عبور از نهیلیسم(پایان پوچ گرایی)
پوچ گرا همه چیز را انکار می کند. زندگی از نظرش هیچ هدفی ندارد. طبق این دیدگاه، ارزش تمامی اعمال صفر است. ارزش تمامی افکار صفر است. همه ی این ها را می پذیریم. حال باید دید یک نهیلیست چگونه این اعتقادات را عملی می کند. فرض کنید یک پوچ گرا گرسنه شده است. از نظر فلسفی، هم در وجود غذا شک محض دارد و هم گرسنگی. این شک غیر قابل حل است؛ لذا فکر کردن به گرسنگی و غذا ارزشی ندارد. همانطور که می بینید، قاعدتاً هیچ نهیلیست واقعی در جهان وجود ندارد. هرچه نهیلیست واقعی بوده تا به حال از گرسنگی مرده است.
آنچه باقی می ماند یک سری افراد هستند با ادعای پوچ گرایی که از نظر زبانی خود را توجیه کرده اند: می گویند هیچ چیز را قبول ندارند. حال که ادعا می کنند هیچ چیز را قبول ندارند بر اساس چه شاخصی عمل می کنند؟ بر اساس دلشان عمل می کنند. آیا همان استدلالی که همه چیز را نفی کرد، دلشان را نفی نمی کند؟ چرا، البته نفی می کند!!!
اگر با یک پوچ گرا با همین روشی که ذکر شد بحث کنید، بحثتان به سرعت از حالت فلسفی خارج می شود. یک مثال ذکر می کنم که بین من و یکی از دوستان رخ داد:
-شما مگه تو همه چیز تردید محض نداری؟
~چرا…شک دارم
-خب چطور غذا میخوری؟ از کجا میدونی غذا سیرت میکنه؟
~شک دارم سیرم کنه
-چرا سنگ نمیخوری؟ به چه استدلالی میری سراغ غذا؟
~عادته…از سر عادت غذا میخورم
-از کجا خبر داری عادت وجود داره؟ اصلاً چرا از عادت تبعیت میکنی؟
~نمیدونم
-چرا از بین این همه چیز که نمیدونی رفتی سراغ غذا؟
~نمیدونم
-می پذیری یک سری حداقل هایی رو قبول داری که بر اساس اونا تصمیم میگیری؟
~نه، عادته
-چطور نمیپذیری گرسنگی رو قبول داری وقتی دنبال غذا میری؟
~نمیدونم…عادته
-قرار شد به عادت اعتقاد نداشته باشی که…
آخر سر هم بنده خدا قبول نکرد.
#فلسفه