صفحات: << 1 ... 41 42 43 ...44 ...45 46 47 ...48 ...49 50 51 ... 71 >>
2ام تیر 1397اگر شما باهوش باشید یا در ریاضی خوب هستید یا در زبان… .
این چیزی است که در مدرسه به خورد ما میدهند و برای انواع خاصی از هوش ارزش ویژه قائل میشوند درحالیکه بقیه را نادیده میگیرند.
اگر در ریاضی یا زبان خوب نیستید، هنوز هم ممکن است در چیزهای دیگری استعداد داشته باشید که هوش خوانده نمیشدند. چرا؟
در سال ۱۹۸۳، هاوارد گاردنر (Howard Gardener) نه گونه از هوش را تعریف کرد:
منطقی-ریاضی
زبانی-کلامی
جسمی-جنبشی
موسیقیایی
طبیعتگرا
میانفردی
درونفردی
فضایی-دیداری
هستیگرا
آنچه دانشمندان دیگر بهعنوان مهارتهای نرم تلقی میکردند، مانند مهارتهای میانفردی، گاردنر دریافت گونههایی از هوش هستند. منطقی به نظر میرسد. درست همانطور که استعداد ریاضی به شما این توانایی را میدهد که دنیا را درک کنید، هوشمندی در ارتباطات هم همان توانایی را به شما میدهد فقط از یک زاویه متفاوت. اگر ریاضی ندانید ممکن است نرخ انبساط جهان را محاسبه نکنید، اما بهاحتمالزیاد مهارتهای لازم را برای یافتن فرد مناسبی که این کار را انجام دهد، دارید.
حتی با گذشت ۲۰ سال از زمان انتشار کتاب گاردنر، هنوز هم بر سر اینکه استعدادهایی بهجز ریاضی و زبان واقعاً گونههایی از هوش هستند یا اینکه فقط مهارت محسوب میشوند، بحث وجود دارد. شما چه فکر میکنید؟
حال اگر می خواهید بدانید هوش های نه گانه شما در چه سطحی هستند و کدامیک قوی ترند، می توانید از تست هوش چندگانه گاردنر استفاده کنید.
آیا میزان هوش هیجانی خود را سنجیده اید؟ می دانید هوش هیجانی تان چقدر است؟
برای این کار می توانید از تست های معتبر سنجش هوش هیجانی استفاده کنید.
ویژگی های هوش هیجانی
خودآگاهی : یعنی فرد نسبت به احساسات خود آگاهی داشته باشد و به خوبی بداند این احساسات چگونه افکار و رفتارش را تحت تاثیر قرار می دهد. شخص خودآگاه نسبت به ضعف ها و نقاط قوت خود به خوبی آگاه است و اعتماد به نفس لازم را دارد.
مدیریت خود : مدیریت و کنترل احساسات به صورت مثبت و موثر به گونه ای که فرد را قادر به تغییر شرایط پیرامونش کند.
آگاهی اجتماعی : شخصی که آگاهی اجتماعی دارد می تواند نیازها، عواطف و احساسات دیگر افراد را به خوبی درک کند و با افراد و گروه های اجتماعی مشارکت و احساس آرامش کند.
مدیریت روابط : نوعی دیگر از هوش هیجانی مدیریت روابط است؛ یعنی فرد می تواند به خوبی ارتباطی را شکل دهد و آن را حفظ کند، به خوبی در مناسبات اجتماعی پیرامونش شرکت کند و از عهده اصلاح و مدیریت چالش های پیرامونش بربیاید.
در ادامه راه کارهایی برای تقویت هوش هیجانی ارائه می گردد :
هوش هیجانی همان مدیریت چالش هاست.
هوش هیجانی به معنای مدیریت و درک احساسات است به طوری که باعث دورریختن تنش و استرس، برقراری ارتباط موثر با دیگران، رویارویی کارآمد با چالش های زندگی، درک اطرافیان و اصلاح تنش ها و به طور کلی درگیری هایی است که در طول زندگی روزمره با آنها مواجه می شویم.
بنابراین اگر شخصی بتواند به گونه ای احساسات خود را مدیریت کند که این تعادل را در زندگی خود و محیط پیرامونش به وجود بیاورد، از هوش هیجانی خوبی برخوردار است. اگر افراد بتوانند احساسات خود را کنترل کنند و مدیریت کافی بر خود داشته باشند، باعث جذب دیگران به سمت خودشان می شوند و این باعث موفقیت شغلی و حرفه ای آنها خواهدشد، اما برای بالابردن هوش هیجانی راهها و تکنیک هایی وجود دارد.
از استرس دور شوید
برای تقویت هوش هیجانی تان در اولین قدم باید خود را از استرس و تنش ها دور کنید و از احساسات خود و دیگران آگاهی کامل داشته باشید. برای مثال وقتی در شرایط سخت و بحرانی قرار می گیرید باید خیلی سریع نسبت به احساسات خود آگاهی به دست آورید، به نحوی که اجازه ندهید تعادل و وضعیت روانی تان به هم بریزد. اگر بتوانید سریع احساسات خود را شناسایی و آن را کنترل کنید، مانع تصمیم گیری های غلط و واکنش های منفی و ناکارآمد خواهید شد. کنترل استرس و تنش نیز نیاز به تمرین روزانه دارد و به سادگی به دست نمی آید، اما اگر بتوانید روی احساسات منفی مثل عصبانیت، اضطراب و خشم مدیریت داشته باشید، باعث ایجاد تعادل در افکار و رفتارتان شده اید و این همان هوش هیجانی است.
احساس تنش، عصبانیت و سایر احساسات منفی نشانه هایی دارند که اگر آنها را شناسایی کنید راحت تر می توانید آنها را کنترل کنید. برای مثال اگر شما فرد بصری هستید و در یک موقعیت استرس زا قرار گرفته اید، تمرکز خود را روی موردی خوشایندتر معطوف کنید مانند یک شاخه گل و دیدن تصویری زیبا و آرمش بخش. بدین ترتیب نقطه تمرکزتان را منحرف می کنید. اگر بدن تان گرم و ضربان قلبتان بیشتر شده، سعی کنید نسبت به این نشانه ها آگاه باشید و کارهایی انجام دهید که باعث برطرف شدن این علائم جسمی شما شوند.
طرز گفتن مهم تر از نوع کلمات شماست
ایجاد یک ارتباط خوب از ویژگی های یک فرد دارای هوش هیجانی است. هنگام صحبت به چشم های شخص مقابلتان نگاه و با آرامش و شمرده شمرده صحبت کنید. به تن صدایتان نیز توجه کنید که خیلی آرام و آهسته نباشد. توجه به نشانه های غیرکلامی نشان دهنده هوش هیجانی شما هنگام برقراری یک ارتباط است. هنگام صحبت از طنز و شوخی نیز استفاده کنید. شوخ بودن باعث از بین بردن کسالت در طرف مقابلتان می شود و اگر متعادل باشد محبوبیت شما را نیز به دنبال خواهد داشت.
باهوش ها درگیر بحث نمی شوند
همه افراد در طول زندگی ممکن است با شرایطی روبرو شوند که در آن درگیر یک بحث خانوادگی، شغلی یا دوستانه شوند، اما درگیرشدن در مشاجره و بحث باعث تلف شدن انرژی می شود، خصوصا اگر موضوع بحث بسیار بی اهمیت باشد. خود شما بهترین کسی هستید که می تواند تشخیص دهد کدام بحث باارزش و کدام بی مورد است.
از بحث های بی مورد به خاطر خودتان هم که شده دوری کنید تا باعث تلف شدن انرژیتان نشوید. ممکن است در یک بحث به این نتیجه برسید که با وجود توضیحات منطقی و مستند شما شخص مقابلتان به هیچ وجه زیر بار نمی رود و سرسختانه در موضع خود باقی مانده است. در این مواقع حتی اگر نمی توانید شخص مقابلتان را قانع کنید بهتر است حداقل از ادامه بحث خودداری کنید.
ببخشید
در زندگی هر شخصی کدورت و رنجش از دیگران دیده می شود و همه ما در بخش هایی از زندگی ما توسط کسی مورد آزار و رنجش قرار گرفته ایم، اما ماندن در احساسات گذشته هیج فایده ای برایتان ندارد. فراموش کردن خطاهای دیگران بیشتر به خاطر خودتان است تا دیگران. بنابراین اگر می خواهید هوش هیجانی تان را تقویت کنید اتفاقات تلخ و آزاردهنده ای را که درگذشته برایتان افتاده فراموش کنید و آرامش را به خودتان برگردانید.
دیگران را درک کنید
درک کردن دیگران یعنی خودتان را جای دیگران بگذارید تا از دیدگاه آنها به موضوع نگاه کنید. هرچند به صورت کامل هرگز هیچ شخصی نمی تواند مانند دیگران فکر کند . چون همه افراد در محیط متفاوتی رشد کرده اند اما درک موقعیت افراد دیگر باعث می شود بهتر بتوانید آنها را درک کنید و کمتر به قضاوت های عجولانه روی آورید.
شادی را وابسته به چیزی نکنید
بسیاری از افراد شادی و آرامش خود را در گرو اموال و دارایی های مادی می دانند و بدون داشتن آنها شاد نیستند، اما افرادی که هوش هیجانی دارند شادی خود را وابسته به چیزی نمی دانند و این موضوع به دلیل کنترل آگاهانه احساساتشان است. افراد باهوش هیجانی اغلب افراد شادی هستند و این شادی را از هدیه و دریافت های بیرونی ندارند، بلکه شادی را با همه وجود در خودشان حس می کنند.
معرفی رشته کارشناسی ارشد فلسفه :
فلسفه را مادر علوم نامیده اند. فلسفه مطالعهٔ مسائل کلی و بنیادی پیرامون موضوعاتی چون هستی ، آگاهی ، ارزش ، خرد ، ذهن و زبان است .
فرق فلسفه با راههای دیگر پرداختن به پرسشهای بنیادی این چنینی نظیر عرفان ، اسطوره و دین ، رویکرد نقّادانه و معمولاً سازمان یافتهٔ فلسفه و تکیهاش بر استدلالهای عقلانی و منطق است.
واژه فلسفه ریشه در کلمه یونانی آرخه به معنی بذر دارد . در واقع فلسفه به دنبال کشف ریشه مواد عالم است و این که جهان هستی از چه چیز به وجود آمده است. همچنین واژهٔ فلسفه به معنای دوستداری حکمت نیز هست و ریشهٔ یونانی دارد که سپس به عربی و فارسی راه یافته است.
مشهور است که نخستین بار فیثاغورس واژه مذکور را به کار برده است؛ زمانی که از او پرسیدند: «آیا تو فرد حکیمی هستی؟» وی پاسخ داد:«نه، اما دوستدار حکمت (Philosopher) هستم.».
فلسفه را غربيها در ترکيب دو مفهوم فيلو و سوفيا به معني دوستداري دانش ميگيرند. آنها مفهوم ديگري دارند که Wisdom خوانده ميشود و در عربي، معادل تقريبي حکمت شناخته ميشود. پس نزد غربيها فلسفه و ويزدام دو مفهوم متفاوت هستند.
در رشته کارشناسی ارشد فلسفه، دانشجويان بيشتر شناخت مفصلي درباره تاريخ فلسفه غرب به دست ميآورند؛ يعني سير تاريخي فلسفه را از فلسفه يونان تا زمان حاضر و تا حدودي نيز سير تاريخي فلسفه اسلامي را مطالعه و بررسي ميكنند.پس رشته کارشناسی ارشد فلسفه در معناي عام آن به فلسفه غرب ميپردازد.
در ادامه برای آشنایی بیشتر متقاضیان انتخاب رشته کنکور و نیز افرادی که در بازار کار و کاریابی به دنبال آینده شغلی بهتری هستند، اطلاعات بیشتری شامل: برنامه درسی (سرفصل) کارشناسی ارشد فلسفه و تعداد واحدها، دانشگاه های دارای رشته کارشناسی ارشد فلسفه، معرفی سایر گرایشهای ارشد و دکتری فلسفه (به منظور ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر آموزش عالی) و معرفی فرصت شغلی و بازارکار رشته کارشناسی ارشد فلسفه ارایه می شود.
برنامه درسی (سر فصل) کارشناسی ارشد فلسفه و تعداد واحدها :
تعداد کل واحدها : 32 واحد
دروس اجباری : 20 واحد
دروس انتخابی : 8 واحد
پایان نامه : 4 واحد
معرفی رشته فلسفه
“فلسفه به انسان كمك ميكند تا به اوج كمال نايل آيد و به سعادت كه از طريق نيل به عالم معقولات حاصل ميشود، دست بيابد. پس فلسفه نه فقط از لحاظ فوايد آن مورد توجه است بلكه فينفسه نيز مطلوب است و از آن نميتوان صرفنظر كرد.” “ارسطو، فيلسوف مشهور يوناني”
“فلسفه ناشي از بيعقلي و عدم رشد آگاهي انسان است و اگر بشر به حدي از رشد و آگاهي رسيد، نياز به فلسفه ندارد."” اگوست كنت، دانشمند، فيلسوف و رياضيدان مشهور فرانسوي “
دوعبارت فوق نشانگر دو ديدگاه متفاوت درباره فلسفه است كه در طي قرون متمادي وجود داشته و گاه يكي بر ديگري چيره شده است؛ يعني هميشه در طول تاريخ عدهاي از متفكران، فلسفه را دوست داشتن خردمندي و فيلسوف را دوستـدار خردمندي معرفي كرده و عدهاي ديگر فلسفه را هنر لفاظي و بازي كردن با واژهها دانستهاند.راستي، فلسفه چيست و چه حيطهاي را در برميگيرد كه چنين ديدگاههاي متفاوتي درباره آن وجود دارد؟
براي تعريف فلسفه بهتر است كه تفاوت آن را با ساير علوم توضيح داد چرا كه ساير علوم هر يك به بخشي از موجودات عالم هستي ميپردازند و آنها را مورد مطالعه و بررسي قرار ميدهند. براي مثال يك گياهشناس از بين همه موجودات هستي فقط گياه را گزينش كرده و درباره آن سخن ميگويد يا يك ستارهشناس تنها اجرام آسماني را مطالعه ميكند، اما فلسفه درباره يك موجود گزينش شده سخن نميگويد.
بلكه همه امور را در عالم هستي مورد بررسي قرار داده و با تمام موجودات سر و كار دارد. مثلاً در فلسفه از خدا گرفته تا انسان، از عالم طبيعت گرفته تا ماوراء طبيعت و از روح انسان و موجودات غيرمادي گرفته تا اجسام، مورد بحث و گفتگو قرار ميگيرد. تفاوت دوم فلسفه با ساير علوم در اين است كه در فلسفه مسائلي عام و كلي كه درباره هرموجودي قابل طرح است، مورد مطالعه و تحقيق قرار ميگيرد.
براي مثال اين سؤال كه يك موجود مادي است يا غيرمادي، درباره هر موجودي از خدا گرفته تا يك تكه سنگ قابل طرح است. اين دو فرق اساسي فلسفه با ساير علوم باعث شده كه اين علم بتواند به سؤالاتي پاسخ دهد كه پاسخش بر عهده هيچكدام از علوم خاص به خصوص علوم تجربي نيست و در واقع وظيفه اين علوم پاسخ به اين گونه سؤالها نيست.
در حالي كه اينگونه سؤالها براي انسان كنجكاو مطرح است و نميتوان به انسان دستور داد كه درباره اين مسائل فكر نكند. بلكه دانش خاصي لازم است كه عهدهدار و پاسخگوي سؤالهايي درباره هستي، موجودات و حقيقت انسان باشد و فلسفه همين دانش خاص است.
رشته فلسفه نيز يك رشته آموزشي است كه كليه پرسشهاي بنيادي انسان را نسبت به مسائل وجود، هستي، جهان پيرامون انسان و حقيقت انسان بررسي ميكند. پرسشهايي كه زماني به ارزشهاي ديني و معنوي برميگردد كه همان فلسفه ديني است و زماني مربوط به ارزشهاي اخلاقي و مباني ارزشهاي اخلاقي است كه به عنوان فلسفه اخلاق آن را ميشناسيم و گاه مباني نظام حكومتي را در برميگيرد كه همان فلسفه سياسي است و گاهي نيز شامل مباني هنر و زيباشناسي و موضوعاتي از اين دست ميشود.
البته در دوره كارشناسي رشته فلسفه، دانشجويان بيشتر شناخت مفصلي درباره تاريخ فلسفه غرب به دست ميآورند؛ يعني سير تاريخي فلسفه را از فلسفه يونان تا زمان حاضر و تا حدودي نيز سير تاريخي فلسفه اسلامي را مطالعه و بررسي ميكنند.
گفتني است كه در كشور ما فلسفه اسلامي و فلسفه غرب به عنوان دو گرايش تحصيلي متفاوت ارائه شده است؛ يعني رشته فلسفه در معناي عام آن به فلسفه غرب ميپردازد و رشته الهيات گرايش فلسفه اسلامي، فلسفه و حكمت اسلامي را مورد بررسي قرار ميدهد.
سيستم آموزشي نيز دراين دو رشته تا حدودي تفاوت دارد؛ چون سيستم آموزش فلسفه غرب در كشور ما بيشتر براساس سير تاريخي است اما سيستم آموزش فلسفه اسلامي براساس مكاتب فلسفي مثل فلسفه مشّاء، اشراق يا ملاصدرا ميباشد. هر چند كه دانشجويان هر يك از اين دو رشته مطالعات محدودي نيز در زمينه فلسفه ديگر دارند؛ يعني دانشجويان فلسفه غرب واحدهايي را در زمينه فلسفه اسلامي و دانشجويان فلسفه اسلامي واحدهايي را در زمينه فلسفه غرب ميگذرانند.
تواناييهاي لازم :
يكي از راههاي موفقيت در فلسفه، آشنايي اوليه با رياضيات و مباحث رياضي است. در واقع رياضيات پلي مناسب براي رفتن به طرف فلسفه است. علاقهمندي به فلسفه نيز يكي ديگر از عوامل موفقيت در اين رشته است. آشنايي كامل به زبان انگليسي براي دانشجويان فلسفه غرب و آشنايي به زبان عربي براي دانشجويان فلسفه اسلامي ضروري است.
موقعيت شغلي در ايران :
رشته فلسفه اهميت بنيادي در ارتقاء سطح فكري جامعه دارد چرا كه هرجامعه نيازمند افرادي است كه اهل تفكر و نقادي باشند و مسائل فرهنگي را فهميده و مباني فرهنگي را تشخيص دهند و رشته فلسفه وظيفه پرورش چنين متفكراني را برعهده دارد.
اما متأسفانه اين رشته با همه اهميتش در جامعه ما بسيار مظلوم واقع شده و مورد بيتوجهي و بيمهري دستاندركاران نظام قرار گرفته است تا جايي كه فارغالتحصيلان آن حتي موفق به استخدام در آموزش و پرورش ـ كه متعارفترين زمينه كاري براي يك ليسانس فلسفه است ـ نميشوند. فارغالتحصيل فلسفه از نظر شغلي يا بايد به عنوان استاد و معلم فلسفه به تدريس فلسفه بپردازد يا در مراكز پژوهشي مثل دايره المعارفها و پژوهشگاه علومانساني فعاليت كند كه البته در چنين مراكزي بيشتر فارغالتحصيلان فوقليسانس و دكتراي فلسفه فعاليت دارند و يك ليسانس فلسفه در صورتي كه فعال و علاقهمند باشد، ميتواند به عنوان دستيار پژوهشگر در بعضي از اين مراكز مشغول به كار گردد.
درسهاي اين رشته در طول تحصيل :
دروس اصلي و تخصصي:
منطق قديم، منطق جديد، منتخب متون كلامي و فلسفي، تاريخفلسفهاسلامي، علم كلام، فلسفه اسلامي، فلسفه اخلاق در تفكر غربي، اخلاق در تفكر اسلامي، عرفان نظري، تاريخ فلسفه يونان، تاريخ فلسفه قرون وسطي تا رنسانس، تاريخ فلسفه از “بيكن” تا “هيوم"، تاريخ فلسفه از “كانت” تا نيمه دوم قرن نوزدهم، تاريخ فلسفه جديد و معاصر، فلسفه معاصر و مكاتب جديد قرن بيستم، متون فلسفي به زبان خارجي، متون فلسفي به زبان عربي ، متافيزيك در غرب، فلسفه علوم.
9. رئالیسم داستانی (Fictional Realism)
این نظریه در واقع جالبترین شاخه از نظریه چند جهانی است. سوپرمن وجود دارد! به ابرقهرمان دیگری علاقه دارید؟ خب حتی هری پاتر هم ممکن است وجود داشته باشد و یا هر داستانی که خودتان ترجیح دهید. طبق این شاخه از نظریه جهانهای موازی، با توجه به اینکه بینهایت جهان وجود دارد، باید هر چیزی در یکجایی وجود داشته باشد. مثلا سوپرمن در جهان کریپتون! بنابراین داستان موردعلاقه شما ممکن است در یکی از جهانها که همهچیز برای احقاق آن مهیا باشد، رخ دهد.
۱۰. پدیده گرایی (Phenomenalism)
شاید خیلی از افراد دوست داشته باشند بدانند زمانی که به اشیا نگاه نمیکنیم چه اتفاقی برایشان میافتد. دانشمندان بسیاری دراینباره تحقیق کردهاند و برخی از آنها به این نتیجه رسیدهاند – آنها ناپدید میشوند. البته نه به این شدت. دانشمندان پدیده شناختی اعتقاد دارند که اشیا تنها بهعنوان یک پدیده شناختی موجودیت دارند. بنابراین لپتاپ شما تنها تا زمانی وجود دارد که شما با آن مشغول هستید و زمانی که دست از کار بکشید و آن را کنار بگذارید موجودیت آن پایان مییابد، تا زمانی که فرد دیگری با آن مشغول شود. بدون ادراک هیچ موجودیتی وجود ندارد. ریشه پدیده گرایی این است.
7. مغز در خمره
نظریه آزمایشی “مغز در خمره” سالهاست که توسط متفکران و دانشمندان بحث میشود. طبق این نظریه درک انسان از حقیقت به تفکرات ذهنی او بستگی دارد.
بسیار خوب، بحث درباره چیست؟ تصور کنید شما تنها مغزی درون یک خمره هستید که توسط گروهی دانشمند دیوانه مدیریت میشوید. از کجا میخواهید بدانید که چنین نیست؟ آیا میتوانید انکار کنید که حقیقت جز این است؟
این نظریه درواقع ادامه همان مسئله شوم دکارتی است. این آزمایش هم به همان نتیجهگیری دست پیدا میکند: ما نمیتوانیم ماهیت جیزی جز خودآگاه خود را تأیید کنیم. اگر یاد فیلم “ماتریکس” افتادید باید بدانید که آن فیلم از همین نظریه الهام گرفته است. متأسفانه در واقعیت از آن قرصهای قرمز وجود ندارد…
۸. نظریه چند جهانی یا جهانهای موازی (The Multiverse Theory)
اگر در ده سال گذشته در بیابان نبودهاید، پس قطعاً باید نظریه “چند جهانی” یا “جهانهای موازی” را شنیده باشید. همانطورکه ممکن است حدس زده باشید، طبق این نظریه پرطرفدار، جهانهای موازی ازنظر تئوری جهانهایی به تعداد بی نهایت و مشابه جهان ما هستند که البته ممکن است تفاوتهایی هم داشته باشند.
تصور کنید، در یک جهان شما چند دایناسور را کشتهاید، در جهان دیگر یک دیکتاتور قوی هستید و در جهان دیگر اصلاً به دنیا نیامدهاید زیرا پدر و مادرتان اصلاً یکدیگر را ملاقات نکردهاند. جالب است نه؟
5. اصالت حال (Presentism)
زمان چیزی است که ما آن را پذیرفته و به گذشته، حال و آینده تقسیم کردهایم. نظریه اصالت حال اعتقاد دارد که گذشته و آینده مفاهیم تخیلی هستند و وجود ندارند، تنها واقعیتی که وجود دارد زمان حال است.
بهعبارتدیگر، صبحانهای که خوردید و یا کلماتی که در اینجا میخوانید پس از خواندن شما وجود نخواهند داشت، مگر اینکه شما دوباره به آن مراجعه کنید. آینده نیز یک خیال است، زیرا طبق گفته سنآگوستین زمان نمیتواند درگذشته و آینده باشد.
۶. اینترنالیزم (Enternalism)
اینترنالیزم در برابر نظریه اصالت حال قرار میگیرد. طبق این نظریه فلسفی زمان چندلایه است. میتوان زمان را به یک کیک چندلایه تشبیه نمود. زمان به یک صورت وجود دارد اما تقسیمبندی آن به فرد بستگی دارد. بازه زمانی که فرد میبیند به این بستگی دارد که او به کدام نقطه نگاه میکند.
درنتیجه، دایناسورها، جنگ جهانی دوم، و جاستین بیبر، همه درکنارهم قرار دارند اما هرکدام از زاویه متفاوتی دیده میشوند. اگر از این دیدگاه به جهان و حقیقت بنگریم در آن صورت آینده ناامیدکننده و قدرت اختیار بیمعنی قلمداد خواهد شد.
3. فلسفه آرمانگرایی (Idealist Philosophy)
جرج برکلی (George Berkeley) پدر فلسفه آرمانگرایی اعتقاد دارد که همهچیز بهصورت یک ایده و آرمان در ذهن انسان وجود دارد. برکلی سپس متوجه شد که برخی از دوستانش عقیده او را احمقانه میدانند. در حقیقت یکی از مخالفانش درحالیکه چشمانش بسته بود به سنگی لگد زد و گفت “من این را قبول ندارم.”
به نظر او اگر آن سنگ تنها در تصور او وجود داشت نمیتوانست با چشمان بسته به آن لگد بزند. رد نمودن نظریه برکلی عجیب به نظر میرسد، مخصوصاً در دنیای امروز. او اعتقاد داشت یک قادر مطلق و حاضر همهچیز را میبیند و بر همهچیز تسلط دارد. به نظرتان حقیقت دارد یا خیر؟
۴. افلاطون و مبدأ عالم
همه ما نام افلاطون را شنیدهایم. او معروفترین فیلسوف جهان است که همانند فلاسفه دیگر درباره حقیقت چیزی گفته است. او اعتقاد داشت که ورای جهان مادی ما یک جهان مثالی وجود دارد که تمام چیزهایی که ما در این جهان میبینیم را بهصورت کامل دارا است، در این صورت این جهان و اجزای آن مثال یا صورتی از حقیقت است اما حقیقت واقعی نیست. فلسفه به ما کمک میکند تا حدی به جهان واقعی پی ببریم.
علاوه براین، افلاطون بهعنوان یک یگانه انگار (monist) اعتقاد داشت که همهچیز از یک ماده ایجادشده است. به این معنا که الماس، طلا و مدفوع سگ، همه از یک ماده مشترک که به شکلهای مختلف ترکیب شدهاند، ایجاد شدهاند. امروزه دانشمندان با اکتشاف اتمها و مولکولها این حقیقت را ثابت کردهاند.
حقیقت آنچنانکه تصور میکنیم ساده و آشکار نیست. بسیاری از چیزها که در ظاهر واقعی هستند در اصل درست نیستند. دانشمندان و فلاسفه برای تغییر تصورات شما درباره جهان بسیار تلاش کردهاند. در اینجا ۱۰ نمونه از این تلاشها را خواهید دید.
۱. عصر یخبندان
دانشمندان معتقدند که جهان ما به سمت یک عصر یخبندان دیگر پیش میرود. منبع انرژی جهان محدود است. طبق این نظریه زمانی که این منبع انرژی پایان گیرد، یک دوره انجماد در جهان فرا میرسد. انرژی گرمایشی از حرکت ذرات پدید میآید، طبق قانون طبیعت هر انرژی از دست میرود، درنتیجه حرکت این ذرات روزی متوقفشده و همهچیز توقف میکند.
۲. نفس گرایی (Solipsism)
نفس گرایی یک نظریه فلسفی است که طبق آنهمه چیز در خودآگاه انسان موجودیت دارد. شاید در نگاه اول احمقانه به نظر برسد. آیا افراد فقط به ذهن خود آگاه هستند و موجودیت جهان خارجی را باور ندارند؟ در حقیقت غیرممکن به نظر میرسد که انسان فقط به ذهن خود آگاه باشند و هر چیز غیرازآن را زیرسوال ببرد، مگر اینکه واقعاً به خودآگاه خود بیندیشند.
باور نمیکنید؟ برای چند لحظه به تمام رؤیاهایی که در زندگی تجربه کردهاید بیندیشید. آیا ممکن نیست همهچیز در اطراف ما زاییده یک رویای درونی باشد؟ بله درست است که نمیتوانیم افرادی را که میبینیم، حرفهایی که میشنویم، چیزهایی که لمس میکنیم، بو میکنیم و حس میکنیم، را تکذیب کنیم. بله و شاید هم نه. برای مثال، افرادی که قرص LSD مصرف کردهاند میگویند که میتوانند تمام توهمهای خود را لمس کنند، اما ما این گفته آنها را قبول نداریم. رؤیاهای شما احساساتتان را شبیهسازی میکنند، علاوه بر آن، شما چیزی را میبینید که بخش دیگر مغزتان میگوید.
درنتیجه، آیا درست نیست که به همهچیز شک کنیم؟ شاید غذایی که میخورید یا کیبورد زیر انگشتانتان حقیقت نداشته باشد و زاییده ذهنتان باشد. زیرا هرکس میتواند فقط به ذهن خود اطمینان داشته باشد.
سوال: پس ازقیامت دوباره انسان خلق می شود؟
پاسخ:
از دیرباز این قبیل پرسشها ذهن بشر را مشغول داشته كه آیا خداوند بعد از این دنیا و تحقق قیامت، موجودات دیگری را خلق خواهد كرد؟ آیا دوباره حضرت آدمی آفریده می شود و جهان دیگری برپا خواهد شد؟ و …
در پاسخ به این قبیل پرسشها گفتنی است: در برخي روايات به تکرار این فرایند خلقت اشاره شده است که به دو نمونه بسنده می کنیم:
1. ابوخالد قماط میگوید به امام صادق ـ علیه السّلام ـ عرض كردم: زمانی كه بهشتیان وارد بهشت و اهل دوزخ وارد جهنم شدند چه میشود؟ حضرت فرمود: اگر خداوند بخواهد موجوداتی را بیافریند و برای آنها دنیایی را ایجاد كند، این كار را انجام میدهد.
2. محمدبن مسلم از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت كرده كه حضرت فرمود: خداوند از روزی كه در زمین بنای آفرینش را نهاد هفت عالم فرید كه آنها از فرزندان آدم به حساب نمیآمدند، آنها را از زمین آفرید و پی در پی بر آن ساكن شدند و سرانجام منقرض شدند. پس آدم ابوالبشر (پدر بزرگ نسل حاضر) را آفرید و فرزندان او را از نسل او خلق كرد، به خدا سوگند هیچگاه بهشت از ارواح مؤمنان خالی نبوده و آتش از ارواح كافران و گنهكاران خالی نمانده است. شاید این گونه میپنداری كه چون قیامت برپا گردد و خداوند بدنهای اهل بهشت را با ارواح آنها همراه گرداند و بدنهای اهل دوزخ را همراه ارواحشان در جهنم یكی سازد، دیگر او در شهرها مورد پرستش قرار نمیگیرد و خلقی نمی آفریند تا او را بپرستند و به یكتایی و بزرگی او بپردازند؟ چنین نیست به خدا سوگند آفرینشی خواهد داشت، كه بدون نر و ماده پدید آمده و او را بندگی كنند، بزرگش شمارند. او زمینی میفریند كه نان را حمل كند و سمانی بیافریند كه در سایهاش باشند. یا نمیبینی خداوند میفرماید: «یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ» یعنی در آن روز، این زمین به زمین دیگر، و آسمان ها به آسمان های دیگر تبدیل میشود. و میفرماید: «أَفَعَیینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ» یعنی آیا ما از آفرینش نخستین عاجز و ناتوان ماندیم كه آنان درآ فرینش جدید شک و شبهه داشته باشند.
بنابراین از آیه استفاده میشود كه اگر خداوند این عالم و همه موجودات در آن را آفریده و آن را به بهترین نظامی تدبیر كرده، با قدرت و علم او بوده و همین قدرت و علم هنوز هم باقی بوده و چیزی از آن كم نشده، پس خداوند از خلقتی جدید و اینكه خلقت دنیایی عالم را به خلقتی دیگر تبدیل كند، عاجز نیست، البته گرچه از اين حديث معلوم مي شود كه روند خلقت و آفرينش بعد از قيامت نيز ادامه دارد، ولي چنان كه در خود روايت تصريح شده آن عالم وضعیتی تقریبا متفاوت از جهان کنونی خواهد داشت. ضمناً عقل و نقل و متكلمان اسلامی چنین چیزی را نفی نمیكنند.
علامه طباطبایی در ذیل یة «یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ» میفرماید: معنای تبدیل آن است كه حقیقت آسمان و زمین و آنچه بین آنهاست، همان آسمان و زمین است، جز اینكه نظام جاری در آنها غیر از نظام جاری در دنیاست، بنابراین اوصاف زمین و آسمان تبدیل میشود نه خود آنها.زیرا تبدیل غیر از معدوم كردن است و بعید نیست از همین ماده و عناصری كه اكنون در بنای آسمان و زمین به كار رفته است نظامی تازه ساخته و موجودات تازهای آفریده شود.
نتیجه آنکه پس از برپایی قیامت، بساط آفرینش برچیده نمیشود گرچه خداوند، گسترة آسمانها را طومار گونه درهم میپیچد. نسل كنونی انسان ساكن بر روی كرة خاك كه فرزندان حضرت آدم و حوا به شمار میروند نخستین سلسله بشر نیستند بلكه در رتبه و پایههای بعدی قرار گرفته و پیش از آن چندین نسل منقرض شدهاند و پس از انقراض این نسل، دگربار آفریده دیگری بدون پدر و مادر در زمینی جدید آفریده میشود و این گونه گزارهها نشان دهنده دوام فیض خداست.
<< 1 ... 41 42 43 ...44 ...45 46 47 ...48 ...49 50 51 ... 71 >>