مکانهای مقدّس در قرآن کریم و علت مقدس بودن عدد هفت چیست؟
آیاتی را که دلالت بر مقدس بودن برخی مکانها دارند، میتوان به دو دسته تقسیم نمود که در آنها از برخی مکانها به صورت ویژه یاد شده و در برخی دیگر، میتوان از آن برداشت تقدیس مکان مورد نظر کرد.
الف. دسته اول؛ مانند مکه و زمین مقدس (وادی طور) که حضرت موسی(ع) به فرمان خداوند به آنجا رفت و خداوند بر او تجلّی کرد که آیات آن عبارتند از:
1. «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمینَ»؛ بیگمان نخستین خانهاى که براى (عبادت) مردم (بنا) نهاده شد همان است که در مکّه است، خجسته و رهنمون براى جهانیان.
2. «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»؛ بیگمان این منم پروردگار تو، پایپوشهاى خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوى» هستی.
3. «یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرینَ»؛ اى قوم من! به سرزمین مقدّسى (به نظر اکثر مفسران بیت المقدس) که خداوند براى شما مقرّر فرموده است وارد شوید و واپس مگرایید که زیانکار گردید.
ب. دسته دوم: آیاتی که میتوان کلیاتی از آن درباره مقدس بودن برخی مکانها برداشت کرد:
1. «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»؛ و اینکه سجدهگاهها از آن خداوند است پس با خداوند هیچکس را (به پرستش) مخوانید. از این آیه میتوان تقدّس مساجد را برداشت کرد.
2. «فَقالُوا ابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیاناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً»؛ گفتند بنایى بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد) -پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است- کسانى که در کارشان (در آن کشمکش) برترى داشتند گفتند: بر (غار) آنان (به یادبود) مسجدى خواهیم ساخت. این آیه شریفه نیز دلالت دارد که مزار اولیای الهی نیز از تقدّس برخوردار است.
در قرآن کریم 28 بار تکرار شده است که برخی از آنها عبارت است از: هفت گاو چاق، هفت گاو لاغر، هفت سنبله سبز، هفت سال فراخى، هفت سال قحطی، دانه گندم هفت خوشه، هفت در جهنم و… .
شایان ذکر است که مفسران در تفسیر آیه “اللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ"، مطالبی را در باره عدد هفت و علل تکرار آن در قرآن، نقل کرده اند که اکثر مطالب به صورت احتمال و از منظر برخی از ریاضیدانان و عرفا بیان شده است.
در تفسیر نوین در این باره آمده است: کسانی که بخواهند اهمیت این عدد را نزد اقوام و ملل مختلف از قدیم ترین ازمنه تا ظهور اسلام بدانند و نیز به عظمت و اهمیت آن در جمیع کتب آسمانى آگاه گردند می توانند به تاریخچه آقاى دکتر معین در کتاب «تحلیل هفت پیکر نظامى» تحت عنوان «هفت نزد اقوام مختلف» مراجعه فرمایند.
«وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَقَفَّیْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَىٰ أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقًا کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقًا تَقْتُلُونَ»؛ «وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ» چه معنایی دارد و تفسیر این عبارت چیست؟
پاسخ اجمالی
موضوع تأیید و کمک عیسی بن مریم توسط روح القدس، در چند آیه قرآن آمده است. اما در اینکه منظور از روح القدس در این آیات چیست و تأیید به چه معنا است؛ مفسران احتمالاتی را ذکر کردهاند:
1. تعدادی از مفسران تفسیر روح القدس در این آیات را به مانند آیات دیگر قرآن به جبرئیل تفسیر کردهاند. اما در اینکه کمک و یاری رساندن جبرئیل به عیسی(ع) چگونه بوده است، احتمالاتی وجود دارد که در پاسخ تفصیلی آمده است.
2. برخی از مفسران روح القدس را به انجیل تعبیر کردهاند؛ به این معنا که خداوند به وسیله انجیل حقانیت عیسی(ع) را بر مردم آن زمان اثبات کرد و وجود انجیل، اینچنین تأیید و کمکی بر عیسی شد.
3. روح القدس، همان اسم اعظمی است که عیسی(ع) توسط آن مردگان را زنده میکرد و با این اسم بود که حقانیت عیسی بر همگان آشکار شد.
4. منظور از روح در این عبارت، روح عیسی(ع) است و «القدس» از خداوند باری عالی تعبیر میکند. اما در اینکه چرا خداوند روح عیسی(ع) را به خود نسبت داده، به نظر میرسد برای بزرگ کردن و گرامی داشتن عیسی(ع) بوده است.
پاسخ تفصیلی
موضوع تأیید و کمک عیسی بن مریم(ع) توسط روح القدس، چندین بار در قرآن آمده است:
1. «وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ … ».
2. «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَیْنا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ … ».
3. «إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتی عَلَیْکَ وَ عَلى والِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُس ِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلا … ».
در آیه اول و دوم نام حضرت عیسی(ع) بعد از ذکر کلمه پیامبران آمده است. علت این ذکر خاص بعد از عام، به خصوص در آیه اول تأکید بر نام عیسی(ع) بوده که شریعت جدیدی را بعد از موسی(ع) آورده است، البته این پیامبران مقام بالایی داشتهاند، اما بعد از موسی(ع)، قطعاً عیسی(ع) دارای شریعت جدید بوده و دین موسی را نسخ کرده و این علت ذکر خاص عیسی(ع) است.
مفسران «بیّنات» در دو آیه اول را نیز به معنای معجزات عیسی(ع)؛ مانند زنده کردن مردگان، شفا دادن مریضها و … ذکر کردهاند.
بحث در مورد روح القدس به دو صورت میتواند تقریر شود: اول اینکه، روح القدس به صورت کلی چه معنایی در قرآن دارد؛ در این مورد بحثهای مفصلی جریان دارد که نیازی به ذکر آنها در اینجا نیست. دوم: روح القدس در این آیات، چه معانی دارد؛ در این آیات، احتمالاتی پیرامون روح القدس وجود دارد که برخی از آنها معتقدانی نیز دارد و برخی تنها در حد احتمال ذکر شدهاند. این احتمالات از این قرارند:
1. تعدادی از مفسّران روح القدس در این آیات را به مانند آیات دیگر قرآن به جبرئیل تفسیر کردهاند، اما در اینکه کمک و یاری رساندن جبرئیل به عیسی(ع) چگونه بوده است، احتمالاتی وجود دارد:
الف. جبرئیل کسی بوده که عیسی(ع) را در تمام دوران زندگی یاری رسانیده و این یاری در تمام مراحل زندگی بوده است. این تقریر این اشکال را دارد که این امتیاز، اختصاص به عیسی(ع) نداشته و تمام انبیا و اولیای الهی را در بر دارد، پس این سؤال به وجود میآید که چرا تنها نام عیسی(ع) ذکر شده است؟
ب. بنابر همین قول، احتمال دیگری وجود دارد که این تأیید و کمک را به عیسی(ع) اختصاص میدهد. بنابر دلالت قرآن یهودیان شخصی شبیه به عیسی(ع) را گرفته و به صلیب کشیدند و گمان بردند که او همان عیسی(ع) است، در حالی که اشتباه کرده بودند. این معجزه موجب نجات جان عیسی(ع) شد. برخی از مفسّران این احتمال را دادهاند که تأیید و کمک عیسی(ع) توسط روح القدس در همین موضوع بوده است.
ج. برخی نیز احتمال داده و گفتهاند: از آنجا که مریم به نفخه جبرئیل، به عیسی(ع) حامله شده؛ لذا کمک عیسی(ع) توسط روح القدس تنها اختصاص به عیسی(ع) داشته و عبارت هیچ اشکالی ندارد.
2. برخی از مفسّران روح القدس را به انجیل تعبیر کردهاند؛ به این معنا که خداوند به وسیله انجیل حقانیت عیسی(ع) را بر مردم آن زمان اثبات کرد و وجود انجیل، تأیید و کمکی بر عیسی شد.
3. روح القدس، همان اسم اعظمی است که عیسی(ع) توسط آن مردگان را زنده میکرد و با این اسم بود که حقانیت عیسی بر همگان آشکار شد.
4. منظور از روح در این عبارت؛ روح عیسی(ع) است و منظور از «القدس» خداوند باری تعالی تعبیر میکند، اما در اینکه چرا خداوند، روح عیسی(ع) را به خود نسبت داده، به نظر میرسد برای بزرگ کردن و گرامی داشتن عیسی(ع) بوده است.
اینها احتمالاتی بود که در تفسیرهای مختلف ذکر شده است؛ برخی از مفسّران یکی را انتخاب کردهاند[و برخی دیگر چند قول را قوی دانستهاند.[برخی از تفاسیر روایی اهل سنت نیز برای این موارد خبرهایی را نقل کردهاند.
هر یک از این اقوال، دارای ادلهای بوده و دارای قوت هستند ولی از آنجا که بیشتر مفسران روح القدس در آیات دیگر را به جبرئیل حمل میکنند، اعتقاد به قول اوّل از قوت بیشتری برخوردار است.
قبل از پرداختن به پرسش باید گفت؛ در لغت عرب و فارسی؛ معنای اولیه صیحه از ریشه «صیح»، صدای بلند و فریاد است. البته به معنای عذاب و غارت نیز استعمال شده است که معنای اصلی آن نیست و از لوازم آن است؛ زیرا وقتی صدا بلند و از اندازه معمولی فراتر رفت، سبب ناراحتی و عذاب است. همچنین از حمله و غارت کردن تعبیر به «صیحة الغارة» کردهاند؛ یعنی ناگهان و با سرعت به کاروان یورش برد.
این واژه و مشتقات آن به معنایی که بیان شد در آیات قرآن و روایات نیز استعمال شده است که برخی از آنها در ادامه ذکر میشود.
اما صیحه آسمانی که در روایات یکی از علائم ظهور شمرده شده است، به معنای ندای بلندی است که در آن، حقانیت امام زمان(عج) و شیعیانش به گوش جهانیان میرسد که این ندا برای ستمگران به دلیل عملکرد زشت آنان مایه عذاب خواهد بود.
برخی از روایات در این زمینه را بیان میکنیم:
1. در روایتی عمر بن حنظلة میگوید: شنیدم که امام صادق(ع) میفرمود: «پنج نشانه پیش از قیام حضرت قائم صورت خواهد گرفت: صیحه آسمانى، خروج سفیانى، فرو رفتن (لشکر سفیانى در بیداء)، کشته شدن نفس زکیه، خروج یمانى». من عرض کردم: قربانت اگر یکى از خاندان شما پیش از وقوع این نشانهها خروج کند، با او همراه شویم؟ فرمود: «نه». و چون فردا شد این آیه را براى آن حضرت خواندم: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ؛ اگر بخواهیم بر ایشان آیه و نشانهاى از آسمان نازل کنیم که گردنهایشان در مقابل آن خاضع گردد». به حضرت عرض کردم: آیا این نشانه همان صیحه آسمانى است؟ فرمود: «آگاه باش! که اگر آن باشد گردن دشمنان خدا در برابرش خاضع گردد».
2. محمد بن مسلم میگوید از امام باقر(ع) شنیدم میفرمود: «… و منادى از آسمان فریاد میزند به اینکه حق با قائم و شیعیان او میباشد،…»
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى»؛ اگر سخن آشکار بگویی (یا مخفى کنى)، او اسرار - و حتى پنهانتر از آن- را نیز میداند.
کلمه «أَخْفى»، اسم تفضیل است که آن به «مخفیتر» معنا و تفسیر شده است.در اینکه منظور از «اخفى»(مخفیتر از سِرّ) در اینجا چیست؟ در میان مفسّران گفتوگو بسیار است، یکی از این تفسیرها که برخی از مفسّران با استناد به روایتی از امام باقر و امام صادق(ع) بیان کردهاند، این است: «سِرّ؛ یعنى چیزى که در دل خود پنهان میکنى و مخفیتر از سِرّ آن چیزى است که قبلاً به قلب تو خطور کرده و فراموشش کردهاى». این حدیث ممکن است اشاره به این نکته باشد که آنچه را انسان یاد میگیرد، به مخزن حافظه سپرده میشود منتها گاهى ارتباط انسان با گوشهاى از این مخزن قطع میگردد و حالت نسیان و فراموشی به او دست میدهد، لذا اگر با وسیلهاى یادآورى بشود کاملاً آنرا مطلب آشنایى میبیند. بنابر این، آنچه را انسان فراموش کرده، مخفیترین اسرار او است که در زوایاى حافظه پنهان گشته و ارتباطش موقّتاً یا براى همیشه قطع شده است.
به هر حال؛ معنای آیه چنین میشود: خدای متعال آنقدر احاطه علمى دارد که اگر سخن آشکارا بگویى میداند، و اگر مخفى کنى نیز میداند، و حتى مخفیتر از مخفى را نیز آگاه است.
یکی از آیات در موضوع انفاق آیه ۲۷۴ سوره بقره است: «الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»؛ کسانى که اموال خود را در شب و روز نهان و آشکارا انفاق کنند، آنان را نزد پروردگارشان پاداش نیکو خواهد بود و هرگز از حادثه آینده بیمناک و از امور گذشته اندوهگین نخواهند شد.
در شأن نزول این آیه از ابن عباس نقل شده: این آیه درباره على(ع) نازل شده است؛ زیرا آن حضرت چهار درهم داشت؛ یک درهم در روز و یک درهم در شب، یک درهم پنهانى و یک درهم را نیز آشکارا انفاق کرد.[1] این شأن نزول در منابع اهل سنت نیز ذکر شده است،اگرچه شأن نزولهای دیگری نیز در تفاسیر اهل سنت وجود دارد.
البته این شأن نزول، منافاتی با تفسیر کلی آیه ندارد. به همین جهت میتوان تعبیر «أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً» را در توصیه به انفاق در حالات و زمانهای مختلف تفسیر کرد که مسلمان به جهت حرص بر انفاق، بر آنها مبادرت میورزد. همچنین بیان این اوقات و حالات میتواند بیانگر این نکته باشد که مؤمن باید بر اساس شرایط و زمانهای مختلف انفاق انجام دهد؛ گاه به صورت آشکار، گاه نهان و …. همچنین بعید نیست که مقدم داشتن شب بر روز، و پنهان بر آشکار (در آیه مورد بحث) اشاره به این باشد که مخفى بودن انفاق بهتر است، مگر موجبى براى اظهار باشد، هر چند باید در همه حال و به هر شکل، انفاق فراموش نشود.
«وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» یعنی خوفها و وحشتهاى قیامت بر آنها نیست و آنان در قیامت محزون و غمناک نخواهند بود.البته مفسران پیرامون این عبارت، تفسیر دیگری را نیز بیان کردهاند: «انسان براى ادامه و اداره زندگى بىنیاز از مال و ثروت نیست و معمولاً هنگامى که آنرا از دست مىدهد اندوهناک مىگردد؛ زیرا نمىداند در آینده وضع او چگونه خواهد بود. خداوند در این عبارت میفهماند که چنین افرادى از انفاق در راه خدا، خوف و وحشتى از آینده ندارند و به خاطر از دست دادن قسمتى از ثروت خود اندوهگین نمىشوند، زیرا مىدانند در مقابل چیزى که از دست دادهاند، از فضل پروردگار و از برکات فردى و اجتماعى و اخلاقى آن در این جهان و آن جهان بهرهمند خواهند شد».
موضوع مورد سؤال در منابع روایی مطرح شده است؛ مانند این روایات:
1. «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) لَا تُعَلِّمُوا نِسَاءَکُمْ سُورَةَ یُوسُفَ وَ لَا تُقْرِءُوهُنَّ إِیَّاهَا فَإِنَّ فِیهَا الْفِتَنَ وَ عَلِّمُوهُنَّ سُورَةَ النُّورِ فَإِنَّ فِیهَا الْمَوَاعِظَ»؛[1] امام علی(ع) فرمود: سوره یوسف را به زنانتان تعلیم ندهید…؛ چراکه در آن، فتنهها ]حکایت عشق و عاشقى[ است. آنان را سوره نور بیاموزید که سرشار از پند و موعظه است.
2. «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) لَا تُنْزِلُوا النِّسَاءَ الْغُرَفَ وَ لَا تُعَلِّمُوهُنَ الْکِتَابَةَ وَ لَا تُعَلِّمُوهُنَّ سُورَةَ یُوسُفَ وَ عَلِّمُوهُنَّ الْمِغْزَلَ وَ سُورَةَ النُّورِ»؛[2] امام صادق(ع) فرمود:
زنان را در طبقات بالای منازل منشانید؛ نوشتن خط یادشان ندهید؛ سوره یوسف را به آنان تعلیم ندهید، آنان را چرخ رشتن یا پیله رشتن بیاموزید، و به ایشان سوره نور را تعلیم دهید؛ چون آیه حجاب، حد زنا و احکام زنان در آن سوره است.
آنچه در مورد اینگونه روایات قابل توجیه است؛ این است که مطمئناً توصیههای این روایات فراگیر و عام نیست؛ یعنی اینگونه نیست که در تمام زمانها و در مورد تمام زنان چنین باشد که تلاوت سوره یوسف برایشان فتنه انگیز باشد!
اینکه روایت میگوید زنان را در طبقات فوقانی منازل ساکن نکنید؛ از اینرو بوده در گذشته پنجرههای منازل خالی از حفاظ و پرده بود و ممکن بود نامحرم ایشان را ببیند و یا آنها نامحرم را ببینند، همینطور مبادا با آموزش خواندن و نوشتن، نامهای به مردان بنویسند که مردان با دیدن خطشان شیفته آنان شوند؛ یا در سوره یوسف؛ چون حکایت عشق و عاشقى است، مبادا آنان با خواندن آن وسوسه شوند.
همانگونه که بیان شد، این مسئله تابع شرایط و فرهنگها است. به عنوان نمونه همین داستان سوره یوسف میتواند مخصوص زنانى باشد که زبانشان عربى است و زبان قرآن را میفهمند، اما فارسی زبانانی که فقط متن قرآن را برای ثواب تلاوت میکنند، و چیزی از محتوای آن متوجه نمیشوند، و یا اکثر زنان عفیف و پاکدامنی که با خواندن آن درس عبرت میگیرند، اشکالی متوجه آنان نخواهد بود.
[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد ج 5، ص 516، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، ج 1، ص 374، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413 ق.
در زمینه حکمت و علّت تقسیم قرآن کریم به سورههاى مختلف که کوچکترین آنها سوره کوثر با سه آیه و بزرگترین آنها سوره بقره با 286 آیه است، قرآنشناسان فوایدى را برشمردهاند. مسلماً اینکه خداوند چنین تقسیمى را در کتاب جاودان خویش به کار برده است بدون حکمت و هدف نبوده است. در قرآن بالاترین دقّتها و ظرافتها به کار رفته و حتى در تنظیم حروف و کلمات آن عنایت خاصى وجود داشته است.
در اینجا برخى از فواید تقسیم قرآن به سورهها را ذکر نموده و یادآور میشویم که قطعاً فواید به این موارد محدود نمیگردند.
1. اهداف مختلف و موضوعات متفاوت در قرآن: در بسیارى از سورهها هدف خاصى مورد نظر است که محور همه آیات آن سوره است. حتى بعضى از مفسّران عقیده دارند که هر سوره یک هدف خاصى را تعقیب میکند. این هدف خاص، آیات مربوط را در قالب یک سوره در کنار هم جاى داده است؛ برای نمونه سوره یوسف و یا نمل و یا فیل و … در سرگذشت یک پیامبر و یا یک واقعه تاریخى است.
2. آسانی در فراگیرى، قرائت و حفظ قرآن: تقسیم و تفکیک میان سورهها، تعلیم و تعلّم را براى جویندگان و مشتاقان کلام خداوند آسانتر میکند و آنان پس از آموختن بخشى از کلام خداوند و یا حفظ آن، بسان کسى که یکى از مراحل سعادت را طى کرده و در فتح آن توفیق یافته، نسبت به قسمتهاى دیگر قرآن مشتاقتر میشوند. چون قارى قرآن سورهاى را به پایان میبرد، به شروع سوره دیگر راغبتر میشود. این امر به ویژه در حفظ قرآن مشهودتر است؛ چرا که تقسیم قرآن به قطعهها و سورههاى کوچک و بزرگ، مشکل حفظ را حل نموده و اگر چنین نبود، هم انگیزه براى حفظ قرآن کمتر میشد و هم حفظ آن دشوارتر.
3. صیانت و حفاظت قرآن از تحریف: یکى از هنرمندیهاى قرآن و جنبههاى اعجاز آن همین تقسیمبندى کتاب به قطعات مستقلى به نام سوره است. این امر سبب گردید تا حفظ آنها به ویژه سورههاى مکى که در آغاز نزول سورههایى کوچک و موزون بودند، به راحتى صورت گیرد و لااقل هر مسلمانى تعدادى از این سورهها را در خاطره و حافظه خویش بایگانى کند. البته حافظان کل قرآن نیز کم نبودهاند.
4. مانندناپذیرى حتى در کوچکترین سوره: تقسیم قرآن به سورههایى که دامنه اختلاف آیات آنها بسیار زیاد است، خود پدیده جالب دیگرى است؛ زیرا قرآن، که در آیات «تحدّى» همگان را به مبارزه دعوت کرده است، تا اگر میتوانند حتى یک سوره همانند قرآن بیاورند، با تقسیم خود به سورههاى کوچک و بزرگ اشاره به این حقیقت نموده که بلندى و کوتاهى سورهها، شرط اعجاز نیست و هر سوره هر قدر هم کوچک باشد در اوج اعجاز و عظمت قرار دارد.
«استیناف»؛ مصدر باب استفعال از ریشه «أنف» است و «إستئناف» و «إئتناف» به معنای ابتدا است. «اسْتَأْنَفَ الشَّیْءَ و ائْتَنَفَهُ: أَخَذَ أَوَّلَهُ و ابْتَدَأَه»؛ یعنی آنرا سر آغاز کار گرفت و از آن شروع کرد.
حروف استیناف مانند واو و فاء استینافیه در لغت عرب در مقابل حروف عطف و… کاربرد دارند و در جایی استعمال میشوند که هدف از آن، قطع ارتباط میان جمله بعد با ماقبل خود باشد. در اینجا نمونههایی از آنرا ذکر مینماییم:
1. «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ»؛ او کسى است که این کتاب(آسمانى) را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن، آیات «محکم» [صریح و روشن] است؛ که اساس این کتاب میباشد؛ (و هر گونه پیچیدگى در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف میگردد.) و قسمتى از آن، «متشابه» است [آیاتى که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن میرود؛ ولى با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار میگردد.] اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنهانگیزى کنند (و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر (نادرستى) براى آن میطلبند.»
فاء در «فأما الذین…» استیناف است که بعد از آن که آیات به محکم و متشابه تقسیم شد سخن را آغاز و از سر میگیرد و به احکام آن میپردازد.
2. «یَأَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ وَ قَالَت طَّائفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ ءَامِنُواْ بِالَّذِى أُنزِلَ عَلىَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَ اکْفُرُواْ ءَاخِرَهُ لَعَلَّهُمْ َیرْجِعُونَ»؛ اى اهل کتاب! چرا حق را با باطل (میآمیزید و) مشتبه میکنید (تا دیگران نفهمند و گمراه شوند)، و حقیقت را پوشیده میدارید در حالى که میدانید؟ و جمعى از اهل کتاب (از یهود) گفتند: «(بروید در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز، کافر شوید (و باز گردید)! شاید آنها (از آیین خود) بازگردند! (زیرا شما را، اهل کتاب و آگاه از بشارات آسمانى پیشین میدانند و این توطئه کافى است که آنها را متزلزل سازد).
واو در «و قالت طائفة…»، واو استیناف است؛ یعنی جمله بعد را از قبل جدا ساخته و به مسئله دیگری میپردازد.
البته تذکر این نکته الزامی است که؛ اگر به صورت مجموعه به آیات قرآن نظر کنیم پیوسته و مرتبط با یکدیگر هستند، اما وقتی به صورت جزئی نظر میکنیم برخی آیات به صورت ظاهر، ارتباطشان با یکدیگر قطع میشود.
دلیل قرائت سوره روم و عنکبوت در شب قدر، روایتی است که از امام معصوم(ع) در فضیلت تلاوت این سورهها در شب قدر نقل شده است: «… عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْعَنْکَبُوتِ وَ الرُّومِ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَیْلَةَ ثَلَاثَةٍ وَ عِشْرِینَ فَهُوَ وَ اللَّهِ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ لَا أَسْتَثْنِی فِیهِ أَبَداً وَ لَا أَخَافُ أَنْ یَکْتُبَ اللَّهُ عَلَیَّ فِی یَمِینِی إِثْماً وَ إِنَّ لِهَاتَیْنِ السُّورَتَیْنِ مِنَ اللَّهِ مَکَاناً»؛[1] ابو بصیر مىگوید: امام صادق(ع) فرمود: هر کس در شب بیست و سوم ماه رمضان سوره عنکبوت و روم را بخواند، به خدا سوگند که او از اهل بهشت خواهد بود، و من هرگز کسى را از این حکم استثنا نمىکنم و بیم آن ندارم که در این سوگند خداوند گناهى بر من بنویسد، این دو سوره نزد خدا جایگاهى عظیم دارند.
[1]. ابن بابویه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 109، دار الشریف الرضی للنشر، قم، چاپ دوم، 1406ق.
مراد از کلمة الله بودن عیسی و کلماتی که آدم(ع) با آن توبه کرد چیست؟
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْه»؛ همانا مسیح، عیسى فرزند مریم فقط فرستاده خدا، و کلمه (و مخلوق) او است، که او را به مریم القا نمود.
در آیه یاد شده از قرآن کریم، از عیسى(ع) تعبیر به «کلمه» شده است و این تعبیر از آنرو است که اشاره به مخلوق بودن مسیح(ع) کند، همانطورکه کلمات، مخلوق ما است، موجودات عالم آفرینش هم مخلوق خدا هستند. نیز همان طور که کلمات، اسرار درون ما را بیان مىکند و نشانهاى از صفات و روحیات ما است، مخلوقات این عالم نیز روشنگر صفات جمال و جلال خدایند، به همین جهت در چند مورد از آیات قرآن به تمام مخلوقات، اطلاق «کلمه» شده است. منتها این کلمات با هم تفاوت دارند. بعضى بسیار برجسته و بعضى نسبتاً ساده و کوچکاند، و عیسى(ع) مخصوصاً از نظر آفرینش -علاوه بر مقام رسالت- برجستگى خاصى داشت؛ زیرا بدون پدر آفریده شده است.
خداوند متعال در آیه دیگر از قرآن کریم میفرماید: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ»، سپس آدم از پروردگارش کلماتى دریافت داشت (و با آنها توبه کرد). و خداوند توبه او را پذیرفت؛ چرا که خداوند توبه پذیر و مهربان است.
در اینکه آن کلماتی که به آدم القا شد تا با آن توبه کرد چه بود، میان علمای تفسیر سه دیدگاه وجود دارد که تماماً بر گرفته از روایات است. البته این تفسیرهاى سهگانه هیچگونه منافاتى با هم ندارند؛ چرا که ممکن است مجموع این کلمات به آدم، تعلیم شده باشد تا با توجه به حقیقت و عمق باطن آنها انقلاب روحى تمام عیار، براى او حاصل گردیده و خدا او را مشمول لطف و هدایتش قرار داده باشد.
اما نسبت به یک دیدگاه، روایات زیادتری وجود دارد، از جمله این که ابن عباس میگوید از پیامبر گرامی اسلام(ص) در باره آن کلماتی که آدم(ع) با آن توبه کرد سؤال شد، پیامبر (ص) فرمود؛ آن کلمات، تعلیم اسماء محمد و على و فاطمه و حسن و حسین(ع) بوده است، و آدم با توسل به این کلمات، از درگاه خداوند تقاضاى بخشش نمود و خدا او را بخشید.
آیا میتوان از آیات قرآن فهمید که مراد از کلماتی که آدم(ع) با آن توبه کرد اسمهای اهل بیت هستند؟ چرا در قرآن مجید، آن کلمات بیان نشده است؟ برای جواب به این سؤال به روایتی از امام صادق(ع) اشاره میکنیم که از آنحضرت سؤال شد تفسیر آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنکمُْ»، چیست؟ آنحضرت جواب دادند: این آیه در شأن على(ع) و دو فرزندش حسن و حسین نازل شد.
راوی میپرسد: مردمان مىگویند، از چه جهت خداوند، نام على و خاندانش را در آیه تصریح نکرده است؟ امام صادق (ع) فرمود خداوند میفرماید: «أَقِیمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّکَوةَ وَارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعِینَ» نماز را بپا دارید، و زکات را بپردازید، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید. در این آیه دستور خواندن نماز، پرداخت زکات و انجام حج بر رسول خدا نازل شد، اما سخنى از سه رکعت و چهار رکعت در میان نیست. این رسول خدا بود که رکعات نماز، نصاب زکاة و چگونگی مراسم طواف را تفسیر کرد.
لذا با توجه به اینکه قرآن در صدد بیان کلیات است، چه در احکام چه در نقل داستانهای عبرت آموز مانند داستان اصحاب کهف و…، انتظار بیان تمام جزییات در قرآن با فصاحت آن منافات دارد. بنابر این باید تفسیر و جزییات آنرا از زبان پیامبر اسلام(ص) و جانشینان بر حقش که امامان معصوم هستند جویا شویم.
«کلمات»، نیز یکی از این امور کلی است که روایات وارده از معصومان(ع)، مصداق و مراد از آنرا بیان نمودهاند که همان، اسمهای مبارک «محمد»، «على»، «فاطمه»، «حسن» و «حسین» بوده که آنان از بهترین مخلوقات خداوند متعال هستند و ذکر نشدن آن در قرآن، ایرادی را در پی نخواهد داشت، بلکه منطبق با اصل کلی گویی قرآن مجید در بیان احکام و غیر احکام است.