صفحات: 1 ... 19 20 21 ...22 ... 24 ...26 ...27 28 29 ... 71

15ام تیر 1399

مظنونات

417 کلمات   موضوعات: فلسفه, منطق

 معنای مظنونات
مظنونات یکی از انواع مواد قیاس به شمار می رود و منظور از آن، قضایایی است که ذهن آن ها را به سبب گمان و حدس و ظن می پذیرد.
بنابراین انسان به قضایای ظنی اعتقاد قطعی و جازم ندارد، بلکه همواره امکان و احتمال مخالف آن هم به ذهن می آید؛ اما با این حال، ذهن آن را بر نقیض و مخالفش رجحان می نهد.

برای مثال این قضایا نمونه ای از مظنونات هستند:
“او حرف نمی زند، بنابراین غمگین است”
“او با دشمنان رابطه دارد، پس دشمن است”
“فلان کس روزها در خانه است، بنابراین بیکار است”
معنای ظن
واژه مظنونات از “ظن” گرفته شده است. ظن داشتن نسبت به چیزی یعنی اعتقاد غیر یقینی داشتن نسبت به آن.
مفهوم لغوی ظن که از بررسی مواد کاربرد آن به دست می آید، عبارت است از:
اعتقاد به یک امر بر اساس حدس و گمان یا تخمین؛ بی آنکه آن امر مورد اعتقاد، مشاهده و یا دلیل و برهانی برای آن اقامه شده باشد.
حال این اعتقاد بر دو نوع می باشد:

1- یا اعتقاد در ذهن شخص قطعی است، اما شخص دلیلی برای اعتقاد خود ندارد؛ مانند اعتقادی که از تقلید از دیگران سر چشمه گرفته است؛
2- و یا این که در نظر شخص، غیر قطعی است؛ یعنی شخص این قضیه را بر مخالف و نقیضش ترجیح می دهد و در عین حال، احتمال طرف دیگر را نیز رد نمی کند.

مقصود از ظن در اصطلاح منطق دانان، همین نوع دوم است؛ یعنی اعتقاد راجح (نه قطعی) به یک امر، اما همراه با احتمال نقیض آن. ( یعنی با این که احتمال نقیض آن داده می شود، ذهن انسان به آن بیشتر متمایل است.)
فرق ظن با یقین
اساسا فرق ظن و یقین (یا همان علم) در همین قطعی بودن اعتقاد است؛ (یعنی شدت و ضعف اعتقاد).
ظن داشتن نسبت چیزی یعنی اعتقاد غیر یقینی داشتن به آن.
ابن سینا می گوید:
ظن عبارت است از اعتقاد به این که چیزی حالتی دارد؛ ولی ممکن است به این حالت نباشد. اما علم یا یقین عبارت است از اعتقاد به این که شی چنین حالتی دارد و ممکن نیست که به این حالت نباشد.

بعضی در تعریف ظن این نکته را نیز اضافه می کنند که:
ظن از نظر شدت و ضعف اعتقاد و اطمینان ذهنی، بالاتر از شک قرار می گیرد؛ و اگر بخواهیم آن را با اعداد و ارقام نشان دهیم، ظن از 50 درصد تا قبل از 100 درصد را در بر می گیرد. (صد درصد، اعتقاد قطعی و یقینی به یک امر است.)
در حالی که شک در مرز 50 درصد قرار دارد.

مورد استعمال مظنونات در خطابه است.

 

#فلسفه #منطق #مظنونات

کلیدواژه ها: فلسفه, مظنونات, منطق
توسط ن.ع   , در 01:42:00 ب.ظ نظرات
15ام تیر 1399

مشبهات

305 کلمات   موضوعات: فلسفه, منطق

مشبهات یکی از اقسام مواد قیاس است.
منظور از مشبهات، قضایایی است که از جهتی درست و از جهتی نادرست است و هنگامی که این قضایا را بر وجه باطل آن؛ یعنی با قصد جنبه نادست آن استعمال کنند، آن را مشبهات می خوانند.

به سخن دیگر، قضایای مشبهه، قضایایی هستند که در ظاهر و بادی امر، شبیه یقینیات یا مشهورات یا مقبولات یا مسلمات بوده و در اثر همین مشابهت ظاهری پذیرفته شده اند؛ در حالی که تنها از یک جنبه شبیه آن ها و درست می باشند و از جنبه دیگر، نادرست هستند. به سبب همین مشابهت ظاهری آن ها با امور یقینی، مخاطب را به اشتباه می اندازند و به اصطلاح، امر را بر وی مشتبه می سازند.

لفظ مشبهه با کلمه شبهه هم خانواده بوده و به معنی شباهت و شبیه بودن است و چون در این نوع قضیه، مخاطب به سبب مشابهت امر نادست با امر درست، به اشتباه می افتد، آن را مشبهه نامیده اند.

مثلا قضیه “خدا نور است” قضیه ای درست است که در قرآن بدان تصریح شده است. اما اگر مراد کسی از نور، نور محسوس باشد، (یعنی جنبه باطل و نادرست قضیه)، در این صورت، او قضیه ای مشبهه را به کار برده است
و یا مثلا این قضیه که “هر عینی می بیند.” (عین در زبان عربی معانی مختلفی دارد؛ مانند چشم، آب، چشمه و…) و مراد گوینده از عین در این جا، چشمه آب باشد؛ که نادرستی آن معلوم و قضیه ای مشبهه است.

اساسا مشابهتی که در قضایای مشبهه با یقینات یا مشهورات وجود دارد، گاهی لفظی است؛ مانند آنجا که لفظ، مشترک یا مجاز است و همین امر، موجب اشتباه می شود. (مانند مثال های ذکر شده)
و گاهی این مشابهت، مشابهتی معنوی است؛ مثلا چیزی که علت نیست، بجای علت به کار رود.
مشبهات مانند وهمیات، ماده قیاس سفسطه و مغالطه است.

 

#فلسفه #منطق#مشبهات

کلیدواژه ها: فلسفه, مشبهات, منطق
توسط ن.ع   , در 01:41:00 ب.ظ نظرات
15ام تیر 1399

مشهورات

442 کلمات   موضوعات: فلسفه, منطق

معنای مشهورات
مشهورات یکی از اقسام مواد قیاس و منظور از آن، قضایائی است که زبانزد همه است و میان مردم شهرت دارد. آنچه موجب اعتقاد به این قضایا می شود، یا شهادت همگان است یا شهادت اکثر مردم یا شهادت همه دانشمندان و بزرگان به آنچه موافق رای و عقیده عموم مردم است.

مانند قضایای:
“عدل نیکو است”
“دروغ زشت است”
“وفای به عهد وظیفه انسان است”

قضایای مشهورات ذاتا فطری نیستند، زیرا در قضایای فطری هیچ شکی راه ندارد.
در صورتی که در قضایای مشهور می توان شک کرد، اما ذهن از شک کردن در آن ها ابا دارد و در حقیقت این قضایا مسائلی مورد اتفاق همگان هستند؛ یعنی به دلیل آنکه ذهن از آغاز کودکی با آنها انس گرفته، در نفس استوار شده اند.
گاهی نیز مسالمت جویی و سازگاری روح آدمی یا اخلاق انسانی (مانند حیا و دلسوزی و غیرت و …) یا سنت های دیرین، موجب اعتقاد به مشهورات شده است.

به عبارت دیگر، مشهورات قضایائی هستند که مردم بر حسب مصلحت خود و جامعه یا بر حسب اخلاق و عادت یا به واسطه عواطف و تاثرات نفسانی آنها را مورد قبول قرار می دهند.
علت شهرت مشهورات
برای شهرت قضایای مشهور، علت های زیادی را می توان ذکر کرد.
برخی از این علل، عبارتند است از:

1- مصلحت جامعه: مثلا چون دادگری سبب حفظ مصالح اجتماع است، مردم قبول دارند که “عدالت پسندیده است.”
2- اخلاق و عادات و سنن: گاهی اخلاق و عادت مردم سبب می شود که حکمی را مورد قبول قرار دهند. مثال: “ادب و تواضع پسندیده است.”
3-عواطف و تاثرات: گاهی عواطف و تاثرات شخصی، سبب قبول حکمی است. مثال: “از بین بردن گیاهان ناپسند است.”
4- یقینی بودن حکم: گاهی یقینی بودن قضیه، سبب شهرت و قبول عامه مردم است. مانند: دو ضد، یکجا جمع نمی شوند.
چهار نکته
1- مشهوراتی که موافق مصلحت عموم و بر حسب سیرت های پسندیده است، آراء محموده نامیده می شوند.
مانند: “عدل نیکو است.”

2- بعضی مشهورات تنها نزد گروه خاصی مشهور هستند؛ مانند اصل امتناع تناقض در نزد فلاسفه و متکلمان؛ یا قانون فیثاغورس نزد هندسه دانان. و یا این قضیه که: “کشتن گاو ناپسند است"(نزد هندیان).
این قبیل مشهورات را می توان مشهورات محدود نامید. (در صورتی که قضایایی مانند “عدل نیکو است” قضایایی همگانی و نزد تمامی انسان ها صادق است.)

3- مشهورات را به پسندیده یا ناپسندیده تقسیم می کنند؛ یعنی آن ها را پسندیده یا ناپسندیده می نامند نه صادق و کاذب؛ زیرا صدق و کذب، صفت قضایای یقینی و وهمی است.

4- مورد استعمال مشهورات در صناعات جدل و خطابه است.

به طور کلی در منطق، مشهورات در دو معنا به کار می رود. در این رابطه نگاه کنید به:

معنای مشهورات در منطق

و برای اطلاع از اقسام آن ها بنگرید به:

اقسام مشهورات

 

#فلسفه #منطق #مشهورات

کلیدواژه ها: فلسفه, مشهورات, منطق
توسط ن.ع   , در 01:38:00 ب.ظ نظرات
15ام تیر 1399

وهمیات

857 کلمات   موضوعات: فلسفه, منطق

معنای وهمیات
وهمیات یکی از انواع مواد قیاس است .
منظور از وهمیات، قضایای وهمی، یعنی قضایای کاذب و دروغی است که قوه وهم برخلاف عقل، آن ها را می پذیرد و با قوت به آن ها حکم می کند؛ به گونه ای که خلاف آن ها را حتی اگر برهان بر آن اقامه شود، نمی پذیرد.
در چنین مواردی عقل به نتیجه برهان ایمان می آورد، اما وهم مخالفت کرده و همچنان به آن قضایای کاذب ایمان دارد.
از این رو وهمیات از جمله قضایایی است که برای آدمی اعتقاد آور است.

برای مثال، این قضایا را می توان از قضایای وهمی به شمار آورد:
“تاریکی وحشت آور است و به من ضرر می زند”
“انسان مرده برای من خطرناک و مضر است”

به عنوان نمونه، وهم غالب انسان ها را از تاریکی وحشت دارد و از آن می ترسد؛ در حالی که نزد عقل، مکان تاریک همان مکان روشن است و عقل فرقی میان آن دو قائل نمی شود.
و یا مثلا بیشتر مردم از انسان مرده می ترسند، در حالی که جسم بی جان نه حرکتی دارد و نه ضرری می رساند؛ اما به رغم توجه انسان به این حکم بدیهی عقل، وهم آن را انکار کرده و نمی پذیرد.
قوه وهم
وهم یا قوه وهم نزد قدما، عبارت است از:
“ادراک معنی جزئی متعلق به امر محسوس” و مرتبه آن، بالاتر از مرتبه حس و خیال است؛ یعنی این قوه معانی غیر محسوس موجود در محسوسات جزئی را در می یابد. مانند “خیر و شر” و “مخالف و موافق” و “وحشتناک” و … .

اما وهم معنایی دیگر نیز دارد:
وهم عبارت است از هر خطایی در ادراک یا استدلال؛ مشروط به این که گرفتار شدن انسان در آن، ناشی از این باشد که فریب ظواهر را می خورد. (پندار های حواس)
مثلا کسی که چوبی را که در آب فرو رفته نگاه می کند، شکسته و کج می پندارد و اگر حکم کند که چوب واقعا کج است، در قوه وهم خود گرفتار شده است؛ زیرا قوه وهم اوست به کجی چوب حکم می کند.
دلیل کاذب بودن وهمیات
از دیگر قضایای وهمی می توان قضیه های “هر چه محسوس نباشد، موجود نیست” و “هر موجودی باید مکان و وضع خاصی داشته باشد” را ذکر کرد.
در این باره می دانیم که عقل انسان وجود موجوداتی غیر محسوس (مانند خدا و فرشتگان ) را اثبات می کند ؛ اما قوه وهم نمی تواند این امر را بپذیرد. چرا؟

دلیل این امر آن است که قوه وهم پیرو و فرمانبردار حس بوده و در قید و بند آن گرفتار است. این قوه در احکام خود، تابع محسوسات است و هرگز خلاف آن را القا نمی کند.
از این رو آنچه را که حس نمی پذیرد، وهم نیز نمی پذیرد؛ و هنگامی که عقل به چیزی خلاف حس می رسد، وهم از قبول آن سرباز می زند؛ مگر آنکه آن را در قالب امور محسوس در آورد.
اساسا قوه وهم، همه چیز را با محسوسات قیاس می کند و جز امر حسی، چیزی در آن نمی گنجد.

جرجانی در کتاب “تعریفات” خود، وهمیات را این گونه تعریف می کند:
وهمیات قضایای کاذبی است که وهم به وجود آن ها در امور غیر محسوس حکم می کند.

به عبارت دیگر وهم از حد خود تجاوز می کند و احکام خاص امور محسوس را شامل امور معقول نیز می سازد. قضایای وهمیه مانند “هر موجودی دارای مکان است” درباره اجسام و امور محسوس صادق است، اما درباره معانی و امور معقول صادق نیست.
مثلا امور نفسانی از قبیل عشق، کینه و نیز نفس با اینکه موجود هستند، فضایی را اشغال نمی کنند و احتیاج به مکانی ندارند.

البته ممکن است که گاهی احکام وهم و احکام عقل با هم موافق باشند و به همین دلیل، همه وهمیات باطل نیست.
مثلا قوه وهم (تحت تسلط حس) حکم می کند که “دو جسم نمی توانند در یک مکان باشند"؛
و یا حکم می کند که “یک جسم ممکن نیست در یک لحظه در دو مکان باشد"؛
که این دو احکام، مورد قبول عقل نیز می باشند.
دلیل قدرت وهمیات و تاثیر آن بر انسان
باید توجه داشت که قدرت قوه وهم و وهمیات در ذهن بسیار شدید و قوی است و وهمیات نادرست با این که توسط عقل باطل اعلام می شوند، از ذهن آدمی بیرون نمی روند.
یکی از دلایل این امر آن است که آدمی در بدو پیدایش بیشتر تحت نفوذ و قدرت حس و وهم است؛ زیرا حس و وهم پیش از عقل در انسان تحقق می یابند و بر او حکومت می کنند.
به همین دلیل ذهن از آغاز با احکام حسی و وهمی مانوس می شود و هنگامی که نوبت ظهور عقل فرا برسد، برای انسان سخت است که خود را از سیطره قدرت حس و وهم برهاند.
بر همین اساس، یعنی تسلط قوه وهم، اکثر انسان ها نمی توانند امور غیر حسی و مجرد از زمان و مکان را (بدان گونه که عقل می پذیرد) بپذیرند و حتی اگر امری غیری حسی مانند خدا را بپذیرند، تحت تسلط همین قوه وهم، خداوند را در قالب امری جسمانی و دارای مکان تصور می کنند.

حاصل آنکه قضایای وهمی محض یا وهمیات، قضایای کاذب و دروغی به شمار می روند که هیچ بهره ای از حقیقت ندارند، اما انسان بدان ها اعتقاد دارد.
مورد استفاده وهمیات در مغالطه است و از این رو در صناعت سفسطه یا مغالطه از وهمیات استفاده فراوان می شود.
 #فلسفه #منطق #وهمیات

کلیدواژه ها: فلسفه, منطق, وهمیات
توسط ن.ع   , در 01:37:00 ب.ظ نظرات
15ام تیر 1399

مقبولات

206 کلمات   موضوعات: فلسفه, منطق

مقبولات یکی از اقسام مواد قیاس می باشد.
منظور از مقبولات، قضایایی است که به سبب اطمینان به گوینده آن ها، مورد قبول واقع شده است. یعنی چون از پیشوایان دین و حکما و بزرگانی که مورد وثوق اند، نقل شده است، پذیرفته شده است؛ بدون این که با برهان به اثبات رسیده باشد.
(اساسا نام این قضایا نیز به خوبی ماهیت آن ها را مشخص می سازد؛ یعنی قضایایی که نزد انسان مقبول می افتد و این پذیرش، از راه غیر برهان و دلیل است.)
مثلا قضیه “هرکس بدی کند، جزای خود را می بیند"، یک مثال از قضایای مقبولات است.

بنابراین منشا این اطمینان یا یک امر آسمانی است، مانند شرایع و سنن پیامبر و امام؛ یا برتری عقل و تخصص شخص است؛ همچون احکامی که حکما و دانشمندان متخصص در زمینه های مختلف علوم صادر کرده اند.

برای مثال، احکام انبیا برای پیروانشان و قوانین موضوعه ای که در ابتدای هر علم مطرح می شود و شخص طالب آن علم، باید آن ها را بدون برهان بپذیرد، نمونه ای از قضایای مقبولات است.

به طور کلی منشا قضایای مقبول، تقلید و پیروی از کسی است که گفته هایش مورد اطمینان است و همین ویژگی، مقبولات را از یقینات و مظنونات متمایز می گرداند.

 

#فلسفه #منطق #مقبولات

کلیدواژه ها: فلسفه, مقبولات, منطق
توسط ن.ع   , در 01:35:00 ب.ظ نظرات
15ام تیر 1399

حدسیات

418 کلمات   موضوعات: فلسفه, منطق

حدسیات یکی از اقسام مواد قیاس است.
منظور از حدسیات، قضایایی است که منشاء آن ها، حدس و گمان است؛ یعنی از راه حدس برای انسان محقق می شوند.
مثلا فرض کنید که دانشمندی در گذشته با مشاهده قرائن و نشانه هایی حدس زده بود که ماه و زهره و دیگر سیارات منظومه شمسی نور خود را از خورشید می گیرند.
بنابراین، قضیه ای که او در ذهن خود بر اساس این حدس ساخته بود، نمونه ای از قضایای حدسیات بود. (که بعدها صحت آن معلوم شد.)

در حدسیات نیز همانند مجربات، مشاهده و تجربه مکرر، ما را به قیاسی خفی(پنهان) راهنمایی می کند. به عبارت دیگر، برای نتیجه گرفتن قضیه حدسی، احتیاج به قیاس داریم؛ اما این قیاس در نظر اولیه از دید ما پنهان است و به صورت خفی و پوشیده در ذهن تشکیل می گردد.

مثلا در مورد قضیه ای که ذکر شد، قیاس خفی و پوشیده آن، به این ترتیب است:

زهره یک سیاره است(صغری )
به نظر می رسد(حدس می زنم) که تمام سیارات منظومه شمسی نور خود را از خورشید می گیرند؛ زیرا منبع دیگری برای این امر پیدا نشده است(کبری )
پس به نظر می رسد(حدس می زنم) که زهره نور خود را از خورشید دریافت می کند.(نتیجه)

یعنی در حدسیات نیز مانند مجربات، مشاهده مکرر و تقارن است که ما را به تصدیق آن ها راهنمایی می کند.
بنابراین، حدسیات تقریبا همان مجربات است؛ با این تفاوت که:
در حدسیات، علت یک امر یا پدیده را با حدس معین می کنند و قضیه حدسی با این که از آثار و نشانه ها و قرائن تجربی استفاده می کند، اما از آزمایش و یا تجربه مستقیم به دست نیامده است.
در صورتی که در قضایای مجربات (تجربی)، به علت تکرار بسیار زیاد توالی دو پدیده، (برخلاف حدسی) به رابطه علیت میان آن ها حکم یقینی می شود. علاوه بر این، مضمون قضایای تجربی نیز از تجربه(آزمایش و مشاهده) مستقیم به دست می آید.

تمام قوانین علوم تجربی ابتدا با حدسیات آغاز شده اند؛ یعنی دانشمند تجربی در ابتدا بر اثر قرائن و نشانه هایی که میان دو پدیده می بیند، علت آن را حدس زده و قضیه ای حدسی در ذهن خود بنا میکند.
سپس می پردازد به این که با آزمایش و تجربه صحت نظریه خود را ثابت کند و پس از تلاش فراوان، موفق به اثبات آن می گردد و در حقیقت، آن را از قضیه ای حدسی به قضیه ای تجربی(مجرب) بدل می سازد.
بر این اساس، می توان گفت که حدسیات، مبنای پیشرفت علوم تجربی بوده و هست.
قضایای حدسیات یکی از اقسام یقینات است.

 

#فلسفه #منطق #حدسیات

کلیدواژه ها: حدسیات, فلسفه, منطق
توسط ن.ع   , در 01:25:00 ب.ظ نظرات
15ام تیر 1399

فطریات

562 کلمات   موضوعات: فلسفه, منطق

فطریات یکی از اقسام مواد قیاس به شمار می رود.
منظور از فطریات، قضایایی است که حد وسط آن ها همراه خودشان و به عبارت دیگر، قیاسی که باید منتج به نتیجه گیری آن قضایا شود، در دل خود آن هاست؛ و هر گاه انسان با این قضایا روبرو می شود، فطرت (استعداد طبیعی) انسان، حد وسط آنها را می یابد و حکم به درستی و تصدیق آن ها می کند.

مانند این قضایا که:
“عدد دو نصف چهار است”
“دو شعاع دایره با یکدیگر برابرند.”
ممکن است در نظر اول، فطریات همان بدیهیات عقلی به نظر برسند؛ چرا که بدیهی می نمایند، اما این گونه نیست و میان آن ها تفاوت عمده ای قرار دارد.
به این صورت که:
در قضایای بدیهی عقلی، برای تصدیق حکم بدیهی، به حد وسط احتیاج نداریم و تنها با تصور موضوع و محمول قضیه و نسبت میان آن ها، حکم به تصدیق حکم می کنیم؛ در صورتی که عقل برای تصدیق یک قضیه فطری، احتیاج به حد وسط دارد، اما نکته این جاست که این حد وسط هرگز از ذهن غایب نیست و برای یافتن آن، نیازی به کوشش ذهنی و زحمت نداریم؛ بلکه هر گاه دو حد قضیه(یعنی موضوع و محمول) در ذهن بیایند، فورا و بدون فاصله، حد وسط هم همراه با آن ها می آید و ذهن حکم کرده و قضیه فطری بنا می شود. (بر خلاف قضیه بدیهی که اساسا حد و وسطی در آن ها وجود ندارد.)

بنابراین در فطریات، حد وسط وجود دارد؛ اما قدرت تمیز انسان (فطرت و استعداد انسانی) آن را به سرعت در می یابد؛ گویی که این حد وسط همراه خود قضیه است؛ اما در بدیهیات، هیچ حد وسطی وجود نداشته و عقل برای تصدیق آن ها احتیاج به هیچ چیزی ندارد.
به همین دلیل، به فطریات “قضایای مقرون به حد وسط” (قضایایی که حد وسط آن ها، همراه با آن هاست) نیز می گویند.

برای روشن تر شدن بیشتر مطلب، مثلا قضیه فطری “عدد دو نصف عدد چهار است” را در نظر بگیرید.
این حکم در نظر اول، حکمی بدیهی به نظر می رسد؛ اما چنانچه گفته شد، این گونه نیست و با کمک یک قیاس و یک حد وسط دانسته شده است.
قیاس آن به این به این صورت ترتیب داده شده که:

اگر مقداری مساوی با عدد دو را به خود این عدد بیفزاییم (یعنی 2+2)، عدد چهار حاصل می شود.(صغری )
اگر مقداری مساوی با هر عددی را به خود آن عدد اضافه کنیم، در این صورت، آن عدد اول، نصف عدد حاصل شده است. (کبری )
پس عدد دو، نصف عدد چهار است. (نتیجه)

بدین ترتیب می بینیم که این حکم نهایی که قضیه ای فطری است، حاصل یک قیاس است؛ اما قیاس و حد وسط آن همیشه در ذهن حاضر است و نیازی به کسب و نظر و کوشش فکری ندارد.

اساسا در تمامی مواردی که عددی به عدد دیگری نسبت داده می شود؛ یعنی در تمام نسب ریاضی بین اعداد، چنین نوع قیاسی وجود دارد؛ با این تفاوت که در این مثال، به واسطه کوچک بودن عدد است که ذهن فورا به آن حکم می کند و به نور فطرت و استعداد، آن را در می یابد؛ اما در اعداد بزرگتر و یا نسبت های پیچیده تر، مثل این که آیا عدد 2846 نصف عدد 5692 است یا نه، ذهن نمی تواند به سرعت حکم کند و محتاج به تامل و مقدمه چینی است.

فطریات یکی از اقسام یقینات، یعنی یکی از مبادی یقینی و ضروری برای قیاس است.

 

#فلسفه #منطق #فطریات

کلیدواژه ها: فطریات, فلسفه, منطق
توسط ن.ع   , در 01:24:00 ب.ظ نظرات
15ام تیر 1399

فطریات

562 کلمات   موضوعات: فلسفه, منطق

فطریات یکی از اقسام مواد قیاس به شمار می رود.
منظور از فطریات، قضایایی است که حد وسط آن ها همراه خودشان و به عبارت دیگر، قیاسی که باید منتج به نتیجه گیری آن قضایا شود، در دل خود آن هاست؛ و هر گاه انسان با این قضایا روبرو می شود، فطرت (استعداد طبیعی) انسان، حد وسط آنها را می یابد و حکم به درستی و تصدیق آن ها می کند.

مانند این قضایا که:
“عدد دو نصف چهار است”
“دو شعاع دایره با یکدیگر برابرند.”
ممکن است در نظر اول، فطریات همان بدیهیات عقلی به نظر برسند؛ چرا که بدیهی می نمایند، اما این گونه نیست و میان آن ها تفاوت عمده ای قرار دارد.
به این صورت که:
در قضایای بدیهی عقلی، برای تصدیق حکم بدیهی، به حد وسط احتیاج نداریم و تنها با تصور موضوع و محمول قضیه و نسبت میان آن ها، حکم به تصدیق حکم می کنیم؛ در صورتی که عقل برای تصدیق یک قضیه فطری، احتیاج به حد وسط دارد، اما نکته این جاست که این حد وسط هرگز از ذهن غایب نیست و برای یافتن آن، نیازی به کوشش ذهنی و زحمت نداریم؛ بلکه هر گاه دو حد قضیه(یعنی موضوع و محمول) در ذهن بیایند، فورا و بدون فاصله، حد وسط هم همراه با آن ها می آید و ذهن حکم کرده و قضیه فطری بنا می شود. (بر خلاف قضیه بدیهی که اساسا حد و وسطی در آن ها وجود ندارد.)

بنابراین در فطریات، حد وسط وجود دارد؛ اما قدرت تمیز انسان (فطرت و استعداد انسانی) آن را به سرعت در می یابد؛ گویی که این حد وسط همراه خود قضیه است؛ اما در بدیهیات، هیچ حد وسطی وجود نداشته و عقل برای تصدیق آن ها احتیاج به هیچ چیزی ندارد.
به همین دلیل، به فطریات “قضایای مقرون به حد وسط” (قضایایی که حد وسط آن ها، همراه با آن هاست) نیز می گویند.

برای روشن تر شدن بیشتر مطلب، مثلا قضیه فطری “عدد دو نصف عدد چهار است” را در نظر بگیرید.
این حکم در نظر اول، حکمی بدیهی به نظر می رسد؛ اما چنانچه گفته شد، این گونه نیست و با کمک یک قیاس و یک حد وسط دانسته شده است.
قیاس آن به این به این صورت ترتیب داده شده که:

اگر مقداری مساوی با عدد دو را به خود این عدد بیفزاییم (یعنی 2+2)، عدد چهار حاصل می شود.(صغری )
اگر مقداری مساوی با هر عددی را به خود آن عدد اضافه کنیم، در این صورت، آن عدد اول، نصف عدد حاصل شده است. (کبری )
پس عدد دو، نصف عدد چهار است. (نتیجه)

بدین ترتیب می بینیم که این حکم نهایی که قضیه ای فطری است، حاصل یک قیاس است؛ اما قیاس و حد وسط آن همیشه در ذهن حاضر است و نیازی به کسب و نظر و کوشش فکری ندارد.

اساسا در تمامی مواردی که عددی به عدد دیگری نسبت داده می شود؛ یعنی در تمام نسب ریاضی بین اعداد، چنین نوع قیاسی وجود دارد؛ با این تفاوت که در این مثال، به واسطه کوچک بودن عدد است که ذهن فورا به آن حکم می کند و به نور فطرت و استعداد، آن را در می یابد؛ اما در اعداد بزرگتر و یا نسبت های پیچیده تر، مثل این که آیا عدد 2846 نصف عدد 5692 است یا نه، ذهن نمی تواند به سرعت حکم کند و محتاج به تامل و مقدمه چینی است.

فطریات یکی از اقسام یقینات، یعنی یکی از مبادی یقینی و ضروری برای قیاس است.

 

#فلسفه #منطق #فطریات

کلیدواژه ها: فطریات, فلسفه, منطق
توسط ن.ع   , در 01:13:00 ب.ظ نظرات
15ام تیر 1399

متواترات

261 کلمات   موضوعات: فلسفه, منطق

متواترات یکی از اقسام مواد قیاس به شمار می رود.
منظور از متواترات، قضایایی که به سبب شهادت و روایت افراد بسیار که احتمال هیچ گونه تبانی و همکاری پنهانی بین آن ها نمی رود، در انسان یقین ایجاد می کنند.

به عبارت دیگر، متواترات، قضایایی است که بر اثر خبر دادن عده زیادی از افراد؛ چه به صورت کتبی و چه به صورت شفاهی و چه به صور دیگر، در نظر هر انسانی پذیرفته می شود و عقل، آن را قبول می کند.

برای مثال، قضایای زیر نمونه هایی از قضایای متواتر است:
“کتاب گلستان از آثار سعدی است”
“حضرت موسی پیامبر قوم بنی اسرائیل بوده است”
“در غدیر خم، پیامبر اسلام، امام علی را به جانشینی خود منصوب نمود”
“واشنگتن پایتخت آمریکا است”
“توکیو در قاره آسیا قرار دارد”

باید توجه داشت که دو قضیه اخیر، برای آن کسی قضایای متواتر محسوب می شود که که این دو شهر را ندیده و از طریق غیر (مثلا کتاب ها، اطرافیان و…) از این قضایا یا اخبار، اطلاع حاصل کرده باشد. چرا که اگر خودش مستقیما به این دو شهر سفر کرده و موقعیت مکانی آن ها را بالعیان و به طور محسوس ببیند، این قضایا دیگر برای وی متواتر به شمار نمی رود؛ بلکه به قضایایی مانند قضایای محسوسات تبدیل خواهد شد.

باید توجه داشت که تنها ملاک برای این که یک قضیه در نظر انسان، قضیه ای متواتر باشد؛ و به عبارت دیگر، تنها ملاک در قضایای متواترات، این است که انسان به آن یقین پیدا کند.
متواترات یکی از اقسام یقینات؛ یعنی یکی از مبادی یقینی و ضروری قیاس مخسوب می شود.

 

#فلسفه #منطق #متواترات

کلیدواژه ها: فلسفه, متواترات, منطق
توسط ن.ع   , در 01:10:00 ب.ظ 2 نظر »
15ام تیر 1399

اولیات

786 کلمات   موضوعات: فلسفه, منطق

معنای اولیات و منشا یقین ما به آن ها
اولیات یا بدیهات اولیه یا ضروریات، یکی از اقسام مواد قیاس است و منظور از آن، قضایایی است که خود بخود روشن و آشکار و ذاتا مورد تصدیق عقل هستند؛ یعنی عقل برای پذیرفتن آن ها احتیاج به چیز دیگر یا به عبارت دیگر، نیازی به حد وسط ندارد.

در قضایای اولی یا بدیهی همین که ذهن موضوع و محمول و نسبت حکمیه را تصور کند، فورا به نسبت میان آن ها حکم می کند و این حکم، حکمی ضروری، یقینی و کلی است.
اولیات در تمام زمان ها و برای تمام اشخاص، مورد قبول است.
مانند قضایای:
“کل از جزء خود بزرگتر است”
“اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است (اصل امتناع تناقض )”

برای روشن تر شدن بیشتر مطلب، به قضیه “کل، بزرگ تر از جزء خود است” توجه کنید:
در این قضیه هر گاه شخص، معنای موضوع این قضیه(کل)؛ و معنای محمول این قضیه(جزء) و همچنین معنای نسبت حکمیه این قضیه(بزرگتر) را بداند، بی درنگ تصدیق خواهد کرد که “کل از جزء خود بزرگتر است".
و یا مثلا اگر شخصی معنی دو امر نقیض را بداند، بدون هیچ واسطه و فکری تصدیق می کند که جمع دو نقیض محال است.
در این باره، ابن سینا می گوید:
….مثل این قضیه که کل بزرگتر از جزء است. این حکم ناشی از احساس یا استقراء یا چیز دیگر نیست؛ بلکه تصدیق به این حکم، جزو سرشت انسان است…

البته ممکن است ما معنای کل و جزو را از حس خود و توسط تجربه گرفته باشیم (که همین طور نیز هست)، اما تصدیق و حکم به بزرگتر بودن کل از جزء، امری فطری و جزو سرشت انسان است؛ یعنی به مجرد تصور معانی به کار رفته در آن، به درستی آن حکم می نماییم.

بنابراین در می یابیم که یقین ما نسبت به اولیات، ناشی از خود آن ها و مفهوم درونی آن هاست، نه از امری خارج.
در صورتی که قضایای غیر اولی و غیر بدیهی باید به وسیله قضایای دیگر که نهایتا به همین قضایای اولیات منتهی می شود، ثابت شوند.
در حقیقت، اولیات مانند نور هستند که خود بخود برای همگان روشن است و موجب روشن شدن چیزهای (قضایای) دیگر می شود.
ابن سینا می گوید:
اولیات قضایا و مقدماتی است که از ناحیه تعقل انسان در ذات خود آن ها به وجود می آیند؛ بدون این که برای اثبات آنها جز خود آن ها به چیز دیگری احتیاج باشد.
سابقه تاریخی بحث
منشا این بحث نخستین بار، به یونان باستان و عمدتا به زمان سوفسطائیان باز می گردد.
آنها برای این که علم و استدلال را انکار کنند، می گفتند:
وقتی ما بخواهین مطلبی مجهول را اثبات کنیم، ناچار باید به مقدمات قیاس توسل بجوییم. حال آنکه مقدمات، خود محتاج به اثبات هستند و باید با مقدماتی دیگر به اثبات برسند؛ و این رشته همچنان ادامه می یابد و کار به تسلسل می کشد. بنابراین اثبات هیچ چیز میسر نیست.(یعنی برای اثبات هر چیز، باید آنچه را که مقدم بر آن است، اثبات کنیم و آن امر مقدم نیز مقدماتی دارد و به همین صورت، تا بی نهایت ادامه می یابد.)

اما ارسطو در جواب آن ها گفت:
همه چیز(همه قضایا) احتیاج به اثبات ندارد و چه بسیار قضایا که خود بخود معلوم و روشن و بدیهی و برای هر کس قابل قبولند؛ و خلاصه همه معلومات قابل اثبات نیست.

بنابراین ارسطو بود که برای نخستین بار صراحتا از جنبه منطقی به این گونه قضایا پرداخت و منطق خود را بر آن ها پایه ریزی کرد. هرچند قبل از او، استادش افلاطون به قضایای بدیهی توجه کرده و اهمیت بنیادین آن ها را خاطر نشان کرده بود. (نگاه کنید به کتاب جمهوری، اثر افلاطون)
دو نکته و خلاصه مطلب
نکته اول:
اولیات ریاضیات و هندسه و نیز علوم دیگر را علوم متعارفه می نامند. مانند:
“کل مساوی است با اجزای خود”
“دو مقدار مساوی با مقدار دیگر خود مساویند”
“هر گاه از دو مقدار مساوی یک مقدار کم شود باز با هم با هم مساویند و… .
(و بنابراین، بدیهی است که تمام علوم بر این گونه قضایا بنا شده اند.)

نکته دوم:
به طور کلی در بین اولیات، مقدم بر همه و اصیل تر از همه، قضیه یا اصل امتناع تناقص (اجتماع و ارتفاع نقیضین محال است) می باشد.
این قضیه را “اول الاوائل” (اولی ترین اولیات) و “ام القضایا” (مادر همه قضایا) می نامند. در واقع، همه معلومات مکتسب عقلی؛ بلکه حتی اولیات دیگر، متکی بر این قضیه اند و اگر این اصل از بشر گرفته شود، تمامی استدلالات و علوم فرو می ریزند و دیگر علم و یقین در مورد هیچ چیزی امکان پذیر نخواهد بود.

خلاصه مطالب:
بر این اساس، برخی از قضایا، بالذات و به خودی خود معلومند؛ اما برخی دیگر، توسط برهان و قضایای دیگر معلوم می شوند و چنین نیست که همه قضایا مجهول و محتاج به اثبات باشند.
اولیات یکی از اقسام یقینات و در واقع، یقینی ترین و ضروری ترین قضایا است.

 

#فلسفه #منطق #اولیات

کلیدواژه ها: اولیات, فلسفه, منطق
توسط ن.ع   , در 01:09:00 ب.ظ نظرات

1 ... 19 20 21 ...22 ... 24 ...26 ...27 28 29 ... 71