه اهل بیت به قلم علی رفیعی علامرودشتی ، ص 301 تا 308، مورد استفاده قرار گرفته است، برای آگاهی بیشتر به همان کتاب مراجعه شود.
[17] ترمذی، الصحیح، ج 5، ص 663.باب مناقب اهل بیت النبی ح 3788.
[18] حاکم، مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 150؛ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص224.
[19] بحارالأنوار، ج 23 ، ص ، 147.
[20] بحارالأنوار، ج 36، ص، 336،ح 199.
[21] الکافی ج : 1 ص : 349،حدیث6
[22] بقره،1و2.

توسط ن.ع   , در 01:28:00 ب.ظ نظرات
5ام دی 1397

اهل بیت چه کسانی هستند؟ 1

154 کلمات   موضوعات: آیات قرآن, آموزشی, امامت, ولایت, احادیث

اهل بیت چه کسانی هستند؟

پاسخ اجمالی
اهل بیت اصطلاحی قرآنی، حدیثی و کلامی، به معنای خانواده ی پیامبر گرامی اسلام (ص)است. این اصطلاح در این معنا(اهل بیت) در قرآن کریم در آیه ی تطهیر؛ یعنی آیه ی 33 سوره ی احزاب به کار رفته است.
همه ی مفسران شیعه و بسیاری از مفسران اهل سنت - به استناد شواهد و قراین و روایات فراوان از پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و دیگر امامان (علیهم السلام) همچنین ام سلمه، عایشه، ابوسعید خدری، ابن عباس و دیگر اصحاب – اعتقاد راسخ دارند که آیه ی تطهیر در شأن اصحاب کساء؛ یعنی حضرت محمد (ص)، علی ، فاطمه، حسن و حسین (ع) – نازل شده است و منظور از اهل بیت آنانند.
همچنین در احادیث زیادی که از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده است، این اصطلاح بر بقیه ی امامان؛ یعنی از امام علی بن الحسین (امام سجاد) تا امام زمان (عج) نیز اطلاق شده است.

 

توسط ن.ع   , در 01:25:00 ب.ظ نظرات
28ام شهریور 1395

انواع و مراتب ولایت

906 کلمات   موضوعات: ولایت

یا رب

انواع و مراتب ولایت

ولایت در اسلام انواعی دارد که عمده و مهمترین آنها چهار مورد ذیل است:
1. ولایت (الله)
2. ولایت (رسول الله)
3. ولایت (امام)
4. ولایت (فقیه واجد الشرایط)
 

ولایت الله:

بر اساس تفکر ناب دینی،بویژه اسلامی،اصل اولی در مسأله ي ولایت این است که ولایت- اعم از تکوینی و تشریعی- فقط برای خداوند سبحان است و در میان انسان ها،هیچ کس حق ولایت و سرپرستی نسبت به دیگر افراد را ندارد؛زیرا انسان باید از کسی اطاعت کند که فیض وجود و هستی خود را از او دریافت کرده باشد،و چون افراد عادی نه به انسان هستی بخشیده،و نه در بقا و دوام هستی او مؤثرند،بنابر این رأی هیچ کس برای دیگری لازم الاتباع نیست.
(اَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ اَولیاءَ،فَالله هُوَ الوَلِیُّ…)؛ آیا غیر از خدا را برای خود سرپرست و ولی قرار دادند،و حال آن که تنها او ولی و سرپرست است.
 

ولایت رسول الله:

گفته شد که اصل اولی این است که فقط خداوند متعال ولی انسانها و مؤمنین است؛لذا تبعیّت از دستور غیر خداوند مشروط به اذن خداست.او می تواند این حق را به هر کسی بدهد و هرکسی را که شایسته می داند در سمت ولایت و رهبری نصب کند.انبیا و پیامبران الهی کسانی هستند که با تحدّی و اعجاز،رسالت آنها از طرف خداوند اثبات شده،و بر پیروی و اطاعت از آنها فرمان داده شده است.
چنان که در قرآن کریم می خوانیم:
(وَ مَا اَرسَلنا مِن رسُولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذنِ اللهِ)؛هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که به اذن خداوند،مردم موظف به اطاعت فرمانبرداری از او هستند.
و نیز آمده است:
(وَ مَن یُطِعَ الرَّسُولَ فَقَد اَطاعَ الله)؛کسی که از رسول اطاعت کند به تحقیق از خداوند اطاعت کرده است.
و آیات بسیاری که مجال ذکر آنها نیست.
 

ولایت امام معصوم:

از آن جا که رهبری،یک امر ضروری برای جوامع بشری است،از این رو بعد از رحلت پیامبران الهی نیاز به آن است که این سرپرستی و رهبری الهی ادامه پیدا کند.
علاوه بر این برهان عقلی که درضرورت تداوم رهبری الهی وجود دارد،برهان دیگری نیز با استعانت از آن چه به وحی الهی نازل شده است می توان اقامه کرد؛زیرا گذشته از یک دسته مسایل فردی که در دین مطرح است،یک سلسله دستورات اجتماع درون مرزی نظیر حدود و دیات و قصاص و تعزیرات و امثال آن،و یک سلسله دستورات اجتماعی برون مرزی مانند جهاد،دفاع و مانند آن،نیز در دین وجود دارد.خود این دستورات نشان دهنده ی آن است که دین نیازمند به یک قدرت اجرایی و یک سرپرستی و ولایت اجتماعی است.
در قرآن کریم و احادیث پیامبر و اهل بیت (عليهم السلام)،بر این امر تصریح شده است،چنان که می خوانیم: (یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللهَ و اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الأمرِ مِنکُم)؛ای اهل ایمان!فرمان خدا و رسول و والیان امر (امامان معصوم) را اطاعت کنید.
هم چنین حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) در غدیر خم،از واژه ی (مولا) و ولایت استفاده کردند و فرمودند: (مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیُّ مَولاه) هرکس را که من ولی او هستم،این شخص- در حالی که امیرالمؤمنین علی (عليه السلام) را نشان می داد- نیز ولیّ اوست.
این عمل پیامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) نصب است که حضرت علی (عليه السلام) را به عنوان وصی و جانشین خود معین کردند،همان گونه که پیشتر بر این امر تصحیح کرده بودند،آن گاه که در مقابل بنی هاشم دست روی شانه ی علی (عليه السلام) گذاشته و فرمود: (اِنَّ هَذا َخی وَ وَصیّی وَ خَلیفَتی فیکُم فاستَمِعُوا لَهُ وَ اَطیعُوا)؛این مرد،برادر و وصی و خلیفه ی من در میان شما است،پس سخنانش را شنیده و مطیع او باشد.
لذا امامت و ولایت چنان که بعضی معتقدند،یک امر برون دینی نیست که اختیار تعیین امام و ولی هم با مردم باشد،بلکه یک امر مسلّم درون دینی است.
 

ولایت فقیه:

این نوع ولایت که موضوع کتاب نیز می باشد به طور جداگانه نیز بحث شده و می شود،اما به طور اجمال عرض می شود که به همان دلایل که امام بعد از پیامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) لازم و ضروری بود،در دوران غیبت امام معصوم نیز به همان دلایل علاوه بر برخی دلایل نقلی ولایت فقیه جامع الشرایط لازم و ضروری است.
پس،ولایت فقیه از ولایت امام،ولایت امام از ولایت رسول و ولایت رسول از ولایت الهی سرچشمه می گیرد و به تعبیر دیگر این سه نوع ولایت از ولایت (الله) سرچشمه می گیرد،این ولایت ها در طول ولایت الهی هستند نه در عرض آن.
و اما از نقطه نظر اجرایی نیز ولایت دارای مراتب متعددی است که از آن به امات تعبیر می شود:
الف: مرتبه ی استعداد و صلاحیت،به این معنی که شخص از صفات و ملکاتی ذاتی و اکتسابی لازم جهت به دست آوردن ولایت برخوردار باشد.
ب: مرتبه ی جعل ولایت: به این معنی که توسط خداوند،ولایتی درباره ی پیامبری مقرّر شود،ولی مردم آن را تنفیذ نکنند؛و همچنین پیامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) از جانب خداوند ولایت را در مورد امیرالمؤمنین (عليه السلام) اعلام نمود ولی تا مدّتی مردم آن را تنفیذ و اجرا ننمودند.
ج: ولایت عملی مجرّد که مردم با کسی بیعت کنند و حاکمیت را به او تسلیم نمایند،ولی شرع آن را جعل نکرده باشد (این صورت خود به خود از مراحل ولایت شرعی خارج است).
د: ولایت شرعی که به فعلیت رسیده است؛به این معنی که مردم با کسی که ولایت درباره ی او جعل شده بیعت کنند و او را بر امورشان حاکم گردانند.
این مرتبه از ولایت،در حقیقت،عینیّت ولایت و امامت است؛و در این مرحله است که آثار واقعی امامت مترتّب می شود و امامت تحقّق می یابد .

#ولایت

توسط ن.ع   , در 10:55:00 ب.ظ 1 نظر »
28ام شهریور 1395

ولایت تکوینی و تشریعی

647 کلمات   موضوعات: ولایت

یا رب

ولایت تکوینی و تشریعی

در یک تقسیم بندی،ولایت به دو قسم است: تکوینی،تشریعی.
 

(ولایت تکوینی)

به معنای تصرف در موجودات و امور تکوینی است.چنین ولایتی از آن خداست و همه ی موجودات، تحت اراده و قدرتش قرار دارند؛ اما خداوند به برخی از بندگان خاصّ خود، مرتبه ای از این ولایت را اضافه می کند.لذا، معجزات و کرامات پیامبران و اولیای دین از آثار همین ولایت تکوینی است.
 

(ولایت تشریعی)

یعنی این که تشریع و امر و نهی و قانون گذاری در اختیار صاحب ولایت باشد.پیداست که تشریع از آن خدا می باشد، او اوست که فرمان می دهد چه کنید و چه نکنید؛ اما پیامبر و امام هم می تواند به اذن خدا،حق تشریع و قانون گذاری داشته باشند.
در خصوص تفویض امر و حق قانون گذاری به پیامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در حدیثی از امام باقر و امام صادق (عليها السلام) می خوانیم که فرمودند:
(اِنَّ اللهَ تَبَارَکَ و تَعالی فَوَّضَ اِلی نَبِیِّهِ امرَ خَلقِهِ لِیَنظُرَ کَیفَ طاعَتُهُم؛ثُمَّ تَلی هذِهِ الآیَهَ؛و ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ،وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا)؛
خداوند متعال کار مردم را به پیامبرش تفویض کرد تا بنگرند چگونه اطاعت مي كنند،سپس اين آيه را تلاوت فرمود که هر چیزی رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) دستور می دهد بگیرید و به آن عمل کنید،و هرچه شما را از آن نهی می کند خودداری نمایید.
پس پیامبر گرامی اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) همان گونه که مشاهده شد،تنها مبلّغ نبود،بلکه مشرّع نیز بود؛البته پایه ی تبلیغ صرفاً وحی،و پایه ی تشریع بینشی بود که از جانب خداوند الهام گرفته بود،و هرگز خواسته های شخصی در کار نبود.
این ولایت در تشریع بعد از پیامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) برای امامان معصوم نیز بوده است،و بسیاری از مسایل فرعی شرعیت،بر دست ایشان تشریع شده است.
با آن چه بیان شد: ولایت تکوینی از مراحل کمال روحی و وجودی است که اثر آن سلطه بر عالم کان و جهان هستی می باشد.و ولایت تشریعی یک مقام و منصب وضعی و قانونی است که از طرف خداوند به فردی از افراد به عنوان مقام رسمی داده می شود،تا به امور اجتماعی مسلمین رسیدگی نماید.
ولایت تکوینی که از آن به ولایت تصرف (تصرف در جهان هستی) نیز تعبیر می شود، زمینه ای برای اعطای مناصب ولایت تشریعی نیز می باشد؛زیرا ولایت تشریعی که به معنای سلطه بر اموال و نفوس مردم است،بدون فلسفه و ملاک های معنوی و اجتماعی نخواهد بود و به هر کسی چنین منصب مهمّی داده نخواهد شد.از این روی در مکتب شیعه،(عصمت) در امام و (عدالت) در نایب امام یکی از کمترین شرایط اساسی است که ولیّ می بایست بر نفس خویش مسلط باشد،وگرنه هیچ گاه ولایت تشریعی و حتی ولایت فتوا و یا قضا که کمترین مرحله از مراحل ولایت فقیه است به او داده نخواهد شد.
اما لازم است یادآور شویم:تشریع در حیطه ی فقاهت دو گونه است:
1.استنباط ملاک های قطعی احکام،که مناط و ملاک قطعی موضوع حکم شرعی مشخصص می گردد،و بر اساس این تشخیص دایره ی حکم توسعه یا تضییق می یابد.لذا حکم مرتبت از محدوده ي عنوان مطرح شده در موضوع،فراتر رفته یا تنگ تر می شود. مثلاً ملاک در حرمت (خمر) چیست؟ (خمریّت) یا (مسکریّت)؟در صورت اول حرمت،مخصوص همان (خمر ) است ولی در صورت دوم شامل همه ی مسکرات می گردد.
2.تشریع و قانون گذاری در پیش آمدها که طبق مصالح مقتضی،و بر حسب شرایط زمان،تغییر پذیر است.
تشخیص این گونه موارد و تعیین احکام مربوط،شرعاً به فقیهان واگذار شده، تا در سایه ی قواعد عامه و ضولبط اصل شریعت،حکم هر یک از وقایع رخداده را روشن سازند و با نام (الحوادث الواقعه) در توقیع شریف امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از آن یاد شده است.
پس،آن چه در ولایت فقیه مطرح است ، (ولایت تشریعی)-نه ولایت بر تشریع- است.
یعنی فقیه جامع الشرایط می تواند به مردم در محدوده ی دینی امر و نهی کند و به مقتضای شرایط در چارچوب شریعت،تشریع نیز داشته باشد.

 

#ولایت

توسط ن.ع   , در 10:51:00 ب.ظ نظرات
28ام شهریور 1395

معنای مفهومی ولایت فقیه

220 کلمات   موضوعات: ولایت

یا رب

معنای مفهومی ولایت فقیه

ا توجه به آن چه در معنای (ولایت) و (فقیه) گفته شد،(ولایت فقیه) هرگز به معنای (قیومیت) یا (حاکمیت اراده ی مطلق فقیه) نیست،چنان که ولایت پیامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) و امامان معصوم (عليه السلام) نیز به چنین معنایی نبوده است، بلکه فقها مقصود: (اِرادهُ البِلادِ وَساسَهُ الْعِباد) است و بس.همان گونه که ولایت پیامبر از مقام نبوت او برخاسته بود،و بدین جهت، نبوت و شریعت او ولایت اش را در همان قوانین شرع محدود می کرد، ولایت فقیه نیز از مقام فقاهت او برخاسته، و فقاهت، آن را محدود می سازد.در واقع فقاهت اوست که حکومت می کند نه شخص یا اراده ی شخصی او؛لذا معنای صحیح ولایت فقیه،ولایت فقه او است.
پس وقتی که واژه ی (ولایت) در مورد فقیه به کار می رود،مراد همان حکومت و زمامداری امور جامعه است،و در واقع نوعی خدمت به جامعه اسلامی و مسلمین محسوب می شود.
حضرت امام (رحمت الله عليه) می فرماید: (ولایت،یعنی حکومت و اداره ی کشور و اجرای قوانین شرع مقدس،یک وظیفه ی سنگین و مهم است؛نه این که برای کسی شأن و مقام غیر عادی به وجود بیاورد و او را از حدّ انسان عادی بالاتر ببرد.به عبارت دیگر،ولایت مورد بحث،یعنی حکومت و اجرا و اداره،بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند،امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است).

#ولایت

توسط ن.ع   , در 10:49:00 ب.ظ نظرات
28ام شهریور 1395

فقیه کیست؟

237 کلمات   موضوعات: ولایت

یا رب

فقیه کیست؟

(فقه) در لغت عرب به معنای فهم و درک،و (فقیه) به معنای صاحب فهم و درک است. اما با توجه به امتیاز اساسی که در لغت عرب،بین وزن (فعیل) و (فاعل) وجود دارد که وزن (فاعل) تنها ثبوت آن صفت مثلاً (علم) برای ذات را فهمانده، ولی وزن (فعیل) علاوه بر اثبات صفت برای ذات، دوام و استمرار و به تعبیر بهتر تجربه و تخصص را نیز می فهماند؛ لذا (فقیه) به معنای متخصص درفقه) خواهد بود،همان گونه که طبیب متخصص در طب،و حکیم متخصص در حکمت است.
و در اصطلاح، (فقیه) به کسی گفته می شود که قوه و نیروی فعلی برای استخراج همه یا اکثر احکام شرعی و قوانین کلّی اسلام را از منابع اولیه ی آن یعنی (کتاب،سنت،اجتماع و عقل) داشته باشد.
استاد مطهری (قدس سره) در این باره می نویسد:
(در اصطلاح قرآن و سنّت (فقه) علم وسیع و عمیق به معارف و دستورهای اسلامی است و اختصاص به قسمت خاص ندارد.ولی به تدریج در اصطلاح علما این کلمه به (فقه الاحکام) اختصاص یافت.
توضیح این که؛علمای اسلام،تعالیم اسلامی را به سه دسته منقسم کردند:
الف: معارف و اعتقادات …
ب: اخلاقیات و امور تربیتی…
ج: احکام و مسایل عملی…
فقهای اسلام، کلمه ی فقه را در مورد قسم اخیر اصلاح کردند.شاید از آن نظر که از صدر اسلام آن چه بیشتر مورد توجه و پرسش مردم بود مسایل عمومی بود؛از این رو کسانی که تخصصشان در این رشته مسایل بود به عنوان (فقها) شناخته شدند.)

#ولایت

توسط ن.ع   , در 10:46:00 ب.ظ نظرات
28ام شهریور 1395

ولایت چیست؟

490 کلمات   موضوعات: ولایت

یا رب

ولایت چیست؟

ولاء، وَلایت، وِلایت، ولیّ، مولی، اولی و امثال اینها همه از ماده ی (ولی)- و،ل،ی- اشتقاق یافته اند. این واژه از پر استعمال ترین واژه- های قرآن کریم است که به صورت های مختلفی به کار رفته است؛می گویند در 124 مورد به صورت اسم و 112 مورد در قالب فعل در قرآن کریم آمده است.

معنای اصلی این کلمه هم چنان که راغب اصفهانی (قدس سره) در (مفردات القرآن) گفته است، قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است به نحوی که فاصله ای در کار نباشد؛ یعنی اگر دو چیز آن چنان به هم متّصل باشند که هیچ چیز دیگر در میان آنها نباشد، مادّه ی (ولی) استعمال می شود.مثلاً اگر چند نفر پهلوی هم نشسته باشند و ما بخواهیم وضع و ترتیب نشستن آن ها را بیان کنیم،می گوییم: زید در صدر مجلس نشسته است (وَیَلیهِ عَمْرُو) یعنی بلافاصله در کنار زید عرو نشسته است. به همین مناسبت طبعاً این کلمه در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است اعم از فرب مکانی و قرب معنوی؛ و باز به همین مناسبت در مورد دوستی، یاری، تصدی امر، تسلط و معانی دیگر از این قبیل استعمال شده است؛چون در همه ی اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.
برای این ماده و مشتقات آن،معانی بسیاری ذکر کرده اند.راغب اصفهانی راجع به خصوص کلمه ی (ولایت) از نظر موارد استعمال می گوید:
(ولایت،به معنی نصرت است،و اما ولایت به معنی تصدی و صاحب اختیاری یک کار است.وگفته شده که معنی هردو یکی است و حقیقت آن (تصدی و صاحب اختیاری است).
در فرهنگ فارسی معین، برای لفظ (ولی) معانی متعددی از قیبل دوست،یار،صاحب،حافظ،آن که از جانب کسی در کاری تولیت دارد و برای (ولایت) معنی حکومت کردن بیان شده است.
پس (ولایت) همان حکومت و سرپرستی است که در ریشه ی لغوی آن نهفته است.
البته این بدان معنی نیست که تمام اختیارات مردم به ولی سپرده شود به طوری که مردم اصلاً به حساب نیایند.در مورد ولایتی که شخص بر اموال صغار دارد، صغیر اصلاً به حساب نمی آید،ولی در مورد ولایتی که ولی امر بر مردم دارد این گونه نیست که مردم هیچ انگاشته شوند.
برخی (ولایت) را به معنای (قیمومیّت) که لازمه ی آن تداعی (محجوریّت) در مولّی علیه است پنداشته اند و نوشته اند:
(ولایت به معنای قیمومیّت، مفهوماً و ماهیتاً با حکومت و حاکمیت سیاسی متفاوت است؛ زیرا ولایت حق تصرف ولی امر در اموال و حقوق اختصاصی شخصی مولّی علیه است، که به جهتی از جهات، از قبیل عدم بلوغ و رشد عقلانی، دیوانگی و غیره، از تصرف در حقوق و اموال خود محروم است، در حالی که حکومت و حاکمیت سیاسی به معنای کشورداری و تدبیر امور مملکتی است…)
ای چنین تعریفی که نویسنده ارایه داده است،با صراحت سخنان فقها که بعد خواهد آمد،منافات دارد.
مقام معظم رهبری می فرماید: (معنای (ولایت) در اصطلاح و استعمال اسلامی این است: یعنی حکومتی که در آن اقتدار حاکمیت هست،ولی خودخواهی نیست؛جزم و عزم قاطع هست اما استبداد به رأی نیست).

#ولایت

توسط ن.ع   , در 10:44:00 ب.ظ نظرات

1 3