وجود
به منشاء اثر، به اثر گذار، وجود گویند.
فلان چیز وجود دارد یعنی فلان چیز منشاء اثر دارد…یعنی فلان چیز می تواند بر چیز دیگری اثر بگذارد.
#فلسفه #منطق
به منشاء اثر، به اثر گذار، وجود گویند.
فلان چیز وجود دارد یعنی فلان چیز منشاء اثر دارد…یعنی فلان چیز می تواند بر چیز دیگری اثر بگذارد.
#فلسفه #منطق
متضاد و متناقض وجود است. عدم به معنی فقدان اثر است. عدم یعنی بی تأثیر بودن بر همه چیز.
#فلسفه #منطق
هرچیزی(شیء) که از خود اثری بروز بدهد موجود است(وجود دارد)؛ چه منشاء آثارش خودش باشد(وجود) و چه منشاء آثارش وجود دیگری باشد که در این شیء بروز پیدا کرده است.
بسیار عذر خواهم بابت این که در این رابطه نمی توانم مثال آسانی بیاورم…
مثال:
با فرض این که خداوند عامل ایجاد قوانین فیزیک است(که همینطور است) اگر توپی را رها کنیم بیفتد پایین، صدای برخورد بشنویم و برگردد بالا، می گوییم زیر این توپ زمین وجود دارد زیرا اثر بروز داده است. با این حال، زمین در عین وجود داشتن منشاء اثر نیست. تمام آثاری که زمین بروز می دهد، مستقیماً عمل خدا ست و به قولی خدا عروسک گردان است. وجود(منشاء اثر) خداست و زمین وجود(منشاء اثر) نیست ولی موجود هست زیرا اثر بروز می دهد. به بیانی دقیق تر، خدا منشاء اثر است و زمین نماینده ی اثر است.
#فلسفه #منطق
علت تام(علت کامل) به علت یا مجموعه ای از علت ها گویند که هرگاه برقرار شود، الزاماّ معلول رخ می دهد.
مثال:
مجموعه ی اکسیژن کافی، چوب و دمای مناسب، علت تام آتش چوب است. هرگاه این سه برقرار شود، الزاماّ در همان لحظه آتش چوب ایجاد می شود. (البته این علت ظاهری ست و علت تام حقیقی اراده ی خدا ست)
#فلسفه #منطق
به گزاره ای که در مجموعه ای از یک یا چند عضو حاکم است و خاصیتی از آن را چه در مکان های مختلف و چه در زمان های مختلف پیش بینی می کند نظم می گویند.
مجموعه ای که دارای نظم باشد منظم نامیده می شود.
_
مثال(1): دنباله ی اعداد “1 و 2 و 3 و 4 و …” منظم است. گزاره ی حاکم(نظم): هر عدد از عدد قبلی یک واحد بیشتر است.
مثال(2): مجموعه ای از اشیاء متوالی که با فاصله ی برابر از یکدیگر قرار گرفته اند منظم است. گزاره ی حاکم(نظم): فاصله ی هر شیء از شیء قبلی با فاصله اش از شیء بعدی برابر است.
مثال(3): مجموعه ای از اشیاء متوالی که فاصله شان طبق دنباله ی مثال(1) است منظم است(فاصله های منظم دارد). گزاره ی حاکم(نظم): فاصله ی هر شیء از شیء قبلی یک واحد از فاصله ی شیء قبلی از شیء قبلیش بیشتر است.
مثال(4): جسمی که تمام نقاط سازنده اش آبی رنگ است منظم است(طرح رنگ منظم دارد). گزاره ی حاکم(نظم): هر نقطه ای از جسم، آبی رنگ است.
مثال(5): جسمی که دمایش در هر لحظه از ثانیه ی قبل یک درجه کمتر است منظم است(رفتار دمایی منظم دارد). گزاره ی حاکم(نظم): هر لحظه دمای جسم از ثانیه ی قبل یک درجه کمتر است.
#فلسفه
هرگاه در مجموعه ای خاصیتی را مشاهده کنیم و این گونه نتیجه بگیریم که این خاصیت در جایی خارج از این مجموعه احتمالاً صادق است، به این روش نتیجه گری استقرا می گویند.
مثال: کسانی که من تا به حال دیده ام دستانشان پنج انگشت دارد، لذا احتمالاً کسانی که ندیده ام نیز دستانشان پنج انگشت دارد؛ یا به صورت خاص، به احتمال زیاد اولین غریبه ای که خواهم دید، دستانش پنج انگشت دارد.
به بیان عام تر: هرگاه در مجموعه ای خاصیتی را برقرار بیابیم و نتیجه بگیریم که در جایی خارج از این مجموعه، احتمال برقراری این خاصیت از دیگر خاصیت های رقیبش بیشتر است، به این روش نتیجه گیری استقرا می گویند.
مثال: کسانی که من تا به حال دیده ام دستانشان پنج انگشت دارد، لذا احتمال این که دستان دیگران پنج انگشتی باشد بیشتر از چهار، شش یا هر عدد دیگری است.
#فلسفه
#منطق
تجربه گرایی، نهضتی فلسفی ست که تجربه را تنها روش معتبر شناخت می داند.
این نهضت که نهضت پیروز غرب است، امروزه در زیرشاخه های مهمش ادامه دارد از جمله عملگرایی و علم باوری(ساینتیسم).
تجربه گرایان برای مفاهیم عقلی و متافیزیک ارزش و اعتبار قائل نیستند و تنها بر اساس شواهد قابل حس(حواس پنج گانه) نتیجه گیری می کنند. از این رو، عموم تجربه گرایان وجود خدا را انکار می کنند.
#فلسفه
مکتبی ست زاده ی تجربه گرایی(شکل تشدید شده ی آن)، که معتقد است حقیقت و واقعیت همان علم تجربی(Science) است و بقیه ی ادعاهای شناخت همگی مردودند.
پوزیتیویسم همان تجربه گرایی ست که به علم تجربی اعتماد کامل کرده و شناخت تجربی صحیح را در روش علم تجربی محصور می داند.
#فلسفه
وقتی علم ما نسبت به پدیده ای دچار نقص است، رفتار آن را نمی توانیم دقیقاً پیش بینی کنیم. با این حال، می توانیم رفتار پدیده را به صورت احتمالی توصیف کنیم. علمی که به توصیف احتمالی پدیده ها می پردازد، حساب احتمال است.
هرگاه وجهی از پدیده ای را ندانیم، حالات مختلف و هم سنگ این وجه را در نظر گرفته و رفتار پدیده را در این حالات مختلف بررسی می کنیم. نسبت تعداد حالات مطلوب به تعداد حالات نامطلوب، برابر احتمال مطلوب پیش رفتن پدیده خواهد بود.
مثال: سکه ای را دو بار می اندازیم. احتمال این که هردوبار پشت بیاید 0.25 است:
کل حالات: پشت و پشت؛ پشت و رو؛ رو و پشت؛ رو و رو. از چهار حالت تنها یکی مطلوب است، لذا احتمال حالت مطلوب یک چهارم(0.25) است.
رفتار سکه تنها دو حالتی ست. اگر به جای سکه از تاس استفاده کنیم، احتمال این که دو تاس پشت سر هم شش بیایند، یک سی و ششم(0.028) است.
ان شاء الله در ادامه از حساب احتمال در تحلیل احتمالی جهان استفاده می کنیم و خواهید دید حساب احتمال ثابت می کند که انسان جهان را تصادفی نمی داند.
#فلسفه
منظور از تسلسل در فلسفه، سلسله ای از علّت و معلول است که تا بی نهایت ادامه داشته باشد؛ به این ترتیب که A علّتی داشته باشد به نام B و B علّتی داشته باشد به نام C … و این سلسله هیچ گاه پایان نیابد.
تسلسل هیچ شروعی برای زنجیره ی اتفاقات (ایجاد A از B و B از C و …) قایل نمی شود. از طرفی، اگر شروعی نباشد، اتّفاقی نمی افتد؛ لذا تسلسل باطل است.
نوع دیگری نیز از تسلسل هست که عموماً مد نظر نیست و آن تا بی نهایت ادامه داشتن معلول های یک علّت است. این تسلسل از آنجا که قایل به شروع است، باطل نیست؛ و آنچه به تسلسل معروف است این نیست.
#فلسفه